واضح آرشیو وب فارسی:عقیق: در بعضی سخنان شنیده می شود، فرهنگ مدیریت پذیر نیست و چون مدیریت پذیر نیست، دولت ها نباید وقت و منابع خود و مردم را برای مدیریت آن تلف کنند.عقیق: موضوع مدیریت پذیربودن فرهنگ یا مدیریت ناپذیر بودن، طرفدارانی در نزد اندیشمندان داشته و دارد؛ نوشتار ذیل، برشی از کتاب «مدل مدیریت جامع فرهنگ» اثر «علی ماهرالنقش» است که این موضوع را مورد بررسی قرار داده است. * فرهنگ مدیریت پذیر نیست! در بعضی سخنان شنیده می شود، فرهنگ مدیریت پذیر نیست و چون مدیریت پذیر نیست، دولت ها نباید وقت و منابع خود و مردم را برای مدیریت آن تلف کنند که این عده از اندیشمندان براساس رویکرد روش شناسی تفسیری و تعریف حداکثری از فرهنگ قائل به این نظریه هستند. این که آیا فرهنگ، مدیریت پذیر است یا نیست؟ اگر از جامعه شناسان بپرسید، می گویند: اساساً فرهنگ مدیریت پذیر نیست؛ زیرا فرهنگ یک پروسه است و پروژه نیست. خود فرهنگ، رویش و ریزش دارد. فرهنگ دارای ریشه تاریخی است و در یک فرآیند تاریخی، فرهنگ، فراز و فرودهایی پیدا می کند.؛ دست کسی هم نیست. به همین دلیل وقتی مقام معظم رهبری در سال گذشته بحث «مهندسی فرهنگی کشور» را به صورت جدی تر از قبل در جمع شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح کردند، عکس العمل ها شروع شد... . * فرهنگ کاملاً مدیریت پذیر است اندیشمندان معتقد به این نظریه بر اساس مدل روش شناسی اثبات گرا و با تکیه بر تعریف حداقلی از فرهنگ و با رویکردی مکانیکی، قایل به این نظریه هستند که فرهنگ و جریان های آن کاملا قابل مدیریت است. این عده با نگاهی دو دو تا چهارتایی، معتقدند، فرهنگ مانند یک ماشین است که اگر اجزاری آن را خوب بشناسی و عوامل مؤثر بر فرود و صعود آن را شناسایی کنید، کاملاً می توانید فرهنگ را هدایت کرده و رشد و تعالی دهید. * فرهنگ مدیریت پذیر مشروط است نظریه سوم فی مابین دو نظریه قبل است؛ یعنی نه فرهنگ را مدیریت ناپذیر می داند و نه آن را کاملاً قابل مدیریت به حساب می آورد؛ بلکه اندیشمندان معتقد به این نظریه براین باورند فرهنگ را می توان مدیریت نمود، اما با اقتضائات واقعی آن و البته نه به طور قطعی و کاملاً مکانیکی. حامیان این نظریه براین باورند زندگی فرهنگی به دلایل زیر باید سازمان یابد: تضمین چندگرایی و آزادی بیان؛ تضمین دستیابی به فرهنگ؛ تضمین مشارکت تمام گروه های مردم در فعالیت های فرهنگی؛ تمرکززدایی یا احتراز از تمرکززدایی در انجام اقدامات یا فعالیت های فرهنگی تا حدی که امکان پذیر باشد؛ تضمین حقوق فرهنگی اقلیت ها؛ کمک به شکوفایی استعدادها؛ بالابردن خلاقیت های فردی و ارتقای توسعه اجتماعی؛ تعدیل بی عدالتی اجتماعی در توزیع علم و دانش و... . آیا چنین سازمانی از زندگی فرهنگی نیازمند مدیریت فرهنگی است؟ در واقع اصطلاح «مدیریت فرهنگی» دربرگیرنده دو مفهومی است که باید از یکدیگر متمایز شوند؛ 1. نخست، بر مفهوم هیئت اجرایی در امور فرهنگی؛ این هیئت معمولا یک سازمان دولتی، نیمه دولتی یا شبه دولتی است که می تواند در فعالیت های خود با بخش خصوصی یا حتی بخش تجاری مشارکت کند یا به طور کلی امور فرهنگی را به این بخش ها واگذار نماید. 2. اصطلاح مدیریت فرهنگی؛ مؤید این نکته است که حتی در ساده ترین جوامع انسانی نیز انجام فعالیت های انسانی را بر عهده داشته باشند. اصولا در تمامی کشورها دو نوع مدیریت فرهنگی وجود دارد: الف): مدیریت فرهنگی عمومی: دولتی یا شبه دولتی که معمولا در سه سطح ملّی، منطقه ای و محلی وجود دارد. توزیع مسئولیت بین این سطوح، معمولا به میزان تمرکززدایی قدرت سیاسی بستگی دارد. ب): مدیریت مجامع، سازمان ها، نهادها و انجمن های فرهنگی، صرف نظر از پایگاه اجتماعی، وظایف، اندازه و اهمیت آن ها. هر دو نوع مدیران فرهنگی، وظیفه بهره برداری از منابع برای پیشبرد سیاست ها را بر عهده دارند. مدیریت فرهنگی دربرگیرنده ابزارهایی برای پیشبرد یک سیاست فرهنگی در تمام سطوح می باشد. این ابزارها در کشورهای گوناگون و بر حسب سیاست های مختلف ممکن است ویژگی های متفاوتی داشته باشند. الگوهای سازمانی متفاوت مدیریت فرهنگی نیز بر اساس معیارهایی همچون: متمرکز بودن یا فدرال بودن ساختار سیاسی، تمرکز یا عدم تمرکز اقتصادی و.. متمایز می شوند. منبع:حوزه
یکشنبه ، ۲۶دی۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عقیق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]