تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836287432
نگاهی به ساختار و نحوه پرداخت طرح قصه فیلم انیمیشنFlushed Awey
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: Asalbanoo13-04-2008, 02:25 PMشباهت بین طرح و درونمایه داستانی فیلم انیمیشن «موش سیتی» (با نام اصلی ریخته شده به فاضلاب (Flushed Awey )) جدیدترین محصول مشترک شرکتهای فیلمسازی «دریم ورک» و «آردمن» با درونمایه و طرح داستانی قصههای کهن بهانه مناسبی فراهم میآورد که به مطالعه ویژگیهای یک اقتباس موفق از درونمایه و ساختار داستانی قصههای کهن بپردازیم. تماشای این فیلم قدرت ویژه فیلم را در بازنمایی یا بازسازی قصههای کهن متناسب با زندگی امروز آشکار میسازد؛ قدرت و خصلتی که به طور روزافزونی، خصوصا در فیلمهای انیمیشن تجاری نمود مییابد. بررسی خود را در دو جنبه کلی ساختار و پرداخت داستانی مطرح میکنیم: الف) درونمایه و ساختار داستانی درونمایه داستانی «موش سیتی» از درونمایه قصههایی تبعیت میکند که به «تلاش برای رجعت به خانه» مربوط میشوند و موید این مثل معروف و قدیمی ایرانی هستند که «هیچ جا خانه خود آدم نمیشود». با این حال، در «موش سیتی» شاهد رویکرد جدید و متفاوتی نسبت به موضوع «رجعت» هستیم: برخلاف اغلب قصههای «رجعت»، که در آنها قهرمان آرزومند بازگشت به مامن نخستین خویش است و تمام هم و غم خود را مصروف دستیابی به آن میکند؛ در «موش سیتی»، قهرمان پس از بازگشت به خانه در مییابد که دیگر نسبت به آن تعلقی ندارد و بازگشتن به در دنیای پر جنب و جوش و پر از خطر را به ماندن در کنج خلوت و امن ترجیح میدهد. این رویکردی است که با تمایلات انسان سرگشته و پر شر و شور امروز بیشتر همخوانی دارد و شاید مهمترین درسی باشد که از مقایسه تطبیقی ساختار قصه «موش سیتی» با نمونههای اساطیری و عامیانه آن به دست میآید؛ اینکه هر برداشتی از قصهها و افسانههای کهن بایستی با گوشه چشمی جدی نسبت به مسائل و مقتضیات زندگی انسان امروز همراه باشد. درونمایه «رجعت به خانه» طبعا به دنبال عملی در راستای دور شدن یا دور افتادن از خانه ظاهر میشود. خود کنش دور شدن یا دور افتادن از خانه نیز به اشکال بسیار متنوعی صورت میگیرد؛ گاهی به شکل پیشنهاد است؛ مثلا پادشاهی فرزندانش را در طلب بخت خود روانه سرزمینهای ناشناخته میسازد. گاهی صورت حیله دارد: یا حیلهای از سر شرارت مثل قصه «هانسن و گرتل» یا حیلهای از سر خیرخواهی مثل قصه «حسن کچل» و... اما هیچیک از این موارد با هدف «جستوجوی یک موطن جدید» نیست و همه اهداف و انگیزههایی دیگر دارند. به همین ترتیب است که در پایان ماجرا نیز قهرمان پس از دست یافتن به آرمان مورد نظر یا همانجا میماند و یا بلافاصله و بی دردسر به موطن خویش بازمیگردد. اما در قصههایی که حادثه اصلی آنها دور شدن قهرمان از موطناش است، اولا تمام فکر و ذکر قهرمان متوجه بازگشت به این موطن است، ثانیا تمام تلاشهایش در این راستا صورت میگیرد. عین هدفی که مولانا برای انسان رانده شده از بهشت ذکر میکند: «هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش». بر این اساس، شاید نزدیکترین قصه به داستان «موش سیتی» - حداقل از نظر جنسیت پرسوناژها- حکایت عامیانه «موش شهری، موش روستایی» باشد: موش شهری، پس از مشاهده زندگی حقیرانه موش روستایی او را به محل زندگی خود در شهر دعوت میکند تا از مظاهر زندگی مرفه بهرهمند شود. اما موش روستایی به زودی متوجه میشود که بهرهمندی از این رفاه مستلزم زندگی دائم در سایه ترس از وجود دشمنی خطرناک است و به این ترتیب، عطای زندگی مرفه اما در ترس شهر را به لقاء زندگی ساده ولی آرام روستا میبخشد و به خانه خود باز میگردد. ملاحظه میکنیم که در این حکایت عمل دور شدن از سرزمین اصلی به صورت اجباری صورت نمیگیرد و قهرمان برای بازگشتن به موطن اصلی خود گرفتار دردسر نیز نمیشود. اما درونمایه بازگشت به موطن اصلی در مرکز توجه قصه قرار دارد و پیام اصلی آن است. در مقابل، همانطور که گفتیم، «موش سیتی» از این نظر حاوی نگرشی متفاوت است: «رودی»، قهرمان داستان این فیلم پس از بازگشت به خانه متوجه میشود که دیگر علاقهای به ماندن در آن ندارد و میخواهد به سرزمین جدیدی که زندگی در آن را به تازگی تجربه کرده است باز گردد. یعنی در این داستان انحرافی از قواعد کلی این نوع قصهها دیده میشود. مطالعه دقیقتر ساختار «موش سیتی» با استفاده از روش ریختشناسی ولایمیر پراپ نشان میدهد که این قصه ترکیبی از دو نوع قصه با «قهرمان جستوجوگر» و «قهرمان قربانی» است. همانطور که احتمالا خواننده اطلاع دارد، پراپ با مطالعه و دستهبندی قصهها و افسانه های روسی ملاحظه کرد که این قصهها از الگوی واحدی پیروی میکنند که حداکثر شامل سی و یک کنش اصلی هستند که از بروز شرارت یا ظهور یک نیاز واقدام قهرمان برای دفع شرارت یا رفع نیاز آغاز و با موفقیت و ازدواج یا پادشاهی او به پایان می رسند. با امید به اینکه با مطالب متعدد منتشر شده در مورد این الگو نیازی به معرفی آن در اینجا نباشد، از پرداختن به شرح الگو خودداری و به تشریح طرح کدگذاری شده فیلم براساس الگوی پراپ اکتفا میکنیم؛ به این ترتیب فرصتی برای تعریف خلاصه داستان فیلم نیز به دست میآید: «رودی سن جیمز»، موش دستآموز و آراستهای است که در قفسی زیبا و در خانهای مجلل در منطقه مسکونی «کنزینگتن» لندن به خوبی و خوشی زندگی میکند. یک روز پس از اینکه صاحب «رودی» برای رفتن به مسافرت خانه را ترک میکند [غیبت] موش لاابالی و اوباشی به نام «سید» از راه فاضلاب وارد خانه میشود و تصمیم می گیرد در آنجا بماند [شرارت ۱]. «رودی» میکوشد «سید» را به ترفندی از خانه بیرون کند [کشمکش ۱] اما در دام نقشه طرحریزی شده خودش میافتد و از مسیر فاضلاب توالت به دنیای زیر زمین هبوط میکند [شرارت ۲]. جایی که برخلاف دنیای تر و تمیز، ساکت و پر از عروسکهای بی جانی که پیشتر میشناخته مملو از تنوع، جنبش و مهمتر از همه موجودات زنده است. [عزیمت] با این حال، «رودی» تصمیم میگیرد به خانه خود بازگردد [اینجا او قهرمان جست و جو گر است] و در تلاش برای بازگشت به دنیا و زندگی قبلی خود با دختری پر جنب و جوش به نام «ریتا» آشنا میشود [بخشنده] و از او درخواست میکند با کشتی خود او را به خانهاش بازگرداند. اما «ریتا» نمیپذیرد. «رودی» ناخواسته بوق کشتی را به صدا در میآورد و افراد «کراپورد»، وزغ بدجنس، متوجه محل آنها میشوند [خبرگیری] و دستگیرشان میکنند. [شر ۳] «کراپورد» در جستوجوی الماس سرخ رنگی است که به پدر «ریتا» تعلق داشته است. «رودی» در خانه «کراپورد» با کلکسیون شخصی او آشنا میشود و متوجه میشود که غورباقه مخصوص «چارز» شاهزاده انگلستان بوده که یک روز با ورود حیوان دستآموز جدید از خانه رانده شده است. «کراپورد» تصمیم میگیرد «ریتا» و «رودی» را در داخل یخچال فریزری کند اما با تلاش «ریتا» هر دو از خانه «کراپورد» میگریزند [دفع شر ۳] و «ریتا» کابل اصلی تغزیه برق دستگاههای «کارپورد» را که هنگام فرار از آن استفاده کرده است به عنوان کمربند بر کمر میآویزد. «رودی» به «ریتا» نشان میدهد که الماس مورد نظرش تقلبی و شکستنی است و وعده میدهد که اگر «ریتا» او را به خانهاش برساند صندوقی پر از الماسهای واقعی دریافت خواهد کرد. «ریتا» معامله را میپذیرد و قبول میکند با او همراه شود. [تدارک] در همین حین «رودی» به دیدار خانواده پر جمعیت «ریتا» میرود و از نزدیک طعم قرار گرفتن در کانون گرم یک خانواده را میچشد. [نیاز ۱] «کراپورد» که این بار نه فقط به خاطر تصاحب الماس قرمز که مهمتر از آن به دنبال باز پس گرفتن کابل تغذیه برق است، پسر عموی فرانسوی خود «زو فروگ» و افرادش را به تعقیب کشتی «ریتا» میفرستد. [تعقیب] اما این بار این «رودی» است که با جانفشانی و شجاعتی که نشان می دهد، خودش و «ریتا» را از شر تعیقب «زو فروگ» خلاص می کند [رهایی] و علی رغم اینکه کشتی «ریتا» از دست میرود ولی بالاخره به خانه «رودی» می رسند. [دفع شر ۲] «رودی» به وعده خود وفا میکند و به «ریتا» جواهر میدهد، در مقابل، «ریتا» در شرایطی خانه را ترک میکند که فهمیده «رودی» در تنهایی و در قفس زندگی میکند. «رودی» که حالا با «سید» تنها مانده نه تنها از بازگشت به شرایط قبلی خود خوشنود نیست که عصبی هم هست. اما موقع تماشای مسابقه فوتبال دفعتا به یاد حرف «گراپورد» میافتد و متوجه نقشه شوم او میشود: «کراپورد» که کینه موشها را در دل دارد، نقشه کشیده موقع پخش فینال جام جهانی فوتبال؛ یعنی زمانی که تمام اهالی شهر برای تماشای مسابقه در میدان مرکزی شهر جمع شدهاند، با راه انداختن سیل همه را نابود کند. «رودی» این بار کاملا داوطلبانه خانه راحت و صاحب مهربانش را به «سید» میبخشد و در مقابل تقاضا میکند که یک بار دیگر با کشیدن دسته سیفون توالت او را به شبکه فاضلاب بفرستد. [عزیمت- در اینجا او قهرمان نجات دهنده است] در «موش سیتی» «رودی» متوجه گرفتاری «ریتا» میشود و به طور همزمان در مییابد که برای نجات دادن شهر و اهالی آن فرصت چندانی ندارد. اما شجاعانه با «کراپورد» و «زو فروگ» میجنگد و پس از غلبه بر آنها سیل ویرانگر را در آخرین لحظه متوقف میکند. [دفع شر ۲] صحنه پایانی فیلم رقص و پایکوبی «ریتا» و «رودی» بر روی عرشه کشتی جدیدی است که اهالی شهر به افتخار قهرمان خود تهیه کردهاند. [رفع نیاز- ازدواج - سلطنت] اما «سید» هم بیبهره نمیماند و در نمای آخر میبینیم که دخترک صاحب «رودی» یک دوست تازه ، یک گربه، با خود به خانه آورده و در مییابیم که اگر «رودی» در خانه مانده بود از آن پس روی آرامش را نمیدید. همان سرنوشتی که در مقابل «سید» عافیت طلب است! [دفع شر ۱] میبینیم که طرح داستانی «موش سیتی» کاملا بر الگوی طرح قصههای کهن قابل انطباق است و میتوان آن را به طور کامل در چارچوب ریختشناسی قصههای پریان گنجاند. همچنین، در پاسخ به سوال مطرح شده در ابتدای این مبحث که بخش پایانی داستان فیلم را مغایر با الگوی رایج قصهها میدانست، ملاحظه میکنیم که بایستی «موش سیتی» را شامل دو کنش اصلی و در نتیجه ترکیبی از دو نوع قصه دانست: در بخش اول فیلم «رودی» طبق اصطلاح پراپ «قهرمان قربانی» است و تلاش میکند به خانه خود بازگردد، و در بخش دوم «قهرمان جستوجوگر» است و میکوشد «موشسیتی» را از خطر غرق شدن برهاند. در هر دو بخش نیز به هدف خود دست مییابد و به این ترتیب، با دو قصه کامل مواجه هستیم اما دو قصهای که هم به لحاظ طرح داستانی و هم به لحاظ شخصیتپردازی، چنان درهم تنیدهاند که تفکیکپذیر نیستند. ب) پرداخت داستانی در طرح بالا به علامتگذاری برخی از کنشهای اصلی داستان فیلم اکتفا کردیم. با این حال، ملاحظه میکنیم که کل داستان شامل سه جفت کنش شرارت- دفع شرارت و یک جفت تعقیب- رهایی است که به طور تودرتو شروع و به این ترتیب نیروی محرکه کنش پر زد و خورد و پر تعقیب و گریز فیلم را فراهم میآورند. به نحوی که، تماشاگر حتی یک لحظه نیز فرصت توقف کردن و نفس راحت کشیدن پیدا نمیکند. همین ویژگی در مورد برخی از قصههای پیچیده و چند مرحلهای نیز حاکم است؛ خصوصا قصههایی که قهرمان در آنها پس از رهایی از شر شریر، در موقع بازگشت به خانه تعقیب میشود و میبینیم که «موش سیتی» از این نظر تفاوتی با (یا مزیتی بر) قصههای کهن ندارد. اما چه چیزی باعث میشود که به آن به عنوان چیزی متفاوت از یک قصه نگاه کنیم؟ آیا موقع تماشای «موش سیتی» این احساس به تماشاگر دست میدهد که به تماشای یک «قصه» نشسته است و آیا انتظار دارد فیلم با چیزی مثل «یکی بود یکی نبود...» شروع و با چیزی مثل «بالا رفتیم ماست بود، قصه ما راست بود...» به پایان برسد؟ مطمئنا خیر. پیجویی دلایل تفاوت «موش سیتی» با یک قصه کهن، تکرار دوباره درس مهمی است که این فیلم در خصوص برخورد خلاقانه با یک قصه قدیمی به ما میدهد: در اینجا شخصیتپردازی دقیق و ظریف پرسوناژها مانع از لغزیدن آنها تا سطح قهرمانان یک بعدی، تخت و به طور کلی تیپیک قصهها شده است. به عنوان نمونه توجه کنید به نقش «ریتا» در پیشبرد کنش داستان که بر خلاف نقش پرسوناژهای مونث قصهها نقشی فعال و موثر است و نیز توجه کنید به نمود شخصیت پرسوناژ محوری فیلم که برخلاف قصهها تحولی عینی را به نمایش میگذارد: در این فیلم «رودی» از موجودی محتاط و تنها به موجودی شجاع و دوستدار زندگی جمعی تبدیل میشود. در فیلم توجه خاصی به شخصیتپردازی پرسوناژها شده است. مثلا توجه کنید به ظرایف سکانس اول فیلم در معرفی شخصیت پرسوناز مرکزی آن. به عنوان نمونه تنها به یک مورد اشاره میکنیم: در این سکانس «رودی» پس از یک روز بازی با عروسکها موقع خواب شب به خیر میگوید و چون کسی نیست پاسخ دهد خودش جواب خود را میدهد. به این ترتیب، وقتی بعدا در عرشه کشتی موقع خواب به «ریتا» شب به خیر میگوید و جواب میشنود، سرخوشانه این کار را انقدر تکرار میکند که موجب تعجب «ریتا» میشود. اما پاسخ این مسئله برای تماشاگر معلوم است. نکته دیگر اینکه «موش سیتی» بر خلاف قصههای پریان قصهای «بدون زمان» و «بدون مکان» نیست. در این فیلم نه تنها خصلتها و عادات فرهنگی و اجتماعی جامعه بریتانیایی و خصوصا لندننشینها به نمایش در میآید، بلکه علائم و نشانههای خاص این جامعه نیز به کار گرفته میشود. مدلی که موشها با استفاده از دورریختنیها در شبکه فاضلاب زیر شهر لندن بازسازی کردهاند رونوشتی اگر نه برابر اصل، حداقل بسیار شبیه تمدن انسانی است. حال همین داستان را در جای دیگری تصور کنیم؛ یعنی عناصر معرف زمان را از آن حذف (طبعا برخی از این عناصر روایی هستند و در گفتار پرسوناژها تجلی یافتهاند، که در نتیجه، حذف آنها مستلزم دستکاری در متن قصه (و نه الزاما در ساختار آن) خواهد بود. اما برخی دیگر از عناصر تصویری هستند و در عناصر بصری فیلم نمود یافتهاند: مثلا برج «بیگ بین»، پل روی رودخانه «تایم»، سربازان سلطنتی که مشهور است «مژه» هم نمیزنند، اتوبوسهای دو طبقه قرمز رنگ و... ) و به جای آنها نشانههای دیگری بگذاریم: مثلا به جای برج بیگ بین برج ایفل و به جای پل روی تایم پل مشهور الکساندر روی رود سن پاریس را تصویر کنیم. به سهولت از یک بافت فرهنگی به یک بافت فرهنگی دیگر حرکت کردهایم. دورتر هم میتوان رفت؟ مثلا میتوانیم به جای برج ایفل دیوار چین یا برج آزادی تهران را بگذاریم؟ مسلما بله اما احتمالا انجام چنین تغییری مستلزم انجام تغییرات گسترهتری در داستان و خصوصا خصائص پرسوناژهای آن خواهد بود. مثلا «رودی» دیگر نمیتواند ربدوشامبر بپوشد و رفتاری همچون یک جنتلمن انگلیسی داشته باشد. شاید با تحرکاتی که به سمت فرهنگ جهانی و جهانی سازی فرهنگی وجود دارد در آینده نه چندان دور رفتاری جهانی شکل گیرد اما عجالتا در حال حاضر چنین چیزی جنبه عام نیافته است. این خصیصه عمومی فیلمها و خصوصا فیلمهای انیمیشن، یعنی امکان همکناری نشانههای تصویری و روایی، قدرت خاصی به رسانه فیلم برای ارجاع دادن داستانهای کهن به مولفههای زندگی روزمره میدهد؛ خصلتی که پیش از این در کمتر هنری یافت میشد: در تئاتر همواره این امکان وجود داشته است که مثلا نمایشنامهای از شکسپیر را در بافت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی اروپای دهه سی و چهل اجرا کرد اما ارجاع حاصل از نمایش از سطح پیامهای سیاسی و فرهنگی فراتر نمیرفت. در سایر هنرها هم تجربیاتی وجود داشت؛ مثلا کپیهای متعددی از تابلوی معروف لبخند ژوکند وجود دارد که مونالیزا را در حالتهای متفاوتی نشان میدهد. یکی از این تابلوها مشخصا او را در لباس کمونیستهای چین به تصویر کشیده است... اما هیچیک از این تاثیرات به گستردگی تاثیر فیلم نیست. فیلم - و خصوصا فیلم انیمیشن –به وفور از این خصلت بهره میگیرد و اصلا آن را تبدیل به ویژگی اصلی خود میکند. گویا باورپذیری، یا حداقل دلنشینی، رویدادهای فیلم در ارجاعی است که به عناصر زندگی روزمره و اخلاقیات و عادات رایج آن میدهد. ● سخن پایانی در پایان، لازم به یادآوری است که این نوشتار به هیچ وجه قصد و فرصت پرداختن به تمام جنبههای مسئله اقتباس از قصههای کهن را نداشته و هدف آن تنها تاکید بر نکتهای مهم در مورد این اقتباس؛ یعنی ضرورت انعکاس مسائل و زوایای زندگی امروز در آثار اقتباس بوده است. طبعا، پرداختن به تمام جنبههای این موضوع نیازمند بررسی و تجزیه و تحلیل دقیقتر و گستردهتر نمونههای بیشتری از اقتباسهای انجام شده است. بهرام جلالی پور آفتاب Morteza 4SN18-04-2008, 08:18 AMضمن تشکر خب بالاخره این مقاله رو هم خوندم یه کمی طولانی بود که با توجه به قالب اصلی که مربوط به نشریات هست قابل توجیه است ! عزیزان ، قبلش بهتره این مقاله رو هم بخونید ؛ !!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! Untouchable20-04-2008, 08:24 PMدر کل انمیشن خوبی بود و جنبه های طنزش نسبتا قوی بود چند تا دیالوگ قشنگ هم داشت . . . ممنون سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 463]
-
گوناگون
پربازدیدترینها