تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکتهای معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1867221067

شاهنامه در ایران مدرن
واضح آرشیو وب فارسی:الف: شاهنامه در ایران مدرن
نغمه دادور*؛ 2 تیر 1396
چهل و سومین شماره فصلنامه دریچه به سردبیری مجید زهتاب منتشر شد. فصلنامه ای که با عنوان فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی حوزه های نخبه گرای بسیاری را پوشش می دهد. اما بیش تنوع مضمونی مقالاتی که در این فصلنامه قابل رویت است، این حضور نامداران بسیاری است که به عنوان شورای نویسندگان و همکاران و همراهان شماره های مختلف در آن منشاء اثر هستند: دکتر نصرالله پورجوادی، دکتر محسن رنانی، دکتر نعمت الله اکبری،دکتر اصغر دادبه، دکتر محمود فتوحی و... نامهایی که هریک به تنهایی برای وزین ساختن یک نشریه کفایت می کنند، حالکه در کنار هم در یک نشریه حضور دارند، فی الواقع از این فصلنامه گنجینه ای ماندگار برای علاقمندان حوزه فرهنگ و ادب و هنر و... ساخته اند. از مقالات خواندنی تازه ترین شماره دریچه می توان به: نهاد های اجتماعی (دکتر عبدالحسین ساسان)، اصفهان در زوال دولت صفوی (دکتر جمشید سروشیار)، نیما و الیوت (دکتر محمد جعفریاحقی) ، بازگو از نجد و از یاران نجد (مجید زهتاب)، شاهنامه در ایران مدرن (دکتر نغمه دادور)و... اشاره کرد.
تاریخ انتشار : شنبه ۳ تير ۱۳۹۶ ساعت ۰۸:۱۱
مقدمه ** در عصر پهلوی اول جامعۀ سنتی ایران آمادۀ گذار به مدرنیته و ملیگرایی از ارکان این حرکت بود. نخبگان و نظام حاکم دریافته بودند که برای ایجاد وحدت ملّی و طراحی بنیانهای هویّتی جدید در کنار بنیانهای پیشین به هویّتی جمعی نیاز دارند که میتوان آن را در تاریخ و فرهنگ باستانی ایران جست. باستانگرایی نقطۀ کانونی ناسیونالیسم ایرانی و شاهنامه نقطۀ کانونی رویکردهای باستانگرایانه در این عصر بود. آنچه پیش و بیش از قابلیّتهای مضمونی شاهنامه در این راه مؤثر بود، پیوند شاه و مشاورانش با این شاهکار ادبی و سرایندۀ آن بود. علاقۀ رضاشاه به شاهنامه و همچنین توجه مشاور برجستۀ او محمدعلی فروغی به این متن کهن و همچنین تلاش خیل عظیمی از نخبگان این عصر از جمله سیدحسن تقیزاده، ارباب کیخسرو شاهرخ، عیسی صدیق اعلم، علیاصغر حکمت، سعید نفیسی، محمود افشار، ملکالشعرا بهار و دیگران به توجه گسترده و همهجانبه به شاهنامه منجر شد. آنگونه که نظام حاکم به تبلیغ وسیع و گستردهای در باب شاهنامه به منزلۀ سند هویّت ایرانی پرداخت و آرامگاه فردوسی را با شکوه بسیار بازسازی کرد. نخستین کنگرۀ علمی بزرگ ایران نیز که با حضور دانشمندان بیشمار ایرانی و خارجی برگزار گردید و نمایش قدرت و فرهنگ ملی ایران در جامعۀ جهانی بود، کنگرۀ هزارۀ فردوسی بود. 1. پهلوی اوّل، زمینهساز ناسیونالیسم ایرانی پهلوی اول زمینهساز نوعی از ایرانگرایی و وطنپرستی در مملکت شد که در دوران معاصر از آن با عنوانهایی چون «ناسیونالیسم ایرانی»، «ناسیونالیسم باستانگرا»، «ناسیونالیسم شوینیستی»، «ناسیونالیسم شاهنشاهی»، «ناسیونالیسم الحادی ایرانی»، «ناسیونالیسم سکولار مستبدانه»، «ناسیونالیسم تجدّدخواه» و حتی «شوینیسم نوکرمآب» یاد شده است. آنچه ما در این مجال به آن خواهیم پرداخت، توجه ویژۀ نظام حاکم به شاهنامه همسو با سیاستهای ملیگرایانه است. روزنامهها و جراید این دوره نشان میدهد که همپای تلاش حکومت برای مدرنسازی ایران، نوعی از وطنپرستی با گرایش به ایران باستان نیز تبلیغ میشده است و اگر تجدّد و سعی در تقلید از پیشرفتهای ملل اروپایی جسمِ تحولات ایران در این دوران بوده، «ناسیونالیسم ایرانی» را نیز باید جان آن دانست. جنبش ناسیونالیسم که در ایرانِ عهد مشروطه از آن با عنوان «حبّ وطن» و در عصر پهلوی با عنوان «وطنپرستی» یاد میشد، از نخستین سالهای سدۀ چهاردهم خورشیدی بسیار مورد توجه بود. روشنفکران، اصحاب قلم و ارباب جراید به خوبی دریافته بودند که ضروریترین نیازِ این مملکت، نیاز به ساخت «ملّت» و برقراری وحدت میان آنان است. این نسل از نخبگان ایرانی که سفر به غرب یا تحصیل در کشورهای اروپایی در سالهای پایانی سلطنت قاجار موجب شده بود تا با این کشورها تعامل بیشتری داشته باشند، نیک دریافته بودند که بازتعریف مفهوم «ملّت» و «وطن» از ضروریاتِ ایران مدرن است. نفیسی در این باره مینویسد: «پیش از این وثیقۀ ملیّت اشتراک دین و زبان بود، به همین دلیل جنگهای داخلی که ناشی از اختلاف دین بود، در میان مردمی که از یک نژاد بودند و یک زبان داشتند روی میداد و کراراً کشور را گرفتار اختلال و پریشانی میکرد. در جهان امروز ملیّت عبارت است از اشتراک نژاد و افکار و آرزوهای بشری و فرهنگ. یعنی همۀ مردمی که از یک نژاد و از یک اصل و ریشهاند و مانند یکدیگر فکر میکنند و آرزوها و امیدهای مشترک و احساسات و عواطف یکسان دارند، از یک ملّت به شمار میروند و حق دارند سرزمینی مخصوص به خود داشته باشند.» نظریات ناسیونالیستیِ اقلیّتِ پیشروی عصر مشروطه، کسانی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی و عبدالرحیم طالباُف، گرچه در روزگار خودشان همهگیر نشد، در این دوره و با تغییر حکومت و بر تخت نشستن رضاشاه به بار نشست. ناکامی مشروطهخواهان، اکثریّت نسل نو را به این نتیجه رسانده بود که رمز و راز آبادانیِ غرب نه در نظام پارلمانی بلکه در یگانگی ملّی کشورهای غربی و الگوی سازماندهی اجتماعی ـ سیاسی ایشان، بر پایۀ دولت ـ ملّت است. آنها دریافته بودند که راه نجات ایران از عقبماندگی تعلیم عمومی و آگاهانیدن مردم از حقوق جمعی ایشان و درنهایت یکپارچه کردنِ آنها از طریق ایجاد خودآگاهی ملّی است. کسروی در اینباره میگوید: «ما پس از مشروطه تنها این را دربایست داشتیم که جلوگیری از خرافات دینی نماییم و چارهای برای بیسوادی توده بجوییم و پراکندگی و پاشیدگی را از میان مردم برداریم و مردم را به ایرانیگری پایبند و علاقهمند گردانیم.» آرمان «ایرانیگری» که نخبگان سیاسی در آن مشترک بودند و رضاشاه با آن همراهی میکرد، همان ناسیونالیسم ایرانی بود. این دیدگاه راه برقراری پیوند میان ملّت و تقویّت غرور ملی ایشان را، رجوع به تمدن و فرهنگ گذشته میدانست و باستانگرایی نقطۀ کانونی اندیشۀ ایرانیگری بود. 2. شاهنامه یکی از ارکان فکری مروّجان ناسیونالیسم ایرانی و نهادهای فرهنگی شاهنامه بهعنوان متنی که موتیفهای بسیار مناسبی برای تبلیغ ارزشهای رایج عصر پهلوی در اختیار رضاشاه و نخبگان سیاسی که مشاور وی بودند قرار میداد، نقش برجستهای را در شکلدهی به مفهوم ملیّت و ترویج ناسیونالیسم در این دوره ایفا کرد. بررسی خاطرات و یادداشتهای بازمانده از مشاوران فرهنگی و سیاسی رضاشاه، نه تنها نمایانگر پیوندی وثیق میان او و شاهنامه است که مبین دلبستگیِ شخص شاه به این متن ادبی نیز هست. این دلبستگی را میتوان از عوامل اصلیِ بهرهگیری از شاهنامه، در پیکرهبندی ناسیونالیسم ایرانی در این دورۀ تاریخی دانست. 1ـ2. شاه به مثابۀ قدرت اوّل اگر بتوانیم گفتهها و نوشتههای منتسب به رضاشاه را گواه باورهای وی بدانیم، میتوان گفت او پس از آگاهی از سیاستهای مزورانۀ انگلیس در غایلۀ خوزستان و درک دخالتهای منفعتطلبانۀ دیگر دول اروپایی در ایران، به ارزش وطن و لزوم وطنپرستی پی برده بود. رضاشاه مطالعات کافی و تحصیلات عالی نداشت؛ اما افتخارات باستانی ایران را میستود. در سالهای بعد از جلوسش نیز حشر و نشر با بزرگان و دانشمندان موجب شد تا لزوم آشنایی با تاریخ و پیشینۀ فرهنگی ایران را بیشتر درک کند. عیسی صدیق در خاطرات مربوط به سالهای 1303، سردار سپه را مردی مقتدر دانسته که قشون را یکپارچه و از اجنبی خالی کرد و حتی جلساتی با حضور صاحبمنصبان تشکیل داد و از آنها خواست تا معادلهایی فارسی برای لغاتی که همراه با ابزار و آلات نظامیِ فرنگی به ایران آمده بود وضع کنند. او در سفرهایش به اطراف ایران اغلب گروهی از دانشمندان و ادیبان را با خود میبرد تا به سؤالاتش در باب فرهنگ و تاریخ ایران پاسخ دهند. اشعار حماسی شاهنامه بیش از همه به مذاق او شیرین میآمد و برای فردوسی احترامی خاص قایل بود. عبدالحسین اورنگ مشهور به شیخالملک از رجال سیاسی مشهور و نمایندۀ مجلس شورای ملّی در دوران پهلوی در شمارۀ بیست و سوم از سالنامۀ دنیا زیر عنوان «روزی که شاه، شاعر حماسهسرای ایران را شناخت» مینویسد که به همراه شش تن دیگر، پنج سال متوالی در روزهای مشخصی برای آگاهانیدن شاه از تاریخ و فرهنگ ایران به حضور وی میرفتهاند. او معتقد است ریشۀ اشتیاق رضاشاه برای تعظیم و تکریم فردوسی و شاهنامه در همین جلسات و بهخصوص روزی بوده است که اورنگ ماجرای حرکت دادن روشنک دختر دارا از اصفهان به پارس را برای او تعریف میکند و در پایان این بیت را در وصف مردم ماتمزدۀ اصفهان که به ناچار سر به فرمان اسکندر غاصب گذاشتهاند، میخواند: ببستند آذین به شهر اندرون لبان پر ز خنده دلان پر ز خون اورنگ گزارش میکند: «همین که این بیت را از زبان خارج ساختم شاه بیاختیار شروع به گریه نمود و قطرات اشک از چشمان رضاشاه بر روی گونهها ریخت. هم من و هم سایر شرفیابشدگان در واقع اولین بار بود که اشک شاه را میدیدیم.» بنا به این روایت شاه پس از چندی به خود مسلّط شده و با صدایی متغیر گفته است: «از این قبیل اشعار، مخصوصاً اشعار شیخ ابوالقاسم فردوسی بسیار خوشم میآید و از شنیدن آن مسرور و در عین حال دچار احساسات میشوم و ای کاش هزارها از قبیل فردوسی در این مملکت پیدا میشدند که ایمان و عشق به وطن را در مردم این مملکت در طول اعصار و قرون ایجاد میکردند؛ چون مملکت ما به خاطر همین اشعار و روایات و داستانهای تاریخی زنده است و مردم با شنیدن آنها به وجد میآیند و خود را به اجنبی نمیفروشند و ملیّت خود را از یاد نمیبرند.» اورنگ معتقد است که همین یک بیت و احساسی که در رضاشاه ایجاد کرد باعث شد هزارۀ فردوسی با شکوه و جلال بسیار در تهران و طوس برپا شود و دولت در تأمین مخارج جشن همکاری کند. وی در ادامه نوشته است: «رضاشاه شیفتۀ فردوسی شده بود، روزی نبود که شرفیابی حاصل نماییم و سخن از فردوسی به زبان نیاوریم و اشعاری از شاهنامۀ این استاد سخن پارسی نخوانیم.» اینکه رضاشاه در مدت فرمانروایی خود تمام همّتش را برای خدمت به فردوسی و شاهنامه به کار بست، شاید به امید برجای گذاشتن نامی جاوید از خویش بود. اندیشهای که نخستین بار ملکالشعرا بهار در ذهن وی ایجاد کرده بود. چندی پس از اینکه قوامالسلطنه در 1296 خورشیدی در محل یکی از مقابر ویرانشدۀ نادری، آرامگاه تازهای برای نادرشاه ساخت، ملکالشعرای بهار این اتفاق را به فال نیک گرفته و به رضاخانِ سردار سپه پیشنهاد بنای آرامگاه فردوسی را داد، اما بهسرعت آماج طعنه و انتقاد برخی اصحاب جراید قرار گرفت. اندکی بعد بهار در مقالۀ دیگری خطاب به رضاخان نوشت: «ما نگفتهایم آقای سردار سپه از خزانۀ قشون این مصرف را بفرماید، بلکه ما در نظر داریم که این مرد بزرگ خرج عمارت قبر یک مرد بزرگ تاریخی ما را از جیب فتوّت خود بپردازد و این افتخار را که ممکن است دیگری برباید، محبوبترین خدام ایران ربوده و در پهلوی حیثیت و شهرت نظامی آقای سردار سپه، یک شهرت و صیت ادبی و اخلاقی و تاریخی هم قرار بگیرد.» چند سال بعد رضاشاه نه تنها دانشمندانی را مأمور کشف آرامجای فردوسی در باغ وی در طوس کرد، که در ساخت این بنا نیز از هیچ همکاری فروگذار نکرد و همزمان با افتتاح آرامگاه، بزرگترین و باشکوهترین بزرگداشت در تاریخ ایران برای شخصیتی فرهنگی و ادبی برگزار شد. وی در نطق افتتاح آرامگاه گفت: «بسیار مسروریم از اینکه به واسطۀ پیشآمد جشن هزارسالۀ فردوسی موفق میشویم که وسایل انجام یکی از آرزوهای دیرین ملّی ایران را فراهم آوریم و با ایجاد این بنا درجۀ قدردانی و حقشناسی ملت ایران را ابراز نماییم.»؛ برخی معتقدند که وی در انجام این کار جز قدردانی از فردوسی، اهداف دیگری را نیز در نظر داشته است. روزنامۀ تایمز مورخ 3 اکتبر 1934 (11 مهر 1313) در اینباره نوشت: «پشت سر توجّهات و زحمات حکومت شاهنشاهی ایران در برگزاری مراسم هزارۀ فردوسی غیر از تقدیر و حقشناسی از یک شاعر بزرگ، موضوع دیگری نیز نهفته است. شعور باطنی و روح قومی و نیروی این ملّت باستانی به رهبری مؤسس عظیمالشأن خاندان جدید سلطنتی دوباره زنده شده و با تکریم از شاعری که افتخارات گذشتۀ ایران را ستوده است، هممیهنان وی اعتماد خویش را به آیندۀ نژاد ایرانی ابراز میدارند.» رضاشاه در دورۀ سلطنت خود فقط دربارۀ یکی از شاعران ایرانی تا به این حد دست و دلبازی کرد. او مرتب در جریان کارهای مربوط به مراسم جشن قرار میگرفت و آرامگاه شاعر را هم با نطق خویش افتتاح کرد. اورنگ گزارش کرده است که رضاشاه در آن روز ساعتی در داخل آرامگاه نوبنیاد اقامت نمود و به راز و نیاز با شاعر پرداخت و ابیاتی از اشعار شاهنامه را که بر در و دیوار آرامگاه حک شده بود نه یکبار بلکه چند بار خواند. چون او با اشعار حماسی فردوسی خو گرفته بود و حتی بعضی ابیات شاهنامه را از حفظ داشت. 2ـ2. نخبگان سیاسی درخت ایران مدرن برآمده از همان نهالی بود که روشنفکرانِ مشروطهخواه در خاک این سرزمین نشانده بودند. نخبگان سیاسی دورۀ پهلوی اوّل وارثان فکری کسانی چون سیّد جمالالدین اسدآبادی و میرزا ملکمخان بودند. این گروه کوچک برای دست یافتن به حکومتی نیرومند و متمرکز که بتواند نظم را در کشور برقرار کرده و از آن ایرانی مدرن، متّحد و همسو با پیشرفتهای جهانی بسازد، در دو جبهه جنگیدند. از یک سو کوشیدند تا با نوشتهها، ترجمهها و سخنرانیهایشان بر آراء و اندیشههای ایرانیان تأثیر بگذارند و از سوی دیگر به قوای تازهتأسیس مجریه، مقننه و قضاییه وارد شدند و بسیاری از نهادهای سیاسی، قضایی و فرهنگیِ ایران را پایهگذاری کردند. این افراد با منطقِ تازهای که حاصل سبک زندگی آنان بود، قدرت تحلیل شرایط اجتماعی ایران و بررسی عوامل ناکامیِ جنبش مشروطه را داشتند. بنابراین با روی کار آمدن رضاشاه این گروه از نخبگان این امکان را یافتند تا هم بهعنوان مشاوران شاهِ تازه، وی را از تجارب و آراء و دانش خود بهرهمند کنند و هم بهعنوان کادر اداری ـ سیاسی کشور مجری همین اندیشهها باشند. در این میان میتوان گفت توجه به فردوسی و شاهنامه در رأس توجهات این عدّه قرار داشت. این افراد همه از اعضای کمیتۀ برگزاری هزارۀ فردوسی بودند و هر یک به فراخور جایگاه و قدرت سیاسی و فرهنگی خود نقشی در این اتفاق باشکوه داشتند.

1ـ2ـ2. محمدعلی فروغی محمدعلی فروغی (1354ـ1282ش) مشهور به ذکاءالملک، روشنفکر، مترجم، ادیب، روزنامهنگار، سیاستمدار، دیپلمات، نمایندۀ مجلس، وزیر و نخست وزیر ایران در دورۀ پهلوی اول و اوایل پهلوی دوم بود. نقش برجستۀ وی در برگزاری هزارۀ فردوسی و تجلیل از شاهنامه در آن دوره بر کسی پوشیده نیست و این نقش بیش از آنکه تحت تأثیر فضای ناسیونالیستی زمانۀ فروغی باشد، مرهون آشنایی وی با شاهنامه و علاقهاش به این اثر ادبی بود. فروغی پروردۀ خاندانی اهل فرهنگ بود. جدّش آقا محمدمهدی ارباب اصفهانی شاهنامه را تصحیح کرده بود. فروغی چه در دوران خدمت و چه در روزگار انفصال هرگز از شاهنامه غافل نشد و وقتی در سالهای 1314 تا 1320ش ـ به سبب بدگمانی رضاشاه ـ در حاشیه قرار گرفت و از مناصب دولتی دور ماند، کوشید تا علاقهاش به پژوهش در باب شاهنامه را به بار بنشاند. در همین سالها مجموعهای از مقالات و خطابههایش درباب فردوسی را گردآورد که بعدها با نام «مقالات فروغی دربارۀ شاهنامه و فردوسی» به چاپ رسید. فروغی شاهنامه را خاطرۀ مشترک و مضبوطِ قوم ایرانی و خواندنش را موجب وحدت ملّی میدانست و باور داشت که آگاهی ایرانیان از تاریخ و تمدّنشان یکی از علل عمدۀ پایداری آنها در برابر بحرانها و بلایا خواهد بود. به عقیدۀ وی شاهنامۀ فردوسی احیا و ابقای تاریخ ملّی بود و دانستن تاریخ ملّی در عین ایجاد خودآگاهی تاریخی، ایمان و امید و اطمینانِ گام برداشتن در راه ترقّی را در ملّت پدید میآورد. بررسی اسناد تاریخی نشان میدهد که علاقۀ فروغی به شاهنامه و توجه او به فردوسی بر نوع رویکرد رضاشاه نسبت به این اثر ادبی بسیار مؤثر بوده است. فروغی در مسیر ترویج ناسیونالیسم ایرانی بسیار کوشید و انتخاب نام «پهلوی» برای خاندان شاهنشاهی نیز پیشنهاد وی بود. نفوذ او بر شاه تا بدان پایه بود که برخی او را «عقل منفصل» رضاشاه لقب داده بودند. رضاشاه برنامۀ اصلاحات گستردهای را به اجرا گذاشت که فروغی و روشنفکران دیگر برای ایران لازم میدانستند. تلاش فروغی برای آگاه کردن شاه و مردم از عظمت تاریخی ایران با بهرهگیری از شاهنامه از همان نخستین دقایق حضورش در کنار رضاشاه آشکار است. غیر از پیشنهاد نام «پهلوی» برای خاندان وی که مفهومی ملّی داشت و در لفظ پادشاه تازه را به نیاکان باستانی ایرانیان پیوند میزد، وقتی که رضاشاه در چهارم اردیبهشت ماه سال 1305 تاجگذاری کرد؛ فروغی که نخست وزیر ایران بود، خطابۀ ویژهای ایراد کرد: «اعلیحضرتا! این تاج و تخت که امروز به مبارکی و میمنت به وجود مسعود اعلیحضرت همایون شاهنشاهی، خلّد ملکه و سلطنته مزیّن میشود، یادگار سلاسل عدیده از ملوک نامدار و جمع کثیر از سلاطین عظیمالشأن است که از دیرزمانی آوازۀ این سرزمین را در دنیا به نیکی بلند نموده و قوم ایرانی را به مدارج عالیۀ مجد و شرف رسانیدهاند.» فروغی در این نطق، رضاشاه را «پادشاهی پاکزاد و ایرانینژاد»، «وارث بالاستحقاق تاج کی و تخت جم»، و «احیاکنندۀ ملک و دولت» خطاب کرد و نطق خویش را با ابیاتی از شاهنامه آغاز کرد و با ابیاتی دیگر از همین کتاب به پایان برد و در اثنای آن شاه را «مبشّر آزادی و سعادت» و همتای جمشید، فریدون، کیکاووس، کیخسرو، داریوش، انوشیروان، خسروپرویز، شاهاسماعیل و شاهعباس کبیر خطاب کرد؛ کسانی که به اعتقاد وی دوران انحطاط ملت را بدل به دوران سربلندی و سعادت کرده بودند. به گفتۀ علیاصغر حکمت اندیشۀ برگزاری جشن هزارۀ فردوسی نیز از فروغی بود. به پیشنهاد وی، بلیت لاتاری فروخته و عواید آن برای ساختن بنای یادبود فردوسی در مدفن او در طوس بهکار گرفته شد. خاورشناسان و متخصصان ایران از سراسر جهان دعوت شدند تا در مراسم هزارۀ فردوسی در تهران، مشهد و طوس حضور یابند. فروغی همچنین میخواست کتابخانهای مشتمل بر تمام نسخههای چاپی و هرقدر از نسخههای خطی که بشود خرید و هر کتابی که محتوی تحقیقی دربارۀ فردوسی یا ذکری از او باشد و دیگر مقالات و رسالات دربارۀ فردوسی، تأسیس نماید؛ رؤیایی که شوربختانه محقق نشد.

2ـ2ـ2. حسن تقیزاده حسن تقیزاده (1348ـ1256ش)، از رجال سیاسی و شخصیتهای علمی و فرهنگی ایران معاصر بود. اگر فروغی را کاروانسالار کاروان ملیّت و ایرانیگری در ایرانِ جدید بدانیم، میتوان گفت تقیزاده نیز کاروانسالار تجدّد بود. در سالهای اقامت وی در برلن تشکیل «کمیتۀ ملیّون ایران» و تأسیس روزنامۀ کاوه از مهمترین اقدامات وی بود. تقیزاده عنوان کاوه را که یکی از شخصیتهای آزادیخواه در شاهنامه بود، برای نشریۀ خود برگزید و تصویر کاوه را در حالی که درفش کاویانی را در دست داشت به مثابۀ یک آرم در صفحۀ اوّل این روزنامه به چاپ رساند. وی دربارۀ انتخاب این نام در نخستین سرمقالۀ کاوه مینویسد: «بدبختانه فریدونی در ایران پیدا نشد و قیام ایران بر ضدّ دشمنان کار خود ملّت است و بس. آنان که در صحرای ساوه و رباط کریم، عرصۀ قم و کاشان در جهاد وطنی با دشمنان جان میدهند از اولاد خاک یعنی رعایای بیشؤونات ایراناند. خائنان بزرگ از ابنای خانوادۀ سلطنتی برمیخیزند لهذا ما نیز رسم و راه خود را کاوۀ آهنگر قرار دادیم و با توسّل به این اسم مبارک ایران پاک و مقدّس، ایران نامدار و نجیب را مخاطب ساخته با تمام قوّت روح و قلب خود فریاد میزنیم: برخیز ای کشور نامور بلند اختر!» همچنین برای اولین بار در نشریۀ او پیشنهاد شد که به جای نقش شیر و خورشید در پرچم ایران از نقش کاوه و درفش کاویانی استفاده شود که قدمتش به پیش از اسلام و ایران باستان میرسد. همچنین در سالهای 1298 تا 1300 مقالات مستمر و عالمانهای به قلم او دربارۀ فردوسی و شاهنامه به چاپ رسید که در آن روزگار در زمرۀ کاملترینِ این پژوهشها بود و هنوز هم مورد ارجاع است. تقیزاده شاهنامه را نخستین تبلور ناسیونالیسم ایرانی و گرایش به آن را نماد آشکار برانگیختگی روح ایرانی و مایۀ وحدت ملّی در میان ملّت ایران میدانست. وی شخصاً متنی برای نقر بر روی سنگ مزار فردوسی تهیه کرد و در سال 1312 که انجمن آثار ملّی برای تأمین هزینههای ساخت آرامگاه نیازمند کمک بود، راهکارهای ممکن برای تحصیل این هزینه را از طریق نطق و مکتوبی مؤثر به مجلس ارائه داد.

3ـ2ـ2. ارباب کیخسرو شاهرخ کیخسرو شاهرخ ملقب به ارباب کیخسرو (۱۳۱۹ـ۱۲۵۴ش) از سال ۱۲۸۸ تا ۱۳۱۹ (از دورۀ دوم تا یازدهم) نمایندۀ مجلس شورای ملّی (کرسی جامعۀ زرتشتیان) و رئیس انجمن زرتشتیان تهران بود. گرچه ارباب کیخسرو اهل قلم نبود و سندی که نشاندهندۀ نظر و دیدگاه وی در باب شاهنامه و میزان آشنایی او با این اثر ادبی باشد در دست نیست، اما در میان خدمات فرهنگی و ملّی پرشمار شاهرخ، از جمله تأسیس کتابخانه و موزۀ مجلس و نیز انجمن آثار ملّی که وی از بانیان اصلی آن بود، خدماتی که در راه ساخت آرامگاه فردوسی و برپایی هزارۀ او انجام داد ستودنی و چشمگیر است. ارباب کیخسرو، هشت سال ـ بیآنکه از دولت وجهی از این بابت دریافت کندـ بر کار کشف و بنای آرامگاه فردوسی نظارت و رنج سفرهای گاه و بیگاه به طوس را بر خود هموار کرد. در هنگام برگزاری جشن هزارۀ فردوسی نیز مسؤول پذیرایی از میهمانان خارجیِ این همایش بود و از تعدادی از میهمانان زردشتی و هندوستانی در منزل و با هزینۀ شخصی پذیرایی کرد.

4ـ2ـ2. عیسی صدیق اعلم عیسی صدیق، ملقّب به صدیق اعلم (1357ـ1273ش) حایز درجۀ دکتری فلسفه از دانشگاه کلمبیا، نویسنده و از بنیانگذاران دانشگاه تهران بود. وی در کتاب خاطرات خود به تفصیل از ماجرای ساخت آرامگاه و برگزاری هزارۀ فردوسی سخن گفته است از همین رو خاطرات وی یکی از اسناد ارزنده و موثق در باب چند و چون این رویداد است. صدیق نقل کرده در سال 1304 که وی ریاست مدرسۀ متوسطۀ سیروس را برعهده داشته است و در همان اوان کارِ انجمن آثار ملی، هیأت مدیرۀ انجمن از وی به منظور ساخت آرامگاه فردوسی تقاضای همکاری کرد و او به عنوان یکی از نخستین افراد، با جمعآوری اعانه از اولیای مدرسه مبلغ قابل توجهی را برای این امر فراهم نمود. همچنین پروفسور اسمیث استاد وقتِ دانشگاه کلمبیا بهواسطۀ دوستی دیرینهاش با صدیق اعلم در آستانۀ هزارۀ فردوسی در آن دانشگاه جشن فردوسی را برگزار کرد و به خرج خود «جشننامۀ فردوسی» را با خطابههایی که دانشمندان امریکایی ایراد کرده بودند، به همراه فهرست جامعی از نسخههای خطی شاهنامه موجود در عالم از قرن 13 تا 19 میلادی (در حدود 350 نسخه) و نیز فهرستی از ترجمههای موجود از شاهنامه به السنۀ مختلف با کاغذ و طبع اعلی و چند گراور رنگی از مینیاتورها و مجالس شاهنامه در سال 1315 در نیویورک منتشر کرد و یک جلد بسیار ممتاز از آن را برای رضاشاه و چند جلد را نیز برای دوستان خود در ایران فرستاد. سخنرانی عیسی صدیق اعلم در انجمن فرهنگی ایران و انگلیس با نام «شرح حال و شخصیت و آثار فردوسی» نشان میدهد که وی نیز چون دیگر نخبگان سیاسی شاهنامۀ فردوسی را رفعکنندۀ همان نیازهایی میدانسته که زمانهاش طلب میکرده است.

5ـ2ـ2. علیاصغر حکمت علیاصغر حکمت (1359ـ1271ش) سیاستمدار، ادیب، نویسنده، مترجم و یکی از نخبگان برجستۀ سیاسی در عصر رضاشاه و بنیانگذار کتابخانۀ ملّی ایران و نخستین رئیس دانشگاه تهران بود. حکمت که در زمان برگزاری هزارۀ فردوسی وزیر معارف بود، با نظم و دقّت برنامههای این مراسم را تدارک دید. علاوه بر این در پاریس و لندن و رُم و مسکو و برخی دیگر از شهرهای اروپا و آسیا نیز جلسات سخنرانی و بحث دربارۀ فردوسی و شاهنامه را ترتیب داد. وی همچنین چند سال بعد در جریان سفرش به رُم ترتیب ساخت و نصب مجسمۀ فردوسی را در «پیازال فردوسی» داد. این مجسمه را ابوالحسن صدیقی از مرمر سفید ساخته بود و خود حکمت در مراسم رونمایی از آن در میدان فردوسی در رُم، نطقی ایراد کرد. 3ـ2. نخبگان ادبی و پژوهشگران 1ـ3ـ2. ملکالشعرای بهار محمدتقی بهار (1330ـ1265ش)، ملقب به ملکالشعرا، شاعر، نویسنده، سیاستمدار و روزنامهنگار عصر پهلوی بود. نخستین مواجهۀ وی با شاهنامه وقتی بود که هفت سال بیشتر نداشت و زیر نظر پدر شاهنامه میخواند و اوّلین بیتش را نیز در همین وقت در بحر متقارب سرود. از آن به بعد شاهنامه کتاب بالینی وی بوده و خود میگوید که شاهنامه را دوازده بار از ابتدا تا انتها خوانده است. بهار نخستین کسی بود که در سال 1302 متوجه ضرورت ساخت مقابر شعرای نامآوری چون خیام و سعدی و حافظ و دیگران شد و با نگارش دو مقاله در مجلۀ نوبهار پیشنهاد ساختن مقبرۀ فردوسی را به رضاخان سردار سپه داد. همچنین وی در نوروز سال 1305 و یک سال پس از جلوس رضاشاه منظومهای مفصل با مطلع «پادشها! قصۀ پاکان شنو/ شمّهای از حال نیاکان شنو» خطاب به او خواند که در آن بارها به میراث باستانی ایران اشاره کرد و شاه تازه را به حفظ آن تشویق نمود. بهار، با وجود دغدغههای سیاسی و اجتماعی خود هرگز از شاهنامه غافل نشد. وی علاوه بر هفت مقاله در باب شاهنامه، اشعاری نیز در ستایش فردوسی دارد. در زمانی که در اصفهان تبعید بود نیز پیوسته سرگرم مطالعۀ شاهنامه بود و در حاشیۀ نسخۀ چاپی قدیمی از شاهنامه که در دست داشته یادداشتهایی به یادگار گذاشت. بنابراین دور از انتظار نیست که برگزاری هزارۀ فردوسی در سال 1313 بهانهای شده باشد تا محمدعلی فروغی بتواند بهارِ شاهنامهشناس و شاهنامهپژوه را از دورانِ تبعید به اصفهان برهاند و به تهران دعوت کند. بهار پس از رهایی از تبعید و سفر کوتاهی به شیراز، به تهران رفت و با دست پر در همایش هزارۀ فردوسی شرکت و در روز دوم همایش خطابهای با عنوان «شعر فردوسی و شاعری در عصر او» ایراد نمود. صبح روز بعد نیز ترجمهای موزون به زبان فارسی از شعر دو شاعر میهمان جان درینک واتر (1937ـ1882) و جمیل صدقی الزهاوی (1936ـ1863) ارائه داد و چند بیتی نیز در مدح این دو شاعر خواند. بهار در آن ایام دو قصیده با عناوین «آفرین فردوسی» و «کلالصید فی جوف الفراء» نیز سرود که مورد توجه و تحسین فضلا و مستشرقین قرار گرفت. تلاش بهار برای آگاه ساختن سردار سپه و روشنفکران عصر خویش از لزوم توجه به فردوسی و ساخت آرامگاه او کوششی تحسینبرانگیز و یگانه بود. ارتباط ملکالشعرای بهار با شاهنامه، چه در دوران عسرت و زندان و تبعید و چه پس از آن تا پایان عمر، گواه اهمیت و جایگاه وی در پدید آمدن حس فردوسیدوستی و سرعت دادن به روند شاهنامهپژوهی در ایران عصر پهلوی است. 2ـ3ـ2. محمود افشار یزدی دکتر محمود افشار یزدی (۱۳۶۲ـ۱۲۷۲ش) روزنامهنگار و نویسندۀ عصر پهلوی بود. اگر بهار نخستین کسی بود که در نشریۀ نوبهار از ساخت آرامگاهی برای فردوسی سخن گفت، محمود افشار نیز نخستین کسی بود که در اولین اوراق از شمارههای نخست مجلۀ آینده یادداشتهایی درباب اهمیت این موضوع منتشر و بدین وسیله این مهم را پیگیری کرد. محمود افشار در شمارۀ اوّل این مجله از آرمان روشنفکران عصرش یعنی «وحدت ملّی» سخن گفت و در شمارۀ دوم با عنوان «چند کلمه دربارۀ فردوسی»، نطق تقیزاده را که در آن زمان نمایندۀ مجلس شورای ملّی بود به چاپ رساند. پیش از آن پروفسور هرتسفلد در خطابهای ساخت بنای آرامگاه فردوسی را به ایرانیان توصیه کرده و آن را خدمتی در راه حفظ آثار ملّی و باستانی ایران دانسته بود. تقیزاده با استناد به همین نطق و به عنوان نمایندۀ انجمن آثار ملی، قول پیگیری و انجام این مهم را در صحن مجلس داد و مشروح سخنان وی در آینده به چاپ رسید. در شمارۀ بعدی آینده نیز مطلبی با عنوان «مقبرۀ فردوسی را فراموش مکنید» به قلم محمود افشار منتشر شد. وی در این یادداشت یاددآوری کرد که این مجله از نخستین شماره متوجه بازسازی آرامگاه فردوسی بوده و تأسیس انجمن آثار ملّی و نطق آقای تقیزاده سبب شده تا انجمن آثار ملّی تصمیم بگیرد که با جمعآوری اعانه، بنای بزرگی روی مقبرۀ شاعر ملّی ایران بسازد. افشار عموم مردم را به شرکت در این امر تشویق کرد و آن را خیراتی بزرگ دانست. 3ـ3ـ2. سعید نفیسی سعید نفیسی (1345ـ1274ش) نویسنده، پژوهشگر، مصحّح، مترجم، تاریخنگار و از نسل اوّل استادان دانشگاه تهران بود که همکاری او در چاپ شاهنامۀ بروخیم از مهمترین خدمات وی به پیشبرد روند شاهنامهپژوهی در ایرانِ نوین بهشمار میرود. مجلدات هفتم تا دهم این شاهنامه به کوشش سعید نفیسی به چاپ رسید و در آستانۀ جشن هزارۀ فردوسی در اختیار شاهنامهدوستان قرار گرفت که بیش از دو دهه و تا پیش از رواج چاپ مسکو بهترین منبع برای پژوهشگران بود. نفیسی هم بر گفتمان شاهنامهدوستی مؤثر و هم متأثر از آن بود. در سال 1313 سه مقاله از وی با عناوین «فردوسی و روحیات ایرانیان»، «فردوسی شاعر جهان» و «فواید شاهنامه از حیث لغت و صرف و نحو» منتشر شد. در آن سال وی نمایندۀ ایران در مراسم هزارۀ فردوسی در اتحاد جماهیر شوروی بود. 4ـ3ـ2. ارنست هرتسفلد دکتر ارنست امیل هرتسفلد (1948ـ1879م) باستانشناس و ایرانشناس آلمانی از 1304 تا 1313 گهگاه در تهران اقامت داشت. عمدۀ نامآوری هرتسفلد به سبب کاوشهای عظیم و ثمربخش وی در تخت جمشید و پاسارگاد بود؛ امّا بررسی سخنرانیهای او در باب شاهنامه و فردوسی به خوبی نشان میدهد که نقش بسیار مهمی نیز در شکلگیری جریان شاهنامهدوستی و ستایش فردوسی داشته است. هرتسفلد از اعضای افتخاری انجمن آثار ملّی بود و بنا به گزارش این انجمن در تاریخ بیست و دوم مرداد 1304 سخنرانی جامعی دربارۀ ارزش و اهمیت آثار تاریخی ایراد کرد. وی گفت: «ابنیه و آثار ملّی منحصر به عمارات قدیمه و کتیبهها و حجاریها نیست، مثلاً اثر ملّی حقیقی ایران بالاخص شاهنامه است ... یکی از شعرای نامی رومی پس از آنکه منظومۀ خود را به پایان میرساند، چنین میگوید: بنایی ساختهام که از فولاد بیشتر دوام خواهد کرد. فردوسی نیز این کیفیت را ادراک کرده، چنانکه دربارۀ شاهنامۀ خود گفته است: پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند بنایی که هرگز نگردد خراب ز باران و از تابش آفتاب» هرتسفلد در روز چهارشنبه بیستوسوم شهریورماه 1305 خورشیدی در وزارت فرهنگ دربارۀ شاهنامه و تاریخ سخنرانی جامعی ایراد نمود که در سلسله انتشارات قدیم انجمن به چاپ رسید. سخنرانیهای هرتسفلد در این زمینه و پیگیریهای انجمن آثار ملّی نقطۀ آغاز به اجرا درآمدن آرمان نخبگان در راه تعظیم و تکریم فردوسی و شاهنامۀ او شد. البته آنگونه که گفتیم پیش از هرتسفلد، ملکالشعرای بهار که وی نیز از شاگردان حلقۀ هرتسفلد بود، دربارۀ لزوم بنای آرامگاه فردوسی سخن گفته بود. دیگر شاگردان وی نیز، کسانی چون مینوی، کسروی، رحیمزادۀ صفوی و رشید یاسمی بودند که اغلب در شاهنامهپژوهی دست داشتند و مینوی از مؤثرترین ایشان بود. 5ـ3ـ2. برخی از دیگر ادبا گرچه همۀ ادبای آن دوران به یک اندازه در برگزاری هزارۀ فردوسی مؤثر نبودهاند و شاهنامه را محور پژوهشهای بنیادی خود قرار ندادهاند؛ اما هر یک حداقل یک مقاله در این باب در کارنامۀ پژوهشی خویش دارند. این پرداختن به فردوسی با توجه به دقت و وسواس پژوهشگران ادبی در این دوران و متمرکز بودن هر یک از ایشان بر حوزۀ پژوهشی مورد علاقه و مطالعۀ خویش، نشانۀ تأثیرپذیری ایشان از جریان ادبی ـ سیاسیِ غالب در جامعه است. بزرگانی چون عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، محمد قزوینی و نصرالله فلسفی کوشیدند تا در عرصۀ فردوسیپژوهی نیز از خود آثاری به جای بگذارند؛ دکتر رضازاده شفق (1350ـ1274ش) که تخصصش در تاریخ و فلسفه بود در سال 1313 پنج مقاله در باب شاهنامه و فردوسی منتشر و نیز کتاب «فرهنگ لغات شاهنامه» را تألیف کرد؛ فاطمه رضازاده محلاتی معروف به فاطمه سیاح (1326ـ1281ش) نخستین استاد نقد ادبی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه تهران، در اوان بازگشت به ایران با دو مقالۀ «تحقیق مختصر در احوال و زندگی فردوسی» و «شاهنامه و دیگران» در مراسم هزارۀ فردوسی حضور یافت؛ سید محمد محیط طباطبائی (1370ـ1281ش) مقالۀ جنجالانگیزی با عنوان «عقیدۀ دینی فردوسی» در هزارۀ فردوسی عرضه کرد؛ بدیعالزمان فروزانفر (1349ـ1276ش) که در ادبیات عرفانی تخصص داشت، نخستین سخنران فارسیزبان در مراسم هزارۀ فردوسی بود و در باب «صفات صوری و معنوی پهلوانان شاهنامه» سخن گفت؛ محمدحسن وحید دستگردی (1258ـ1321ش) مدیر و نویسندۀ ماهنامۀ ارمغان و نظامیپژوه، شمارۀ هشتم از سال پانزدهم این نشریه را که در آبانماه سال 1313 منتشر شد به فردوسی اختصاص داد و خود نیز چکامهای در این باب سرود. جلالالدین همایی (1359ـ1278ش) که در آن سالها غالباً به ادبیات عرفانی میپرداخت در آستانۀ برگزاری هزارۀ فردوسی در مجلۀ مهر مقالۀ مؤثری با عنوان «نمیرم از این پس که من زندهام» نوشت و شگفتی خود را از جایگاه شاهنامه در ادب فارسی بدین نحو بیان کرد: «من متحیرم که مایۀ سخن فردوسی و عظمت مقام او را چه اندازه فرض کنم؟! شاهنامه چند قرن در دست دشمنان و مخالفین حفظ شد و از شرّ عناد آنها مصون ماند؟! نه انقلابات سیاسی توانست این اثر مهم را از بین ببرد و نه اختلافات و تعصبات مذهبی قادر بر محو کردن آن گردید؟! آیا چگونه تا کنون محفوظ مانده است؟ راستی در حیرتم «حیرت اندر حیرت آمد زین قصص» ... باری باقی ماندن این اثر را در دست یک دنیا مخالف، من از عجایب دنیا میشمارم و بالاترین معجز سخنسنجی میدانم. فردوسی در اظهار عقیدت باطنی خود در آن عصر که یک جهان مخالف داشت، شهامتی غیرقابل وصف به خرج داد که در کمتر شاعری نظیر پیدا کرد.» همایی همچنین در دهۀ چهل در مسابقهای که از سوی انجمن آثار ملی برای انتخاب چکامهای دربارۀ فردوسی برگزار گردید، شرکت کرد و گروه استادان ادبیات دانشگاه تهران شعر او را از میان بیستوچهار چکامۀ دیگر برگزیدند و به خط نستعلیق بر لوحهای سنگی نقش بست که اکنون در دیوارۀ غربی فضای داخلی آرامگاه فردوسی نصب شده است. همایی در این قصیده با مطلع: ای صبا ای پیک مشتاقان پیامی بر ز من سوی طوس آن سرزمین نامداران زمن پس از یادکرد نام برخی بزرگان و دانشمندان خطۀ طوس به فردوسی درود میفرستد، جایگاه او را در تاریخ فرهنگ و ادبیات ایران یاددآوری میکند، شمهای از زندگی فردوسی و جور محمود را بازمیگوید و با ستایش انقلاب شاه و ملت و دعای تأبید برای شاهنشاه چکامه را به پایان میبرد. 4ـ2. انجمن آثار ملّی پس از کودتای اسفند 1299 خورشیدی و شدت یافتن شوقِ جمعی برای بازسازی ایران، در پاییز سال 1301 به ابتکار سردار معظم خراسانی و عبدالحسین تیمورتاش، انجمنی از برجستهترین رجال سیاسی و فرهنگی آن زمان گرد هم آمدند تا از ابنیۀ تاریخی ایران محافظت کنند، دلبستگی مردم را به آثار علمی و هنری پرورش دهند و با تجلیل از مشاهیر گمنام، موجب بیداری ملّت و وحدت ملّی شوند. بنیانگذاران این انجمن عبارت بودند از: حسن مستوفی (1311ـ1254ش)، حسن پیرنیا (1314ـ1251)، ابراهیم حکیمی (1338ـ1247)، محمّدعلی فروغی (1321ـ1254)، حسن اسفندیاری (1323ـ1242)، عبدالحسین تیمورتاش (1312ـ1262)، فیروز میرزا فیروز (1316ـ1264)، حاج سید نصرالله تقوی (1326ـ1242) و ارباب کیخسرو شاهرخ (1319ـ1254). این هیأت عنوان «انجمن آثار ملّی» را برای خود برگزید و پس از تدوین اساسنامه مشغول به کار شد. سردار سپه نیز در دوران نخست وزیری خود مدتی به پیشنهاد اعضای این انجمن، ریاست عالیۀ آن را بر عهده داشت تا هم در جریان امور باشد و هم انجمن بتواند از پشتیبانی وی برخوردار گردد. این انجمن در طول حیات پنجاه و اند سالۀ خود در دوران پهلوی اوّل و دوم خدمات گستردهای انجام داد که نخستین، مؤثرترین و باشکوهترینِ آن بنای آرامگاه فردوسی و برگزاری هزارۀ وی بوده است. 1ـ4ـ2. ساخت آرامگاه فردوسی انجمن آثار ملّی در پاییز سال 1301 خورشیدی و به محض تأسیس، نخست سیاههای از عمارات و آثار ملّی قبل و بعد از اسلام ترتیب داد و به دولت تقدیم کرد تا نسبت به حفظ و مرمت آنها اقدام شود. اما مهمترین و نخستین اقدامی که این انجمن خود عهدهدار آن شد، بنای آرامگاهی درخور حکیم ابوالقاسم فردوسی بود. برای انجام این کار ابتدا باید هزینههای ساخت بنا تأمین میشد و از آنجا که به زعم اعضای انجمن این اقدام امری ملّی به شمار میآمد، انجمن به جمعآوری اعانه پرداخت. از یکسو افرادی چون صدیق اعلم که آن زمان ریاست دبیرستان سیروس و معلمی دارالفنون را به عهده داشت، مبالغی را از محل کمکهای انجمن اولیا و مربیان فراهم آوردند و از دیگر سو ایرانیان مشتاق در نقاط دیگر دنیا به فکر جمعآوری هزینههای این کار افتادند. برخی اسناد مربوط به این فعالیتها در جراید به چاپ رسیده است (رک: چهرهنما، شمارۀ یازدهم: اسفندماه 1304 نیز همان، شمارۀ دوم: شهریور 1305). برای ساخت آرامگاه کوششی همگانی در کار بود به نحوی که در سال 1304 وقتی سردار سپه به پادشاهی برگزیده شد، هم شخصاً به ساخت آرامگاه کمک کرد و هم در نخستین کابینهاش به ریاست محمدعلی فروغی لایحهای به مجلس شورای ملّی تقدیم کرد که به موجب آن وزارت دارایی اجازه داشت تمبری به نام فردوسی منتشر و درآمد خالص حاصل از آن را به ساخت مقبرۀ فردوسی اختصاص دهد. اما چون وجوه جمعآوری شده کافی نبود، مجلس شورای ملّی هم بیست هزار تومان از محل صرفهجوییهای خود کمک کرد و در آغاز سال 1307 با شصت هزار تومان اعانۀ مردم و مجلس ـ که دو سال بعد ده هزار تومان دیگر از سوی مجلس و پنج سال بعد هفتاد هزار تومان از عواید بختآزمایی به آن اضافه گردید ـ کار ساخت آرامگاه آغاز شد. فردوسی شخصیتی بود که برای ایدئولوژی رژیم جدید، مظهر ایرانیگری در برابر اعراب و ترکان و الگوی حفظ زبان فارسی بود. تخصیص بودجه برای ساخت مقبرۀ او در مجلس پنجم، درست در زمانی به تصویب رسید که رضاخان قوانین تغییر سال از قمری به شمسی و تغییر اسامی ماهها از عربی به فارسی را به تصویب رسانده بود. در اردیبهشتماه سال 1305 خورشیدی ارباب کیخسرو شاهرخ از طرف انجمن آثار ملّی برای تعیین مکان واقعی مقبرۀ فردوسی عازم مشهد شد و پس از تحقیق و مشورت با معمرین و آگاهان و بررسی شواهد تاریخی معلوم گشت که مقبره در باغی متعلق به خود فردوسی واقع است. این باغ در آن زمان در تملک حاج قائم مقامالتولیه بود. در این باغ تختگاهی قرار داشت که بقایای مقبرهای نیمهکاره از عهد آصفالدولۀ شیرازی روی آن به چشم میخورد. پس از حفر آن مکان مشخص شد که مدفن فردوسی همان جاست. برای ساخت بنای آرامگاه سه نقشه از سوی هرتسفلد، طاهرزادۀ بهزاد و مسیو آندره گدار (1965ـ1881) فرانسوی پیشنهاد شد که نقشۀ مسیو گدار با تغییراتی مورد قبول واقع گشت. ارباب کیخسرو شاهرخ مجدّانه روند ساخت آرامگاه را دنبال میکرد و استاد طاهرزادۀ بهزاد، به کار مهندسی این بنا گماشته شد. شش سال بعد که کار به انتها نزدیک میشد، برای تأمین بخشی از هزینهها به پیشنهاد فروغی قرار شد با فروش بلیت بختآزمایی یا «لاتار فردوسی» علاوه بر شرکت دادن مردم عادی در ساخت این بنا، مابقی هزینههای اتمام آن هم تأمین شود. چگونگی انجام این بختآزمایی، مرحله به مرحله در روزنامۀ اطلاعات منعکس میشد. مطالعۀ اخبار مربوط به این اتفاق در مطبوعات آن دوره نمایانگر فضای حاکم در جامعه در باب فردوسی و شاهنامه در ماههای آغازین سال 1313 خورشیدی است. بعضی مدارس با تشکیل جلساتی دانشآموزان و اولیای ایشان را به این همکاری تشویق میکردند و سرانجام نیز برای فروش بلیتهای باقیمانده یک مهمانی بزرگ برگزار شد و بدینوسیله مبلغ مورد نیاز تأمین گردید. سرانجام بختآزمایی فردوسی در نهم تیر ماه آن سال برگزار شد و پس از اهدای جوایز، بخشی از عواید به تکمیل بنای آرامگاه اختصاص یافت. 2ـ4ـ2. برگزاری هزارۀ فردوسی هزارۀ فردوسی نخستین همایش بینالمللی و نخستین کنگرۀ ادبی بود که به مناسبت گذشت حدود هزار سال از ولادت فردوسی در ایران مدرن منعقد شد. محیط طباطبایی در سال 1308 در مقالهای از واژۀ فراموش شده و غیرمستعمل «هزاره» بهره گرفت و سه سال بعد وزارت معارف، اوقاف و صنایع مستظرفه نیز از همین واژه برای نامگذاری جشن باشکوه میلاد فردوسی بهره برد. هزارۀ فردوسی در روز پنجشنبه 12 مهرماه 1313 در تالار دارالفنون و با خوشامدگویی محمدعلی فروغی نخست وزیر و رئیس انجمن آثار ملّی آغاز به کار کرد. به روایت دکتر عیسی صدیق حضار عبارت بودند از چهل نفر دانشمند و خاورشناس خارجی هیأت دولت و رجال کشور و چهل تن از فضلای مملکت که شش نفر آنها استاد دارالمتعلمین عالی بودند. یک روز قبل نخستین کنگرۀ مستشرقین با حضور دانشمندان خارجی در تهران برگزار شده و نوید روابط جدید علمی و ادبی ایران با دنیای متمدن را داده بود و حالا نوبت گشایش نخستین کنگرۀ ادبی ایران به افتخار فردوسی و با حضور مستشرقینی از اقصی نقاط دنیا بود. شرکتکنندگانی از کشورهای ژاپن، امریکا، هندوستان، شوروی، آلمان، ایتالیا، انگلستان، عراق، چکسلواکی، افغانستان، مصر، دانمارک، ترکیه، فرانسه، لهستان و فلسطین و جمیع فضلا و ادبای ایرانی در این جشن حضور داشتند. کنگره هفت روز در تهران به طول انجامید و بامداد روز هفدهم مهرماه میهمانان با اتومبیلهای مجزا رهسپار طوس شدند. رضاشاه پنجاه کیلومتر جلوتر از آنها حرکت میکرد تا شخصاً به امور پذیرایی از میهمانها در شهرهای مختلف رسیدگی کند. هرجا آبادی بود آذین بسته بودند. همزمان با اجرای این مراسم در برخی از کشورهای دیگر دنیا نیز به مناسبت هزارۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی جشنهایی برگزار میشد. در پاریس جشنی در سوربن منعقد شد که ریاست آن را رئی�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]
-
گوناگون
پربازدیدترینها