واضح آرشیو وب فارسی:گیل نگاه:
گیل نگاه:متهم به قتل فراری که روی باند فرودگاه از سوی مسئولان حراست شناسایی و بازداشت شده بود، پای میز محاکمه رفت و از اولیایدم درخواست بخشش کرد.یک سال قبل به مأموران پلیس خبر دادند مردی در خانهاش به قتل رسیده است. این خبر از سوی مرد موتورسواری به پلیس داده شد. او گفت: قرار بود برای مردی که از مشتریانم بود ٣٠ هزار دلار ببرم و به جایش ریال بگیرم. وقتی وارد خانه شدم، جوانی که میگفت همخانه صمد است در را باز کرد و گفت که صمد فعلا در خانه نیست و بهزودی میآید. من در خانه منتظر نشسته بودم و از آنجایی که صمد با من قرار داشت، همخانهاش نتوانست بگوید که او نیست، اما خیلی اضطراب داشت و مرتب رفتوآمد میکرد. من به او مشکوک شدم، وقتی دنبالش رفتم تا ببینم چه اتفاقی افتاده، صمد را دیدم که روی تخت غرق در خون است. مرد جوان تا دید من متوجه این مسئله شدهام، سلاحش را سمت من گرفت و گفت: اگر نگذاری بروم، تو را میکشم. او دست و پای من را بست و گفت: من از کاری که کردم پشیمان هستم، این یک اتفاق بود، بعد هم ٣٠ هزار دلار و وسایلش را برداشت و رفت.
پلیس نام کاوه را میان متهمان تحت تعقیب قرار داد و بررسیهایش را برای روشنشدن دیگر ابعاد این پرونده آغاز کرد. کارآگاهان فهمیدند صمد، همسر و فرزند داشته، اما بنابر دلایل شخصی تصمیم داشته مدتی را دور از خانوادهاش زندگی کند، اما برای اینکه تنها نباشد، با مرد جوانی همخانه شده است. یکماهونیم بعد مأموران حراست فرودگاه به پلیس اعلام کردند مردی را که تحت تعقیب بوده روی باند فرودگاه دستگیر کردهاند. آنها به کارآگاهان گزارش دادند که این مرد حتی از گیت فرودگاه نیز عبور کرده و هنگامی که روی باند بوده و قصد سوارشدن به هواپیما را داشته، حراست متوجه تحت تعقیببودن او شده و دستگیرش کرده است. کاوه بلافاصله بعد از بازداشت به قتل اعتراف کرد و گفت: من این اتهام را قبول دارم، اما نمیخواستم عمدا قتلی مرتکب شوم و مرگ صمد یک اتفاق بود.او گفت: من با همسرم مشکل داشتم و جدای از او زندگی میکردم. وقتی که آگهی درخواست همخانه را دیدم، با صمد تماس گرفتم و با هم به توافق رسیدیم و قرار شد من بهعنوان همخانه او باشم. مشکلی هم با هم نداشتیم. تا اینکه روز حادثه من یک اسلحه شکاری خریده بودم و داشتم با آن بازی میکردم و میخواستم کارکردن با اسلحه شکاری را یاد بگیرم که یکدفعه گلولهای از آن شلیک شد و به صمد برخورد کرد. خیلی ترسیدم و وحشت کردم، نمیدانستم باید چهکار کنم. بلافاصله جسد صمد را برداشتم و روی تخت گذاشتم. در همین حین زنگ در خانه به صدا درآمد، اول فکر کردم همسایهها هستند که صدای گلوله را شنیده و آمدهاند. گفتم در را باز نکنم میروند، اما کسی که پشت در بود دستبردار نبود و مرتب زنگ میزد. در را بازکردم دیدم جوانی است که برای صمد دلار آورده است. سراغ او را گرفت، گفتم نیست، اما باور نکرد و گفت با او قرار داشته است. وقتی که این اتفاق افتاد، من دیگر نمیدانستم باید چه کنم، اضطراب زیادی داشتم و همین هم باعث شد آن جوان شک کند و دنبالم بیاید. متهم گفت: من مهندسی هستم که زندگی آبرومندی داشتم و آدمکش نیستم، این یک اتفاق بود و من نمیخواستم چنین کاری بکنم.با پایان جلسات بازجویی و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران رفت. متهم روز گذشته محاکمه شد و بعد از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و خواستار رسیدگی به این پرونده شد، اولیایدم نیز درخواست قصاص کردند. متهم یکبار دیگر ادعایش رامطرح کرد و گفت: قتل عمدی نبود و من از اولیایدم بهخاطر اتفاقی که افتاده معذرتخواهی میکنم. قصدی برای کشتن پدرشان نداشتم و مشکلی هم با او نداشتم.با پایان جلسه رسیدگی، هیئت قضات برای تصمیمگیری درباره این مرد وارد شور شدند.
۲۹ دی ۱۳۹۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: گیل نگاه]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]