محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827681606
اقتصاد - گذر از برزخ جهاني شدن
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: اقتصاد - گذر از برزخ جهاني شدن
اقتصاد - گذر از برزخ جهاني شدن
بهراد مهرجو: داستان از سفري به هندوستان آغاز ميشود، سرزمين هفتاد و دو ملت اينبار ذهن اقتصادداني غربي را به خود مشغول ساخت تا حاصل مطالعات او تحت عنوان پديدهاي انساني پيرامون جهاني شدن روي ميز كاري محققان ديگر قرار گيرد. اين بار دستنوشتههاي محقق آمريكايي نه مانند سفرنامههاي پرهيجان 5 دهه پيش بود و نه شبيه داستانهاي اساطيري تاريخ نويسان. ساكنان هندوستان شايد خود اطلاع نداشتهباشند كه چگونه اثري طلايي را در ذهن نويسنده آمريكايي باقي گذاشتهاند.
ولي حاصل گردش كوتاه جوزفاي استيگلينز در سرزمين آسيايي منجر به خلق كتابي شد كه پديده جهاني شدن را در حوزه اقتصاد تحت تاثير خود قرار داد. سرزميني آسيايي آنقدرها براي توريست غربي جذاب بود كه نتيجه آن به ارائه تحقيقي مفصل منتهي شد. گذر از دهكدهاي فقير هند و تماشاي ساختمانهاي مجلل بمبئي خود سرآغازي بود بر داستاني كه ناظران بيروني آن را نگاهي انساني به جهاني شدن نام نهادند: «ژانويه سال 2004 در حوزه جهاني شدن از سراسر جهان در همايشي اجتماعي جهاني كه در ميدان بزرگي در حومه بمبئي برگزار ميشد، شركت كردند. اين نخستين همايشي بود كه در آسيا برگزار ميشد و احساسي كه در فضاي آن موج ميزد بسيار متفاوت از همايش قبلي بود كه 4 سال قبل در پورتوالگور برزيل برگزار ميشد. در اين رويداد كه يك هفته به طول كشيد بيش از 100 هزار نفر شركت كردند و صحنه درست شبيه به ذات هند، مجموعه رنگارنگي از انسانها بود.... دستههاي تظاهركنندگان با كوبيدن برطبلها و سر دادن شعارهايي از ميان انبوه جمعيت عبور ميكردند. چند گروه از فعالان داليت (اعضاي كاستهايي كه نجس تلقي شدهاند)ملبس به فقط لنگ، نمايندگان دفاع از حقوق كارگران و گروهها زنان، موسسات سازمان ملل و سازمانهاي غيردولتي همه در كنار يكديگر بودند. هزاران نفر در سالنهاي همايش در انتظار سخنرانيها بودند.»
سفر به آن سوي اقيانوسها براي جوزفاي. استيگلينز آنقدرها جذاب بود كه در ذهن او نطفه انديشهاي نو را بست. تفكري كه بعدها منجر به خلق اثري شد كه «اخلاق» را در جهانيشدن مورد ستايش قرار ميداد: «مشكل از نفس جهاني شدن نيست بلكه در شيوه هدايت آن است. جهاني شدن را اقتصاد بخصوصي از طريق كاهش هزينههاي ارتباطات و حمل و نقل پيش برده است.» او هنگامي كه خيابانهاي فقيرنشين بمبئي را به مقصد كوهستاني سرد اما مجلل در سوئيس ترك ميكرد، جملهاي كليدي را در ذهن مرور ميكرد: «دنيايي ديگر امكانپذير است.» جهاني كه در آن كشورهاي توسعه نيافته نيز به ميزان غربيها از مزاياي اقتصاد آزاد بهره خواهند برد و ديگر اتوبان يك طرفه كسب سود تنها از مبداء غرب، به جهان سوم ختم نميشود. استيگلينز فاصله ميان توسعه و عقبماندگي را به خوبي لمس كرده بود چه دير زماني پس از همايش هندوستان مسير كوهستاني زيبا در سوئيس را پيش گرفت تا بازديد از داوس را نيز تجربه كرده باشد.
اگر در خيابانهاي بمبئي مردمان فقير با احشام خود راه را بر اتومبيل مسافران غربي همايش جهاني شدن ميبستند، اينبار در قلب اروپا روايت ديگري آغاز شده بود. داستاني كه روايت كشورهاي توسعه يافته بود: «در داوس آرامش و اندكي هم آسودگي خاطر حاكم بود. اقتصاد جهاني كه پس از تركيدن حباب شركتهاي اينترنتي در آمريكا ضعيف شده بودند، سرانجام رو به بهبود ميرفت و به نظر ميرسيد كه جنگ با تروريسم تحت كنترل بود.» اينبار خبري از دغدغههاي مردمان فقير نبود و تفريح پس از همايش نيز نه تماشاي كار زنان در مزارع هندوستان، كه اسكي در كوهستانهاي سوئيس بود. به همين دليل استيگلينز چنين نسخهاي را براي سرانجام دو سفر خود ميپيچد: «اما در هر دو رويداد ياد شده اين استنباط وجود داشت كه بايد كاري انجام شود. در داوس اين مسووليت به طور مستقيم بر عهده كشورهاي در حال توسعه گذاشته شد و در بمبئي بر كل جامعه بينالملل»پايان خاطرهنويسي مشاور اقتصادي بيل كلينتون پندي بود كه به باور او بايد جهان توسعه يافته مجري اجرايش شود؛ جهاني كه به اعتقاد او براي همگان رفاهي بيسابقه را به ارمغان خواهد آورد: «در اوايل دهه 1990 از جهاني شدن با شور و شعف بسيار استقبال شد. از1990 تا 1996 طي6 سال جريان سرمايه به كشورهاي در حال توسعه 6 برابر افزايش پيدا كرده بود.
تاسيس سازمان جهاني تجارت در سال 1995 براي اعمال صورتي ظاهري از نوعي قانون در تجارت بينالملل بود. تصور بر اين بود كه همه- هم در كشورهاي توسعه يافته و هم در كشورهاي در حال توسعه- برنده خواهند شد. جهاني شدن بايد براي همه رفاه بيسابقهاي به ارمغان آورد.» اما وقايع سال 1999 روياهاي برنده نوبل اقتصاد را برهم زد؛ چراكه سياتل به كانون حوادثي بدل شد كه جهاني شدن را در خطر قرار داده بود و يا به روايت جوزفاي استيگلينز جهاني شدن مردم را عليه جهاني شدن متحد كرده بود. كارگران خود را در خطر رقابت با چين ديده بودند و كشاورزان نيز شيوهاي براي رقابت با توليدكنندگان جديد نيافتند: «معترضان اين استدلال را نميپذيرفتند كه جهاني شدن در نهايت حداقل از لحاظ اقتصادي براي همه رفاه ايجاد خواهد كرد.» در پس تحقق روياي جهاني شدن، دنياي ديگري قابل تصور بود ولي اكنون بسياري از شهروندان در دنيايي كه تحليلگران علوم اجتماعي آن را مسطح تعريف كردهاند، با فرآيند جهاني شدن خو نگرفتهاند: «فرآيند جهانيشدن به شكل فعلي آن پيامدهاي نامتوازني- هم درميان كشورها و هم در درون كشورها- ايجاد ميكند. ثروت در حال ايجاد شدن است. اما بسياري از كشورها و مردم از مزاياي آن برخوردار نميشوند. همچنين آنان در شكلدهي جهاني شدن نقشي ندارند. از نظر اكثر آنان جهاني شدن اميدهاي معمولي را نيز در مورد آينده براي آنها به وجود نياورده است....
اين نابرابريهاي جهاني از لحاظ اخلاقي غيرقابل قبول و از نظر سياسي غيرقابل تحمل است.» هنگامي كه ايده جهاني شده خلق شد خيليها نگران دوراني بودند كه جهاني ثروتمند با مردماني فقير متولد شوند. دنيايي توسعهيافته هرچند نداي آزادگي و برابري سر ميداد ولي هيچگاه حاضر نبود تا بازارهاي خود را روي ديگراني كه اكنون در جهان نقشي جديد يافتهاند، بگشايد. شايد ذوقزدگي فرانسيس فوكوياما هنگامي كه پايان تاريخ را نگاشت نيز از همين اضطرابهاي ملموس نشأت ميگرفت. اگر ليبراليسم چنان گسترده شده كه مكاتب ديگر به حاشيه رانده ميشوند و اگر اقتصاد بازار آزاد نويد عدالت ميدهد، جهاني شدن نيز نداي فقرزدايي سر داده است. مبتكران ايده جهانيشدن اعتقاد دارند كه اين بار تفكرات آنان قرار نيست كه در تمام جهان و به لطف حاكمان شكل عملياتي به خود گيرد چهاكنون جهاني شدن اتفاقي به شمار ميآيد كه وقوع آن غيرقابل اجتناب است. استيگلينز هم هنگامي كه چنين سرنوشت جهان را تفسير ميكرد، خبر داشت كه عدهاي روياهاي او را در تضاد با خواستههاي خود ميدانند. اما شايد دوران جديدي در راه باشد؛ روزگاري كه نه پايان تاريخ كه خود آغازي مجدد بر آن تلقي شود چه اكنون گروهي بر آن شدهاند تا معيارهاي اخلاقي را نيز به فرآيند جهانيشدن، الصاق كنند. گروهي نيز چنان بر آن ميتازند كه ديگر فرصتي براي دفاع باقي نميماند. بنيادگرايان ديني در گروه نقادان جهاني شدن جاي ميگيرند، چنانكه آن را اينگونه تفسير ميكنند: «اين توسعهطلبي استعماري، هژموني ليبرال سرمايهداري در غرب، براي تسلط بر تمام جهان است. جهانيسازي به اين مفهوم، سلطه غرب است و بر جهان و به خصوص جهان اسلام؛ و در هر سه حوزه اقتصاد، سياست و فرهنگ تعقيب ميشود.» يكي از منتقدان تندروي جهاني شدن در حاشيه سخنراني خود در همايشي در ايران، چنين دنياي غرب را مورد سرزنش قرار ميدهد. اما پيش از اينكه منتقدان جهاني شدن چنين بر آن بتازند، مدافعان او نداي اخلاقگرايي سر داده بودند؛ «جهاني شدن به اميد زندگي بهتر براي همه». بنيادگرايان راهي را هموار ميكنند تا ناسيوناليسم افراطي نيز نوا سردهد. مليگرايان هنوز در اين پندارند كه دنياي مسطح، مرزهاي آنان را نابود خواهد ساخت.
آنان هنگامي كه بر جهانيسازي ميتازند، حامياني نيز دارند كه نه بر اصل كه از جانب فرع با يكديگر همصدا ميشوند: «در حوزه اقتصاد، جهانيسازي به مفهوم سلطه كمپانيهاي سرمايهداري غرب بر منابع خام جهان اسلام است و به مفهوم سلطه اين كمپانيهاست بر بازار جهاني و جهان اسلام و تغيير ذائقه مصرفي مردم.»
چنين نهادهاي ديني، جهانيشدن را جهاني ساري تلقي ميكنند. آنان اينگونه دنياي جديد را دوقطبي تفسير ميكنند كه خرد و كلان با هم سر جنگ دارند و در نزاع نيز نواي سازش به گوش نخواهد رسيد: «امروز بعد از سقوط كمونيسم، جهان دوباره دو قطبي شده است؛ يك قطبش هژموني ليبرال دموكراسي به رهبري آمريكا و صهيونيسم است و قطب ديگر، جريان اسلامگرا در تودههاي جهان اسلام كه از آن به نهضت بيداري جهان اسلام تعبير ميشود.» بنيادگرايان ديني بر اين باورند كه غرب با پلوراليسم (كثرتگرايي)، رلاتيويسم (نسبيگرايي)، تولرانس (تساهل و تسامح) قصد تسلط بر جهاني را دارد كه در آن سرمايهداران بر نيازمندان حكمراني ميكنند. تفسيري چنين از جهاني شدن معجوني خودساخته از تفكرات توتاليتر است كه حداقل در نقد استيگلينز مردود شمرده شده است.
اگر مذهبيون نگران ترويج سرمايهداري ظالماند، استيگلينز غربي بيم فقرايي را دارد كه جهان غرب بر آنها توجهي نميكند. اگر ديگراني از فرهنگ غربي و تسلط آن بر جوامع شرقي بيم دارند، بازهم در مواجهه با تئوري انساني، برنده جايزه اقتصاد نوبل سكوت پيشه ميكنند. چه او پيشتر از ديگران سرمايهداري ستيزگر را نقد كرده بود: «از لحاظ تاريخي، آفريقا منطقهاي است كه بيش از همه به وسيله جهاني شدن به شدت استثمار شده است. طي دورهاي استعمار دنيا از منابع آفريقا بهرهبرداري زيادي كرده، اما در ازاي آن كاري انجام نداده است. در سالهاي اخير آمريكا و روسيه هم از جهاني شدن سرخورده شدهاند. آنها بازارهاي خود را گشودند ولي جهاني شدن به وعدههاي خود بهخصوص در مورد فقرا عمل نكرد.» نقد جهاني شدن بيش از آنكه در گفتار منتقدان اين فرآيند ظهور كند در نوشتار مروجان فرهنگ جهاني شدن نمايان شده بود: «علاوه بر اين به نظر من كاملا به درستي احساس ميشود كه شيوه هدايت فعلي جهاني شدن با اصول دموكراتيك همخواني ندارد. اگرچه جهاني شدن به گسترش انديشههاي دموكراسي كمك كرده است، اما به طور تناقضآميزي به گونهاي هدايت ميشود كه فرآيندهاي دموكراتيك در داخل كشورها را تضعيف ميكند.» گروهي ديگر نيز اندوه فردايي را دارند كه هزاران سوال بيجواب با خود دارد: «فردايمان چه خواهد شد؟ خبر از آينده، هميشه رازآلود و اسرارآميز بوده است و اطلاع از آن گاهي بسيار كنجكاويبرانگيز و هيجانانگيز. همين كنجكاويهاست كه بازار كفبيني و فالگيري را حتي در دوران مدرن، داغ نگه داشته است. كنجكاوي نسبت به آينده، خصوصا در شرايط بحران و اوضاع آشفته، بسيار حاد و شديد ميشود. به همين دليل است كه چنين دغدغهاي، در جوامع جهان سومي، فراگيرتر و سوالبرانگيزتر است.
فردايمان چه خواهد شد؟ آيا آيندهاي بسيار متفاوت خواهيم داشت؟ آيا تغييرات بزرگي در راه است؟ يا وضع همين است كه هست و همين خواهد بود؟»* بيان چنين دغدغههايي از سوي استيگلينز نه بهانهاي براي رد جهاني شدن، كه خود دليلي براي ادامه آن است. اگر هنوز كشورهاي فقير به دشواري روزگار سپري ميكنند، اين كشورهاي توسعه يافته هستند كه بايد براي بسط دموكراسي به آنان ياري رسانند. همچنين استيگلينز با نقد جهاني شدن و نه رد آن به سوي ايدهاي ميرود كه تنها درپي تحقق جهاني شدن رخ خواهد داد. «نگاهي نو به جهاني شدن» شايد از سوي اخلاقگرايان چندان قابل نقد نباشد چه نويسنده خود نيز به گروهي تعلق خاطر دارد كه اخلاق را بر توسعه بيقيد و شرط ارجح ميداند. جوزفاي استيگلينز پس از فراغت از هدايت بانك جهاني كه بين سالهاي 1977 تا 2000 در آن به عنوان معاون رئيس كل و اقتصاددان ارشد فعاليت ميكرد، به وادي نويسندگي و ايدهپردازي در زمينه جهاني شدن وارد شد. او سالهاي اوليه را به نگارش كتاب «جهاني شدن و مخالفان آن» پرداخت؛ كتابي كه برمبناي انگارههاي ذهني و مشاهدات عيني جوزفاي استيگلينز استوار بود. درميان محققان حوزه جهاني شدن، شايد او بيش از سايرين در جستوجوي شيوهاي براي بسط انديشههاي انساني خود بوده است. استيگلينز در سالهاي 1993 تا 1997 به عنوان مشاور اقتصادي كلينتون در كاخ سفيد حاضر بود. او هنگامي كه قصد نگارش انديشههاي خود در باب جهاني شدن را داشت، از سويي با حضور در بانك جهاني به مشاهداتي عيني دست يافته بود و از طرفي با همراهي قدرتمندان اصول فعاليتهاي جهان توسعه يافته را آموخته بود.
از همين روي هنگامي كه كتاب «نگاهي به جهاني شدن» را به رشته تحرير در آورد، بيش از آنكه به تمجيد از تفكرات غرب بپردازد، به نقد قدرت اقدام ميكند: «طي دورهاي كه در بانك جهاني و كاخ سفيد بودم، سالهاي پرفراز و نشيبي را شاهد بودم. بحران مالي آسياي جنوب شرقي برخي از موفقترين كشورهاي در حال توسعه را دستخوش ركود و كسادي بيسابقه كرد. در شوروي سابق گذر از كمونيسم به اقتصاد بازار، كه تصور ميشد رونق و رفاه جديدي به ارمغان آورد، برعكس موجب كاهش درآمد و استانداردهاي زندگي تا ميزان 70درصد شد. دنيا در بهترين شرايط، به دليل رقابت شديد بيثباتي و ناپايداري مكان راحتي نيست و كشورهاي در حال توسعه همواره بيشترين تلاش ممكن را براي بهرهوري خود انجام ندادند.» او در نگارش آخرين اثر خود از دوران حضور در صندوق بينالمللي پول نهايت استفاده را برده است و تمام گفتار خود را برمبناي مثالهايي استوار ساخته كه ابعادي واقعي دارند. جوزفاي استيگلينز تاكيد ميكند كه دوران حضور او در بانك جهاني تجربهاي ارزشمند بوده كه او را در فهم بهتر معناي جهاني شدن ياري رسانده است.
او حتي بخشي از آنچه طي همين سالها گذشته را نيز چنين بيان ميكند: «هنگامي كه از كاخ سفيد قصد رفتن به بانك جهاني را داشتم، كلينتون از من خواست تا همچنان به عنوان رئيس مشاوران در كاخ سفيد حضور داشته باشم ولي نپذيرفتم؛ چراكه احساس ميكردم برنامهريزي و سياستگذاري براي كاهش فقري كه كشورهاي كمتر توسعه يافته را گرفتار كرده بود، اهميت بيشتري دارد.» چنين نگاهي به او ياري رساند تا اثري خلق كند كه در گوشه گوشه آن نگاهي انساني مستتر است: «سالهايي كه در بانك جهاني بودم متوجه شدم كه چرا شيوههايي كه جهاني شدن در پيش گرفته است، موجب نارضايتي زيادي شده اگرچه توسعه امكانپذير بود اما آشكار بود كه اجتنابناپذير نيست. كشورهايي را ديده بودم كه به جاي كاهش فقر، گرفتار افزايش فقر شده بودند و اين موضوع را نه در آمارها بلكه در زندگي مردم مشاهده كرده بودم. البته راهحلهاي سحرآميز و جادويي وجود ندارد.» او در بخش ديگري از نوشتار خود ايدههاي آنهايي كه از دولت ملي حمايت ميكنند را نيز مورد نقد قرار ميدهد. شايد مطالعه آخرين اثر استيگلينز پاسخي باشد براي سوالهاي بيشمار پديده جهاني شدن.
پينوشتها:
- نقل قولها از كتاب «نگاهي نو به جهاني شدن»نوشته جوزفاي استيگلينز، ترجمه دكتر مسعود كرباسيان
* «جهاني شدن، فرهنگ، هويت»، احمد گل محمدي، چاپ اول، 1381، تهران، نشر ني
شنبه 8 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 353]
-
گوناگون
پربازدیدترینها