واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: ویژه نوروز 96 روایتی از زندگی و زمانه تهران- ایرنا- روزنامه اطلاعات در گزارشی می نویسد: کودکی آقای هاشمی در دوره سلطنت رضاخان پهلوی گذشت. از همان کودکی دل خوشی از حکومت پهلوی نداشت؛ «در منزل هم معمولا اشکالات کار حکومت را از پدر خود میشنیدیم.
در ادامه این گزارش آمده است: به علاوه گاهی آثاری دیده میشد؛ مثلا وقتی امنیهها و ژاندارمها به روستا میآمدند و چادر از سر زنان روستایی در کوچه بر میداشتند، مناظر بسیار تلخی برای ما بود و تأثیر میگذاشت. به دبستان میرفتم که خانمی را در مسیر دیدم. خانمهای روستایی معمولا با چادری بسیار ساده رفت و آمد میکردند. یک امنیه به او رسید و چرخش را کنار دیوار گذاشت و خانم را متوقف کرد و چادر را از سرش کشید؛ به گونهای که خانم به زمین افتاد؛ منظره خیلی بدی بود؛ کسی اعتراض نکرد؛ چون از آنها میترسیدند.»کودکی هاشمی در دوران قدرت رضاخان سپری شد؛ قدرتی که با آغاز جنگ جهانی دوم رو به افول رفت. جنگ جهانی دوم در سال 1318 آغاز شد و شهریور ماه 1320 روسها و انگلیسها ایران را اشغال کردند، رضاخان را برکنار و پسرش را شاه کردند. سهم ایران بیطرف در جنگ، قحطی و ناامنی بود که هیچ جای ایران از آن بینصیب نماند حتی روستای بهرمان.«در تهیه کالاهای اساسی مشکلات جدی وجود داشت و فقر و استیصال زمینه ساز دزدی و ناامنی شده بود. در روستای ما هم گاهی به خانهها دستبرد میزدند و احساس ناامنی داشتیم. با این همه، در خانه ما تفنگ نبود. با این حال خانواده ما هیچوقت گرسنگی دیگر خانوادهها را که در زمان جنگ بینالمللی به آن دچار بودند، لمس نکرد؛ ولی در رنج مردم شریک بودیم و از کمک دریغ نمیکردیم. کسانی بودند که صبح تا شب در قنات کار میکردند و نیم کیلو ارزن میگرفتند؛ قحطی بود؛ حبوبات نبود و مردم از علوفه استفاده میکردند. در روستای ما وضع هفت هشت خانوار خوب بود که یکی ما بودیم.»** پیروزی بزرگ والفجر 8 عملیات پیچیده و سختی بود. کمی از ساعت 10 شب بیستم بهمن ماه 64 گذشته بود که رمز عملیات والفجر 8 خوانده شد و رزمندگان ایرانی در یک جنگ سخت و ابتکاری، فاو را فتح کردند. هاشمی و حسن روحانی در قرارگاه فرماندهی حضور داشتند. بخشی از آنچه در مبادله با آمریکاییها به دست آمده بود در این عملیات به کار آمد که مهمترینش قطعات پدافند هوایی هاوک بود. در این عملیات 80 شلیک موفق هاوک انجام شد که 50 فروند هواپیمای عراق را ساقط کرد.ایران فاو را فتح کرد و پس از مدتها یک پیروزی بزرگ به دست آورد. کسانی که در این ایام به دیدار امام رفتهاند شادی و سرحال بودن امام را روایت کردهاند. امام در خانه موقعیت فاو را برای اعضای خانواده تشریح کرده بود. زهرا مصطفوی فرزند امام: «فاو که فتح شد امام خبرش را به خانواده داد. کسی نمیدانست فاو کجاست. موقعیت جغرافیاییاش را برایمان گفت و از مراحل عملیات و مشکلات حین کار هم گفت.»ضد حملههای شدید ارتش عراق نتوانست فاو را از دست ایرانیها خارج کند. حاشیهنشینهای خلیجفارس نتوانستند نگرانیشان را از پیروزی ایران پنهان کنند. یوسفبن علوی، وزیر خارجه عمان: «شورا و باقی جهان عرب تفکیکناپذیرند و بر ما واجب است که خروج سریع ایران از سرزمین عراق را تضمین کنیم.» شورای همکاری خلیجفارس هم در بیانیه پایانیاش نوشت: «شورا اشغال بخشی از سرزمین عراق را محکوم نموده و از ایران میخواهد بلافاصله نیروهایش را به مرزهای بینالمللی بازگرداند.»اعضای شورا هشدار دادند که نیروی مشترک نظامیشان مشهور به «سپر جزیره» برای هر گونه اقدام نظامی جهت دفاع از کشورهای شورا آمادهاند. ولیعهد عربستان هم گفت: «اگر ایران به کویت حمله کند عربستان از کویت حمایت خواهد کرد.»افرایم کارش مینویسد: «موفقیت ایران تمامی کشورهای خلیج(فارس) و جهان عرب را تکان داد. در 16 فوریه وزرای خارجه عربستان سعودی و کویت با عجله به دمشق رفتند و از سوریه خواستند از نفوذ خود در تهران استفاده کند. ناتوانی عراق در بیرونراندن ایرانیها از فاو برای ایران یک پیروزی مهم بود و ضربهای سنگین به اعتبار عراق و روحیه نیروهای مسلح این کشور.»** مهمان ناخوانده 24 روز از شهادت مطهری میگذشت. هاشمی: «بعد از نماز مغرب نشسته بودم و کارها را انجام میدادم. زنگ خانه را زدند. کسی پشت افاف گفت نامهای از آقای ناطق نوری آوردهایم. پاسداران یک یا دو نفر بودند که آموزشدیده نبودند. بعد از شهادت شهید مطهری برای ما پاسدار گذاشته بودند. تا آن موقع نداشتیم. گفتم بیایند تو به اتاق مهمانی رفتم و روی مبل نشستم. وقتی وارد شد روبهروی من نشست. پاشد نامهای را که در دست داشت به من بدهد. من به حالت لم نشسته بودم. او جلوی من ایستاد. در حالی که نامه را به من میداد، دیدم با دست دیگر اسلحه را از زیر پیراهنش کشید. نامه و اسلحه را دیدم. دستم را دراز کردم و مچش را گرفتم. نمیتوانست به اسلحه فرمان بدهد. از جا بلند شدم و با هم درگیر شدیم. او میخواست دستش را رها کند و من اجازه نمیدادم. رفیقش از بیرون دیده بود داریم کلنجار میرویم، سه نفر بودند. یکی بیرون سوار بر موتور بود و یکی در حیاط ایستاده بود. وقتی دید، به داخل آمد و از همانجا تیری شلیک کرد که من افتادم ولی اسلحه نفر اول در دست من بود. از سر و صدا خانواده من فهمیدند که در مهمانخانه دعواست. خانم از در دیگری وارد شد و خودش را با چادر روی من انداخت. برای آنها که میخواستند تیر خلاص بزنند مشکل بود تیر اول کمی ریه مرا پاره کرد. تیر دوم را از زیر دست خانم من زده بودند. مقداری از بینی و صورتم را زخم کرد و به کمد اصابت کرد. خیال کردند به مغز من شلیک کردهاند. هر دو فرار کردند و اسلحه در دست من ماند.»** گریه در سکوت هاشمی: «امام که رحلت کردند، فوری و قبل از این که اعلام شود، به خبرگان اطلاع دادیم که از سراسر کشور جمع شوند. قرار گذاشتیم فوت امام را اعلام نکنیم. ظاهرا آن شب اعلام نشد. حتی وقتی خانواده امام خبر رحلت را شنیدند، صدای گریه از اندرون خانه بلند شد و ما که در بیمارستان بودیم، شنیدیم. رفقا به من گفتند: تو برو به خانمها بگو بنا نیست امشب اعلام کنیم و سعی کنند صدای گریه آنها بیرون نرود. خیلی سخت بود. یکی از کارهای سخت برای من همین بود. داخل منزل امام شدم. بچههای امام جمع بودند. خواستم به آنها دلداری بدهم که خودم بدتر بودم. اشک میریختم و صدایم بیرون نمیآمد. بالاخره بر خودم مسلط شدم و گفتم بالاخره این مصیبت پیش آمده و اگر همین الان اعلام کنیم، شاید تا تصمیم خبرگان کشور دچار مخاطره شود. هنوز مسئله آتش بس ما با عراق مشکل داشت و همیشه احتمال حمله میدادیم. به هر حال خیلیها در کمین بودند که بعد از امام کاری بکنند. لذا وقتی کمی صحبت کردم، خانواده امام خمینی زود مطلب را گرفتند. قرار شد دیگر صدای گریه از داخل بیت امام در بیرون شنیده نشود. واقعاً بیرون نرفت.»** خوشه خشم هاشمی روی آوردن به مبارزه مسلحانه را یکی از نتایج خفقان پس از 15 خرداد میداند؛ «یکی از درسهایی که 15 خرداد به طرفداران جدی مبارزه داد این بود که برای همیشه نمیشود به حرف زدن و اعلامیه دادن اکتفا کرد؛ چون رژیم با گسترش تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی خود مبارزین را از پا در میآورد. باید رژیم میفهمید که اگر ضربهای زد، ضربهای خواهد خورد؛ لذا بعد از 15 خرداد زمینه مبارزه مسلحانه فراهم شد و اولین گروهی که دست به عمل زد شاخه نظامی موتلفه بود که بخشی از گروه بخارایی، امانی، هرندی، نیک نژاد و همفکرانشان بودند و راه خود را از دیگران جدا کردند و تصمیم به کار نظامی گرفتند.» موتلفه اسلامی جمعی از بچه مسلمانها و مبارزان تهرانی بودند که با تأیید آیتالله خمینی و نمایندگانی که او معرفی کرده بود از سال 41 منسجم شده بودند. آقای هاشمی نیز با آنها ارتباط نزدیکی داشت. آنها قصد داشتند جواب دولتی که امام را تبعید کرده است با گلوله بدهند. توکلی بینا از اعضای موتلفه و گروه فدائیان اسلام: «آقایان بهشتی و هاشمی نیز معتقد بودند بیانیه تنها برای محکومیت تبعید امام فایده ندارد. میگفتند باید کار فوقالعادهای انجام شود و چند نفر ازسران رژیم زمین بیفتند. این بود که جریان ترور سران در شاخه نظامی مطرح شد.»** تیم اقتصادی هاشمی مهمترین دغدغه هاشمی بازسازی کشور و رونق اقتصادی بود. هاشمی: «به وزرا گفتم اولویت شما این است که کارهایتان را خوب انجام دهید. مایل نبودم که وقتشان را در کارهای بیهوده صرف کنند. مدیران را با همین آهنگ وارد کار کرده بودم. دوره جنگ و دوران انقلاب و میراث شاه ما را عقب انداخته بود و میبایست با سرعت کار کنیم تا کمبودهای واقعی کشور را جبران نماییم. هشت سال کافی نبود ولی فرصت خوبی بود که ما این کار را شروع کردیم و با تاکیدات من آهنگ سازندگی در کشور جدی گرفته شد.» هفتهها پیش از انتخابات ریاست جمهوری رایزنیها برای انتخاب کابینه آغاز شده بود و پیشنهادهای بسیاری به آقای هاشمی میرسید. هاشمی کمیتهای با حضور آقایان محمدحسن حبیبی، محمدعلی نجفی، محسن نوربخش و برادرش محمد تشکیل داد تا پیشنهادها و مشاورهها را جمعبندی کنند. دو روز پس از انتخابات ریاست جمهوری در جلسه با رهبری لیست وزرای کابینه را نهایی کردند. هاشمی: «دو نفری نشستیم و تنظیم کردیم. ایشان یادداشت میکردند. در آخر که همه وزرا تکمیل شدند، به خط ایشان نوشته شد.»*منبع: روزنامه اطلاعات، 1396.1.7** گروه اطلاع رسانی**9368**9131** انتشاردهنده: شهربانو جمعه
07/01/1396
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]