تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835183609
نويسنده: فرهاد كرامت تاريخچه تشكيل و فعاليت حزب مؤتلفه اسلامي
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: فرهاد كرامت تاريخچه تشكيل و فعاليت حزب مؤتلفه اسلامي
خبرگزاري فارس: در مقاله زير در مورد زمينه، تشكيلات، تحولات، رهبران و اقدامات عمده حزب مؤتلفه اسلامي كه تشكلي سياسي ــ مذهبي پژوهش شده است
فعاليت سياسي نيروهاي مذهبي، كه پس از كودتاي 28 مرداد و شهادت رهبران گروه فدائيان اسلام خاتمهيافته تلقي ميشد، رويكرد و روشهاي تازهاي به خود گرفت، و عمدتاً روش تعليم و تربيت اسلامي به قصد زمينهسازي فرهنگي در اصلاحگري اجتماعي مورد توجه گروههاي مذهبي واقع شد. رويدادهاي مهمي مانند تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي و ماجراي مدرسه فيضيه باعث شد كه امامخميني(ره) در همان موقع هيأتهاي سياسي مذهبي را به اتحاد و يكپارچگي دعوت كند، بدينترتيب هيأت مؤتلفه اسلامي به وجود آمد.
هيأت مؤتلفه اسلامي با هدف بهتر شناختن و شناساندن تعاليم اسلام و عمل كردن به آنها و بهتدريج جايگاهي اساسي و سرنوشتساز در تاريخ تحولات سياسي ايران قبل و بعد از انقلاب يافت. در مقاله زير در مورد زمينه، تشكيلات، تحولات، رهبران و اقدامات عمده اين گروه سياسي ــ مذهبي پژوهش شده است كه حضور شما تقديم مينماييم.
يكي از مسائل اساسي در علم سياست و قلمرو فعاليت سياسي، مسائل احزاب و تشكلهاي سياسي است كه در اغلب جوامع محور اين فعاليتهاست. در ايران نيز همچون ساير جوامع، مسأله احزاب، گروهها و تشكلات سياسي و فعالان آنها زمينهساز بسياري از وقايع و تحولات سياسي ــ اجتماعي معاصر بوده و در اين ميان بعضي از آنها به علل خاصي اهميتي در خور توجه داشتهاند. حزب مؤتلفه اسلامي هم، با توجه به سابقه مبارزاتياش در قبل از انقلاب و همچنين فعاليتهايش پس از انقلاب، يكي از گروههاي منسجم سياسي است كه در كنار تشكلهايي چون جامعه روحانيت مبارز و مدرسين حوزه علميه، فعاليتهاي گستردهاي داشته است. ازاينرو در اين تحقيق سعي شده است تاريخچه، موقعيت و جايگاه حزب مؤتلفه اسلامي و اهداف و عملكردهاي آن در قبل و بعد از پيروزي انقلاب تشريح شود.
پيشينه و چگونگي تشكيل هيأت مؤتلفه اسلامي
پس از اشغال ايران به دست متفقين و تبعيد رضاشاه در شهريور 1320 دوران ديكتاتوري و سركوب و اختناق به پايان رسيد و گروهها و احزاب مختلف فعاليت گستردهاي را آغاز كردند كه از اين ميان ميتوان به گروههاي چپ، ناسيوناليستي و اسلامي اشاره كرد. سقوط رضاشاه باعث شد كه رهبران و گروههاي مذهبي نيز فرصت يابند آزادانهتر به صحنه اجتماعي ــ سياسي باز گردند. آنها اين امكان را يافتند كه شبكههاي ارتباطي مذهبي را بازسازي كنند و شعاير مذهبي نظير مجالس وعظ، عزاداري مذهبي و... را كه در دوران رضاشاه به شدت محدود شده بود رونق دوبارهاي بخشند. آنها همچنين فرصت يافتند با مشربهاي فكري و اعتقادي منافي اعتقادات مذهبي مقابله نمايند.
مهمترين گروه فعال در اين زمينه فدائيان اسلام بود كه جوانان مذهبي متعلق به طبقات متوسط و پايين به رهبري نواب صفوي آن را تشكيل ميدادند. آنها از لحاظ سياسي عملگرا بودند و همين خصيصه آنها را از گروه اصلي مذهبي دستگاه روحانيت متمايز ميساخت و حتي آنها را در مقابل يكديگر قرار ميداد. اين گروه در اولين اقدام خود احمد كسروي را در سال 1324 ترور كرد و در ادامه فعاليت خود به ترور بعضي از دولتمردان نظير هژير و رزمآرا در سالهاي 1328 تا 1329 دست زد كه اين حركات تأثير بسزايي در تسريع جنبش ملّي شدن نفت داشت. ولي همانطوركه ميدانيم اين مسأله چندان به درازا نكشيد و با كودتاي 28 مرداد و سركوبهاي بعد از آن، فعاليتهاي سياسي بسيار كمرنگ شد و در آبان 1334 به علت مضروب شدن حسين علا، نخستوزير وقت، دستور دستگيري رهبر و اعضاي فعال فدائيان اسلام صادر گشت و نواب صفوي، خليل طهماسبي، عبدالحسين واحدي و چند تن ديگر از رهبران جمعيت بازداشت و به اعدام محكوم شدند.
اين گروه تأثير فراواني بر مبارزات انقلابي گذاشت و بهويژه مشي مبارزه مسلحانه اين گروه توانست پس از دهه 1340 الهامبخش حركتهاي مسلحانه براي گروههاي مختلف و در رأس آنها مؤتلفه اسلامي باشد.
همانطوركه ذكر شد، بعد از كودتاي 28 مرداد و سپس اعدام بعضي از اعضاي گروه فدائيان اسلام فعاليتهاي علني جاي خود را به فعاليتهاي مخفي و نيمهعلني داد. مذهبيهاي سنتي بيشتر به فعاليتهاي مذهبي صرف مشغول شدند مثل كلاسهاي قرآن، اردوهاي تفريحي و زيارتي و هيأتهاي مذهبي. ولي با سياستهاي جديد محمدرضاشاه و بهويژه سياست سكولاريزاسيون وي، دوباره مذهبيها فعاليت در عرصههاي سياسي و اجتماعي را آغاز كردند. در اين بين سه گروه فعاليت بيشتري داشتند و از طريق ارتباط با علماي ديني به پخش افكار انتقادي آنان كمك ميكردند. هيأت مؤتلفه اسلامي هم از درون همين سه گروه در سال 1342 بهوجود آمد. در آن زمان اين سه گروه، به صورت جداگانه، درگير مبارزه با برنامههاي تجددگرايانه، غربمآبانه و آمرانه شاه بودند.
اين سه گروه عبارت بودند از:
1ــ گروه جبهه مسلمانان آزاده (مسجد امينالدوله) كه افراد مشهور آن عبارت بودند از حاجمهدي عراقي، حبيبالله عسكر اولادي، حاج حبيبالله (مهدي) شفيق، حاجابوالفضل توكلي، حاجمهدي احمد، مصطفي حائري، حاجحميد محمود محتشمي،[1] حاجمهدي احمد و حاجهاشم اماني.[2]
2ــ مسجد شيخعلي كه افراد صاحبنام آن عبارت بودند از صادق اماني، محمدصادق اسلامي، سيداسدالله لاجوردي، حاجعباس مدرسيفر (كه بعداً جزء مجاهدين گروه رجوي شد)، حاجحسين رحماني، حاجعبدالله مهديان، حاجحسين رضايي، حاجاحمد قدريان.[3]
3ــ گروه اصفهانيهاي مقيم مركز كه عبارت بودند از حاجمحمود ميرفندرسكي، حاجسيدعلاالدين ميرمحمد صادقي، حاجمهدي بهادران، عزتالله خليلي، حاجمحمد متين، علي حبيبالهيان[4] و اسدالله بادامچيان.[5]
در مهر 1341 لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي مطرح گرديد كه با مخالفت مواجه شد. در اين ميان اقدامات امام و سه گروه يادشده طرفدار ايشان در ترويج مخالفت بسيار مؤثر بود. از اين ماجرا چندان نگذشته بود كه بحث رفراندم پيش آمد كه دوباره مخالفتها شروع شد و سپس غائله فيضيه در فروردين 1342 به وقوع پيوست. در همين زمانها بود كه امام خميني(ره) سه گروه فوق را در خانهاش جمع كرد و آنها را با يكديگر آشنا و نزديك ساخت و به آنها گفت: حالا كه شما مسلمانيد و فعال، بياييد با هم كار كنيد و مؤتلف شويد. مهدي عراقي با استفاده از اين جمله امام پيشنهاد نام هيأتهاي مؤتلفه را داد كه با آن موافقت شد[6] و به اين ترتيب هيأتهاي مؤتلفه اسلامي شكل گرفت.
تشكيلات مؤتلفه اسلامي
هيأتهاي مؤتلفه، بهرغم گستردگي كه شمار اعضاي آن را تا دو سه هزار نفر گفتهاند، فاقد تشكيلات جدي در دوران قبل از انقلاب بود و در مقايسه با احزابي چون توده، از نوعي سازماندهي مخفي برخوردار نبود و به همين دليل نيز اعضاي آن پس از ترور منصور به سادگي دستگير شدند.
تشكيلات مؤتلفه اسلامي چهار بخش اصلي داشت كه عبارت بود از: سازمان مركزي، سازمان مالي، سازمان تبليغات و ارتباطات، و شوراي روحانيت.
الف) سازمان مركزي يا هيأت اجرايي كه متشكل از دوازده نفر عضو بود كه از چهار نماينده از هيأتهاي سهگانه تشكيل ميگرديد كه داراي وظايف زير بود: 1ــ تهيه و تنظيم نقشهها و طرحهاي لازم براي رسيدن به هدفهاي جمعيت و توسعه آن با استفاده از راهنماييهاي مشاوران روحاني؛ 2ــ تماس و ارتباط با مراجع تقليد و كسب نظر آنها در موارد لازم؛ 3ــ رسيدگي به پيشنهادها و تذكرات اعضا و جمعيتهاي وابسته به خود؛ 4ــ نظارت بر كارهاي دو سازمان ديگر (سازمان مالي و تبليغات و ارتباطات)؛ 5ــ تنظيم و تصديق كليه آييننامهها از قبيل آييننامه عضويت در جلسات.[7]
ب) سازمان مالي: سازمان مالي از نمايندگان جلسات و يك نماينده از سازمان مركزي تشكيل ميشد، و وظايف آن عبارت بود از: 1ــ ضبط و ثبت كمكهاي مالي كه از اعضا گرفته ميشد؛ 2ــ تنظيم دفتر درآمد و دفتر هزينه و دفتر كل؛ 3ــ كوشش براي ازدياد درآمد و تهيه طرحهاي ابتكاري مؤثر براي اين منظور؛ 4ــ نظارت بر وصول درآمد و مصرف هزينه.[8]
ج) سازمان تبليغات و ارتباطات: اين سازمان نيز از نمايندگان جلسات و يك نماينده از سازمان مركزي تشكيل ميشود.[9]
د) شوراي روحانيت: به دليل خطر زنداني شدن امام پيشنهاد شد كه در صورت دسترسي نداشتن به ايشان، گروهي از روحانيون مسئوليت هماهنگي تصميمها با شرع را بر عهده گيرند. شوراي روحانيت متشكل از مرتضي مطهري، سيدمحمد بهشتي و محيالدين انواري و آقاي مولايي با همكاري محمدجواد باهنر و علياكبر هاشميرفسنجاني به كار مؤتلفه نظارت ميكردند.[10] بادامچيان اظهار كرده است كه اصول عقيدتي و آموزشي و محورهاي اصلي تبليغاتي و امور سياسي مؤتلفه برخاسته از فقه و فقاهت و تحت نظر شوراي محترم روحانيت مؤتلفه بود. آنچه مورد تأييد فقها و اسلامشناسان جامعالشرايط و مورد تأييد امامخميني بود مورد پذيرش و آموزش قرار ميگرفت.[11]
لذا شوراي روحانيت مؤتلفه اسلامي مسئوليت داشت كه در مسائل اسلامي و سياسي، و در اموري كه به اجازه حاكم شرع نياز بود و همچنين در توجيه فكري و ايدئولوژيك نهضت، افراد را راهنمايي كند. اين شورا به صورت رسمي در دوران پهلوي اعلام نشد و تماسها بيشتر در قالب مباحث مذهبي مثل استخاره و سؤال از مسائل شرعي برقرار ميشد.[12]
آقاي محيالدين انواري درباره وظيفه شوراي روحانيت چنين بيان نموده است كه اگر مطلبي يا دستوري از بالا ــ امام ــ ميرسيد، آن را منعكس ميكردند تا ارگانهاي پايين اجرا كنند. اگر هم چيزي به نظر شورا ميرسيد، به بالا پيشنهاد ميكرد، همچنين اگر به كميته مركزي پيشنهادي ميشد به شورا ميآمد و پس از بررسي به بالا ارائه ميگشت.[13]
اصول و اهداف مؤتلفه اسلامي
در مورد ايدئولوژي و مباني نظري و فكري اين گروه بايد گفت هيأتهاي مؤتلفه اسلامي، كمتر از همتايان خود در جمعيت فدائيان اسلام به كار احياي مفاهيم ديني و تدوين نوعي ايدئولوژي سياسي ــ مذهبي همت گماردند. آنها صرفاً هيأتهاي مذهبي فعال در بازار (متشكل از تجار و شاگردان آنها) بودند كه به فعاليت ديني و اجتماعي و امور خيريه اشتغال داشتند و در واقع از هيچ يك از اعضاي مؤتلفه، كتاب يا اثري باقي نمانده است كه نشاندهنده كوشش فكري و نظري آنها براي احيا و تعريف انديشههاي ديني يا ارائه نوعي اسلام سياسي باشد.[14] شايد به دليل همين كاستي بود كه اين جمعيت بيشتر به صورت انفعالي وارد مسائل ميشد. ولي با همه اينها سنخيت فكري و خطمشي اين گروه، به حركت فدائيان اسلام در دهههاي 1320 و 1330 بر ميگردد كه به تشكيل حكومت مذهبي و مكتبي معتقد بودند.
مؤتلفه پس از شروع فعاليت بود كه اساسنامهاي براي سازمان يافتن تهيه كرد. در اساسنامه اوليه اين گروه پس از ذكر نام خداوند، و دعاي الهم لك الحمد و اليك الرجا و منك ... آمده است: "ما مردم مسلمان به حكم اعتقادي راسخ كه نسبت به آيين مقدس آسماني اسلام داريم، سلامت روحي و جسمي و سعادت مادي و معنوي خود و زن و فرزندان و جامعه و ملّت خود را در اين پيروزي اسلام و عمل به تعاليم سعادتبخش آن ميدانيم. ما و بسياري از مردم ديگر، به هدايت فطري خود، اين حقيقت را اجمالاً دريافتهايم كه آرامش دروني و آسايش فردي و امنيت اجتماعي و برتري و تعالي مادي و معنوي بشر تنها از راهي تأمين ميشود كه آن راه خداست، در اين راه است كه همه ميتوانند با اطمينان خاطر قدم بگذارند، از هر نوع گذشت و فداكاري استقبال كنند و در عين حال از نشاطي الهي كه در پرتو فروغ ايمان جسم و جان آنها را حياتي جاويد ميبخشد بهرهمند شوند."[15]
در اساسنامه كنوني اين گروه اعلام شده است: "زمينه پيدايش آن از بستر سياسي قدرتطلبي احزاب غربي نيست، بلكه از درون نهضت اسلامي و ضد استبدادي بر محوريت ولايت و رهبري فقيه عادل شايسته و اصلح است. و خاستگاه آن، طبقه يا قشر يا صنف خاصي نيست، بلكه از درون تودههاي مردم متعهد به اسلام برخاسته است." و در ادامه، انگيزه اصلي از تأسيس آن چنين بيان شده است: "هدف كسب قدرت و سلطه نيست، كسب رضاي خداست و انجام وظيفه و تكاليف شرعي و ملّي بر حاكميت قانوني متكي به اسلام ناب محمدي، قوانين مصوب نمايندگان ملّت، كه مغايرت با شرع نداشته باشد."[16] بادامچيان در همان باره بيان كرده است كه انگيزه تشكل آنها قدرتخواهي، موقعيتطلبي و شهرتجويي نبوده است، بلكه انگيزه تشكيل مؤتلفه خداخواهي و خدمت بيتوقع بود، و پذيرش همه رنجها و سختيها كه در راه خدا و خدمت به مكتب و بندگان خدا پيش ميآيد.[17]
اين حزب هدف اساسي خود را برقراري حاكميت ارزشهاي انقلاب اسلامي بر هر فرد و جمع و جامعه و استقرار نظام عدالت اسلامي در زمينههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و امور دفاعي و در نهايت كار در جهت تشكيل حاكميت جهاني عدل اسلامي از طريق انتخاب آزاد و پذيرش مردم جهان ميداند.[18] هدف اصلي مؤتلفه، ساختن جامعهاي اسلامي از اعضا و طرفداران در درون تشكل است كه نمونه باشد و همچنين پاسداري از ارزشها و انقلاب اسلامي و راه امامخميني(ره) در ايجاد امت بزرگ و سعادتمند اسلامي است. برنامههاي مؤتلفه اسلامي بر اساس اسلام ناب محمدي(ص) و اصول انقلابي و رهنمودهاي امامخميني(ره) و ولي فقيه زمان و منطبق بر قوانين و مقررات جمهوري اسلامي ايران است.[19]
با توجه به مطالبي كه در بالا به آن اشاره شد ميتوان محورهاي زير را در خصوص حزب مؤتلفه اسلامي به صورت مختصر بيان كرد: 1ــ صيانت از ارزشها؛ 2ــ ولايتمداري و نظام ولايت فقيه به عنوان مدل سياسي حكومتي و حفظ نظام به عنوان يكي از واجبات شرعي؛ 3ــ حفظ اسلام و مقدسات مذهبي و عملي كردن آن؛ 4ــ نفي مشي احزاب ليبرال غربي؛ 5ــ نفي سكولاريسم؛ 6ــ استقرار عدالت اجتماعي و نفي نابرابريهاي اقتصادي و طبقاتي.
تبيين نشانه حزب مؤتلفه اسلامي
1ــ طرح برگرفته از كلمه جلاله "الله" است كه همه كار و همه چيز از او و براي اوست و همه هستي در اين كلمه تجلي مييابد و همه جهات به او منتهي ميشود. كلمه "الله" مستجمع جميع صفات خداست. خداوند مورد قبول همه اديان است و كلمهاي است كه ميتواند محور تفاهم همه دارندگان اديان و مذاهب مختلف باشد.
2ــ نمود اوليه طرح، "ستاره" است كه مظهر درخشندگي و زيبايي و نورانيت در ظلمت شب است و در مكتب اسلام، ائمه اطهار (عليهم السلام) نجوم زاهره و النجم الثاقب ناميده شدهاند. ستاره در نشانه حزب نشاندهنده اين نكته است كه تحزب خدامحور همچون ستارهاي در تاريكي جهان مادي ميدرخشد.
3ــ ستاره از تلفيق دو مربع در حال چرخش پديد آمده كه نشاندهنده حركت و پويايي است.
4ــ مربع و شكل هندسي دلالت بر نظم و اندازه دارد و چهارچوب تشكيلات را ميرساند.
5ــ نمود مخفي نشانه، كلمه "لا اله الا الله" است كه به زيبايي در كلمه "الله" طراحي شده، و مجموعهاي اقتباسشده از آيات قرآن مجيد است كه اصل اساسي توحيد را مطرح مي نمايد.
6ــ كلمه "لا" برگرفته از "لاشرقيه و لاغربيه" است.
7ــ نمود مخفي ديگر نشانه، تصاوير نمونهاي از كتاب، قلم و بناست كه نشاندهنده فرهنگي بودن مؤتلفه و ساختار منظم تشكيلاتي آن است.
8ــ نام حزب مؤتلفه اسلامي به صورت پايه براي ستاره نوشته شده تا نشانهاي بر پاسداري كلمه توحيد باشد و ارتباط نشانه و حزب را برقرار كند.
9ــ نشانه، در هر اندازهاي كه باشد، زيبايي خود را دارد.
10ــ تاريخ تاسيس يادآور نظر و عنايت امامخميني(ره) در سال 1342 به مؤتلفه اسلامي و بيانگر سابقه تاريخي و استمرار حزب است.
11ــ رنگ سبز، علامت رشد و سازندگي و آرامبخش و نشانه علوي است.
فعاليتهاي قبل از انقلاب
لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي:
اعضاي مؤتلفه كساني بودند كه از نخستين روزهاي پديد آمدن نهضت مرجعيت و امام، وظيفهشان نشر اعلاميههاي ايشان، سر و سامان دادن به تظاهرات و هدايت كلي مسائل جنبش در تهران بود.[20]
از اقدامات غربگرايانه پهلوي در آغاز دهه 1340 كه مؤتلفه اسلامي انگشت مخالفت بر آن نهاد طرح لايحه تشكيل انجمن ايالتي و ولايتي بود كه از نظر موتلفه عملاً به رسميّت يافتن همه اديان و مذاهب به جاي رسميّت مذهب شيعه اثنيعشري ميانجاميد. به موجب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، كه در غياب مجلس از سوي كابينة علم تصويب شد، با اعطاي حق رأي به زنان موافقت گشت و از شرايط انتخابكنندگان و انتخابشوندگان، قيد تحليف شد با "قرآن كريم" حذف و سوگند با "هر كتاب آسماني" به جاي آن قرار گرفت.[21] در اين لايحه مسلمانان ميتوانستند نمايندگاني از اديان ديگر داشته باشند كه از نظر مؤتلفه اين مخالف قاعدة نفي سبيل بود. از سوي ديگر آزادي زنان و دادن حق رأي به آنها و انتخاب شدنشان به نمايندگي، به گونهاي كه حكومت مدنظر داشت، از نظر مؤتلفه اسلامي، حركتي شيطنتآميز و بر خلاف اسلام تلقي ميشد.[22]
در سال 1341 مؤتلفه ضمن تشكيل مجالسي در مساجد بازار تهران، اعلاميهاي نيز تحت عنوان "اتمام حجت" و با امضاي "گروه مجاهدين" بر ضد اقدامات تجددگرايانه و عرفي حكومت پخش كرد كه در آن با درج آيههاي انزارآميز از قرآن، به آنان كه بر خلاف نواميس اسلامي و قوانين قرآن فعاليتهايي ميكردند هشدارهاي تهديدآميز داده شده بود.[23]
مؤتلفه معتقد بود كه شاه ديكتاتوري و سايه ساواك را برقرار ساخت، و افزايش شكنجهها، كشتارها، زندانها، غارت كردن ثروتهاي مردم و كشور، از بين بردن كشاورزي و دامداري تحت نام اصلاحات، مسخ كردن فرهنگ و تمدن اسلامي و ايران و توسعه فساد، فحشا، عياشي، تنپروري و خلاصه هر چند از منكرات بود را از ديگر اقدامات رژيم ميدانست.[24] در همين خصوص بادامچيان چنين بيان نموده است كه تمام برنامههاي اصلاحي شاه را امريكا اتخاذ ميكرد و هدف آن بود كه با اسلام مقابله شود. وي معتقد است كه اصلاحات در اصل به خاطر از بين بردن اسلام و تكميل سلطه امريكا بود نه به خاطر اينكه كشاورزان و كارگران ما صاحب نعمت و ثروت مادي بشوند.[25]
قيام 15 خرداد:
خرداد سال 1342، كه با ايام محرم مصادف شده، اوج رويارويي رژيم پهلوي و روحانيت بود. ساواك به وعاظ اخطار داده بود كه عليه شاه و اسرائيل سخنراني نكنند و به مردم نگويند كه اسلام در خطر است. امام در 13 خرداد، كه مصادف با روز عاشورا بود، حمله رژيم به فيضيه را به واقعه كربلا تشبيه كرد، آن را به تحريك اسرائيل دانست، رژيم را نيز دستنشانده اسرائيل خواند و به شدت به شاه حمله كرد. دو روز پس از اين سخنراني، در سحرگاه 15 خرداد امام دستگير، و به تهران منتقل شد.[26] اين خبر به سرعت در سرتاسر ايران پخش شد. مؤتلفه در پخش اين خبر تأثير بسزايي داشت. از ابتداي صبح آن روز در تهران تظاهرات شروع شد كه به كشته و زخمي شدن بسياري از تظاهراتكنندگان انجاميد. در اين تظاهرات اعضاي مؤتلفه بسيار فعال بودند. از نكات مهم در سخنرانيهاي آن روز اعتراض به بازداشت مهندس بازرگان، آيت الله طالقاني، سحابي و ديگر اعضاي نهضت آزادي بود. از ديگر فعاليتهاي مؤتلفه در اين تظاهرات، اعلام تعطيلي بازار، هيأتهاي ديني بود. از اين تاريخ تا زمان انتخابات مجلس بيستويكم، مؤتلفه به چاپ و پخش اعلاميه با امضاي مسلمانان مجاهد، شوراي مسلمانان متحد و هيأتهاي مؤتلفه مشغول بود. در زمان انتخابات مجلس، بيشتر علما انتخابات را تحريم كردند در نتيجه مؤتلفه به پخش افكار ديگر علما همت گمارد. اواخر سال 1342 دولت علم بركنار، و حسنعلي منصور نخست وزير شد. وي براي نشان دادن حسن نيّتش در فروردين 1343 آيتالله خميني را به قم بازگرداند.[27] لذا تكثير اعلاميههاي امام، ترتيب تظاهرات، راهپيمايي، مجالس و سخنرانيهاي متعدد براي طرفداران نهضت امام از جمله فعاليتهاي مؤتلفه در اين دوره به شمار ميرود.[28]
تشكيل سازمان نظامي:
پس از گذشت مدتي، بعضي از اعضاي مؤتلفه با اين تحليل كه مبارزه سياسي به تنهايي جواب نميدهد به فكر مبارزه مسلحانه افتادند. اين طرح بهرغم مخالفت بعضي از اعضاي شوراي روحانيت، از جمله آيتالله مطهري كه از همان اول مخالف كارهاي نظامي و تند بود و ميفرمود: "بچهها با اين كارها به زندان ميافتند و در زندان اسير عقايد انحرافي ميشوند، بايد كار فكري كرد"[29] به تصويب شوراي مركزي رسيد. آنها دادن بيانيه، شعار، سخنراني و تظاهرات را "مبارزه منفي" و تشكيل گروه مسلح را "مبارزه مثبت" نام نهادند كه از فدائيان اسلام به ارث رسيده بود.[30] شهيد عراقي در خاطرات خويش در اينباره آورده است: "15 خرداد يك نقطه عطفي بود تقريباً در تاريخ مبارزات ايران، بهخصوص در داخل تشكيلات خود ما، بعد از اين كشتار... آنهايي كه يك مقدار معتقد به مشي غير از حركت سياسي بودند، يك مقدار زمينه برايشان فراهم شد كه بتوانند روي طرحهاي خودشان صحبت كنند، اين شد كه طرح يك شاخهاي به نام شاخه نظامي در درون سازمان مطرح شد."[31] بدين ترتيب بود كه مؤتلفه فعاليتهاي سياسي، فرهنگي را با فعاليت مسلحانه آميخت. بادامچيان عنوان كرده است: "مؤتلفه به اين باور رسيده بود كه با رژيمي كه دستنشانده دشمنان اسلام است و سرسپرده طاغوتيان جهاني و تا بن دندان مسلح است نميشود با تذكر، نصيحت و اعتراض روبهرو شد. رژيمي كه خائن و به اين خيانت واقف است، و حاضر به بازگشت نيست، با اين رژيم بايستي جنگيد، لذا گروه جداگانه مسلحي از مؤتلفه شكل گرفت."[32]
ترور حسنعلي منصور و دستگيري اعضا:
با سخنراني امام درباره كاپيتولاسيون، ايشان به تركيه تبعيد شدند. از همان روز تبعيد آيتالله خميني، برنامه ترور منصور طرحريزي شد. بادامچيان درباره ترور منصور چنين بيان كرده است: "ما خواستار آن بوديم كه شاه را اعدام كنيم، ولي به دلايلي امكان نداشت؛ لذا تصميم به ترور منصور گرفته شد و روز عمليات را روز 17 رمضان (اول بهمن 1343) كه سالگرد غزوه بدر بود در نظر گرفتند و نام عمليات هم بدر گذاشته شد."[33] بخارايي در وصيت خود عنوان كرده است كه چون از طرف دستگاه به روحانيت اهانت شده بود و كاپيتولاسيون را تصويب كرده بودند و از طرف ديگر مبارزه منفي به نتيجه نرسيده بود، بنابراين ابتدا به كشتن شاه و سرلشكر ايادي و غيره تصميم گرفتيم، ولي بعداً توافق روي منصور شد.[34] در نتيجه همين تصميم، بخارايي و سه نفر ديگر خود را آماده كردند تا هركدام زودتر به منصور رسيد كار را تمام كند. بخارايي، منصور را در مقابل در ورودي مجلس در بهارستان ترور كرد، ولي دستگير شد. در پيگيريهاي بعدي رضا هرندي و نيكنژاد هم دستگير شدند. آنها ابتدا كليه مسئوليت ترور را به عهده گرفتند، ولي يكي از اعضا به رابطه خود با حاج صادق اماني و اطلاع ايشان از ترور اعتراف كرد. همين مسأله باعث شد اول برادرهاي حاج صادق را بگيرند، و چمدان اسلحهها و اعلاميهها كشف گردد. پس از آن شهيد عراقي و بعد هم حاج صادق اماني دستگير شدند و به دنبال آنها 34 نفر از اعضاي سازمان سياسي بازداشت گرديدند.[35] با دستگيري اعضاي مؤثر اين گروه، فعاليت بيروني مؤتلفه متوقف شد.[36]
پس از اين دستگيريها، موتلفهايها در سال 1349 در قالب همكاري با سازمان مجاهدين خلق فعاليت نمودند، و ديگر به نام مؤتلفه اسلامي فعاليت چنداني انجام نميدادند. تا اينكه در دهه 1350 و به دنبال قضيه تجديد نظرهاي ايدئولوژيك گروهي از اعضاي سازمان، مجدداً اعضاي مؤتلفه از جمله: اسلامي، عسگر اولادي، عراقي، و بادامچيان به فعاليت بر اساس ضوابط شرعي و انتشار اعلاميههايي با شعار: "برقرار باد حكومت عدل الهي" تا چند سال قبل از پيروزي انقلاب ادامه دادند، بدون اينكه نامي بر خود بگذارند.[37]
سوالي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه با توجه به اينكه مؤتلفه اسلامي خود را گروهي اسلامي و پيرو علما و روحانيت ميدانست آيا جواز شرعي براي عمليات نظامي و ترور داشته است؟
در اين باره ديدگاههاي متفاوتي بيان شده است. به نوشته بادامچيان، مؤتلفه براي فعاليت مسلحانه مجوز شرعي كسب ميكرد.[38] البته نكته جالب اين است كه هيچ سندي را ارائه نكرده و در توجيه حركات مسلحانه و ترور منصور استدلال كرده است: "در آن موقع صحبت از اين بود كه اگرچه فعلاً دسترسي به امام ممكن نيست (امام در تبعيد بودند) اما ايشان كه قبلاً فرموده بودند حالا موقع اين كار نيست، پس منع از اعدام نكردهاند فقط زمان را مساعد ندانستهاند، بنابراين الان كه امام به طور صريح فرمودهاند اينها خائن به اسلام و قرآن و مملكت و ملّتاند و دستنشانده امريكا هستند... پس در حقيقت ميتوان همين نظريات را به عنوان حكم شرعي به حساب آورد."[39]
عسگر اولادي، عضو ديگر مؤتلفه، با تأكيد بر اين نكته كه در قضيه ترور منصور فتواي صريحي از امام نداشتيم و آقايان بهشتي و مطهري و چند تن ديگر، از تعدادي از آقايان اجازه گرفته بودند، گفته است: "پس از تبعيد امام عمده نظرات بر اين شده بود كه اگر كاري انجام نشود، تمام زحمات هدر ميرود... هيأتهاي مؤتلفه دو جا سراغ شاه رفتند، اما موفق نشدند و در يك جلسهاي تصميم گرفتند بر روي مقامات رده دوم رژيم كار كنند كه مردم مأيوس نشوند. يازده نفر را در نظر گرفتند كه در رأس آنها حسنعلي منصور بود. شايد از روزي كه تصميم گرفتند تا روزي كه ترور انجام شد پانزده روز طول نكشيد."[40] وي در جاي ديگر بيان كرده است كه خاموشي از طرف مؤتلفه به مشهد مقدس رفت و از محضر آيتالله ميلاني مجوز اعدام انقلابي منصور را گرفت.[41]
با توجه به گفته اعضاي اصلي مؤتلفه، فتوا و اجازهاي خاص از جانب امامخميني در ترور منصور يا ديگر عوامل رژيم پهلوي وجود نداشت و به طور كلي ترور منصور پس از تبعيد امام برنامهريزي شده بود. با توجه به پايبندي اعضاي جمعيتهاي مؤتلفه اسلامي به مرجعيت امامخميني بديهي است در صورت اخذ اجازه از امام، نيازي به تلاش براي اخذ چنين اجازههايي از ساير علما نبود. ولي به علت صادر نشدن چنين مجوزي از سوي امام در مورد ترور عوامل حكومت، مؤتلفه به آيتالله ميلاني مراجعه كرد. يادآوري اين نكته ضروري است كه نهي امام در ترور عوامل رژيم حداكثر اختلاف نظر داشتن با پيروانش در تاكتيك مبارزه تلقي ميگردد.[42]
فعاليتهاي بعد از انقلاب
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، مؤتلفه در حزب جمهوري اسلامي ادغام شد. اين گروه در تأمين مالي راهاندازي اولين شماره روزنامه جمهوري اسلامي در خردادماه 1358 و نيز تأمين مكان براي فعاليتهاي حزبي در شهرها سهم مؤثري داشت و بعضي از اعضاي آن در هسته اوليه تأسيس حزب و سپس شوراي مركزي حزب فعال شدند.[43]
از جمله انگيزههاي اين كار از زبان اعضاي فعال مؤتلفه اسلامي عبارت بود از: 1ــ فعاليت براي تحقق و استواري حكومت جمهوري اسلامي؛ 2ــ اجراي امر به معروف و نهي از منكر با ايجاد تشكلي داراي قدرت آمره و قدرت ناهيه؛ 3ــ تشكل اهل ايمان در برابر تشكلهاي اهل كفر و شرك و نفاق؛ 4ــ غلبه حزب الله بر ديگر احزاب از طريق وحدت در سه ولايت: ولايت خدا، ولايت رسول خدا و ولايت امام معصوم و در زمان غيبت ولايت فقيه؛ 5ــ اگر دير اقدام ميشد، افراد جامعه دسته دسته جذب تشكلهاي پرجاذبهاي مانند مجاهدين خلق و فدائيان ميشدند؛ 6ــ وجود تشكيلات سبب ميشد تا از درون تشكيلات خود و با شناختي كه از اعضا وجود داشت نمايندگان براي دولت و ساير مسئوليتهاي كشور معرفي، و دست غير انقلابيون از مملكت اسلامي كوتاه شود؛ 7ــ با جذب مردم به حزب جمهوري اسلامي ميشد مانع جذب آنها به ساير احزاب فريبدهنده شد؛ 8ــ تلاش براي حفظ جهتگيري و رنگ مذهبي انقلاب در مقابل رنگ ملّي و غير مذهبي.[44]
پس از متوقف شدن فعاليتهاي حزب جمهوري اسلامي، اعضاي اصلي مؤتلفه در سال 1366 بار ديگر جمعيت مؤتلفه اسلامي را تشكيل و به فعاليت ادامه دادند.[45]
اين جمعيت پس از جدايي از حزب جمهوري اسلامي، در تاريخ 21 آذر سال 1369 پروانه فعاليتش را به عنوان حزبي رسمي از وزارت كشور گرفت و حبيبالله عسگر اولادي اولين دبيركل اين حزب شد. و پس از سالها رهبري اين حزب، در 29 مرداد، 1383، محمد نبي حبيبي، كه بيش از شصت سال داشت به جاي يار قديمي و مرد اول مؤتلفه اسلامي نشست.
در دوران بعد از انقلاب، اين جمعيت در انسجام، تمركز و هدايت تشكيلاتي سياسي اصناف و بازاريان سهم بسزايي داشته و در همه رويدادها و عرصههاي مختلف سياسي به صورت اقليتي مؤثر عرض اندام كرده و در مقام يكي از تشكلهاي ثابتقدم در كنار "جامعه اسلامي مهندسين"، "جامعه اسلامي انجمنهاي اصناف و بازار"، "جامعه زينب" و... همسو با جامعه روحانيت مبارز عمل نموده است.[46]
مؤتلفه اسلامي و انتخابات رياستجمهوري:
موتلفه اسلامي جديترين حزب سياسي كشور در انتخابات رياستجمهوري بوده است و در هر دوره از اين انتخابات، چهرههاي بارزي از اين حزب وجود داشتهاند و اين حزب به طور فعال از كانديداي مورد نظر خود پشتيباني و حمايت كرده است.
دوره اول: در انتخابات دوره اول رياستجمهوري، چون مؤتلفه اسلامي جذب حزب جمهوري اسلامي شده بود، پس از حذف كانديداي منتخب خود، جلالالدين فارسي، از هيچ كانديدايي حمايت نكرد و مردم را به علما و جامعه مدرسين ارجاع داد. جامعه مدرسين و بيشتر ائمه جمعه پس از حذف جلالالدين فارسي از رياستجمهوري حسن حبيبي حمايت ميكردند. در پي حمايت جامعه مدرسين و روحانيون، بعضي از احزاب فرصتطلب مانند حزب توده نيز از حبيبي حمايت كردند.[47] و همانطوركه ميدانيم در اين دوره انتخابات، ابوالحسن بنيصدر با اخذ بيشترين راي مأخوذه معادل 7/75 درصد آرا را به خود اختصاص داد و پست رياستجمهوري را بر عهده گرفت.[48]
دوره دوم: با گريختن رئيسجمهور مخلوع، انتخابات زودرس بر پا شد و مؤتلفه دو تن از رهبران اصلياش را براي رقابت با محمدعلي رجايي كانديد كرد. بدين ترتيب علياكبر پرورش و حبيبالله عسگر اولادي در كنار محمدعلي رجايي و عباس شيباني رقابت نمودند.
علياكبر پرورش در سال 1321 در اصفهان متولد شد، تحصيلات حوزوي را تا مقدمات، و دانشگاهي را تا مقطع كارشناسي ارشد كارآموزي دبيري به پايان برد. در كنار تدريس به فعاليت سياسي مبادرت نمود و پس از پيروزي انقلاب اسلامي به نمايندگي مردم اصفهان در مجلس برگزيده شد. در آن مقطع عضو هيأترئيسه مجلس بود.[49]
حبيبالله عسگر اولادي مسلمان، ديگر كانديداي اين دوره، در سال 1311 در تهران متولد شد. دروس رايج را تا ديپلم و علوم حوزوي را تا مقطع سطح فرا گرفت. از سال 1327 در صف همرزمان آيتالله كاشاني و سيدمجتبي نوابصفوي قرار گرفت. وي كه از بنيانگذاران هيأتهاي مؤتلفه اسلامي به شمار ميرفت، پس از ترور حسنعلي منصور دستگير و به حبس ابد محكوم گرديد، ولي در سال 1356 از زندان آزاد شد. پس از انقلاب به مجلس شوراي اسلامي راه يافت و با تأسيس كميته امداد امامخميني در اين نهاد فعاليت كرد.[50] همانطوركه ميدانيم در اين انتخابات محمدعلي رجايي با كسب 87 /87 درصد آرا به رياستجمهوري رسيد.[51] ايشان محمدجواد باهنر را به عنوان نخستوزير به مجلس معرفي كرد. شايان ذكر است كه هر دو رقيب مؤتلفهاي شهيد رجايي در كابينه شهيد باهنر به وزارت رسيدند: علياكبر پرورش وزير آموزشوپرورش شد وحبيبالله عسگر اولادي وزارت بازرگاني را به دست گرفت.
دوره سوم: دو ماه از رئيسجمهوري رجايي نگذشته بود كه به علت شهادت او و همكارانش، بار ديگر انتخابات پيش از موعد برگزار شد. تحول مهمي كه در اين دوره اتفاق افتاد، مصادف شدن آن با برداشته شدن منع رهبر فقيد انقلاب از روحانيان براي ورود به عرصه سياست بود. به همين خاطر آيتالله خامنهاي، دبيركل حزب جمهوري اسلامي، نامزد رياستجمهوري شد.
در اين انتخابات، مؤتلفه با سه چهره وارد گود رقابت شد كه عبارت بودند از: غفوري فرد، علياكبر پرورش و سيدمحمدرضا زوارهاي.[52] در انتخابات يادشده جريانهاي سياسي همگي از آيتالله خامنهاي حمايت كردند كه ميتوان به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، جامعه روحانيت مبارز تهران، حزب جمهوري اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي اشاره كرد.[53]
در اين دوره آيتالله خامنهاي با كسب 11/95 درصد آرا به رياستجمهوري برگزيده شد.[54] ايشان ميرحسين موسوي را به عنوان نخستوزير انتخاب، و به مجلس معرفي كرد. در اين دوره هم مؤتلفهايها از كابينه بينصيب نبودند و علياكبر پرورش تا سال 1363 وزارت آموزشوپرورش را بر عهده گرفت كه در اين تاريخ سيد كاظم اكرمي جانشين وي شد. و آقاي عسگر اولادي هم وزارت بازرگاني را تا سال 1362 حفظ كرد كه آقاي حسن عابدي جانشين او شد و آقاي حسن غفوري فرد وزير نيروي كابينه آقاي موسوي شد كه در سال 1363 محمدتقي بانكي جاي وي را گرفت. در اين دوره محسن رفيقدوست، يكي ديگر از مؤتلفهايها، وزير سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد.[55]
دوره چهارم: در دوره چهارم سه نفر از افرادي كه كانديد شده بودند توانستند تأييد صلاحيت خود را از شوراي نگهبان اخذ كنند و به عرصه رقابت و فعاليت انتخاباتي وارد شوند كه عبارت بودند از: محمود كاشاني، فرزند آيتالله كاشاني، استاد حقوق دانشگاه شهيد بهشتي و رئيس گروه داوران ايراني در دادگاه لاهه طي سالهاي 1359 تا 1363، عسگر اولادي از جمع مؤتلفهايها كه براي بار دوم به عرصه مبارزات انتخاباتي رياستجمهوري وارد شده، و نفر سوم آيتالله خامنهاي بود.
در اين دوره هم مانند دوره پيشين بيشتر احزاب و گروههاي فعال از رياستجمهوري آيتالله خامنهاي حمايت كردند. ايشان با اخذ حدود 67/85 درصد آرا براي بار دوم بر صندلي اول قوه مجريه جلوس كرد.[56] در اين دوره موسوي كابينه دوم خود را تشكيل داد كه فقط محسن رفيقدوست وزارت سپاه پاسداران را براي خود حفظ كرد.
دوره پنجم: دوره چهارم تمام نشده بود كه رهبر انقلاب، حضرت امامخميني(ره)، رحلت فرمود. لذا آيتالله خامنهاي جانشين بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي شد و در نتيجه انتخابات پنجم زودتر از زمان مقرر به وقوع پيوست و دو چهره مطرح براي رقابت در انتخابات رياستجمهوري قدم به ميدان نهادند: عباس شيباني و علياكبر هاشميرفسنجاني. در اين دوره هاشمي رفسنجاني با اخذ 20/94 درصد آرا به رياستجمهوري رسيد.[57] در اين دوره كسي از مؤتلفهايها خود را كانديد نكرد. اين دوره تنها دورهاي بود كه مؤتلفه كانديدي نداشت.
دوره ششم: در اين دوره مجمع روحانيون مبارز و جريانهاي هماهنگ با آن از فعاليت در انتخابات كنار كشيده و بيشتر احزاب و گروههاي سياسي فعال در عرصه انتخابات، حمايت خود را از رياستجمهوري هاشميرفسنجاني اعلام كرده بودند كه از اين ميان ميتوان از جامعه روحانيت مبارز تهران، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، جمعيت مؤتلفه اسلامي، جامعه اسلامي مهندسين و جامعه اسلامي دانشجويان نام برد.[58]
با وجود آنكه مؤتلفه اسلامي در اين انتخابات از هاشميرفسنجاني حمايت كرد، عبدالله جاسبي نامزد تازه نفسي از اين حزب هم در اين انتخابات شركت نمود. در اين دوره هاشميرفسنجاني با اخذ90/62 درصد آرا براي بار دوم به پست رياستجمهوري دست يافت. در كابينه دوم هاشمي رفسنجاني از مؤتلفهايها اين بار نوبت الاسحاق بود كه به وزارت بازرگاني منصوب شود.
دوره هفتم: در دوره هفتم كه يكي از دورههاي حساس براي احزاب و جناحهاي سياسي بود اين بار از مؤتلفهايها يكي از جناح حقوقدان شوراي نگهبان، و سازمان ثبت اسناد و املاك كشور براي بار دوم وارد انتخابات گشت و دوشادوش سيد محمد خاتمي، علياكبر ناطقنوري و ري شهري كانديد شد. هر چند كه مؤتلفه حاضر نشد از عضو رسمي خود حمايت كند و از ناطقنوري حمايت كرد.
در اين دوره سيد محمد خاتمي با اخذ حدود 05/69 درصد آرا به رياستجمهوري رسيد.
دوره هشتم: در اين دوره از انتخابات رياستجمهوري، شوراي نگهبان بر خلاف دورههاي قبلي ده نفر را براي رقابت در انتخابات تأييد نمود كه از اين ميان از بين مؤتلفهايها حسن غفوري فرد و عبدالله جاسبي حضور داشتند، ولي مؤتلفه مثل گذشته، همگام با جناح راست بر سر توكلي ائتلاف كرد كه شعار "جمهوري دوم" را ميداد.[59] در اين دوره نيز سيدمحمدخاتمي با اخذ 88/77 درصد آرا بر منصب رياست جمهوري باقي ماند.
دوره نهم: در دوره نهم انتخابات رياستجمهوري سلايق و گرايشهاي مختلفي حضور داشتند و رقابت سختي در بين كانديداها شكل گرفت. مؤتلفه هم در اين ميان به فعاليت خود مثل دورههاي پيشين ادامه داد و از علي لاريجاني حمايت كرد. در همين خصوص محمدنبي حبيبي، دبيركل اين حزب بيان كرده است: "حزب مؤتلفه اسلامي با ادامه سياست كلي خود، كه هماهنگي با شوراي محترم هماهنگي است، از نامزدي دكتر علي لاريجاني حمايت ميكند و مجموعه شوراي هماهنگي را يك ضلع مهم انتخابات تلقي نموده و در هر حال نامزد نهايي خود را، نامزد نهايي شوراي هماهنگي دانست و ميداند."[60]
با توجه به فضاي انتخاباتي كه بهوجود آمد، محمود احمدينژاد و هاشميرفسنجاني به دور دوم انتخابات راه يافتند. به بياني ديگر، مؤتلفه دوباره در اين انتخابات هم شكست خورد؛ زيرا علي لاريجاني از دور رقابت حذف شد. اين تشكل در مرحلة دوم انتخابات سكوت اختيار كرد، ولي پس از انتخاب محمود احمدينژاد به رياستجمهوري، از اولين گروههايي بود كه از او حمايت كرد و علت آن را مورد تأييد بودن آقاي احمدينژاد از طرف اصولگرايان عنوان كرد و در نتيجه سياست حمايت از دولت ايشان را در دستور كار خود قرار داد، به نحوي كه رسانههاي نزديك به مؤتلفه از اقدامهاي دولت احمدينژاد حمايت و كمتر از اين دولت نقد و انتقاد ميكنند.[61]
مؤتلفه و انتخابات مجلس شوراي اسلامي:
همانطوركه گفته شد، اين جمعيت همواره جزء متحدان جامعه روحانيت مبارز و به عنوان بازوي اجرايي و توان مالي آن عمل كرده است. در دورة سوم مجلس و انشعاب مجمع روحانيون مبارز تهران از جامعه روحانيت مبارز، جمعيت مؤتلفه همراه جامعه روحانيت مبارز ليست مشتركي دادند و اصولاً يكي از دلايل مهم انشعاب در جامعه روحانيت خطمشي و اهداف جمعيت مؤتلفه بود كه بعضي از نيروهاي چپ با آن موافق نبودند، از جمله در قضية راي اعتماد مجلس دوم به دولت مهندس موسوي كه جناح راست و جمعيت مؤتلفه مصراً خواستار نخستوزيري آيتالله مهدويكني بودند و بالاخره در هنگام رأيگيري 99 نفر از نمايندگان وابسته به اين دو گروه رأي ممتنع يا منفي به دولت مهندس موسوي دادند. در دورة سوم مجلس حضور جناح راست و جمعيت مؤتلفه با ارائة ليست مجمع روحانيون مبارز كمي كمرنگ مينمود. و اكثريت مجلس را نيروهاي جناح چپ تشكيل ميدادند، اما در دورة چهارم كه اكثر نمايندگان مجلس از جناح راست بود بسياري از كانديداهاي جمعيت مؤتلفه به مجلس راه يافتند، ولي در دورة پنجم انتخابات مجلس اين گروه در جلب آراي عمومي موفق نبودند، به طوري كه در تهران به جز حميدرضا ترقي و غفوري فرد كه به طور مستقل نامزد شده بودند و علي عباسپور كه در مياندورهاي وارد مجلس شد، هيچ يك از اعضاي صاحب نام اين گروه به مجلس راه نيافتند. در انتخابات مجلس ششم هم تقريباً نيروهاي سياسي متمايل به جمعيت مؤتلفه و جناح راست نتوانستند بيش از 25 درصد آرا را به دست آورند و هيچ يك از اعضاي مشهور اين جمعيت نتوانستند وارد مجلس شوند.[62] ولي در مجلس هفتم اين جمعيت و جناح راست موفق شد دورة قبل را جبران كند و اعضايي از اين گروه به مجلس راه يافت.
نتيجه:
در ايران گروههاي مؤثر در تحولات سياسي و اجتماعي ايران متأثر از خردهگفتمانهاي سياسي مسلط هستند كه تنوع بسياري دارند. علت اين تنوع از يكسو گسترش حوزة اجتماعي سياسي و درگير شدن روزافزون گروههاي مختلف در امور سياسي و از سوي ديگر ظهور جريانهاي فكري و ايدئولوژيك جديد و تأثير آنها بر گروههاي مختلف اجتماعي بود. در يك نگاه كلي ميتوان سه جريان اصلي سياسي و فكري در ايران را شناسايي كرد كه هركدام شاخههاي مختلف و گاه مختلطي دارند و تأثير بسزايي در تحولات سياسي و اجتماعي ايران به جاي گذاشتهاند.
اين سه جريان اصلي عبارتاند از: جريان اسلامي، جريان سوسياليسم و جريان ناسيونالليبراليسم كه هر يك از اين سه جريان نيز بسته به محتواي اجتماعي، اقتصادي و سياسي گوناگوني كه به خود گرفته، در شكلهاي متعددي ظاهر شدهاند؛ چنانكه هر يك از اين سه جريان از لحاظ اجتماعي ــ اقتصادي گاه محتواي محافظهكارانه، گاه اصلاحطلبانه و گاه انقلابي به خود گرفته و از لحاظ سياسي نيز گاه گرايشهاي اقتدارگرايانه و گاه دموكراتيك داشته و از لحاظ شيوة كنش سياسي نيز گاه در شكل مسالمتآميز و گاه خشونتآميز ظاهر شدهاند. هر كدام از اين جريانات در مقطعي از تاريخ معاصر ايران تأثير بسزايي داشتهاند كه به نظر ميرسد براي شناخت تاريخ معاصر ايران، چارهاي جز شناخت اين گروهها نباشد كه گاه به صورت خفيف و گاه به صورت شديد در همة مقاطع تاريخ معاصر ايران حضور داشتهاند.
با توجه به چنين نگرشي حزب مؤتلفة اسلامي كه در قالب جريان اصلي اسلامي قرار دارد داراي چنين فراز و فرودهايي بود. همانطوركه گفته شد، اين حزب دو تغيير بسيار مهم در طي فعاليت چهلسالة خود داشته است كه عبارت بودند از: تبديل شدن از هيأت به جمعيت و سپس حزب، و تغيير نگرش در نحوة فعاليت به نحوي كه از فعاليتهاي فرهنگي شروع كردند و سپس به فعاليت نظامي روي آوردند و پس از انقلاب، فعاليت سياسي را در برنامة خود قرار دادند. اين مسائل نشاندهندة فراز و فرودهاي اين حزب در طي فعاليتهايش است كه همراه دستاوردها و ناكاميهايي كه داشته يكي از احزاب پرسابقة ايران محسوب ميشود و در تاريخ معاصر ايران كمتر حزبي را با اين سابقة طولاني سراغ داريم كه اين نشاندهندة رهبري و مديريت منسجم و هماهنگي فكري افراد آن است.
پينوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
* فرهاد كرامت دانشجوي دكتري علوم سياسي دانشگاه تهران.
[1]ــ كاظم مقدم، خشونت قانوني: گزيدة تاريخ معاصر ايران، تهران، محدث، 1380، صص 129 ــ 128
[2]ــ رسول جعفريان، جريانها و سازمانهاي مذهبي ــ سياسي ايران 1357 ــ 1320، قم، نشر مورخ، چ 7، 1386، ص 304
[3]ــ كاظم مقدم، همان، ص 375
[4]ــ مانجا؛ مصطفي ميرسليم، جريانشناسي فرهنگي بعد از انقلاب اسلامي ايران، تهران، مركز بازشناسي اسلام و ايران، 1384، صص 132 ــ 131
[5]ــ رسول جعفريان، همان، ص 375
[6]ــ احسان رشيدي، "هيأتهاي مؤتلفه اسلامي"، شرق (ويژهنامه)، ش 10
[7]ــ اسدالله بادامچيان، آشنايي با جمعيت موتلفة اسلامي، تهران، انديشه ناب، 1384، ص 52
[8]ــ همان، ص 53
[9]ــ همانجا.
[10]ــ رسول جعفريان، همان، ص 375
[11]ــ اسدالله بادامچيان، همان، ص 46
[12]ــ همان، صص 48 ــ 47
[13]ــ محيالدين انواري، رسالت، 26/3/84
[14]ــ يحيي فوزي، تحولات سياسي اجتماعي بعد از انقلاب اسلامي در ايران، تهران، عروج، 1384، صص 90 ــ 89
[15]ــ اسدالله بادامچيان، همان، صص 51 ــ 50
[16] - www.motalefeh.org
[17]ــ اسدالله بادامچيان، همان، صص 43 ــ 42
[18] - www.motalefeh.org
[19]ــ همانجا.
[20]ــ رسول جعفريان، همان، ص 374
[21]ــ محسن ميلاني، شكلگيري انقلاب اسلامي از سلطنت پهلوي تا جمهوري اسلامي، ترجمه مجتبي عطارزاده، تهران، گام نو، 1381، ص 107
[22]ــ اسدالله بادامچيان، همان، ص 63
[23]ــ مصطفي ميرسليم، همان، ص 134
[24]ــ اسدالله بادامچيان، همان، ص 5
[25]ــ همان، ص 13
[26]ــ جمعي از نويسندگان انقلاب اسلامي، قم، دفتر نشر معارف، 1384، ص 96
[27]ــ احسان رشيدي، همانجا.
[28]ــ يحيي فوزي، همان، ص 8
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1879]
-
گوناگون
پربازدیدترینها