تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سخن گفتن درباره حق، از سكوتى بر باطل بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831450503




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هايدگر و مفهوم نيستي - بابك اوجاقي


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: هايدگر و مفهوم نيستي - بابك اوجاقي


يك سنت باستاني مي‌گويد: فلسفه اساسا با مرگ ارتباط دارد، خواه شخص آن را دريابد و يا خود را با آن انطباق داده و براي رسيدن محتوم آن، خود را آماده كند يا نكند. اما اگر چنين باشد، به نظر مي‌رسد بخش عمده‌اي از فلسفه‌پردازي معاصر در تحقق بخشيدن به يكي از وظايف اساسي خود، ناكام بوده است زيرا مرگ، مبحثي است كه به ندرت در مباحث فلسفي معاصر به آن پرداخته شده است، البته استثنائاتي وجود دارد، مثلا‌ فيلسوفي چون مارتين ‌هايدگر از معدود فلا‌سفه‌اي است كه بي‌گمان درباره مرگ زياد سخن گفته است.

آزمون‌ها و احساساتي كه پيرامون مفهوم مرگ گرد مي‌آيند، آزمون‌هايي چون فقدان و اندوه، ترس و دلهره به نظر مي‌رسد كه در بيان چيستي زندگي انساني و معناي انسان بودن، نقش مهمي ‌را ايفا مي‌كند. بدين ترتيب صرف‌نظر از پذيرش يا عدم پذيرش اين ادعا كه نه‌فقط ‌هايدگر مطرح مي‌سازد، بلكه در توصيف انسان‌هاي كهن و ديرين نيز به چشم مي‌خورد، زندگي انساني زندگي‌‌اي است كه بدون ترديد مرگ در آن نقش به‌سزايي دارد.

موضوع مرگ، در درك و كندوكاو و جست‌وجوي هميشگي ‌هايدگر، درباره معناي هستي، داراي اهميت بسزايي است، اما به هر حال به نظر ‌هايدگر مرگ به خودي خود موضوع جستار نيست و منطقي نيست بگوييم كه وي فلسفه‌اي درباره مرگ بيان كرده است. با اين همه درك ديدگاه وي درباره مرگ، كليد فهم فلسفه وي درباره هستي است. به علا‌وه اين درك، خود بدون فهم ارتباط ميان مرگ و نيستي، ميسر نيست. درباره درك اين ارتباط ميان هستي و نيستي، بدين نتيجه مي‌رسيم كه درك مفهوم هستي و به همراه آن درك ماوراءالطبيعه به درك و برداشت صحيح و واقعي از مرگ بستگي دارد.

هستي و زمان، اثر و متن اصلي‌اي است كه‌ هايدگر در آن، موضوع مرگ را مورد بررسي قرار مي‌دهد. در اين اثر، جست‌وجو در پي مرگ و هستي، از طريق مطالعه‌اي بر شيوه انسان بر وجود، انجام مي‌گيرد كه ‌هايدگر آن را دازاين، (‌) Dasein مي‌نامد؛ احساس بودن همراه با هشياري و آگاهي كامل نسبت به آن. وي تفاوتي چشمگير ميان شيوه‌هاي اصيل و غيراصيل وجود قائل مي‌شود. درك اين دو شيوه با انديشيدن به معناي (اصيل) خود، ميسر است11)‌ زيرا شخصيت انسان در خطر غرق شدن در رفتارها و شيوه‌هاي زيستي قراردادي است كه به نوبه خود نتيجه پيروي بي‌چون و چرا از ساختارهاي اجتماعي به‌جا مانده از گذشتگان است. عدم اصالت برابر است با زيستن به شيوه كاملا‌ مطابق با اين ساختارهاي از پيش تعيين شده و رفتار كردن طبق پندارهاي روزمره از روابط اجتماعي مناسب.‌هايدگر اين مساله را كه اصيل و غيراصيل از مفاهيم اخلا‌قي هستند، انكار مي‌كند. وي بر اين باور است كه اين الفاظ صرفا اوصافي هستند كه بيانگر دو شيوه متفاوت در وجود انسان هستند. شيوه غيراصيل بر شخصيت حقيقي خويش، سرپوش مي‌نهد؛ شخصيتي كه در اصالت به رسميت شناخته مي‌شود. در هستي و زمان، ‌هايدگر ساختار وجود را از حالت روزمره متوسط و غيراصيل آن تغيير مي‌دهد و آن را به روند زندگي تا مرگ، به عنوان ويژگي قطعي وجود، مبدل مي‌سازد. وجود اصيل مي‌پذيرد كه مرگ اصيل، امري اتفاقي نيست كه در زمان آينده رخ مي‌دهد، بلكه ساختاري اساسي و زيربنايي است كه وجود آن در عالم، قابل تفكيك نيست. مرگ همچنين نه نقدي پاياني بر زندگي ماست و نه رخدادي كه بتوانيم خود را براي آن آماده كنيم، بلكه ساختار وجودي ذاتي است كه سازنده و تشكيل‌دهنده هستي ماست. با مرگ، وجود در برابر توانايي بالقوه هستي خود مي‌ايستد22.) بدين ترتيب، مرگ، خود را به گونه‌اي نشان مي‌دهد كه مرتبه نهايي فرد است و توانايي پيشي گرفتن از آن وجود ندارد. با پذيرفتن روند زندگي تا مرگ و با پذيرفتن آنكه وجود نيز در ارتباط با عدم و نيستي معنا مي‌شود، مي‌توان پذيرفت كه وجود مي‌تواند همراه با اصالت باشد، در نظر‌هايدگر مفهوم روشني است كه به موجب آن هر يك از ما خواه‌ناخواه، سرانجام به كمال مي‌رسد. در هر حال ما براي هميشه زنده نيستيم و مجموع وجودمان را نمي‌توان همچون چيزي تعريف كرد كه با مرگ‌مان از جهان تفريق مي‌شود. ولي اين فقط مساله را تشديد مي‌كند، زيرا ما چگونه مي‌توانيم در جايگاهي باشيم كه اين كليت را تصور كنيم؟ مادامي‌كه زندگي مي‌كنيم آينده را پيشنگري مي‌كنيم، ما را اساسا آن چيزي باز مي‌دارد كه ‌هايدگر آن را (نبود كليت) دائمي‌مي‌خواند. معلق ماندن پايدار كار و باري ناتمام. نه فقط وجود حاضر ما، بلكه همچنين اين فرا يازيدن: (‌) ReachnigForward، نيز هست كه سرانجام با مرگ پايان مي‌يابد.33)‌ هميشه هم بسيار زود و هم بسيار دير است كه كل وجودمان را دريابيم. ممكن است تصور كنيم كه مي‌توانيم وجودمان را به نحو قياسي، با مشاهده مرگ‌هاي ديگران و به كار بستن آنچه آموخته‌ايم، در مورد خودمان كليت ببخشيم ولي اين قياس هميشه ما را نوميد مي‌كند. مرگ شخص ديگر هميشه در حكم پايان جهان آن شخص است نه ما.

هايدگر مي‌گويد: هنگامي‌كه مويه مي‌كنيم، از آن روست كه متوفا جهان ما را وانهاده و آن را پشت سر نهاده است، پس هميشه بر حسب آن جهان است كه ما غصه‌دار مي‌شويم44)‌ وگرنه مي‌توانيم بكوشيم درباره زندگي همچون امري بينديشيم كه به تحقق مي‌رسد، مانند ميوه‌اي كه كاملا‌ رسيده و به زمين مي‌افتد. ولي اين قياس نيز كمكي به ما نمي‌كند. با پختگي ميوه خود را به مي‌رساند. اما آيا مرگي كه دازاين به آن مي‌رسد، به اين تعبير، تحقق به شمار مي‌آيد؟ دازاين با مرگ خود رسانده است. ولي آيا با انجام دادن اين كار، لزوما توانايي‌هاي ويژه خود را به پايان رسانده است؟ به بيان ديگر آيا اين توانايي‌ها دقيقا آنچه نيستند كه از دازاين دور مي‌شوند؟ حتي دازاين نيز پايان مي‌گيرد. از سوي ديگر، به پختگي رسيدن دازاين تنها با مرگش چنان پيش‌پا افتاده است كه دازاين مي‌تواند پيش از پايان، تمامي ‌پختگي خود را از سر گذرانيده باشد. به عبارت ديگر دازاين در مرحله تحقق‌نايافتگي پايان مي‌گيرد، وگرنه با فرو پاشيدن و مصرف شدن، براي مردن هميشه يا بسيار جوانيد يا بسيار پير.55)‌ طبق نظر ‌هايدگر، برداشت ما از روند شخصي زندگي تا مرگ است كه تجربه بنيادي ما را از وجود شكل مي‌دهد و اين مواجهه با مرگ مواجهه با نيستي نيز هست.‌ هايدگر معتقد است : عدم كه ترس‌آگاهي ما را از مواجهه با آن باز مي‌دارد، آشكار كننده پوچي و عدم اعتباري است كه به وسيله آن شالوده وجود تعريف مي‌شود و اين شالوده، خود شبيه به افتادن به دامن مرگ است. با ترس‌آگاهي و مواجهه با مرگ است كه ما حقيقت نيستي را درك مي‌كنيم و يا به عبارت ديگر، نيستي، و نيز پوچي و عدم اعتبار خود را مي‌فهميم. در ترس‌آگاهي ما ، روشن‌تر بگوييم: ترس‌آگاهي ما را به حالت تعليق درمي‌آورد، چرا كه كليت موجودات را از كف‌مان مي‌ربايد. در اين امر نيز مضمون است كه ما خودمان اين انسان موجود را نيز در زمره ديگر موجودات از كف مي‌دهيم. بنابراين در اساس چنان است كه گويي يا نيست كه حال خوف و غرابت مي‌رود، بل بر است كه چنين مي‌رود. در آزمون لرزان اين تعليق كه در گذران آن هيچ دستاويزي براي تمسك وجود ندارد، تنها دازاين محض است كه هنوز آنجاست.66)‌ ترس‌آگاهي كلا‌م را در دهان ميخكوب مي‌كند زيرا موجودات از كف برون مي‌سرند و در كل فرو مي‌روند و هم از اين رو، عدم از هر سو هجوم مي‌آورد و در برابر آن اداي لفظ از هر نوعي خاموش مي‌گردد. اينكه ما در حالت خوف و غرابت ترس‌آگاهي مي‌كوشيم تا پرده سكوت تهي را با سخناني بي‌اختيار پاره كنيم، تنها نشاني از حضور عدم است.

اينكه ترس‌آگاهي عدم را آشكار مي‌كند امري است كه آدمي ‌خود بي‌درنگ پس از فروكش كردن ترس‌آگاهي آن را اثبات مي‌كند. مواجهه با عدم در شرايط تشويش و زماني كه اشتياق و تمايل ما به زندگي از ميان رفته است رخ مي‌دهد. زماني كه همه چيز از جمله خود ما غرق در بي‌تفاوتي مي‌شويم و موجودات ديگر هيچ واكنشي بروز نمي‌دهند، اين بدان معنا است كه در حالت تشويش رابطه معمول ميان وجود و موجودات از ميان مي‌رود و حتي در برابر خود، به شيوه معمول واكنشي نشان نمي‌دهد.

فرد يا همان وجود، احساس سرگشتگي و رهاشدگي مي‌كند. اين تو يا من نيست كه حس سرگشتگي دارد، بلكه اين حالت به تنهايي موجب احساس بي‌قراري و سرگشتگي مي‌شود، در شرايط ترس‌آگاهي، وجود از موجودات فاصله مي‌گيرد و بر فراز آنها معلق مي‌ماند. چنين مواجهه با نيستي در هنگام ترس‌آگاهي، قدرت تكلم را از ما مي‌گيرد و ما را مبهوت و نگران، نزديك به نيستي مي‌نمايد. تلا‌ش در جهت شكستن سكوت كه در بالا‌ نيز از آن ياد شد، از ترس‌آگاهي ناشي مي‌شود. اما اين تلا‌ش ره به جايي نمي‌برد و شخص نهايتا با حقيقت به صورت برابر با نيستي مواجه مي‌شود. در حقيقت در برابر اين مواجهه، ديدگاه منطقي چنان كه به‌طور عرفي درك مي‌شود، در هم مي‌شكند. در واقع در برابر نيستي، كاستي‌ها و نقصان‌هاي منطق و استدلا‌ل را درك مي‌كنيم.

مواجهه با نيستي و مرگ سبب مي‌شود كه وجود حاضر لزوما هستي حاضر در ميان موجودات را درك نموده و خود به عنوان وجود به معناي برجا بودن و حضور داشتن در جهان تلقي شود. بودن وجود هميشه در ارتباط و پيوستگي با نيستي معنا مي‌يابد و به درك وجود خود منجر مي‌گردد. به نظر مي‌رسد كه اين درك وجود خود، زماني رخ مي‌دهد كه وجود مشوش خود و دنياي اطراف را خالي از معنا بيابيم. اين مطلب سبب انزوا و جدا شدن وجود از اشتغالا‌ت روزمره و جذب آن به‌سوي نيستي مي‌شود. ‌هايدگر اين مطلب را بسط دامنه وجود به جانب نيستي مي‌خواند. جذب نابودكننده‌اي كه در ترس آگاهي رخ مي‌دهد، نابود شدن موجود نيست، چنان كه مثلا‌ در حل شدن نمك در مايعات و يا بلعيده شدن يك شهاب‌سنگ توسط يك سياه‌چاله رخ مي‌دهد. وفاق با حالت بنيادين ترس آگاهي اينك ما را به ساحت ماجرايي كه بر دازاين مي‌رود و عدم را آشكار مي‌كند، وارد كرده است و همين ساحت است كه بايد سرچشمه اين پرسش گردد كه امر در مورد خود عدم از چه قرار است؟ در پاسخ‌ هايدگر معتقد است: اگر به اين نكته توجه داشته باشيم كه پرسش از عدم به راستي همچنان باقي مانده است، پاسخي كه تاكنون به دست آورده‌ايم (ترس آگاهي از عدم و وجود نيستي) دست‌كم در وهله نخست براي مقصدي كه فرا ديد داريم، تنها پاسخ اساسي است. اين مقصد چنين مي‌طلبد كه ما دگرديسي آدمي ‌را به آن هستي حاضرش ، را كه در هر لحظه ترس آگاهي در ما مجال وقوع پيدا مي‌كند، به كمال حاصل آوريم تا مگر ما را دستي به عدمي ‌رسد كه در آنجا حضورش چنان اعلا‌م مي‌شود كه خود بر خود گواهي مي‌دهد. بنابراين در عين حال چنين مقصدي اين را نيز مي‌طلبد كه ما به نحوي بين و گويا از آن گونه نشانه‌هاي عدم كه از خود عدم باليدن نمي‌گيرد فاصله گيريم.77)‌

بدين ترتيب موجودات پس از تجربه نيستي نه نابود مي‌شوند و نه هيچ به شمار مي‌آيند، بلكه در موقعيت‌هاي قابل دستيابي و يا در دسترس بودن خود باقي نمي‌مانند. در واقع در تجربه نيستي، موجودات تعالي مي‌يابند و اين ارتباط تعالي يافته با نيستي، بنيادي‌تر از ارتباط با موجود است. علا‌وه بر اين، ارتباط وجود با موجودات تنها در رويارويي با روند (زندگي تا مرگ) اصالت دارد. از نظر‌ هايدگر هايدگر لحظه حاضر را موضوعي پيچيده مي‌داند كه شامل است و غالبا مفهوم نامعتبر و نادرستي است. اعمال آن از راه افكار عمومي‌، نه از راه انتخاب مستقل و من خود، بدان گونه كه ‌هايدگر آن را انسان يا شخص مي‌نامد، بلكه در مرحله عدم اعتبار و ناموثق شخص، خود مي‌گردد.

در تفكر، احساس، ميل، قضاوت و عمل، خود شخصيت از بين مي‌رود و شخص تبديل به صرف عمل و كار مي‌شود، يعني يك همنوايي صرف. ما خوشحاليم، لذت مي‌بريم، بدان گونه كه شخص مي‌بيند و نظر مي‌دهد. ما از توده عقب مي‌افتيم و از حال عادي خارج مي‌شويم، چون فردي است. ما رفتاري را نفرت‌انگيز و زشت مي‌يابيم كه شخص آن را چنين مي‌يابد و در نظر مي‌گيرد. در نظر‌ هايدگر ما به دو دليل غالبا اصالت نداريم: one بينديشد و عمل نمايد و احساس كند. هيچگاه نبايد از هنجارهاي اجتماعي منحرف شويم. اين امر بايد به عنوان يك واقعيت ظالمانه در نظر گرفته شود.>

بدين دليل كه ما دقيقا به عنوان موجودات اجتماعي تابع هنجارها هستيم اما ‌هايدگر، چنين در نظر نمي‌گيرد. علا‌قه ما براي تسليم شدن به عوامل طبيعت، فشار، مصالحه‌جويي و... براساس نتيجه‌اي است كه به دست مي‌آوريم. تسليم و تابع فشار طبيعت شدن، آرام‌بخش است. از اين‌رو كاركرد شخص، از يك معيار و وزنه آزاردهنده رها مي‌شود و به عنوان فرد بايد آن را تحمل كند. اين وزنه به عقيده ‌هايدگر مرگ است. اين بدان مفهوم است كه فناپذيري انكارناپذيري هر فرد امري مسلم و قطعي است بنابراين در قطعي‌ترين تعريف زندگي، همواره حيات از مرگ گريزان است، در عين حال زندگي بي‌اعتبار، فاني و آرام ( كاملا‌ آرام) نيست، زيرا ، سركوب‌شده و ريشه‌كن نشده است. ‌

هايدگر در مورد هستي لحظه حاضر تاكيد دارد و آنچه هايدگر (نداي وجدان) مي‌نامد، فرا مي‌خواند تا فناپذيري و فرديت آن را بپذيرد. از اين رو، لحظه حاضر، همواره در يك حالت كم و بيش آشفته قرار داشته است، زيرا وي بايد يكي را برگزيند يا با فرو رفتن در دنياي پر سروصداي سقوط و مواجهه با نااميدي زندگي گذران نداي وجدان را رد كند و بدان گوش ندهد و يا بدان گوش فرا داده و واقعيت مرگ را بپذيرد.88)‌ اگر به نداي وجدان گوش فرا دهد، آنگاه امور متفاوتي براي وي رخ خواهد داد. در آغاز وي در وضعيت ترس آگاهي و دلهره، قرار مي‌گيرد و اين حالتي است كه شخص در نفس‌گرايي ، فرو مي‌رود. يعني شخص از انسان بودن، هنجارها، اصول و... بيگانه مي‌شود زيرا شخص در مي‌يابد كه واقعا، تمامي‌ موجودات، از بين مي‌روند، فرد درك مي‌كند كه توهم آرام‌بخش يكتا بودن با شخص، همان است كه در آن شخص از خود دور مي‌شود، فرديت پيدا مي‌كند و به خويشتن خويش تبديل نمي‌گردد. ‌هايدگر در بحث راجع به عقيده جزمي ‌مسيحيت مي‌گويد: با فرض به اينكه وجود مطلق همه نيستي‌ها را نفي مي‌كند و از خود به دور مي‌دارد، تنها هستي محدود و نامانا مي‌تواند نيستي را در يابد بنابراين تنها در ارتباط با موجود محدود هستي خود مي‌تواند آشكار شود و تحقق يابد. ‌هايدگر مي‌گويد: 99)‌

وي نتيجه مي‌گيرد كه پرسش از عدم و نيستي، همه مسائل مربوط به متافيزيك را به طور كلي شامل مي‌شود.‌ هايدگر در مقدمه بحث مربوط به نيستي در كتاب متافيزيك چيست؟، مي‌گويد: به‌طوري‌كه ‌هايدگر مي‌گويد:

دقت در مفاهيم هستي و نيستي در فلسفه مارتين‌ هايدگر ما را با واقعياتي روبه‌رو مي‌سازد كه تا قبل از او كمتر فيلسوفي به آن پرداخته است، لذا تبيين دقيق ‌هايدگر از مفهوم نيستي و هستي ما را به ديدي از اين جهان رهنمون مي‌سازد كه تا قبل از آن بدان وقوفي نداشتيم. بنابراين ‌هايدگر را بايد مبدع نوعي جديد از جهان‌بيني دانست كه ما را با واقعيت، خواه مقبول ما باشد يا نباشد روبه‌رو مي‌سازد.

پي‌نوشت‌ها:

1- جف مالپاس، روبرت سي سولومون - مرگ و فلسفه - ترجمه گل بابا سعيدي، انتشارات آزادمهر - چاپ اول، تهران 1385 -ص 167بر 168

2- همان، 168. ‌

3- جاناتان ري - ‌هايدگر و هستي زمان - ترجمه اكبر معصوم بيگي - موسسه نشر آگه - چاپ اول، تهران 1385 - ص 58 و 59

4- همان، ص 60. ‌

5- همان، ص 62. ‌

6- مارتين ‌هايدگر - متافيزيك چيست؟ - ترجمه سياوش جمادي - انتشارات ققنوس، چاپ دوم تهران 1384 - ص 174. ‌

7- همان - ص 175 و 176. ‌

8- جف مالپاس، روبرت سي سولومون - مرگ و فلسفه - پيشين - ص 188. ‌

9- مارتين‌هايدگر - متافيزيك چيست؟ - پيشين - ص 22 و 23. ‌

10 - جاناتان ري - ‌هايدگر و هستي و زمان - پيشين - ص 61.

انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------

مشاهده خبر بعدي

------------
 سه شنبه 11 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 243]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن