تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 2 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):حق، سنگين و تلخ است و باطل، سبك و شيرين و بسا خواهش و هوا و هوسى كه لحظه اى بيش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1832197347




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دوازده ساله بودم که عروس شدم و حالا هوویی دارم که کتکم می زند! - رادیو سهام


واضح آرشیو وب فارسی:رادیو سهام: تازه داشتم طعم آرامش را در زندگی می چشیدم که ناگهان همسر اول مهدی در جریان ازدواج من و شوهرش قرار گرفت و آن قدر کتکم زد که دیگر جای سالمی در بدنم دیده نمی شد. حالا هم در حالی مرا تهدید به مرگ کرده است که شوهرم نیز می گوید… زن ۲۴ ساله ای که اظهار می کرد دختر ۸ ساله ام در آتش اشتباهات من و مادرم می سوزد و آینده اش در پرده ای از ابهام قرار دارد و من نیز با این شکست، از بازگشت به خانه مادرم وحشت دارم، به کارشناس اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: در کلاس سوم ابتدایی تحصیل می کردم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند چرا که پدرم به موادمخدر اعتیاد داشت و همین موضوع باعث بروز اختلاف شدیدی بین آن ها شده بود. در همین حال ما سه خواهر به همراه برادرم کنار مادرم ماندیم و حاضر نشدیم با پدرمان زندگی کنیم. مادرم مجبور شد برای سیر کردن شکم فرزندانش و تامین مخارج زندگی در بیرون از منزل کار کند. از سوی دیگر تلاش های مادرم پاسخ گوی هزینه های زیاد زندگی نبود و به همین خاطر به اولین خواستگاران دو خواهر بزرگ ترم پاسخ مثبت داد تا به قول خودش «نان خورهایش کمتر شود» ولی هیچ گاه به آینده آن ها فکر نکرد به طوری که این طرز تفکر مادرم نه تنها زندگی خواهرانم را با مشکل مواجه کرد بلکه آینده مرا نیز به تباهی کشاند. آن زمان من ۱۲ ساله بودم که چندین بار به محل کار مادرم رفتم چرا که در زمان جدایی پدر و مادرم ترک تحصیل کرده بودم و در خانه حوصله ام سر می رفت. همین رفت و آمدها موجب شد تا همکار مادرم مرا برای پسرش خواستگاری کند. آن زمان نمی توانستم درک درستی از ازدواج و زندگی مشترک داشته باشم اما می فهمیدم که خواهرانم با مادرم مشاجره می کردند که نباید مرا در این سن و سال شوهر بدهد. آن ها می گفتند که او را همانند ما بدبخت می کنی! ولی مادرم مخالفت می کرد. در کمتر از یک ماه به عقد محمدعلی درآمدم و قرار شد دو سال نامزد باشیم تا من کمی بزرگ تر شوم. اما هنوز شش ماه از این ماجرا نگذشته بود که متوجه شدم همسرم معتاد Addicted است چرا که مواد مصرفی او را دیدم و فهمیدم این همان بلای خانمان سوزی است که زندگی پدر و مادرم را از هم پاشید. ولی محمدعلی با چرب زبانی و خرید یک انگشتر طلا مرا فریب داد و قانع کرد که به کسی چیزی نگویم. من هم در حالی سکوت کردم که چند ماه بعد از آغاز زندگی مشترک باردار شدم. با به دنیا آمدن دخترم دیگر محمدعلی نمی توانست به خاطر اعتیادش کار کند. از سوی دیگر هم به مصرف موادمخدر صنعتی روی آورده بود و همواره مرا کتک می زد. به همین دلیل مجبور شدم از او طلاق بگیرم و به خانه مادرم بازگردم. اما شرایط زندگی در خانه مادرم نیز بدتر از گذشته بود و مدام سرزنش می شدم چرا که تامین هزینه های من و فرزندم برای مادرم مشکل بود. تا این که چند ماه قبل با مرد ۵۵ ساله ای آشنا شدم و قصه زندگی ام را برایش بازگو کردم. او هم مرا به عقد موقت خودش درآورد و منزلی را برای من و فرزندم با امکانات اولیه زندگی تهیه کرد. تازه داشتم طعم آرامش را حس می کردم که همسر مهدی در جریان ازدواج موقت شوهرش قرار گرفت. او خانه مرا پیدا کرد و آن قدر کتکم زد که همه بدنم زخمی شده است. حالا نیز مهدی معتقد است که باید عقد موقتمان را فسخ کنیم چرا که با بروز این مشکلات دیگر امکان زندگی مشترک وجود ندارد، ولی من نمی توانم دوباره به خانه مادرم بازگردم… منبع: رکنا


یکشنبه ، ۳۱اردیبهشت۱۳۹۶


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: رادیو سهام]
[مشاهده در: www.radiosaham.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن