تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 2 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):حقّ نصيحت خواه اين است كه به راه صحيحى كه مى دانى مى پذيرد، راهنمائيش كنى و سخن در حدّ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1867199527




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شب یلدا در كنار آش خورها


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شب یلدا در کنار آش خورها

از دو روز پیش، چو افتاده كه برای پس فردا در كدام آسایشگاه دور هم جمع شویم. بچه ها هر كدام در تیمی هستند. هر گروه متشكل از هم خرجی هاست. آنهایی كه وقتی دوستشان سرپست نگهبانی ایستاده، غذایش را می گیرند، سفره را حاضر می كنند و تنها همین ساعات است كه وقت دارند كنار هم باشند.سوز سردی می آید. ابرها آن بالا در هم فرو می روند و آسمان آبی را تیره می كنند، باد می آید. هنوز خورشید لبه كوه های دور دست ننشسته است. هوای بعدازظهر تند، تاریك می شود. امشب همه بچه ها در خوابگاه مخابرات دور هم جمع می شوند. پیش از ظهر بود كه علی برگه مرخصی شهری دوساعته را نشان داد و از در دژبانی زد بیرون. گفت: می رود از مغازه شیرینی و آجیل بخرد. بچه های گروه آنها در آسایشگاه پشتیبانی گرد هم می آیند. این را وقتی گفت كه خوشحال بود از دیدن و خریدن هندوانه در راه برگشت.جلوی در ایستاده بودم و اسامی ورودی و خروجی ها را یادداشت می كردم. از صبح خیلی ها بیرون رفته بودند و خرید كرده بودند. به آسمان چشم دوختم، هوا بار داشت، منتظر بودم ببارد. دیگر از سوز خبری نبود. سرما دم كرده بود. حسن پور لباسش را جلوی آینه كوچك چسبیده به دیوار گچ و خاك دژبانی مرتب كرد. پاهایش را جداگانه به زمین كوبید، این عادتش بود. كلاهم را سر كردم و شیب یخ زده تپه را بالا رفتم. می خواستم بدانم امشب چند نفر می آیند اتاق ما. سرباز های پایگاه، گونی مرغ و ماهی را روی دوش گذاشته بودند و به سوی پایگاه ها حركت كردند. گفتم: «الان راه می افتید، شب كجا بیتوته می كنید؟» ساك هایشان را پر از شكلات، آجیل و شیرینی كرده بودند و در راه جواب دادند: حلج. نزدیك ترین روستا و پایگاه به حوزه انتظامی زیوه.خاطرات شب یلدا دوران سربازی مانند لحظه سال تحویل یا دیگر مراسم به یادماندنی و جذاب است، اینجا سربازان هم خانواده اندابتدا رفتم اتاق فرماندهی سروگوشی آب بدهم. جناب سروان توی راهرو جلوی پنجره بازداشتگاه با تنها بازداشتیمان صحبت می كرد. پشت گوشش را خاراند و گفت: اینطوری كه نمی شود. خودم هم دوست دارم امشب اینجا نباشی. تا فردا هم كه نمی شود، بفرستیمت دادگاه. خودرو نداریم. خودم می خواهم گشت بزنم. راه افتاد و از كنارم گذشت. هنوز چهار گام برنداشته صدایم كرد: دژبان. برگشتم و پا چسباندم: این بازداشتی توست. خودت گرفته ای. نمی خواهم امشب اینجا باشد. رفت داخل دفترش.كنج لبم را گزیدم و ماندم با این وضعیت چه كنم. «حجر» جوان كردی بود كه توی بازار مرزی زیاد دعوا راه می انداخت. وقت و بی وقت دنگش می گرفت شر راه بیندازد. امروز صبح كه آوردمش بالا، چهارمین بار بود. برای همین می خواستیم بفرستیمش دادگاه. قدم می زدم و در فكر راه گریز از این وضعیت پیش آمده.از سالن بیرون زدم كه برف مانند پنبه های زده شده در هوا معلق بود و می رقصید. سنگین می بارید. خوابگاه مخابرات از 50 متری دیده نمی شد. دستكش ها را از جیب درآوردم و تا آسایشگاه مخابرات دویدم.صدای خش خش بی سیم از پشت در شنیده می شد. در نیم لای اتاق را باز كردم. قیافه بهروز را دیدم كه با چهره ای درهم رفته گوشه موهای روی شقیقه اش را می كشید. چشمش به من افتاد. گوشی در دستش بود و تلاش می كرد لابه لای خش خش بی سیم، صدای گنگی را بشنود. رو به من گفت: پنج نفر از بچه ها صبح به سمت زینی راه افتادند ولی هنوز نرسیده اند. برو به جناب سروان بگو.در چشم برهم زدنی ورق برگشت. من دویدم تا فرماندهی و سپس فرمان آماده باش و اعزام گروه ویژه. برف می بارید و سنگین تر می بارید. مرغ سكوت بر سر همه خوابگاه ها سایه انداخته بود.همه بچه ها طبق برنامه ریزیشان گرد هم نشسته بودند. آجیل و شیرینی و در برخی جمع ها، هندوانه وسط بود. همه در انتظار بودند. به ساعت و چرخش تند عقربه ها نگاه می كردیم. ساعت 9 شب بود و جز برف هیچ نبود، یك عدد تخمه لای دندان كسی گیر نكرده بود.اتاق بی سیم پرصداتر و باخبرتر از همه جا بود. اخبار پایگاه ها، آمار نیروها و گاهی برنامه های شخصی بچه ها خبرهای رایج آنجا بود. اینجا هم سكوت بود. تنها صدای بی سیم چی گروه ویژه ردیابی كه رفته رفته شنیدنش دشوارتر می شد.ساعت 12 نیمه شب بود و همه منتظر. حوزه و پایگاه ها تنها بوی سكوت و انتظار می شنیدند. از باند وصل به بی سیم صدای خش خشی آمد كه تنها پایگاه كچله، نزدیكترین پایگاه پاسگاه مرزی زینی شنید. با فریاد اعلام كرد: پیدا شد. پیدا شد. انگار سال تحویل شده است. همه یكدیگر را در آغوش می فشردند و بغض می تركاندند. اشك های شوق بی محابا جاری بود. پنج نفر از هم خدمتی ها از مرگ در برف و سرمازدگی رسته بودند. به اتاق خلوت و بی رونق دژبانی رفتم. جعبه شیرینی را باز كردم كه حسن پور گفت: «حجر» با من، امشب نباید به كسی بد بگذرد.از اتاق بیرون زد. با حجر برگشت و دوستی جدید از او تراشید.سربازهای اكیپ ردیابی حول و حوش ساعت 2 بامداد، جلوی دژبانی از پشت خودرو پایین پریدند و تا صبح میهمانمان بودند.***خاطرات شب یلدا در دوران سربازی مانند لحظه سال تحویل یا دیگر مراسم به یادماندنی و جذاب است، اینجا سربازان هم خانواده اند. فرمانده، پدرخانواده و بقیه برادران هم. از كرسی و نشستن و حافظ خواندن خبری نیست. سربازان آماده باش، امشب را بهانه ای دارند برای بیدار بودن و سرپست حاضر شدن.هر كدام خاطرات سال قبل را روایت می كنند، از مراسم شهر خودشان.غافل از اینكه یلدا در دوران خدمت سربازی تكرار ناشدنی است. مراسم ویژه خودش را دارد و آدم هایی كه دیگر تكرار نخواهند شد.ایمان مهدی زاده شب یلدا – فیلم  یلدا و بلندای قامت شب  صله ارحام  شب مشکین فام  در کنار هم ، از ظلمت یلدا تا سپیده نور  یلدا، آیین اقوام مختلف ایرانی  یلدا، طولانی ترین شب روزگار ما  یلدا در آذربایجان، شیراز و همدان  تاریخچه شب یلدا  غایبین بزرگ شب چله 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 678]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن