واضح آرشیو وب فارسی:گیل نگاه:
گیل نگاه/عمید پورغفار مغفرتیهمواره نقدی عامیانه نسبت به محافل فرهنگی و ادبی استان گیلان بهویژه شهرستان رشت وجود داشته که بزرگترین دلیل آن بر محدود بودن حضور نفراتی تکراری و بسته نگهداشتن فضاها در قالبهای انحصاری است، شاید این عزم ناخواسته از حضور افراد جدید در میان گود ممانعت به عملآورده و از بروز استعدادهای بالقوه پرهیز نموده است.در محافل فرهنگی عدهای خود را چنان بالادست قلمداد نموده که گویی سایرین هیچ را میپیمایند و ایشان طبقات سپهر فرهنگ را طی طریق میکنند، بهطوریکه نوعاً دیوار حائلی میان خود و سایر افراد علاقهمند و صاحب استعداد میکشند که با فرض وجود تجربه و پیشهی قویتری با اصل و ذات هنر در عناد است، ذاتی که همواره با خود فروتنی مضاعف و گشاده دلی را یدک میکشد.سالیان زیادی ست که نگاههای از بالا به پایین چوب لای چرخ فرهنگ این دیار گذاشته و عموماً افراد بهجای اشاعهی هر چه بیشتر فرهنگِ غنی گیلانیان، در هر رستهای، بر تفکر مسموم خود دامن میزنند.مخاطبین بهخوبی تفاوت بارز بین ساکنین بهحق سرای ادب را با مستاجرین ناصوابش میشناسند و اگر هیچگاه لب به سخن نمیگشایند به دلیل همان ذات مقدس هنر است که برای همهجایی گشوده و معتقد است که هیچکس نمیتواند بر رسالت دیگری مستولی گردد و خود را بر جای آن بنشاند.این سطور از ارجوقرب بزرگان سرزمین گیل، که نه در حرف بلکه در عمل و کردار و منش والایند را، هرگز نکاسته، بلکه شاکر حضور و وجودشان بر پهنای تاریخ این سرزمین است.شاید این چند خط مقدمهای بیربط با تماشای تئاتری خلقشده توسط گروهی از جوانان گیلانی آنهم در گرمترین روزهای سال نباشد. از این حیث که وقتی به پلاتوی سازمان فرهنگی رشت یا همان خانهی کوچک نمایش وارد شدیم، با دیدن پیشکسوتان تئاتر دیگر چشمها بر نقایص آن مکان بسته شد و بر جای خودنشستیم. به گمانم تئاتر جنونی ویژهای میطلبد، جنونی نه از باب دیوانگی بلکه نورسته از عشقی بلا تعریف است. همان عشقی که میر معنویها را به آن سالن کوچک با گرمای زیاد کشانده است.عنوانش «محاله که فکر کنید اینطوری هم ممکنه بشه» بود و چه اسم همگونی با وضعیت کنونی خودش داشت.حدود یک ساعت به طول انجامید و در تمام این مدت از تماشای اقدام جوانان با جسارت آن مجموعه مسرور بودم، شعفی ویژه از عواملی تماماً جوان و عاشق!وقتی به پایان رسید بیشازپیش بر حضورم خشنود شدم.شما طایفهی محالها، صحنههایی برای من خلق کردید که به بودنم در این زمین مفتخر شوم.من در هیچ کجای ستون این عمارت جایی ندارم، ولیکن به جسارت و استعداد شما تعظیم میکنم، عالیتر از جان و صفا بودید، به خودم میبالم که سعادت این را داشتم که در کنار سرود زیبایتان باشم.گيل نگاه: انتشار اخبار و يادداشت های دريافتی به معنای تاييد محتوای آن نيست و صرفا جهت انجام رسالت مطبوعاتی و احترام به مخاطبان منتشر میشود.
۲۱ مرداد ۱۳۹۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: گیل نگاه]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]