واضح آرشیو وب فارسی:گیل نگاه:


گیل نگاه/بابک مهدیزاده۱- رشت ، شاید به لحاظ شهرسازی بسیار پایینتر از کلانشهرهای دیگر ایران باشد (که یکی از دلایلش تفاوت سطح کیفی مدیریتی در گیلان با استانهای دیگر در این ۴ دهه است) اما به لحاظ فرهنگ شهرنشینی و تاریخچه مدرنیسم یکی از پیشروترین شهرهای ایران بوده است. در معماری گیلانی شاهد مدرنترین تفکرات هستیم. در تمام شهرهای ایران – چه به خاطر شرایط آب و هوایی و چه ویژگیهای مذهبی- خانهها با دیوارهایی بلند و بدون پنجرههای بزرگ رو به کوچه محصور میشدند و برای زنان، اندرونی ساخته میشد و محل زندگی بیشتر شبیه قلعهای بود تسخیر ناشدنی. اما در گیلان از دیرباز حصارهای کوتاه بهجای دیوار وجود داشت که آنهم احتمالاً به خاطرنشان دادن مرز مالکیت زمینها بود. اندرونی مفهومی نداشت و ایوان محل استراحت خانواده رو به کوچه بود و درهای خانه هم همیشه چهارطاق باز.مدرن بودن و نگاه بلند گیلانیهاپوشش مردمان گیلان زمین هم با جاهای دیگر ایران فرق داشت. رنگ و زیورآلات نقش مهمی در نشان دادن طبقه اجتماعی و فرهنگی جامعه گیلانی داشت. هرچه تعداد سکههای پرسروصدای لباسهای چیندار و رنگی زنان گیلانی بیشتر بود نشان از بالا بودن طبقه اجتماعیشان داشت. تمام اینها نشان از مدرن بودن و باز بودن فرهنگی و افق دید گیلانیها داشت و دارد. مردمانی که سالهاست نه از راه جنگ که از راه تجارت با دنیای بیرون خود – از چین گرفته تا اروپا- ارتباط داشتند و در این مراودات اقتصادی، تبادلات خوب فرهنگی هم داشتند.وقتی موسیقی گیلکی به پستوی ذهن منتقل شد۲- برای من که همواره دلبسته تلفیق سنت و مدرنیته بودم، موسیقی گیلکی جذابیتی نداشت. موسیقی گیلکی برای من خالی از فضاهای مدرن و شهری بود که در حد یک گویش محلی و چند ساز نهچندان قدرتمند باقی ماند. کل چند دهه موسیقی گیلکی تنها در چند اسطوره که من هم عاشقشان بودم خلاصه میشد؛ بانو شمس، عاشورپور، جفرودی، پوررضا، ناصر مسعودی و فرامرز دعایی. به علت تربیت در یک خانواده فرهنگی از بچگی با این آهنگها مانوس بودم اما با بالا رفتن سن و وارد شدن به دوران نوجوانی موسیقی گیلکی کمکم به پستوی ذهن و خاطراتم منتقل شد و موسیقی ایرانی به لحاظ تنوع و گستردگیاش برایم جذابیت بیشتری پیدا کرد. کار بهجایی رسید که حتی موسیقی بینالملل هم برایم مهمتر از موسیقی محلی شد. این ویژگی تنها در من صدق نمیکرد و سلیقه موسیقیایی نسل ما از نسل پیشین فاصله گرفت. اما در تمامی این سالها عاشورپور برایم جایگاهی رفیع در موسیقی داشت. به خاطر جسارتش در تلفیق زبان گیلکی و موسیقی اروپایی. آهنگهایش قوی بود و در حصار محلی گیر نکرد. عاشورپور نشان داد که موسیقی گیلکی توان جهانیشدن را دارد و همین ویژگی جهانشمول بودنش بود که برای من هیچگاه کهنه و تکراری نشد.فیلمی که مرزهای مسدود شده زبان گیلکی به دنیای خارج را شکست۳- تا همین چند سال پیش، وجه شهرنشین و مدرن گیلان کمتر مورد توجه سینماگران و نویسندهها و اهالی موسیقی بود. به همین دلیل وقتی فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟ با بازی علی مصفا و لیلا حاتمی به روی پرده سینما رفت و تصویری از محلههای قدیمی و اماکن معروف شهری رشت و انزلی در آنجا گرفت گیلانیها خوشحال شدند که بالاخره فیلمی در سطح ملی با بازی دو بازیگر معروف سینمای ایران در فضای شهری شهرهای گیلان ساخته شد. اما وقتی اولین آهنگ گیلکی در این فیلم ، در آن فضای کوچهپسکوچههای نوستالژیک ساغری سازان ، در توصیف ماجرای عاشقانه دو جوان مدرن رشتی که یکی ساکن پاریس بود و دیگری اصالتی روسی داشت ، نواخته شد، مخاطب گیلانی را میخکوب کرد. ترانه قدیمی گیلکی که به بهترین شکل ممکن و با استادی کریستف رضاعی ، ایرانی ساکن پاریس، بر روی نت غربی نشست و همانند ساختار و فضای فیلم بهخوبی تلفیق و همنشینی فرهنگ گیلانی بافرهنگ مدرن را نشان داد. آلبوم این فیلم و قطعات ساختهشده در آن ، درواقع سفیر مناسبی برای درهم شکستن مرزهای مسدود شده زبان گیلکی به دنیای خارج بود. اینک تمام ایران بهواسطه این فیلم درخشان و سبک جهانشمول و همهفهم موسیقیایی آن ، آلبوم گیلکی در دنیای تو ساعت چند است؟ را خریدند و به همنشینی دلنشین زبان گیلکی و موسیقی جهانی گوش دادند.بهرام کریمی و فرهنگ جهانی زادگاهمان۴- بهرام کریمی را اولین بار دریکی از جشنهای بومی گیلکی دیدم. چند سال پیش. بر فراز بام سبز یکی از شهرهای شرق گیلان. وقتی عدهای جمع شدند و ساز به دست گرفتند به خیالم طبق روال معمول این نوع گرد هم آمدنها میخواهند آهنگهای قدیمی گیلکی را بنوازند و بخوانند اما وقتی بهرام کریمی و دوستانش شروع به نواختن و خواندن کردند ابتدا تعجب کردم از شنیدن یک سبک موسیقیایی جدید در گیلان. میدیدم که زبان گیلکی بر روی نتهای غیربومی و سازهای بینالمللی مینشست و در فضا پراکنده میشد و عجیب به دل میچسبید. تمام جمعیت جذب این سبک موسیقیایی بهرام کریمی شد. موسیقی مدرن گیلکی. سالها از آن روز گذشت تا بهرام کریمی قبل از انتشار آلبومش، نزد من آمد و آهنگهایش را به من داد تا گوش دهم. در یک جمع ۱۰ نفره بودیم از دوستان و خویشان. وقتی اولین قطعه پخش شد در همان ثانیههای اول توجه همه را به خود جلب کرد. ضرباهنگ آنقدر جذاب و دلنشین بود که توجه شنونده را به خود جلب کند. وقتی صدای گرم بهرام کریمی وارد موسیقی شد همه از روی تعجب بدون هماهنگی با هم به سمت خوانندهاش برگشتیم تا با نگاهمان او را تحسین کنیم. بعدازآن روز این واکنشها را در چهره اکثر کسانی که کارهای بهرام کریمی را شنیدند، دیدم. واکنشی توام با لذت و خنده و البته…احساس افتخار…افتخار به اینکه زبان و فرهنگ زادگاهت عجیب جهانی و مدرن است.گيل نگاه: انتشار اخبار و یادداشتهای دريافتی به معنای تائید محتوای آن نيست و صرفاً جهت انجام رسالت مطبوعاتی و احترام به مخاطبان منتشر میشود.
۴ مرداد ۱۳۹۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: گیل نگاه]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 203]