پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849511090
تبعیضهای سیستماتیک به فقر و حاشیهنشینی دامن زده است/ دولت از رانت نفت منافع بیشتری به افراد فقیر بدهد
واضح آرشیو وب فارسی:ایلنا: میزگرد «فقر و حاشیهنشینی»؛ تبعیضهای سیستماتیک به فقر و حاشیهنشینی دامن زده است/ دولت از رانت نفت منافع بیشتری به افراد فقیر بدهد
فقیر هستیم و باید این واقعیت را بپذیریم، انباشته شدن ثروت در دست عدهای فقر را به وجود آورده، با اینکه میدانیم نصف جمعیت کشور زیر خط فقر نسبی هستند، وقتی میشنویم که کشور در حال توسعه است، باید مطمئن میشویم که از آمار، کلاهی برای سر ما بافته شده است. اگر بخواهیم به همین روند بازگویی آمار و شواهد ادامه دهیم وضعیتی سیاه تصویر میشود و به سیاه نمایی میافتیم. به گزارش ایلنا، دکتر آرش حیدری جامعهشناس سیاسی و دکتر صادق پیوسته جامعهشناس اقتصادی در میزگرد شفقنا زندگی به بررسی آسیبهای فقر و حاشیه نشینی در جامعه پرداختند. دکتر پیوسته میگوید: حاشیه نشینی معنی فقر را میگسترد و فقیر شدن خود به خود شما را به سمت حاشیه نشینی سوق میدهد، البته این گونه نیست که در سیاهی رها شده باشیم. امکانهایی هم هست، اگر راهی وجود داشته باشد این راه جز از خلال تحقق نص صریح اصولی از قانون اساسی دیده نمیشود؛ اصول مشخص قانون اساسی وجود دارد و این اصول مشخص کرده که حاکمیت باید مقابل تبعیض و فشار بایستد و اگر این اتفاق بیفتد، با تبعیضهای سیستماتیک مواجه نمیشویم، هولناکترین لحظه برای امنیت اجتماعی جامعه وقتی است که تبعیض اقتصادی هم ارز با قومیت یا مذهب یک گروه خاص شود یعنی فقر اقتصادی با هویت فرهنگی یک جماعتی تلاقی کند. سطح دوم خارج کردن کالاهای موهوم از این وضعیت کالایی است که با تحقق اصول و قانون اساسی گره میخورد؛ مضامینی مانند سلامت و مسکن و بهداشت و … را باید به هر ترتیبی شده از این حالت خارج و به مسئولیت دولت متصل کنیم. دکتر حیدری نیز معنقد است: ما با پدیده و معضل سیستماتیکی مواجهایم که محصول توسعه خاصی است که در ایران تئوریزه شده و با هجم انبوهی از زندگی ما مانند کالا برخورد میکند. سلامت و دانش ما کالاست، آب کالاست، هوا کالاست این برخورد کالایی حاشیه نشینی را به وجود میآورد. چرخهای که در آن بزهکاری و فحشا تولید میشود و خود این در سطح دیگری پخش میشود و پیامدهای فرهنگی و سیاسی به دنبال دارد از این طرف پیامدهای توسعهای داشتیم و به همان میزان مردمانی را تولید میکنیم که در سبک و سیاق حاشیه نشینی محکوم به زندگی میشوند. سبک و سیاق حاشیهای صرفا یک مساله سیاسی نیست بلکه مساله سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است دکتر پیوسته تاکید میکند: بحث بازتویع و جبران فقر و تبعیض، کاری نشدنی نیست. قرار نیست ما از ثروتمندان بگیریم و به فقیران بدهیم. دولت رانتی با همه بدیهایی که دارد این خوبی را دارد که میتواند با توجه به در اختیار داشتن رانت نفت، در ۱۰ سال آینده، منافع بیشتری را به افراد فقیر بدهد و جامعه و خود حکومت را از این اوضاع نابرابری و تبعیض منتشر، تا حدی نجات دهد. مشروح میزگرد شفقنا درباره فقر و حاشیه نشینی را میخوانید: – حاشیه نشینی از نظر تاریخی قدمتی کهنتر از ونیز، در دوران ساسانیان دارد، جایی که اسیران جنگی را در مراکز سکونت گاهی جدا از مردم در حاشیه شهرها سکنی میدادند، این مساله تاریخی سال هاست که در ایران نیز به ظهور و بروز رسیده و شواهد آن کاملا مشهود است، در علل حاشیه نشینی میتوانیم از فقر آغاز کنیم. به طور کلی، چگونه میتوان عوامل اقتصادی، سیاسی منجر به حاشیه نشینی را توضیح داد؟ پیوسته: اگر بخواهیم از فقر آغاز کنیم، نخست باید علل فقر را توضیح دهیم و این واژه را باز کنیم و ببینیم چگونه انسان و جامعه فقیر شکل میگیرد. در پیدایش فقر، دو موضوع کلی وجود دارد. در حالت اول، فرد یا جامعه سرمایه کمی دارد که به معنای توسعه نیافتگی است. وقتی سرمایه جامعه کم است، همه مردم سرمایه کمی دارند. در حالت دوم، سرمایه هست اما تبعیض وجود دارد بدان معنا که سرمایه موجود انباشت شده و در دست برخی است و دیگران به سرمایه دسترسی ندارند. این دو موضوع، کلیت فقیر شدن را تشکیل میدهند. در این زمینه وارد مباحث محرومیت نسبی نمیشویم زیرا ممکن است سطحی از درآمد در اختیار افرادی وجود داشته باشد، اما چند سال بعد این افراد از سطح درآمدی خود ناراضی شوند و این نارضایتی به دلیل محرومیت نسبی اتفاق افتاده باشد؛ این دلایل را فعلا کنار میگذاریم. ما در این بخش تنها به بحث فقر میپردازیم. در بحث فقر با توسعه نیافتگی و انباشت و تبعیض مواجه هستیم. در کشور ما هر دو این موارد در شکل گیری فقر مؤثر بودهاند. تولید ناخالص ملی در سال ۵۵ به میزان ۸ هزار دلار بود یعنی بهطور متوسط، هر ایرانی ۸ هزار دلار تولید ناخالص ملی داشت، اما امسال این میزان به ۶ هزار دلار رسیده است پس ما در بحث انباشت سرمایه، با مشکل مواجهایم؛ برخی کشورهای اطراف ما مانند ترکیه به چندین برابر تولید ناخالص ملی دست یافتهاند. پس با این روال، منطقی است که فقر در کشور ما وجود داشته باشد. اما بدتر از فقر، مساله تبعیض است زیرا وقتی مردم فقیر هستند به مجموعه مردم فقیر فشار روانی چندانی وارد نمیشود، اما مردمی که نابرابری را ببینند و حس کنند، محرمیت نسبی و تمایل به تغییر خواهند داشت و اگر راه این تغییر سد شود، راههای خشونتآمیز را خواهند آزمود. محرومیت نسبی در نابرابری و تبعیض ایجاد میشود. با اینکه وارد این مقوله نمیشویم اما به این نکته باید اشاره کرد که تبعیض نیز در گروههایی، فقر را به وجود میآورد یا دامن میزند. اینکه ثروت همواره در دست عدهای انباشته شود، فقر را در عدهای دیگر به وجود میآورد. به طور میانگین، ماهانه ۳ میلیون تومان درآمد هر خانوار ایرانی است اما چند درصد از مردم ایران دارای این درآمد هستند؟ تنها ۲۳ درصد از مردم از این درآمد و بیشتر برخوردارند. ۶۷ درصد مردم پایینتر از این میزان درآمد را دارند. در حالی که میانگین درآمد و بیشتر، بر فرض توزیع نرمال، باید ۵۰ درصد از مردم را شامل شود بنابراین وجود تبعیض آشکار میشود؛ در این عرصه به سه تحقیق جدی اشاره میکنم. این تحقیقات نشان میدهند توسعهای در بخشهای مختلف، چه تاثیری بر فقر داشته است یعنی توسعه بر فقر جامعه اثر گذار بوده است یا خیر؛ بر اساس این سه، یعنی گزارش آقای جلالی در سال ۸۴ و بانک مرکزی در سال ۱۳۹۱ و دکتر راغفر در سال ۹۴، هر چه میزان توسعه افزایش یافته است، فقر نیز در جامعه بیشتر شده است. چگونه چنین چیزی ممکن است؟ تنها وقتی که تبعیض همراه توسعه باشد. به هر ترتیب، تبعیض و کاهش درآمد هر دو با هم در کشور جلو رفته است. در آمار تعداد فقیران نیز میبینیم که تعداد فقیران در کشور افزایش یافته است. همین افزایش فقیران به معنای افزایش حاشیهنشینان است. بهطور کلی میبینید که پدیده حاشیه نشینی در کشور همواره بیشتر شده است. برای نمونه در تهران تا دوره آقای کرباسچی همه شهرداران تلاش میکردند که حاشیهها، جزیی از شهر تهران نشوند اما در دوره آقای کرباسچی فشارها آنقدر زیاد شد که مجبور شدند به اینها امکانات و خدمات شهری بدهند و حاشیهها را جزیی از شهر حساب کنند. انواع فشارها را در این دوره آوردند چون تعدادشان زیاد شد و فرزندانشان نیز تحصیل کرده شده بودند. اینها فشار وارد کردند و به شیوههای مختلف اعتراض حقوقی و سیاسی، پیگیری کردند تا حاشیهها را جزیی از شهر کردند. نتیجه چه شد؟ به شهر، چهرهای حاشیهای دادند تا جایی که تهران تعداد زیادی حاشیه در متن خود دارد یعنی ما دیگر مزرهای چندان مشخصی از متن و حاشیه در بسیاری از محلات نداریم بلکه با جهان چهارم روبرو هستیم یعنی مجموعه فقرایی که در شهر پراکنده شدهاند. آنها که در این شهر، مقام سیاسی، انتظامی و امنیتی دارند از وجود این گروههای حاشیه نشین بیشتر در عذاب هستند چرا که محرومیت نسبی اینان، پیامدهایی هم به دنبال دارد و میتواند گاهی منجر به بزه و درگیری شود. افراد بالادست از حاشیه نشینی ناراحت هستند و تصور میکنند اینها زاید هستند در حالی که اینها زاید نیستند و به دلیل توزیع نامتوازن در چنین شرایطی قرار گرفتهاند. در واقع میتوان چنین اندیشید که اگر من سرمایهای انباشتهام، بخشی از پولی که در جیب من است و ثروت من را زیاد کرده است، در واقع متعلق به آنها است و چون آنان از حق خود محروم شدهاند، به گونههای مختلف، این حق را مطالبه میکنند. این موارد، کلیاتی از بحث فقر و حاشیهنشینی در کشورمان بود. – در دو دهه اخیر فقر در جامعه با چه تغییراتی مواجه بوده است، در این باره سیر نزولی یا صعودی داشتهایم؟ حیدری: در رابطه با فقر و پاسخ شما دو برخورد وجود دارد اول اینکه بر روی دادههای اقتصاد سنجی متمرکز شویم که بر این اساس دادهها ناامید کننده است. دوم اینکه ایده فقر را اساسا از چنبره فهم به شدت متسلب اقتصاد سنجی و روانشناسیگری مآبی خارج کرده و به عنوان یک داده اجتماعی ارزیابی کنیم اگر این گونه بررسی کنیم آن وقت معضل ما مضاعف میشود به این معنا که یک آمار را که آقای پیوسته دادهاند و میبینیم در انباشت سرمایه و یک داده عینی مشکل داریم اما آنچه که بر آن در فضای اجتماعی تلبار میشود ایده فقر و معنای فقر در پی تحولات اجتماعی است لذا یک جامعه میتواند در کلیت به وسیله اعداد و ارقام مدعای توسعه و پیشرفت باشد که این روزها سفسطه آمار نیز یکی از عهدهترین سفسطهها میباشد به طوری که به جای ارائه میانگین درآمد باید میانه ارائه دهیم که پر تکرارترین داده را در درآمد داریم در این روش درآمدهای میلیاردی فردی را با درآمد پایین فرد دیگری جمع میزنند و میانگین میدهند؛ هر چند این سفسطه آمار، مدعی دقت است و مدعی ریاضیات میباشد که در آن شک و شبههای نیست اما در سطح دیگر به سفسطههای هولناکی منجر میشود که در ارائه دادهها یک وهم توسعه ایجاد میکنیم این فهم توسعه در دو دهه طبق آمار میگوید که ما جلو رفتهایم و ما با آمارهای شاهکار دولت نهم و دهم مواجه بودیم؛ آمارهایی که میداد به گفته خودش دروغ نبود وقتی آمار بیکاری را ارائه میداد طبق آمار بانک جهانی بود که طبق آن اگر کسی در طول هفته، ۲ ساعت کار کند بیکار محسوب نمیشود که همین گونه هم هست چون ممکن است در استرالیا دو ساعت کار و یک هفته از این طریق ارتزاق کنیم، این تعریف بانک جهانی به عنوان یک داده مشخص است و در واقع یک تعریف عینی وارد فضای ایران میشود و این تعریفی که پیشاپیش بر سفسطه حذف شرایط بومی و خاص اجتماعی ایران استوار است بیان میشود بعد در قالب یک داده ریاضی وارد میشود و مجموعهای از اقتصاد دانانی که خط نقش مار و نمودار میکشند در واقع یک هزیان ساینتیفیک شده را تحویل میدهد چرا که فقر را با یک فهم به شدت ریاضی و روانشناختی میدانیم در حالی که فقر یک ایده و مساله و مفهوم اجتماعی است بدین معنا که ما نمیتوانیم کلیت یک جامعه را بررسی کنیم بیآنکه به شرایط زیست آن نظر کنیم و این شرایط زیست یک تجربه معنایی، عینی و زندگی روزمره است، اگر ما این را از تحلیل فقر جدا گذاشتیم و صرفا با دادههای آماری بازی کردیم چه بسا این دادهها هم بگویند که ما یک توسعه فوق العادهای داشتهایم این یک پارادوکس هولناکی در مواجهه با دم و دستگاههای اقتصادی حاکمیت در ایران با مساله فقر است به این معنا که حاکمیتی که به شدت علیه مفهوم غرب زدگی موضع فرهنگی دارد در مواجهه با مساله فقر در یک دم و دستگاه هولناک کلمه با فقر مواجه میشود و ما یک شکاف عجیب و غریب را میبینیم که یک آرایش فرهنگی مبتنی بر غرب ستیزی دارد و در سطح دیگر ایدههایی را از غرب میگیرد و به شکل هولناک تری در فضای اقتصادی ایران پیاده میکند. برخی از ایدههایی که امروز میبینیم تبدیل به حقیقت درونی اداره اقتصاد در ایران شد، اسطوره آدام اسمیتی؛ دست نامرئی بازار که کنترل میکند و فضای بازار را نظم میبخشد لذا دولتها باید هر چه بیشتر دست خود را از مداخله در بازار کوتاه کنند امروز در فضای اقتصادی ایران کسی را پیدا نمیکنیم که علیه این موضع باشد از سیاستهای کلان نظام تا احمدینژاد، سید محمد خاتمی، مرحوم هاشمی و روحانی همه در این نکته یک همدستی استراتژیک دارند یعنی هر چه ما در مواجهات سیاسی فرهنگی یک جدال عمدهای را در سطوح و جریانها و گفتمانها میبینیم در ایده اداره اقتصاد تفاوت بنیادین در مبانی فلسفی و مبانی نظری نمیبینیم و به نظر من بحران در همین جاست که کل سیستمی را با یک معضل عظیم ساختاری در مواجهه با فقر ترسیم میکند. نکته مهم دیگر این است، این اقتصاد سنجی که با سفسطه آماری ممکن است برای دو دهه گذشته کلی آمار ارائه نماید یک هم دست خبیث دیگری هم دارد و این دست خبیث، روانشناسی زرد و روانشناسی مثبت گراست، آن هم فروخواستن مفهوم فقر است که اتفاقا در دو دهه به شکل هولناک تری طرح شده است یعنی ما در دو دهه با سیطره عظیم روانشناسیگری در ایران مواجهایم. این سیطره یک ایده مشترکی با سازو کار اقتصادی دارد، اقتصاد سنجی مبتنی بر نظریههای نولیبرالیستی در اداره اقتصاد است که پدر معنویاش هایک و بعدها فریدمن است که تئوریسینهای شوک دادن به جامعه محسوب میشوند و جالب است که ایران در حال نمونه برداری از همین الگوهاست؛ ایده اصلی آنها در واقع نظم زدایی و قاعده زدایی در بازار است اینکه نظم پیشین بازار را بتوانیم منهدم کنیم تا بتوانیم بازار را بر اساس نظم جدیدی که مبتنی بر سرمایه گذاران خصوصی است در این سازو کار قرار دهیم اینجا نیاز داریم که کنش گران و انسانهای جدیدی تولید کنیم که با این وضعیت جدید سازگار باشند مهمترین وجه بازار در نظریه اینها این است که بازار خودتنظیم باشد و خودش خود را تنظیم کند پس بازار خوب آن است که خودش خود را تنظیم میکند و نیاز نیست دولتها و نیروهای نظارتی و عناصر اجتماعی و فرهنگی در روند آن مداخلع کنند، شرکت خوب و مدرسه و دانشگاه و رسانه خوب همگی باید خودگردان باشد و این سطوح خودگردانی در جامعه به دست روانشناسان میرسد فرد خوب هم باید خودگردان باشد خودگردانی یکی از شاخصههای اساسی سلامت روان در الگوی عظیم نظریههای روانشناسی متاخری که به شکل هولناکی فضای عمومی ما میبلعد از تکنیکهای رازورزی تا مشاورهها و روانشناختی کردن زندگی روزمره انسان و فریادهایی که انسانها را در ایران موجوداتی نشان میدهند که روحیات و خلق و خوی آنها با توسعه اقتصادی همخوان نیست همانند پروفسور سریع القلم میباشد ایدههای ایشان دقیقا در چارچوب منطق نولیبرالیستی قرار دارد و یک بنیادی را برای عدم توسعه یافتگی ایران مفروض گرفته است عدم توسعه یافتگی ایران و فقر ایران نه به دلیل هولناکی سیاستهای نولیبرالیستی در چند دهه اخیر است بلکه به دلیل خلق و خوی حاکم بر ایرانیان است. ایرانیهایی که دروغ گو و بیتربیت هستند ایرانیهایی که توان لازم را برای مدیریت مالی ندارند و ایرانیهایی که آینده نگر نیستند لذا میبینیم اقتصاددان، سیاست بین الملل خوان و روانشناس در یک سطحی همدست میشوند و ایده جدیدی از فقر را مطرح میکنند که این فقر به چه دلیل است اسطورهای که مدام آن را تکرار میکنند. دولت ما نتوانسته خودش را خصوصی کند و در این مسیر میبینیم مثلا وزیر راه که باید در زمینه راه به فعالیت بپردازد یک دفعه یک تئوریسین اقتصاد میشود و مدام در تریبونهای مختلف شروع به کوبیدن کسانی که از ایده اینکه دولت باید طبق اصل قانون اساسی مسکن و تحصیلات و زندگی مردم را تامین کند مینماید طبق این نکات، اتفاق اساسی که در رابطه با فهم فقر برای مردم ایران افتاد فروکاست فقر اقتصاد سنجی و در وهله نهایی به سرکردگی خلق نویسان ایرانی همچون امثال سریع القلم که سنت دور و درازی هم دارد و تا گذشته کش میآید و مرحوم بازرگان و جمالزاده و در سنت جامعه شناسیمان دکتر جوادی یگانه و … همه اینها یک ایده بنیادی دارند که خلق و خوی مردم ایران، خلق و خوی نامربوطی است که میبایست به گونهای تغییر داده شود که با این نظم بازار هم خوان باشد و این نظم بازار هیچ وقت خود محل پرسش فلسفی و نظری و تعمق مشخصی قرار نمیگیرد. همچنین این افراد بزرگوار وقتی با گفتارهای افرادی همچون ما مواجه میشوند ما را به نظری صحبت کردن متهم میکنند به اینکه بسیار انتزاعی سخن میگوییم و کارهای خود را اموری راهبردی میدانند؛ ببینیم سفسطه در کجا قرار دارد در اینجاست که اتفاقا الهیات خاصی بر دم و دستگاه نظری اینها حاکم است که اتفاقا این الهیات خاصشان نه راهبردی است و نه با داده مشخصی نسبت پیدا کند الهیات آنها مبتنی بر اسطوره دست نامرئی بازار است که آن را تنظیم میکند و این اسطوره به عنوان یک بت پذیرفته شده و در ذیل آن دست به اقداماتی میزند و در اینجا پرسش اصلی را میتوان مطرح کرد که چه کسی در واقع در انتزاع برای درک فقر سیر میکند صورت بندیهای انتقادی که بسیار عینی و مشخص خواستار تعمق اصول قانون اساسی میباشند و یا صورت بندیهایی که در واقع از ایدههای کلان مبتنی بر اساطیر بازار و الاهیات بازار میباشد دفاع میکند به این معنا اگر نگاه کنیم پاسخ به سوال شما این میشود که در دو دهه گذشته ولو اینکه در شاخصهای عینی اقتصاد سنجی عدد و رقمهایی را پیدا کنیم که نمود پیشرفت و توسعه ما باشد باز هم طبق همین دادههایی که آقای پیوسته فرمود نه تنها به لحاظ عینی فقر کاسته نشده است بلکه به لحاظ ایده اجتماعی فقر، افسارگسیختهتر نیز شده است نمود آن هم آماری است که خودشان اعلام کردهاند از ۱۰ تا ۱۵ میلیون حاشیه نشینی که در این مملکت زندگی میکنند، چیزی در حدود یک ششم جمعیت یک کشور در مناطق حاشیهای زندگی میکند و همه اینها پیامد ایدههای خاص اقتصادی است که در جامعه ایران به خصوص بعد از جنگ عملیاتی شده است – در جامعه ایران احساس فقر به خوبی دیده میشود بدان معنا که هر چه قدر هم از نظر مالی دارا باشیم و یا در شرایط معمولی به سر ببریم باز هم احساس میکنیم باید به سمت بالاتری حرکت کنیم، این ایدههای اقتصادی تا چه حد در نسل جوان اثر گذار بوده و چه راهکاری برای آن وجود دارد؟ پیوسته: به نظر من تاثیر بسیار زیادی گذاشته است و شاید بخش تلخ و تمسخرآمیز قضیه این باشد که واقعا بازار اقتصادی شامل نیروهای خصوصی مؤثر بر دولت، در حداقل معمولی که در همه جای دنیا هست نیز در ایران وجود ندارد. یعنی بازاری وجود ندارد که دولت مجبور باشد از نیروهای آن تبعیت نماید! گاهی دولت سنگین و بزرگ، اسیر نیروهای کارآمد بازار است و برای آنکه نجات پیدا کند، میگوید بازار بیاید من را تنظیم کند. در چنین حالتی، اگر بازار نتواند دولت را تنظیم کند و از نیروهای دولت برای سرکوب جامعه مدنی استفاده کند، مثلا برای فراهم کردن شرایط رقابت بنگاههای بزرگ، تشکلهای کارگری، محلی و مدنی مردم تحت فشار قرار گیرند و فضاهای شهری بهزور چانهزنی این بنگاهها و فراهمساختن قوانین مختلف دولتی، تجاری شوند و به طور کلی، مشارکت نهادمند مردم تضعیف شود، مردم همه درمانده شده و به فکر قهرمانی برای تغییر این وضعیت خواهند بود. در آن زمان است که یکی از همین کارآفرینان بزرگ، میتواند سیاستمدارانی را پشتیبانی کند یا خود به کارزار انتخابات آید و با شعارهای پوپولیستی به قدرت برسد و فجایعی را در تصمیمگیری پدید آورد چنان که ترامپ در امریکا چنین کرد. این ایدئولوژی که همه کارها را بدهیم بخش خصوصی و رقابت برپا شود و از میان همین رقابت، وضعیت جامعه، دولت، رفاه عمومی و فقرزدایی بهتر شود، در جهان مشکلاتی را به همراه آورده است. در اغلب کشورها مشخص شده است که این ایدئولوژی، آن گونه علمی که مینمود، نبوده است و درعمل نیز نتوانسته فقرا را نجات دهد. میزان محرومان و فاصلهٔ درآمدی طبقات را به شدن افزایش داده و ساعات کار را یهصورتی نامحسوس گسترش داده و به طور کلی، مشکلات زیادی به همراه آروده اس. نمونههای موفق اجرای چنینی سیاستهایی، بسیار کم بودهاند. اما چنان که گفته شد، وضعیت ما در ایران، چند پله پیش از این وضعیت است یعنی از نظر تبعیض و فقر، روز به روز بدتر شدهایم آن هم در حالی که کارها را به دست بخش خصوصی ندادهایم. اغلب سازمانها و بنگاههای بزرگ یا دولتی هستند یا خصولتی. رقابتی هم در میان نیست و کارایی هم افزایش نیافته است. بنگاهها، نمیتوانند ثروت تولید کنند، گرچه همان را که تولید میکنند نیز تبعیضآمیز توزیع میکنند. به هر حال، وقتی هست که با جامعهای ثروتمند و دارای بنگاههای خصوصی کارآمد هستیم که توزیع درآمد در آن نابرابر است. تولید ثروت هست اما نابرابری شدید است. آن وضعیت یک چیز است و وضعیت ما که از اساس بنگاههایی کرخت و بدون توجیه اقتصادی داریم، چیزی دیگر. ما در وضعیت اخیر هستیم. در مورد فقر، هم آمارهایی وجود دارد و هم نمودهای اجتماعی آن را میبینیم. ستاد ملی ساماندهی جوانان میگوید ۱۵ میلیون نفر زیر خط فقر در کشور وجود دارد. منظور از این زیر خط فقر چیست؟ گاهی بحث ما فقر نسبی است یعنی نداشتن سطحی بهنسبت قابلقبول از داراییها و امکانات در زندگی. مرز فقر نسبی، به نسبت معیارهایی که در نظر میگیرند، متفاوت است. همچنین، گاهی تبعیض چنان زیاد است که با وجود پیشرفت فناوریها و با وجود اینکه ما زندگی معمولی خود را داریم، احساس فقیر بودن میکنیم و برساخت اجتماعی فقیر بودن در ذهن ما وجود دارد و فکر میکنیم آدم فقیری هستیم چون امکاناتی را که به نسبت دیگران، حق خود میدانیم، در اختیار نداریم اماگاه مساله فجیعتر از اینها است. در مورد این ۱۵ میلیون نفر چنین است. آنان در خانوارهایی زندگی میکنند که کمتر از یک میلیون تومان درآمد ماهانه دارند. اینها دچار فقر مطلق هستند. فقر مطلق را با تعاریف مختلف بیان میکنند. بدترین نوع فقر، فقر خشن است یعنی فقر کسانی که گرسنگی گریبان آنها را گرفته باشد، بعد، فقر در حد پوشاک و امکانات معمولی زندگی، آب سالم، آموزش متعارف و سرپناه است و در مرحله بعد، فقر در حد رشد اجتماعی و سیاسی است و سپس، فقر در بعد تفریحات را داریم. در هر تاریخ و جغرافیایی، به نسبت آنجامعه، سطحی از این موارد برای پیشرفت افراد لازم است و میتوان بر این اساس، مرزها و معیارهایی برای فقر نسبی ساخت. بنابراین، انواع فقر نسبی وجود دارد اما ما در مورد فقر مطلق سخن میگوییم. ماهی یک میلیون تومان را ۱۵ میلیون نفر در ایران ندارند. آنها مسلما به نیازهای اولیهٔ زندگی مانند آب و غذای سالم و کافی، پوشاک، سرپناه، خدمات بهداشتی و آموزش متعارف دسترسی مناسب ندارند. دولت هم کاملا کرخت شده است و کاری نمیکند. سالهای سال است که دولت میگوید میخواهم تمرکززدایی کنم ولی تنها چیزی که میبینیم تمرکزگرایی از نظر اقتصادی و سیاسی و آموزشی و … است. اعم امور به بخش خصوصی سپرده نشده است. نمیتواند سپرده شود. مگر بخش خصوصی وجود دارد؟ کو آن بخش خصوصی و بازار آزادی که بتواند بر دولت تأثیرگذار باشد؟ کو آن بنگاههایی که بتوانند دولت را کنترل کنند و این فقر، ناشی از رقابتهای آنها باشد؟ چگونه میتوان ادعا کرد که نظام مبتنی بر بازار آزاد در اینجا وجود دارد؟! ما نظام بازار در اینجا نمیبینیم. اغلب امور، دولتی است و آنچه به ظاهر خصوصی شده است نیز جلوهای از دستبهدست شدن نهادهها و سرمایهها در میان گروههای درون حکومت است که ربطی به گروههای اجتماعی برآمده از مردم و جامعهٔ مدنی ندارد. بنابراین، ناکارآمدی این دیوانسالاری عظیم، چه به نام بهزیستی و تحت مدیریت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی باشد و چه کمیتهٔ امداد امام خمینی، آشکار است. آیا هیچگاه نیز انتخابات ریاستجمهوری، مجلس و شورای شهر دیدهایم که بنگاههای بزرگ اقتصادی، تعیینکننده باشند. همه چیز در کف اختیار همان مجموعهٔ بزرگی است که در کشور ما به نام حکومت شناخته میشود، حال ممکن است بخواهد با شهروندانش قایمباشک بازی کند و بنگاهی از دست یک وزارتخانه برود به دست فلان صندوق تأمین اجتماعی یا فلان صندوق بازنشستگی یا فلان ارگان نظامی، بعد هم حکومت، مسؤولیت خودش را به خوبی و خوشی کتمان کند و دم از نداری و بیپولی برای رفع فقر بزند. بنابراین، ساز و کارهای اقتدارگرایانه اینجا آشکار هستند و نیازی به تحلیل رقابتهای بازار آزادی نیست. بازار، بازار همانهاست و نفراتشان هم به هیچ وجه، خارج از فیلتر ارزشهای ایدئولوژیک سیستم حاکم، انتخاب نشدهاند. سخن از گفتمان بازار و نولیبرالیزم جهانی، ما را گول نزند که فکر کنیم این مسأله در ساحت اندیشه پدید آمده است یا آنجا قابل حل است. طبق آمار، یک سوم افراد با درآمد پایین یک میلیون تومان در ماه، یعنی ۵ میلیون نفر، در فقر خشن و در معرض گرسنگی قرار دارند. چه کاری باید کرد که این افراد تلاش کنند به نقطه امید برسند؟ با توجه به سیستمهای رفاهی موجود در برخی از کشورها امکان پیشرفت وجود دارد. در این کشورها حتی سیستمهای حمایتی و خصوصی قوی هم هستند اما در ایران یک سیستم قوی وجود ندارد که خصوصی باشد. ما آثار مراکز حمایتی مثل محک را هم کم میبینیم. پس وقتی فقر و تبعیض زیاد است همه فکر میکنیم یک چیزی را کم داریم و آن هم خدمات دولت است. این تصور از آنجا میآید که واقعا بخش خصوصی واقعی قدرتی ندارد و اصلا حجمی ندارد و نباید هم به آن چشم دوخت. با همهٔ اینها و اینکه میدانیم نصف جمعیت کشور زیر خط فقر نسبی هستند، وقتی میشنویم که کشور در حل توسعه است، باید مطمئن میشویم که از آمار، کلاهی برای سر ما بافته شده است. به زبان سادهتر، ما فقیر هستیم و باید این واقعیت را بپذیریم. وقتی میزان فقر افزایش یابد، انواع مشکلات را به وجود میآورد. بزهکاری طبیعت جامعه است. جرم را از جامعه نمیتوان حذف کرد. جامعه وجود خود را اینجا نشان میدهد. جامعه که فقط تعدادی انسان نیست. قوانینی در هر جامعه هست که در طول تاریخ پدید آمدهاند. تاریخ هر جامعه نشان میدهد حدی از بزه، جرم، انحراف و… در آن وجود دارد و بهنجار است اما وقتی برخی عوامل، مانند فقر گسترش مییابند، نرخ این موارد نابهنجار و فزاینده میشود. در اینجا، بحث رقابت خشن و حذفی هم جدی میشود. وقتی در رقابت بر سر حقوق ابتدایی و امکانات اولیهٔ زندگی، انواع حذفشدگان را داریم، آنها بیکار نمینشینند و از تقلب و انواع راههای ترساندن و حذف دیگران استفاده میکنند. طبیعی هم است که استفاده کنند. ما نمیتوانیم ایدهآلگرایانه بگوییمای مردم، در خط قانون باشید! قانون چیزی نیست که در کتاب نوشته شده باشد. وقتی فشار وارد میشود، باید انتظار افزایش جرایم و بزهها و مشکلات دیگر را هم داشته باشیم. در یک آمار دیگر میبینیم ۲۳ درصد از مردم کشور دارای موتور هستند یعنی افرادی که فاقد خودرو میباشند و فقط موتور دارند. موتورسواری شهری در کشور ما در دهه ۶۰ مانده است! لاین ندارند و گویی موتورسواران در وضعیت جنگی و در حال رساندن پیام مهمی به مقرهای عملیاتی هستند. ویراژ میدهند، از لابهلای اتومبیلها حرکت میکنند، گاهی فریاد میزنند و هر لحظه ممکن است جان خود و دیگران را در خطر بیندازند! اینها جنگی است که خودمان علیه خودمان ایجاد کردهایم. در اینجا موتور را وسلیهای برای بقا میبینیم. امروز برنامهای رادیویی را شنیدم که میگفت مسئولان ناجا بر بیمه مسئولیت تاکید دارند. شنیدم که فردی در این خصوص با این برنامهٔ رادیویی تماس گرفت و گفت وقتی موتور من ۵۰۰ هزار تومان است چگونه باید ۳۰۰ هزار تومان برای بیمه بپردازم اما جناب سرهنگ فرمودند باید به این توجه کنیم که اگر فردی را در تصادف بکشید دیه را بتوانیم پرداخت کنیم. اگر شما خداینکرده با کسی تصادف کردید و وی فوت کرد، میدانید چه وضعیت بدی خواهید داشت! باید عقلانی اندیشید و از خطرات ترسید. من فکر میکنم ماجرای این گفتوگو مانند این است که به کسی که نان ندارد بگوییم اشکالی ندارد، به جای آن شکلات بخور! اینجاهاست که میفهمیم توسعه به تنهایی پاسخ نمیدهد و تا حدی نیز به نظام بازتوزیع یا جبران نیاز است. نیاز به باز توزیع یا جبران داریم و با توسعه بهتنهایی به جایی نمیرسیم. وقتی چنین حکمی صادر کنید، میگویند اینها چپ و سوسیالیست هستند در حالی که اینها در اقتصاد لیبرال هم چنین است. وقتی نمیتوان با توسعه به جایی رسید و انباشت تبعیضآمیز زیاد شده باشد، مجبور به بازتوزیع و یا لااقل، جبران و تبعیض مثبت مقطعی برای گروههای کمدرآمد هستیم وگرنه جامعه فرو میریزد. ۱۰ میلیون سکونتگاه غیررسمی وجود دارد، یکچهارم جمعیت کشور در سکونت گاههای غیر رسمی هستند که خود طنزی تلخ است. چگونه ممکن است ۲۵ درصد جمعیت کشوری، سکونتش غیررسمی باشد؟ این ممکن شده است. از این ۲۵ درصد، اغلب جوان و فاقد تحصیلات متعارف هستند یعنی ۸۲ درصد جوانان دیپلم به پایین هستند. زاد و ولد اینها اما بیش از باقی جمعیت است. تبلیغات ازدیاد نسل و امتیازات ناچیزی که در نظر میگیرند، بر اینها اثر میکند در حالی که جمعیت آگاه، به اعانه نیاز ندارد و به خوداتکایی و اطمینان از شغل و آینده مناسب برای خود و نسل آینده میاندیشد. به این ترتیب، تحصیل پایینتر و درآمد پایینتر را در حاشیهها شاهد هستیم. وقتی ۸۲ درصد از حاشیهها این شرایط را دارد و نمیتواند از این تله خارج شود و در فقر به سر میبرد نمیتوانیم برای این طیف از رقابت حرف بزنیم. این مضحک است. با این شرایط حتی اگر بخواهیم سیستم آموزش خود را تغییر دهیم، این افراد همیشه چند پله پایینتر هستند و اغلب به جایی نمیرسند. از این رو بازتوزیع یا جبران نابرابری، یک سیاست مهم برای چنین جامعهای به شمار میرود. بازتوزیع اولین مولفهای را که نیاز دارد، آمار است. حتی اگر میلیاردها تومان اگر در این کشور صرف آمار شود، جدا دارد و نتیجه خواهد داشت زیرا آمار به ما میگوید چه کسی دارد و چه کسی ندارد و چه کسی مستحق چه میزان یارانه و منابع برای جبران نابرابری و بیانصافیهای آوار شده بر دوش اوست. بسیاری از طرحهای دولت احمدینژاد به همین دلیل بن بست خورد چه طرح هدفمندی یارانهها و چه طرح مسکن مهر. آمار وجود ندارد و میخواهیم بازتوزیعی انجام دهیم، همان پوپولیسزم و یا مردم فریبی صورت میگیرد. چه فریب داده باشید و چه خودتان هم با مردم فریب خورده باشید، در هر حال، فریب عمومی روی داده است. نه احمدینژاد، نه روحانی و نه هیچ فرد و سازمان دیگری نمیتواند سیاست بازتوزیعی یا جبرانی مناسبی را پیش ببرد چون آمار کافی تجمیع و توصیف و تحلیل نشده است. از طرف دیگر، ارادهای هم وجود ندارد و در بسیاری از موارد میبینیم که میخواهند فقط برای مردم نمایش اجرا کنند. مثلا شهرداری میخواهد در یک منطقه فقیرنشین خدمات فرهنگی ارائه کند. کارشناسانش اعلام میکنند که ۸۰ درصد از مردم این منطقه با اعتیاد سر و کار دارند و اعتیاد به دلیل فشار اقتصادی است. بعد از مقامات بالاتر دستور میرسد که کلاسهای دینی بگذارند. اینها مصیبت است. نمیاندیشند که اگر وضعیت اقتصاد درست نباشد دین از دری اگر وارد شود، از در دیگر بیرون میرود. چرا باید کلاس بگذاریم؟ این کلاس خیانت در حق این افراد است! ما از دولت موسوی که ۹۶ میلیون دلار واردات داشت به هاشمی رسیدیم با میزان ۱۴۹ میلیارد دلار و سپس خاتمی به ۱۵۳ میلیارد دلار رسیده و یک دفعه در دولت احمدینژاد به ۳۵۰ میلیارد دلار رسیدیم! این واردات فقط عدد نیست در جامعه این رقم به کالا و در واقع به تبعیض مضاعف تبدیل میشود و بعد به خشم مبدل میشود. وقتی ۶۷ درصد مردم پایین خط فقر نسبی هستند، طبیعی است که احساس خشم داشته باشند! شما به آنها بگویید هر روز لبخند بزنند! خوب، معلوم است که لبخند نمیزنند. آن بخش دیگر ۲۳ درصدی از مردم هم، اغلب به دنبال کارآفرینی و ایجاد سفرهای برای دیگران نیستند. آنها که هستند هم با هزار مانع مواجه میشوند. فضای کسب و کار ما که وضعش مشخص است. پز است از دلالان و شرکتهای دولتی و خصولتی عظیم که بنگاهها کارآفرینان واقعی را له میکند. کارآفرین یعنی آنکه خلاقیتی را تجاری میکند و از این تجاریسازی، مشکلی از جامعه را حل میکند یا خدماتی بهتر به جامعه میدهد. کارآفرین کسی نیست که فقط جیب خود را پر کند یا برای قشری، برعلیه اقشار دیگر کار کند. معلوم است که چنین شخصی، زالوصفت نام میگیرد. عجیب نیست که ما نگاه خوبی به سرمایهداران نداریم. با این حال، بسیار یاز کارآفرینان شریف در اینجامعه، مظنون و در عذاب هستند حال آنکه زالوصفتان، در تنعم و رانت به بهرهبرداری منابع عمومی مشغولاند. اینها همه جلوههایی را به نمایش میگذارد که پیش چشم ماست. ما هر روز بزه کاری را میبینیم و برای ما عادی شده است پلیس را میبینیم که با این و آن مقابله میکند. گدایان خیابانی برای ما عادی میشود و کودکان کار نیز پدیدهای معمول میگردد. افزایش دست فروشان، خیلی عادی است. سپس به پایان نامه فروشی میرسیم. میبینیم فردی با تحصیلات دکترا با هزینه یک و نیم میلیون تومان نشسته است و برای دانشجویان کارشناسی ارشد پایان نامه مینویسد. اگر پول و درآمد باشد این کار در این سطح وسیع اتفاق میافتد؟ همین مترویی که هر روز در آن فشرده میشویم و فردا دوباره میرویم که فشرده شویم، نشان آشکار فقر است این اعداد و ارقام و نشانههای فقر، واقعیت است و این آمار از منابع معتبری است اما عادی شدهاند و کسی را به فکر فرو نمیبرد. ما از نظر سفر رفتن هم در فقر به سر میبریم و با کمبود سفر مواجهایم. آخر هفته سپاه خوشحال ملت به شمال میتازد و تصور میکند در سفر تفریحی است. بسیاری از مردم جهان در کشورهایی همسطح موقعیت و منابع طبیعی ما، به سادگی سفر خارجی میروند در حالی که در ایران، سفر خارجی یک سفر لوکس و اشرافی محسوب میشود. از طرفی وضعیت سلامت را میبینیم. وقتی به ایرانیان بنگیریم، با یک ملت ملت بددندان روبهرو هستیم. اغلب بیمهها حمایت کافی از خدمات سلامت نمیکنند. گاهی گفته میشود که مردم ایران به دنبال درمان دندان نیستند. این گونه نیست. در کشورهای پیشرفته، بیمههای خوبی دارند تا مردم دندانهای خوبی داشته باشند و این، بخشی از فرآیند متمدن شدن است. بعد، شما میتوانید بفرمایید که ما به دنبال اهداف والا هستیم و میخواهیم جهان را مدیریت کنیم. اگر بگویند اول بروید دندان ملت خود را مدیریت کنید، بیربط نگفتهاند. – با توجه به تبعات فقیر شدن جامعه ایران چه آیندهای را پیش روی طبقات مختلف جامعه برآورد میکنید؟ به نظر شما طی ۱۰ سال آینده جامعه ایران فقیرتر خواهد شد؟ وضعیت طبقات متوسط و ثروتمند جامعه چگونه خواهد بود؟ چه دهکهایی از مردم فقیرتر میشوند؟ پیوسته: اگر بخواهیم به همین روند بازگویی آمار و شواهد ادامه بدهیم وضعیتی سیاه تصویر میشود و به سیاه نمایی میافتیم. اجازه بدهید من فرصتها را بگویم تا در مقابل چنین موارد تهدیدآمیزی، فرصتهایی هم وجود دارد و این گونه نیست که در سیاهی رها شده باشیم. امکانهایی هم هست، حالا شاید من خوش بین نباشم به استفاده از این امکانها اما بهتر است گفته شوند. یکی اینکه بحث بازتویع و جبران فقر و تبعیض، کاری نشدنی نیست یعنی آمار گرفتن از افراد کاری ۱۰۰ ساله نیست و در ۵ سال هم ممکن است. قرار نیست ما از ثروت مندان بگیریم و به فقیران بدهیم. دولت رانتی با همه بدیهایی که دارد این خوبی را دارد که میتواند با توجه به در اختیار داشتن رانت نفت، در ده سال آینده، منافع بیشتری را به افراد فقیر بدهد و جامعه و خود حکومت را از این اوضاع نابرابری و تبعیض منتشر، تا حدی نجات دهد. اگر نمیخواهیم از بحران اقتصادی به اجتماعی وسپس به بحران سیاسی و آنگاه به بحران امنیتی بیفتیم که واقعا دور نیست، از این امکانهای موجود میشود استفاده کرد. اتفاقا اقتصاددانانی مانند دکتر نیلی که از دولت به دیدار رهبری رفتند، گفتند که دیگر ما توان بیشتر از این وعده دادن را نداریم یعنی استمداد کردند که در انتخابات آینده تدبیری اندیشیده شود. این ماجرا هم آلوده به طنزی تلخ است. باید کاری کرد و جلوی نامزدهای ریاستجمهوری را گرفت تا وعده ندهند چرا که کاری جز این بلد نیستند. ما سالهاست که با وعده زندگی کردهایم گویا وعده، سوخت ماشین حکومتگری ما است و اگر نباشد نمیتوانیم حرکت کنیم. حالا اگر وعدههای نجومی را هم بخواهیم برداریم، اصلا آیا کسی میپذیرد که نامزد ریاستجمهوری شود؟ ما این بازتوزیع را باید شجاعانه چه در این دولت و چه در دولت دوازدهم بپذیریم. به بازتوزیع و جبران فقر و نابرابری نیاز داریم چون شوربختانه باید گفت که بازتوزیع اول انقلاب خوب انجام نشد. همه بعد از جنگ را میگویند. من میگویم در زمان دفاع مقدس هم بازتوزیع خوبی نداشتیم. بنیاد مستضعفان و یا بنیادهای دیگر که قرار بود، موقتی باشد و پولهای عظیم را گرفتند تا بین فقرا تقسیم کنند، خودشان بنگاههای مالی بزرگی شدند و بعدا این بیمهها از همینها به وجود آمد و دولت رانتی، قویتر و تمرکزگراتر شد. آن وقت که خواستند پس از جنگ کشور را بسازند، دیدند هیچ منابعی نیست. احزابی که به در بازار ریشه داشتند، همه چیز را به نفع خود مصادره کرده بودند. رقابتی نبود. بخش خصوصی نبود و چیزی جر انحصارهای اقتصادی مبتنی بر ایدئولوژی وجود نداشت. بزرگان، مجبور شدند اصل ۴۴ قانون اساسی را تفسیر کنند به گونهای که تا حدی با فروش منابع عمومی سازگار گردد و منابعی برای بازسازی کشور ایجاد شود. اینجا بود که ناخواسته، آقازادهها و بخش شبهخصوصی قدرت گرفت. بخش شبهخصوصی، برای برخورد با صاحبان انحصارهای ایدئولوژیک اقتصادی، به شکل همانان در آمد. رقابتهایی میان شرکتهای آقازادهها و نیروهای موجود پدید آمد. هر چه بیشتر اموال عمومی واگذار میشد و اقشار ثروتمند ایجاد میشد، اعتراضها بیشتر میشد. حاصل این اعتراضها، افتادن دولت به دست دولت پوپولیستی نهم و دهم در یک دعوای سیاسی بود که در نهایت، بیش از مسایل سیاسی بر اقتصاد اثر گذاشت و ثروتمندانی یک شبه ساخت که آقازادههای پیشین در مقابل آنان لنگ میاندازند. اکنون، در میانهٔ این رقابتهای اقتصادی در آزمایشگاهی ایدئولوژیک هستیم که ورود به آن برای همگان آزاد نیست. به هر حال، این راه را نباید دنبال کنیم. یا نام و نمایش نمیتوان فقرا را یاری نمود. برای نمونه، بنیاد مستضعفان را نگاه کنید! همه بنگاهها و سازمانهای وابسته به آن با بُن شروع میشود یعنی بنیاد و لااقل با مُس شروع نمیشود که لااقل در زبان برای مستضعفان باشد. به هر حال، از همین فرصتی که رانت نفت در اختیار دولت قرار میدهد میشود استفاده کرد. از بالاترین سطح نظام تا پایینترین باید برای حل این مساله بسیج شود. دومین فرصت این است که ما حتی نمونههای موفقی از همان سیستمهای نولیبرالی که گفته میشود موجد نابرابری است را هم میبینیم. گرچه از نظر من، در کشور ما هنوز برونسپاری امور به بخش خصوصی در بسیاری جاها شدنی نیست، لااقل اگر داریم چنین میکنیم و حتی این ایدهها را در جامعه توزیع میکنیم کهای خلقالله! همه بدوید و کارآفرین شوید، باید تمام حکومت آماده باشد که به طور واقعی از تصدیگری فاصله بگیرد و توان داشته باشد که به درستی وظایف حاکمیتی یعنی نظارت بر تخلفات و برخورد با فسادهای احتمالی را انجام دهد. کارآفرینان و بنگاههای خصوصی هم در حد مدیریت اموری که تا دیروز در تصدی دولت بود به تعدادی وجود داشته باشد که رقابت آنها برای ارائه بهتر آن امور، ممکن باشد. پس اول این شرط است که دولت واقعا کنار برود نه اینکه بیاید آقازاده و طبقه جدید درست کند مثل سه تجربهٔ قبلی که یکی پس از دیگری، رانتیتر از قبلی انجام شد: در دولت احمدینژاد، در دوره هاشمی و یک دوره هم قبل از انقلاب. اولیها لااقل افرادی بودند که کارخانههای خود را داشتند اما آخریها بنگاههای مالی دارند که اصلا معلوم نیست چه کاره است یعنی بنگاههایی است که اشتغال چندانی را ایجاد نمیکند. کشوری مانند ترکیه با هیمن سیستم، در ۱۵ سال، فقر مطلق را ریشه کن کرد. چین هم تجربه خوبی داشت. به جای اینکه پول به دست افراد بدهند و پول پرقدرت به بازار تزریق شود یا بانک به این بهانه که مطالباتش وصول نشده است، جریمه بزند و آن پول و جریمه را یکجا سرمایهٔ نقدی خود حساب کند و حجم نقدینیگی بیدلیل بالا برود، راههای درست را پیگیری کردند. به قول سعدی، مال خود به کس مده که ستاندن کم از گدایی نیست. نه اینکه کمک به کارآفرینان اشتباه باشد اما ما انتظار کاری را داریم، اول پولش را میدهیم نظارت هم که نداریم، دولت علیه السلامی هم که نیستیم یعنی فساد حتی از حد سیستمی هم فراتر است و روح سیستم شده است و اگر بگیریدش، عنقریب است که سیستم کالبد تهی کند، خوب مشخص است که پول به فنا میرود. ابزارهای نظارت قطعی یا همام حاکمیت باید باشد. وقتی میگوییم نظارت باشد یعنی نیروهای باتجربه، معتمد و با دانش و دستمزد کافی باید تربیت شده باشند و مثلا به جای فعالیت چندهزار کارمند معمولی، چند نفر فرد قوی باشند که بتوانند کار را بشکنند و توزیع کنند و نظارت کنند که تکههای کار به درستی انجام شود، به ویژه اطمینان یابند از درستی خدمات رسانی. این امر ناممکن نیست. مثال زدیم که ترکیه این کار را کرده است. دولت، بازاریابی را بر عهده گرفته و بانک را در اختیار گرفته است دو نقطه مهم را. همچنین، بانکهای اطلاعات عالی از کسب و کارها دارد. کشورهای مختلفی داریم که تجربه موفقی داشتهاند. برای مثال، ترکیه بنگاههایی را دارد که کارشان بازاریابی است و اینها دولتی است یعنی بازار شما را در آفریقا و ایران و آمریکا مشخص میکنند و بازار هدف را تعیین میکنند و تولید با کیفیت را به فروش میرسانند. همانند ما نیستند که هزار موسسه دزدی راه اندازی کنیم که ادعای برند داشته باشند. برند نتیجه سالها تجربه کیفیت است که مشتری به آن ارادت پیدا میکند و این برند میشود. ترکیه شرکتهای دولتی داشت که با نظارتهای دولتی، بازارهای هدف را تعیین کردند. اگر شما پ
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
کارنامه نفتی دولت یازدهم در اقتصاد مقاومتی؛ از افزایش تولید وصادرات نفت تا بومی سازی تجهیزات
کارنامه نفتی دولت یازدهم در اقتصاد مقاومتی از افزایش تولید وصادرات نفت تا بومی سازی تجهیزات تهران- ایرنا- افزایش تولید و صادرات نفت خام توسعه گازرسانی تسریع ساخت بزرگ ترین پالایشگاه کشور رشد هفت میلیون تنی ظرفیت تولید پتروشیمی برابری برداشت گاز با قطر در پارس جنوبی رشد بهراخراج عضو جریان انحرافی از یک شرکت نفتی/ لابی عامل جریان انحراف برای حضور در نهادهای دولت دوازدهم
اخراج عضو جریان انحرافی از یک شرکت نفتی لابی عامل جریان انحراف برای حضور در نهادهای دولت دوازدهم یکی از اعوان و انصار نزدیک به جریان انحرافی که چند ماهی تصدی مدیریت یک شرکت نفتی وابسته به وزارت نفت را عهده دار شده بود با هوشیاری و تدبیر مدیران برکنار شد به گزارش ایلنا ایافزایش ۴۰ درصدی تولید نفتخام در دولت یازدهم
افزایش ۴۰ درصدی تولید نفتخام در دولت یازدهم متوسط تولید نفتخام ایران سال ۹۵ نسبت به پنج ماهه نخست سال ۹۲ بیش از ۴۰ درصد افزایش یافته است به گزارش ایلنا افزایش تولید و صادرات نفت ایران یکی از مهمترین اهداف وزارت نفت در دولت یازدهم بود که با اجرایی شدن برجام در کوتاهترین زمانرشد 21 درصدی صادرات غیرنفتی در دولت یازدهم
رشد 21 درصدی صادرات غیرنفتی در دولت یازدهم براساس آمار مجموع صادرات غیرنفتی کشور بدون احتساب میعانات گازی نیز از حدود 115 میلیارد دلار در دوره دولت دهم به نزدیک 140 میلیارد دلار در دولت یازدهم رسید که نشان دهنده رشد 21 درصدی آن در سال های اخیر است آفتابنیوز به گزارش گروه پژوبیژن نامدار زنگنه؛ وزیر پیشنهادی نفت دولت دوازدهم/ نگاهی به زندگینامه و سوابق کاری
بیژن نامدار زنگنه وزیر پیشنهادی نفت دولت دوازدهم نگاهی به زندگینامه و سوابق کاری بیژن نامدار زنگنه به عنوان وزیر پیشنهادی نفت دولت دوازدهم معرفی شد به گزارش ایلنا بیژن نامدار زنگنه متولد سال ۱۳۳۱ در شهرستان کرمانشاه است وی تحصیلات ابتدایی و دوره اول متوسطه را در زادگاه خود اسخنگوی دولت یازدهم در آخرین نشست خبری: هیات عالی نظارت بر قراردادهای نفتی قرار داد توتال را تایید کرد
سخنگوی دولت یازدهم در آخرین نشست خبری هیات عالی نظارت بر قراردادهای نفتی قرار داد توتال را تایید کرد سخنگوی دولت یازدهم اعلام کرد هیات عالی نظارت بر قراردادهای نفتی به اتفاق آرا قرارداد توتال را تایید کرد آفتابنیوز به گزارش ایسنا محمد باقر نوبخت در آخرین نشست خبری خود درصالحی امیری: رویکرد دولت یازدهم منافع ملی است
صالحی امیری رویکرد دولت یازدهم منافع ملی است تهران-ایرنا- وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در افتتاح ستاد مرکزی انتخابات اصولگرایان معتدل حسن روحانی با بیان این که بهترین شکل ممکن برای دولت آینده دولت ملی است گفت ما معتقدیم که دولت یازدهم دولت ملی است و هیچ گونه اختلافی در آن نیست وبیشترین حمایت مالی از سپاه را دولت یازدهم داشته است/تشریح نحوه ورود قرارگاه خاتم به قراردادها
بیشترین حمایت مالی از سپاه را دولت یازدهم داشته است تشریح نحوه ورود قرارگاه خاتم به قراردادها رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه دولت در چهار سال گذشته کمک های موثری در حوزه دفاعی و به ویژه به سپاه داشته است گفت که مسائل مربوط به پیمانکاری بین دولت وطرح سه فوریتی الزام دولت به رعایت منافع ملی در قراردادهای نفتی و گازی از دستور کار مجلس خارج شد
طرح سه فوریتی الزام دولت به رعایت منافع ملی در قراردادهای نفتی و گازی از دستور کار مجلس خارج شد عضو هیات رییسه مجلس شورای اسلامی گفت با توجه به این که تعدادی از امضا کنندگان طرح سه فوریتی الزام دولت به رعایت مصالح و منافع ملی در قراردادهای نفتی و گازی در قالب الگوی جدید قراردادهانقلاب نفتی دولت یازدهم
انقلاب نفتی دولت یازدهم تهران - ایرنا - افتتاح پنج فاز پارس جنوبی یکی از مهمترین اقدامات محقق شده در دولت یازدهم بود که برخی از آن به عنوان انقلاب نفتی یاد می کنند زیرا با افتتاح آن تولید گاز کشور از 150 میلیون مترمکعب به 550 میلیون مترمکعب افزایش یافت به گزارش گروه پژوهش و ت-