واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: متهم ردیف اول پرونده بنیتا: بچه به چشمهایم نگاه میکرد/قتل را قبول ندارم، جای ماشین را به پلیس گفتم
متهم ردیف اول پرونده قتل بنیتا با بیان اینکه اتهام قتل را قبول ندارد گفت: من از سر ترس مجبور شدم ماشین را ترک کنم.
آفتابنیوز : محمد، متهم ردیف اول با حضور در جایگاه خطاب به حضار گفت: به خانواده شاکی تسلیت میگویم. من محمد ۲۷ ساله موتورساز هستم و تاکنون هم فروشنده و هم خریدار مواد مخدر بودهام.
وی درمورد سوابق کیفری خود اظهار داشت: چند باری محکوم شدهام. یک بار به ۹۱ روز حبس، ۷۰ ضربه شلاق و بار دیگر ۹۵ بار شلاق و جریمه نقدی.
متهم ردیف اول پرونده قتل بنیتا افزود: از ۱۵ سالگی شیشه مصرف می کردم و اتهام قتل را قبول ندارم.
وی ادامه داد: آن روز من شیشه سمت راست راننده را سه انگشت پايین کشیدم و کولر هم روشن بود. نمیدانم چرا می گویند کولر خاموش بوده و کار نمیکرده، من از لحاظ فنی این چیزها را نمیدانم.
متهم ردیف اول تصریح کرد: ماشین را جلوی ترهبار گذاشتم، چون آنجا یکی از شلوغترین محلههای تردد منطقه بود.
او در پاسخ به سوال قاضی مبنی بر اینکه آیا قبول دارید که گفتهاید کودک به چشمان شما نگاه میکرده و از حضور کودک مطلع بودید؟ عنوان کرد: بله من یک بار برگشتم و کودک به چشمان من نگاه میکرد. اگر میدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد به هیچ وجه آن کار را نمیکردم اما چه کنم که ترسیده بودم.
وی در پاسخ به سوال دیگر قاضی محمدی کشکولی مبنی بر اینکه چرا ماشین را خاموش کردی؟ افزود: بنزین ماشین کم بود مجبور بودم خاموشش کنم. من نمیدانستم اگر سوئیچ را نیمه درآورم فن کار نمیکند.
محمد ادامه داد: جای ماشین را من به پلیس نشان دادم، چون حتی پلیس دنبال ماشین نرفته بود. معمولا ماشینهایی را که به سرقت میبردم چند روز استفاده می کردم اما این مورد را پس از یک ساعت از روی ترس ترک کردم. من دو ماشین به اسم خودم دارم و نیازی به این چیزها ندارم.
دادگاه خطاب به متهم ردیف دوم، مهدی، از او خواست که خودش را معرفی کند. وی گفت: ساکن پاکدشت و دارای دو فرزند هستم. سه فقره سابقه کیفری دارم که اولی به دلیل رابطه نامشروع در سال ۷۳ بود كه ۱۶ سال داشتم و تبرئه شدم. بار دوم سرقت آهن الات در دماوند بود که به حبس و شلاق محکوم شدم و بار سوم حمل و نگهداری شیشه که به حبس محکوم شدم.
قاضی خطاب به متهم پرسید: در یک سال اخیر اعتیاد داشتی؟ که متهم پاسخ داد: ۱۶ ماه پاک بودم و در روز ۱۳ به در اعتیادم شروع شد که برای مصرف مواد به مشیریه رفتم و این اتفاق افتاد.
رئیس دادگاه: درمورد احمد بگویید که متهم پاسخ داد: مسافر کش و ساکن اتابک تهران است.
قاضی از مهدی خواست که با توجه به شکایت اولیای دم و گزارشهای پلیس آگاهی و کلانتری و صدور نظریه پزشکی قانونی درباره پدر بنیتا و ... توضیحات لازم را ارائه دهد که متهم گفت: نمیدانم چقدر مقصر هستم. زن و بچهام را ۵ صبح آواره کردم که به دنبال مواد بروم. خدا را گواه میدهم که هرچه مقصر هستم به گردن میگیرم. اگر مواد مصرف نمیکردم بچه را برمیداشتم.
وی افزود: از ساعت ۵ صبح محمد تماس گرفت که به پاکدشت بیا جنس خوب اوردم. به احمد زنگ زدم و او گفت من هم ۸ گرم میخواهم. از طرف اتابک به طرف میدان آقا نور و پیش محمد رفتیم. محمد گفت جنسها خانه عمهام است که الان خواب است. سمت پارک رفته و آنجا صبحانه خوردیم. دنبال این بودیم که اگر جنس نیست برویم که محمد گفت نه جنس را میدهم. احمد به سمت ارایشگاه رفت و من و محمد به سمت خانه عمه او رفتیم.
متهم تصریح کرد: او خودروی روشن دید و به سمت ماشین رفت و سوار شد. هر کاری کردم که به خانواده بچه کمک کنم نتوانستم، کلاه سرم بود و با یک موتور خودم را به احمد رساندم. حوالی قیامدشت به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود. به او گفتم جنس نمیخواهم. به سمت قیامدشت با محمد روبرو شدم قسمش دادم که تو رو به حضرت عباس (ع) این بچه را به خانوادهاش برسان. ترسیده بودم. همان روز به مسعود و حامد که از دوستانم هستند ماجرا را گفتم. گوشیام ساده است به آنها گفتم در تلگرام ببینید بچه به خانوادهاش رسیده یا خیر؟ من معتاد هستم و دو زمانه کار میکنم. فکری نداشتم، کوتاهی کردم و باید بچه را برمیداشتم اما از ترس قانون فرار کردم.
قاضی گفت برای کمک به بچه چه کردی؟ متهم سکوت کرد و گفت: از دوستانم در همان روز خواستم که بچه را به خانوادهاش برسانند.
متهم در ادامه با خواندن شمارههای تماس دوستانش اظهار کرد: من با آنها تلفنی صحبت کردم، مرتب با محمد تماس میگرفتم؛ اما محمد گوشیاش را خاموش کرده بود. تا ساعت ۷ بعد از ظهر گوشیاش خاموش بود. جنس نداشتم. با مسعود رفتیم پاکدشت از فرد دیگری مواد گرفتم.
قاضی خطاب به متهم گفت: حقیقت را بگویید، کلی صحبت نکنید و دقیق بگویید. در مکالمات تلفنی چه صحبتهایی کردی؟
متهم تصریح کرد: با مسعود معمولا ۳۰ ثانیه صحبت میکردم اما همان روز ۶ دقیقه به مسعود ماجرا را گفتم. من چون مصرفکننده بودم میترسیدم. کلاه سرباز میدیدم فرار میکردم.
رئیس دادگاه از یکی از شهود که با متهم مواجهه حضوری داشت خواست که توضیحات را ارائه دهد که او محتوای تماس تلفنی مهدی را رد کرد.
قاضی خطاب به متهم گفت: زمان سرقت خودرو کجا ایستاده بودی؟ متهم پاسخ داد: نزدیک محدوده سرقت بودم، احساس کردم ماشین روشن است که محمد گفت من که رفتم و با ماشین رفت.
قاضی گفت: محمد در اظهاراتش عنوان کرده که مهدی به من گفته محمد ماشین روشن است برو.
متهم افزود: من میخواستم با ماشین روشن چه کار کنم؟ من به دنبال یک لقمه نان حلال هستم، دیدم که پدر بچه داد می زد و به ماشین میکوبید و می گفت بچهام. من ترسیده بودم و اگر ادم سالمی بودم میایستادم و به بچه کمک میکردم ولی از ترس فرار کردم که زندگیام از هم پاشیده شد.
متهم درباره اولین تماس با متهم ردیف اول کفت: من وقتی به قیامدشت رسیدم به محمد زنگ زدم و پرسیدم بچه داخل ماشین بود؟ گفت بله بود و من خودم را به پاکدشت رساندم.
قاضی در ادامه گفت: حرفهای شما با حرفهای محمد تعارض دارد.
منبع: مهر
۲۰ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۷:۳۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 95]