واضح آرشیو وب فارسی:تنگستان نما: یک روز سر کوچه با بچه هایی که من را می شناختند و معمولا دورم حلقه می زدند و از فوتبال می گفتند و می پرسیدند ایستاده بودیم که رضا را دیدم، سرآسیمه از موتور پیاده شد و در حالی که دستش را زیر یک پالتو مخفی کرده بود، رفت سمت کوچه، من هم دنبالش راه افتادم و پرسیدم رضا چی شده که دیدم از دستش خون می چکد.به گزارش تنگستان نما، به نقل از رادنیوز، وقتی انقلاب شد محمد پنجعلی 23 سال داشت، یک جوان بیست و سه ساله موفق که در تیم ملی بازی می کرد اما شور و حس و حال انقلابی مردم ایران او را هم به صفوف مبارزه با رژیم شاهنشاهی برد. پنجعلی از آن روزها می گوید که تهران حال و هوای انقلاب داشت؛ راستش آن اوایل من فقط دورادور در جریان تظاهرات مردم بودم و اخبارش را دنبال می کردم و البته خدا خدا می کردم انقلاب پیروز شود و مردم به خواسته شان برسند اما یک اتفاق مسیر من را عوض کرد و باعث شد از یک تماشاگر تبدیل به کسی شوم که خودش هم در دل تظاهرات حضور دارد. پنجعلی با بغض ادامه می دهد؛ همسایه ای داشتیم که دو سال هم از من جوان تر بود و هر وقت می خواست به تظاهرات برود به او می گفتم رضا جان مراقب خودت باش، حیف است جوان هستی و او به من می گفت محمد آقا بقیه آدم هایی که می روند و در این راه مبارزه می کنند و شهید می شوند هم جوان هستند. یک روز سر کوچه با بچه هایی که من را می شناختند و معمولا دورم حلقه می زدند و از فوتبال می گفتند و می پرسیدند ایستاده بودیم که رضا را دیدم، سرآسیمه از موتور پیاده شد و در حالی که دستش را زیر یک پالتو مخفی کرده بود، رفت سمت کوچه، من هم دنبالش راه افتادم و پرسیدم رضا چی شده که دیدم از دستش خون می چکد. با عصبانیت گفتم آخرش کار خودت را کردی که جواب داد: آخرش؟ این تازه اولش است، شاه و آدم های مزدورش باید بروند، مردم بیدار شده اند و همین خون ها نسخه شاه را می پیچد. سریع رضا را بردم دکتر پیش یک پزشکی که به او اعتماد داشتم و می دانستم مجروحان تظاهرات مردمی را مداوا می کند و لو نمی دهد و در مسیر برگشت خیلی رضا را نصیحت کردم که نکن پسر خوب، من هم دوست دارم شاه سقوط کند اما دلیلی ندارد بروم داخل جمعیت که یک دفعه به من گفت محمد آقا شما وقتی فوتبال بازی می کنی، تا الان شده بگویی حالا چه کاری است من از دروازه دفاع کنم و بقیه هستند؟ گفتم معلوم است که نه، گفت خب پس چرا الان فکر می کنی من و تو باید نگاه کنیم و بقیه بروند تظاهرات؟ جوابی نداشتم بدهم و فکرم را به هم ریخت. خیلی با خودم فکر کردم و دیدم خون من از رضا و بقیه رنگین تر نیست و از فردایش من هم رفتم در دل تظاهرات، البته روزهای اول کمی استرس داشتم و طوری بین جمعیت مخفی می شدم که قابل شناسایی نباشم اما به مرور به این باور رسیدم که شناسایی هم شوم مهم نیست چون من هم یکی مثل مردم هستم. تقریبا در تمام تظاهرات مردمی تا روز پیروزی انقلاب حضور داشتم. پنجعلی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم در جریان جنگ تحمیلی بارها به جبهه رفت و در عملیات های مختلف شرکت کرد. خودش می گوید؛ دلیل این حضور هم رضا شد، خدا بیامرزدش شهید شد. وقتی خبر شهادت او را به من دادند تحت تاثیر قرار گرفتم و با این که بازیکن تیم ملی بودم و همیشه در اردوها حضور داشتم، هر وقت از تورنمنت ها برمی گشتیم می رفتم جبهه و کنار رزمندگان می ماندم. کاپیتان اسبق منتخب آسیا به ملاقات با امام (ره) هم اشاره می کند و می گوید؛ باعث و بانی آن ملاقات حضرت سید احمد آقا خمینی یادگار امام و کاظم رحیمی سرمربی آن دوران شاهین بودند، کاظم رحیمی با فرزند حضرت امام رفاقت داشت و با هم فوتبال بازی می کردند و وقتی قرار شد بازیکنان شاهین به ملاقات امام بروند، ترتیبی دادند که بازیکنان استقلال و پرسپولیس و منتخب تهران هم در دیدار با امام شرکت کردند و امام آن جمله معروف من ورزشکار نیستم و ورزشکاران را دوست دارم در همان دیدار فرمودند. جمله ای که باعث شد بعضی ها دیگر نگویند ورزش به چه دردی می خورد. چون اول انقلاب با این که حداقل نود درصد ورزشکاران سرشناس در تظاهرات منجر به پیروزی انقلاب کنار مردم بودند، عده ای تصور می کردند ورزشکاران از مردم جدا هستند و مدعی می شدند ورزش می خواهیم چه کار اما حمایت امام خمینی باعث شد به ورزش توجه جدی شود. /
شنبه ، ۳۰اردیبهشت۱۳۹۶
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تنگستان نما]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]