تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1838144175
كارگردان «زير هشت»: دلتان پوستپيازي نباشد
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: كارگردان «زير هشت»: دلتان پوستپيازي نباشد «زير هشت» بعد از پليس جوان سختترين كاري بود كه من كارگرداني آن را به عهده داشتم. اين كار تمام انرژي و توان مرا تحليل برد و علتش هم چيزي است كه اول گفتم. زيرهشت تنها سريال من است كه بيرون نايستادم به آن نگاه كنم. خودم در اين دريا شنا كردم. باور كنيد همان فشار روحياي كه به شخصيتها وارد ميشد روي من هم بود. جام جم آنلاين: سيروس مقدم آنقدر سريال براي تلويزيون ساخته است كه نه تنها خودش كه آثارش نيز نياز به معرفي چنداني ندارد. همه كساني كه كارهاي او را دنبال كرده باشند با مولفههاي كار او آشنا هستند و زبان و ابزار او را در سريالسازي ميشناسند. اكثر كارهاي او مخاطبان زيادي دارد، حتي اگر برخي از آنها معتقد باشند كه سريال «زير هشت» خيلي فضاي تلخ و گزندهاي دارد و غمگين و دلخراش است. مقدم پس از تجربه ساخت آثار ملودرام، كمدي و ماورايي اين بار به سراغ تراژدي رفته و به قول خودش براي اولينبار يك قصه مردانه را به تصوير كشيده است. گفتگو با مقدم مثل تماشاي سريالهايش هيجانانگيز و جذاب است؛ ميگوييد نه، اين مصاحبه را بخوانيد. حالا با ساخت سريال «زير هشت»، تراژدي هم به ژانرهاي ديگري كه كار كرديد اضافه شد. شما در اين تجربهگرايي موفق بودهايد، اما نگران نيستيد كه اين رويكرد به انسجام و يكدستي آثار شما ضربه بزند و مثلا مورد انتقاد قرار بگيريد كه سيروس مقدم، استراتژي و خط و ربط مشخصي در كارهايش ندارد و از اين شاخه به آن شاخه ميپرد؟ اگر در ژانرهاي متفاوتي كه سيروس مقدم ساخته و شما رد پا و امضاي مرا در آنها نتوانستيد پيدا كنيد و تشخيص دهيد آن وقت اين انتقاد را ميپذيرم. واقعيت اين است كه من با جهانبيني خودم همه اين ژانرها را تجربه كرده و به تصوير ميكشم. درست است من طي اين سالها سريالهايي ساختم كه تفاوت ژانري زيادي داشتند، اما يك جهانبيني مشترك بين كمدي، ملودرام يا تراژدي و پليسي در آثار من وجود داشت كه شناسنامه و امضاي سيروس مقدم در آن قابل تشخيص است. تنوع ژانر اصلا چيز بدي نيست و خيلي از كارگردانهاي دنيا هم همين مسير را رفتهاند، به شرطي كه اولا كارگردان توانسته باشد به مولفههاي ژانر وفادار بوده و آنها را در كارش لحاظ كند و دوم اينكه امضاي او در همه اين كارها قابل رديابي باشد. شايد اين يك تناقض باشد، اما از طرف ديگر همين مولفهها و شاخصههاي مشترك كه نشانه و امضاي شما را در ژانرهاي مختلف قابل تشخيص ميكند اين نقد را در پي داشته كه سريالهاي سيروس مقدم دچار يك ساختار و شكل و شمايل تكراري شده است... . خب اين سوال، پرسش قبلي شما را نقض ميكند، اما من اين انتقاد را در بين مردم كه مخاطبان اصلي كارهاي من هستند نميبينم. خوشبختانه تا حالا مجموعههايي كه ساختهام با استقبال مردم مواجه شده و زماني كه يك كار مخاطب دارد يعني كارگردان مسير را اشتباه نرفته و زباني كه براي انتقال پيامش انتخاب كرده تكراري نبوده است. ضمن اينكه وقتي كارگردان از ابزارهاي متناسب با هر ژانر به درستي استفاده كند ديگر تكراري بودن معناي خود را از دست ميدهد. من در كمدي از زبان و ابزاري متفاوت از آثار ملودرام يا تراژدي استفاده كردم و موفق شدم به موقع مردم را بخندانم يا به گريه بيندازم. اگر قبول داريد كه اين اتفاق افتاده است پس اين انتقاد ديگر قابل قبول نيست. تنوع ژانري در كنار استفاده درست از ابزار و مولفههاي هر ژانر هم به يكدستي و انسجام آثار يك كارگردان كمك ميكند و هم از تكراري شدن كارهايش جلوگيري مينمايد. شك نكنيد كه كار بعدي من يك كار مفرح و شاد خواهد بود. از كجا اينقدر مطمئن هستيد؟ چون به عوض كردن حال و هواي كار براي خودم معتقدم. مثلا بعد از رستگاران يك فضاي سنگين 50 قسمتي را تجربه كرده بودم و احساس ميكردم توان اينكه يك مجموعه غمبار ديگر را بسازم ندارم، لذا به سراغ چارديواري رفتم. حالا در «زير هشت» با فضاي سنگينتري مواجه بودم كه لحظه به لحظه آن شخصا مرا درگير كرده بود. هر صحنهاي از «زير هشت» را كه ميگرفتيم من نه به عنوان كارگردان كه به عنوان يكي از آدمهاي درون قصه با اين ماجرا درگير ميشدم. دوربين من در «زير هشت» به يك عامل زنده تبديل شده كه مرا به درون درام ميبرد و يك فشار رواني زيادي را تحمل كردم. به همين دليل به «زير هشت»، تعصب ويژهاي دارم. به فضاي غمگين كار اشاره كرديد و شايد بيشترين نقدي هم كه از سوي برخي مخاطبان به «زير هشت» وجود دارد به طوري كه بعضي از افراد تحمل تماشاي سريال را ندارند به همين پررنگ بودن فضاي غمباري برميگردد كه بر قصه و آدمهاي آن حاكم است. حالا اين انتقاد را ميپذيريد؟ اين سوال خيلي از من پرسيده ميشود يا در مطبوعات بر آن تاكيد شده است. يك جملهاي سعيد نعمتالله گفت كه به نظر من جمله زيبايي است، به اين تعبير كه چقدر دوستان منتقد ما دلشان پوست پيازي است. كافي است شما به صفحه حوادث روزنامهها نگاه كنيد تا ببينيد چه فاجعههاي تلختري از «زير هشت» در جامعه رخ ميدهد. يا بايد چشمانمان را روي واقعيتها ببنديم يا وقتي قرار است مسائل اجتماعي را به تصوير بكشيم ديگر نميتوانيم به بهانه تلخ و گزنده بودن واقعيت از آن چشمپوشي كرده و با بشكن زدن قصه خود را روايت كنيم. بويژه وقتي قرار است به معضلات اجتماعي بپردازيد و آنها را آسيبشناسي كنيد حتما اين روايت با درد و رنج همراه خواهد بود. حتي برخي انتقاد تنديتري داشته و معتقدند كه «زير هشت» سريال خشني است و تصوير سياهي از جامعه و مناسبتهاي آن ترسيم ميكند و چرا صدا و سيما كه خودش به سياهنمايي نقد دارد اين سريالها را پخش ميكند؟ ولي ما روشنايي و اميد هم در دل اين سياهي و تلخي ميبينيم و اين تصوير خاكستري عين واقعيت است. ضمن اينكه تضاد و تقابل خير و شر و سياهي و سفيدي لازمه درام است. حتما بايد يك بدي باشد تا خوبي ديده شود. در كنار تاريكي است كه روشنايي هويدا ميشود. ضمن اينكه بايد كمي صبور بود و شتابزده قضاوت نكرد. هنوز قصه به پايان خود نرسيده و تكليف آدمهايش معلوم نيست. اصلا بحث بر سر اين دوگانگي نيست. مساله اين است كه آدمهاي قصه خيلي خودسرانه رفتار ميكنند و انگار هيچ قانون و قاعدهاي بر مناسبات آنها حاكم نيست و مثلا منصور و عطا هر كاري كه دلشان ميخواهد بر ضد يكديگر انجام ميدهند. خب، ما بايد ابتدا يك مناسبت غلط را نشان بدهيم تا بعد قانون وارد ماجرا شده تا جلوي اتفاق ناگوار را بگيرد. تا جرم و مجرمي وجود نداشته باشد كه قانون قابل اجرا نيست و اصلا ضرورت پيدا نميكند. دوستان ما كمي عجولند. من در جلسهاي كه در بيت رهبري بود به ايشان عرض كردم كه آستانه تحمل مديران و نهادها و ارگانهاي ما بشدت پايين است. تا ما ميگوييم سلام ميگويند سلامات بوي مرگ ميدهد. متاسفانه برخي از منتقدان فرصت نميدهند كه كلام منعقد شود تا به نقد آن بپردازند! تم ما در «زير هشت» «توبه» است. شما وقتي درباره توبه داريد سريال ميسازيد و قصهاي تعريف ميكنيد چارهاي نداريد كه يك گناه و زشتي و ناهنجاري و بداخلاقي را مطرح كنيد تا فرآيند توبه معنا پيدا كند. در غير اين صورت رفتار قهرمان يا ضد قهرمان قصه، قابل توجيه نيست. ببينيد، من قبول دارم كه زبان قصه تلخ و گزنده است اما وقتي واقعيت بشدت تلخ و گزنده است كه نميتوانيم با طنز و كمدي آن را بيان كنيم. تراژدي هم يك شيوه از روايت و داستانپردازي است و هم بخش مهمي از واقعيت زندگي. شما سري به لايههاي پايين نظام اجتماعي و طبقات فرودست جامعه بزنيد متوجه خواهيد شد كه اين تلخي و تراژيك بودن عين زندگي آنهاست و من بيشتر علاقهمندم كه مسائل و دغدغههاي اين طبقات را به تصوير بكشيم تا اينكه به سراغ سوژههاي دختر و پسري رفته و فضاي كافيشاپي را دستمايه كارم قرار دهم. قصه «زير هشت» يك واقعيت اجتماعي است و به عمق معضلات اجتماعي نفوذ ميكند. در عين اينكه اعتراف ميكنم يك قصه مردانه دارد. رستگاران و نرگس و ريحانه سريالهاي زنمحور بودند و اين اولين بار است كه يك سريال مردانه ساختهام و احساس ميكنم كه اين بار مردها هستند كه برخلاف هميشه خانمها را به تماشاي آن ترغيب ميكنند. اتفاقا به دليل همين لحن مردانه و جنس ديالوگپردازي سريال برخي «زير هشت» را با سينماي مسعود كيميايي مقايسه ميكنند. ضمن اينكه قهرمان اصلي داستان، عطا شمايلي نزديك به قيصر دارد و ميخواهد با تكيه بر اقدامي فردي و انتقامي شخصي به اجراي عدالت بپردازد و حق خود را بگيرد. شما به اين شباهت و مقايسه اعتقاد داريد؟ راستش اگر اين شباهتي كه ميگوييد اتفاق افتاده دستكم از جانب من به شكل ارادي نبوده و قطعا ناخواسته است، اما من سينماي كيميايي را دوست دارم، اما در ساختار «زير هشت» فكر نميكنم نمايي يا صحنهاي وجود داشته باشد كه برگرفته از جهانبيني آقاي كيميايي باشد. نه لزوما جهانبيني و حتي شيوه كارگرداني بلكه برخي مفاهيمي مثل رفاقت و انتقام و عدالت و... كه وجه مشترك آنهاست. خب، ما در چارديواري هم مفهوم رفاقت را مطرح كرديم و اصلا به خاطر اينكه اين مساله به خوبي برجسته شده بود از سوي سازمان جايزه گرفتيم ولي نميتوانيم بگوييم كه هر كس به مفهوم رفاقت پرداخت از سبك كيميايي، تقليد و كپيبرداري ميكند. درباره عطا و شباهت او در رفتار و ظاهر به قيصر چه، باز هم شباهتي نميبينيد؟ نميدانم، شايد شباهتهايي وجود داشته باشد، اما هيچ تعمدي در كار نبوده است. اگر هم اين تداعي و شباهت رخ داده من خوشحال ميشوم چون من با 2 كارگردان همكاري كردم و از آنها آموختم. يكي آقاي تقوايي بود و ديگري هم مسعود كيميايي. چون من هيچ وقت مدرسه سينمايي نرفتم اينها مدرسههاي سينمايي من بودند. گروهبان را با آقاي كيميايي تجربه كردم و با آقاي تقوايي نيز همكاريهاي متعددي داشتم. ضمن اينكه قهرمانهاي كيميايي تا آخر روي اشتباهاتشان پافشاري ميكنند. قيصر آنقدر روي انتقامجويي شخصياش پافشاري ميكند كه خودش هم كشته ميشود ولي عطاخان عمو در نهايت به اين نتيجه ميرسد كه بايد راه قانوني را در پيش بگيرد و از راه قانوني طلب حق كند. در زيرهشت تاكيد ميشود كه انتقام انفرادي با شكست مواجه ميشود. يادتان باشد كه عطا حتي اگر بخواهد هم نميتواند قيصر باشد چون جامعه امروز با جامعه زمان قيصر فرق ميكند. در زمان كنوني ديگر نميتوان قيصروار رفتار كرد. و جالب اينكه قهرمانهاي قصه شما در «زير هشت» و حتي ضد قهرمانهاي آن منفور و سياه مطلق نيستند و تماشاگر نسبت به آنها دافعه ندارد. دقيقا همين طور است. خيليها به من گفتند كه نميتوانيم از ضدقهرمانهاي قصه، بدمان بيايد. درست است چون اينها آدمهاي بدي نيستند. عطا ذاتا آدم بدي نيست و صرفا به خاطر يك عشق خام و اشتباهي كه كرده به اين مصيبت دچار شده است. گاهي آدمها به خاطر يك اشتباه كوچك يا ناخواسته بايد تاوان زيادي پس بدهند. ولي آقاي مقدم، نوع گريم و چهرهپردازي امير جعفري در نقش عطا به گونهاي است كه شمايل يك خلافكار سابقهدار را در ذهن مخاطب تداعي ميكند. اگر دو قسمت اول را به ياد داشته باشيد عطا موهاي كوتاهي نداشته و گريم متفاوتي دارد ولي بعد از زندان است كه چهره او تغيير ميكند و موهايش كوتاه ميشود. بعد هم كه از زندان بيرون ميآيد همه اين ماجراها و كل قصه در 10 روز اتفاق ميافتد، لذا طبيعي است كه او آنقدر فرصت ندارد كه به همان چهره اصلي خود بازگردد. هرچند كه امير جعفري پيش از اين سريال و بويژه در كارهاي آقاي فتحي توانايي خود را در نقشهاي جدي و غيركميك نشان داده است، اما با توجه به اينكه چند ماه قبل مخاطب او را در چارديواري در يك نقش طنز ديده بود اين انتخاب شايد يك ريسك محسوب ميشد. هرچند شما عكس اين كار را درباره آتيلا پسياني انجام داده بوديد و او پس از بازي در نقش جدي و تلخ «شايسته» در سريال رستگاران با شخصيت تقي تاكسي در چارديواري در شمايل متفاوت و كميك به مخاطب معرفي شد. آيا از ابتدا امير جعفري براي نقش عطا انتخاب شده بود؟ ما مشغول تصويربرداري چارديواري بوديم كه سعيد نعمتالله يك طرح 4 صفحهاي از «زير هشت» را به من داد. وقتي آن را خواندم بشدت مرا درگير كرد؛ يكي به اين دليل كه احساس ميكردم با آدمهايي مواجه هستم كه بشدت پيچيدهاند و ضدقهرمانهايي داريم كه خيلي تنها و درونگرا هستند. همان موقع از سعيد پرسيدم كه به نظرت اين عطاخان عمو را چه كسي بازي كند بهتر است و نعمتالله همان لحظه گفت امير جعفري و من هم نظر او را تاييد كردم. چون براي نقش عطا احتياج به بازيگري داشتيم كه زمخت باشد ولي دل كوچك و نگاه معصومي داشته باشد. ما به بازيگري نياز داشتيم كه در عين اين كه در جاهايي به واسطه شمايل ظاهري و نوع رفتار، كار خلاف انجام دهد يك نوع معصوميت و صداقتي در وي وجود داشته باشد كه مخاطب بتواند با او همدلي كند و حتي دلش برايش بسوزد و به نظر من امير جعفري بهترين انتخاب براي اين نقش بود و به خوبي هم توانست از پس نقش بربيايد. من فكر ميكردم دليل انتخاب شما براي امير جعفري، جنس و نوع بازي او در پستچي سه بار در نميزند حسن فتحي بود، بويژه اين كه در آنجا هم بازيگر مقابلش پانتهآ بهرام بود. نه اين طوري نبود. واقعيتش اين است كه بعد از اين كه همه كارهاي مقدماتي را انجام و متن «زير هشت» را به عطا داده بوديم كه بخواند و در واقع چند روز مانده به اين كه سريال را كليد بزنيم امير جعفري به من گفت اين فيلم را ببينم و تازه آن موقع بود كه فيلم را ديدم، اما من به قدرت و توانايي اين بازيگر باور داشتم و از سابقه تئاتريش باخبر بودم ضمن اين كه بازي خوبش در ميوه ممنوعه را به ياد داشتم و كاملا مطمئن بودم كه از پس نقش به خوبي برميآيد. امير جعفري اولين بازيگري بود كه به اين سريال پيوست و قراردادش بسته شد، برعكس خانم بهرام كه آخرين نفري بود كه به گروه ملحق شد چون من براي انتخاب نقش منيژه كه نقش دشواري بود وسواس زيادي داشتم و تجربيات تئاتري پانتهآ بهرام خيلي به اجراي درست اين نقش كمك كرد. برخي از بازيگران مثل آتيلا پسياني در اين كار يا عاطفه نوري و افشين سنگچاپ در كارهاي قبليتان، همواره حضور داشتند و انگار شما در آثارتان به انتخاب بازيگراني كه مدام با آنها كار كنيد علاقه داريد. چرا؟ اين هم از آن حرفهايي است كه من فقط در ايران ميشنوم. ببينيد مهم نيست كه يك بازيگري در 3 تا كار من يا فلان كارگردان بازي كرده باشد مهم اين است كه آيا در اين 3 تا كار خودش را تكرار كرده است يا خير؟ شما به همين آقاي پسياني نگاه كنيد و ببينيد كه آيا بين نقشهاي شايسته، تقي تاكسي و عيوضي شباهت و تكراري وجود دارد يا نه؟ اتفاقا يكي از خصوصيات من در كار اين است كه اگر از يك بازيگري در يك مجموعه استفاده كرده باشم در كار بعديام آن را تكرار نكرده و تصور مخاطب از نقش قبلي را ميشكنم. در دنيا هم از اين روش استفاده ميشود مثلا وقتي كارهاي كاپولا را ميبينم يك تيم ثابت دارد و كسي اين را يك عيب نميبيند. معيار من توانايي بازيگر است نه دوستي و رفاقت و اين حرفها. برخي بازيگران مثل پسياني تمام نشدني هستند و ميتوان از قابليتهاي متعدد آنها استفاده كرد. يكي از ويژگيهاي هر دو كاري كه با آقاي نعمتالله انجام دادهايد برجسته بودن ديالوگها بوده است. در «زير هشت» اين ويژگي نمود بيشتري هم يافته است. واقعيت اين است كه ديالوگها داراي سويه زيباشناسي بالايي است ولي آيا طبقه اجتماعي و آدمهايي كه در قصه ميبينيم در زندگي واقعيشان به همين شكل صحبت ميكنند؟ اگر از من بپرسيد ميگويم نه. ولي من كارگردان و نويسنده كار آيا حق داريم به جاي واقعگرايي مستندگرايي كنيم؟ اصلا وظيفه هنر بيان زيباييشناسانه مفاهيم و پديدههاي است كه در زندگي روزمره انسانها وجود دارد. آقاي قمشهاي يك بار تعريف قشنگي از هنر ارائه ميداد و ميگفت هنر تبديل كردن امور عادي و ناموزونيها به امور زيبا و موزون است. مثلا ميكلآنژ از يك سنگ زمخت، مجسمه ونوس را ميسازد. سعيد نعمتالله يك ويژگي دارد كه به همين دليل من كارهايش را دوست دارم و آن هم قابليت و توانايي وي در ديالوگپردازي است. اصلا من به واسطه همين ديالوگپردازي با سعيد آشنا شدم و با هم همكاري داشتيم. خصوصيت ديالوگهاي او آهنگين بودن و در عين حال قابل فهم بودن است. ضمن اين كه اين ديالوگها براي مردم قابل فهم است و مخاطبان در فهم آن دچار مشكل نميشوند. نعمتالله آمده و گفتگوهاي روزمره مردم در زندگي را ميگيرد، به عنصر زيبايي آغشته و جهانبيني خود را به آن تزريق ميكند و ارائه ميدهد. به همين دليل بشدت دلنشين است. دفعه پيش كه با هم صحبت ميكرديم من انتقاد داشتم كه طرح و بيان مفاهيم و نصيحتهاي اخلاقي در آثارتان خيلي زياد است يا دستكم خيلي مستقيم و رو است. خوشبختانه اين دفعه اخلاقگراييهاي مستقيم تعديل شده و شكل منطقيتري به خود گرفته است. همين مساله هم موجب شده كه سريال از فروغلتيدن در دام شعار زدگي نجات پيدا كند... . كاملا موافقم. خب اين نشانه پخته شدن در كار است. من معتقدم كه سريال «زير هشت» با اين كه از نگاه يك آدم واحد به نام سعيد نعمتالله بيرون آمده ولي در «زير هشت» هم موجز شده هم تاثيرگذارتر شده و هم بشدت پختهتر شده است. اين جنس از ديالوگنويسي از ادبيات سعيد نعمتالله برميآيد و 10 كار ديگر هم كه بنويسد همين قالب را دارد. او هيچ وقت نميخواهد كه ديالوگهايش تا حد حرف زدنهاي كوچه و بازاري تنزل پيدا كند. اين را اضافه كنم كه ما در «زير هشت» تلاش كرديم كه بازيگران و كاراكترها ديالوگها را متعلق به خودشان كنند و با آن شناخته شوند. حضور خود نعمتالله در دورخوانيهاي بازيگران هم در تثبيت خوب ديالوگها تاثير زيادي داشت. در آثار قبلي شما گاهي شاهد يك قطببندي سياه و سفيد بوديم. در «زير هشت» هم نمونه اين آدمها را ميتوان پيدا كرد كه خيلي پاستوريزه نشان داده ميشوند مثل عادل. كاش اين مساله هم كمي متعادل ميشد. عجله نكنيد. نميدانم شما منتقدان و روزنامهنگاران چرا زود دست به قضاوت ميزنيد. حالا در ادامه كار عادل را هم خواهيد ديد كه چقدر تغيير ميكند و عوض ميشود. عادل تا مرز كشتن زن خودش هم ميرود. او هم مثل خيلي از ما ايرانيها قضاوت شتابزده و غلطي ميكند و احساس ميكند كه زنش به او خيانت كرده است. در واقع همين عادل منزه جايش با عطا عوض ميشد و حالا اوست كه ميخواهد انتقام شخصي بگيرد برعكس عطا كه به آغوش قانون بازميگردد. تجربه شخصي خودتان از ساخت زيرهشت و تفاوت آن با كارهاي قبليتان چه بود؟ «زير هشت» بعد از پليس جوان سختترين كاري بود كه من كارگرداني آن را به عهده داشتم. اين كار تمام انرژي و توان مرا تحليل برد و علتش هم چيزي است كه اول گفتم. زيرهشت تنها سريال من است كه بيرون نايستادم به آن نگاه كنم. خودم در اين دريا شنا كردم. باور كنيد همان فشار روحياي كه به شخصيتها وارد ميشد روي من هم بود. راستي آقاي مقدم، «زير هشت» هم مكاني است كه در آن بازجويي انجام ميشود؟ نه «زير هشت» در زندان به جايي گفته ميشود كه رتق و فتق امور همه زندانيها در آنجا اتفاق ميافتد. مثلا زنداني ملاقاتي دارد يا برايش چيزي آوردهاند و به طور كلي تشويق يا تنبيه ميخواهند بشوند در اين مكان صورت ميگيرد. جايي است كه خبر خوب و بد براي زنداني از مجاري آن داده ميشود و يك وضعيت ياس و اميدي بر آن حاكم است كه دقيقا عين وضعيت قصه ما و شخصيتهاي آن است. سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 315]
-
گوناگون
پربازدیدترینها