واضح آرشیو وب فارسی:گذار: روزنامه ایران: «اسرافیل» دومین ساخته بلند سینمایی آیدا پناهنده که در هشتمین روز جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، ادامه دغدغه های این کارگردان جوان است که باز در لوکیشنی در شمال کشور می گذرد، این بار با پیچیدگی های درونی سه زن مواجه ایم. ماهی که پسر جوانش را تازه از دست داده است با بهروز، عشق سال های دورش، که پس از بیست سال به ایران برگشته است روبه رو می شود. مردی که ماهی به خاطر او حرف و انگ مردم را به جان خرید اما روزگار طوری چرخید که این عشق ناکام بماند. حالا پس از این همه سال، بهروز آمده است تا زمین های پدری را بفروشد و به کانادا برگردد، اما نه تنها، بلکه با دختر جوانی به نام سارا که خانواده اش در تهران زندگی می کند. تاجی، مادر سارا دچار اختلال روانی است و سارا می خواهد با ازدواج با بهروز از شرایط نابهنجارش بگریزد. تاجی هم در عشق شوهر مرده اش معلق مانده است و گویی پسرش جایگزین مرد رفته اش شده است. پناهنده موتیف هایی از فیلم های قبلی اش را در این فیلم جا داده است، آمدن نام قمرخانوم و ناهید در طول فیلم، نشان دهنده تودرتو بودن ساخته های پناهنده است، او کاراکترهایش را رها نمی کند، بلکه آنها در زمان جاری هستند. در ادامه گفت و گوی کوتاه ما را با آیدا پناهنده می خوانید. دغدغه ای که موجب می شود دوباره در «اسرفیل» سراغ زندگی عاطفی و اجتماعی زنها بروید چه بود؟ با توجه به برنامه ای که در فیلمسازی تان دارید آیا قرار است این روند ادامه یابد؟ هنوز حرف های زیادی هست برای به تصویر کشیدن. مثل کوه یخی ای که فقط سرش از آب بیرون مانده. خوشبختانه زنان فیلمساز ایرانی، چه مستندساز و چه فعال در سینمای داستانی، بسیار خوب پیش می روند و هرکدام از زاویه دید خاص و جهان بینی ویژه ای که دارند، جهان مغفول مانده زنان ایرانی را آشکار می کنند. چه از این بهتر؟ فرصت تاریخی ای است که نباید از دست برود. تا جایی که می دانم فیلم بعدی ام هم درباره زنان خواهد بود و البته مردان. زن و مرد را نمی شود از هم جدا کرد. انتخاب مجدد لوکیشن شمال برای پیشبرد داستان بود یا وجه زیبایی شناسی اش برایتان مهم تر بود؟ درواقع داستان ماهی در شهر دیگری قابل اجرا نبود؟ داستان زندگی ماهی و بهروز در تمام شهرهای جهان، با فرض چنین نزدیکی فرهنگی و عرفی، حتماً امکان وقوع دارد. دلیل انتخاب من این بود که من آن منطقه و مردمانش را تا اندازه ای می شناختم و برایم آسان تر بود در فضایی آشنا، فیلم بسازم. با توجه به نشانه هایی که از فیلم های قبلی تان در این فیلم گذاشته بودید، آیا قصد نشان دادن زنجیروارگی و استمرار در آثارتان را دارید؟ برای من این ارجاعات بینامتنی به فیلم های خودم، یک جور ارجاع به خود شخصی ام بود انگار. فیلم های مستند و داستانی ام، جهان ذهنی من را می سازند. من داخل این جهان، زندگی و فکر می کنم. طبیعی است که بخواهم این سیاره های کوچک را به هم وصل کنم. در فیلم قبلی، «ناهید» زنی بود که برای زندگی اش مبارزه می کرد و کنشگر بود، اما در این فیلم زنها منفعل بودند، حتی سارا هم به جای مبارزه قصد فرار داشت نه مقاومت، این موضوع با جهان بینی شما که تاکنون دیدده بودیم کمی متناقض نیست؟ ماهی و سارا منفعل نیستند. ماهی به تدریج نبردی را با خانواده اش، فضایی که در آن زندگی می کند و مهم تر، با خودش آغاز می کند. ماهی وسوسه می شود که مردی را که در جوانی دوست داشته ملاقات کند و در نهایت بر تردیدش غلبه می کند اما نمی داند که دیگر دیر شده و در زندگی مرد، دختر جوانی هست و جایی برای او نیست. سارا هم به شکل دیگری برای تغییر مبارزه می کند. سارا فرار نمی کند؛ ظاهراً چاره ای جز رفتن و مهاجرت ندارد. مهاجرت همیشه به معنای انفعال نیست. گاهی رفتن و نماندن، بزرگترین نبرد یک انسان است؛ وقتی دیگر چاره ای نیست. لحظه ای که مخاطب دارد به ماهی نزدیک می شود با داستان میانی(خانواده تاجی)، مخاطب را از این شخصیت دور می کنید و از قصه ابتدایی، که جذابتر بود، جدایش می کنید. نظر خودتان در این باره چیست؟ از هنگام نوشتن فیلمنامه این را می دانستیم که برای مخاطبین خو گرفته به سینمای عمدتاً خطی و کلاسیک، این شیوه روایت، دیرهضم و سخت خواهد بود. اصرار داشتیم که مخاطب را از آن جهان آشنا دور کنیم و از او بخواهیم فرم تازه ای را تجربه کند. البته برای مخاطبین متفاوت، منظور به لحاظ جنسیتی و سن و سال، هرکدام از این روایت ها، جذابیت های ویژه خودشان را دارند. برخی بیشتر روایت ماهی، بعضی روایت سارا و احتمالاً بعضی دیگر روایت بهروز را دوست دارند. این نوع روایت چندگانه، ویژگی این سبک از فیلمنامه نویسی است. تماشاگر با چندین قصه و کاراکتر پیش می رود تا در نهایت این قصه ها یک کلیت را تشکیل بدهند. در واقع سنتزی از این قصه هاست، که یک حس و معنای کلی را می سازد. روایت های مدرن و پیچیده در سینما، گاهی محلی است برای تعریف قصه هایی که به شکل خطی و آشنا، قابل بیان نیستند. اسرافیل تجربه ای تازه بود برای من تا ببینم با این شیوه روایت، چگونه می توان احساسات جدید و گاه متناقض خلق کرد. منبع:برترینها
شنبه ، ۳۰اردیبهشت۱۳۹۶
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: گذار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]