تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1817374886
کتک خوردن عروس 13 ساله در شب حجله از داماد 31 ساله
واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:
کتک خوردن عروس 13 ساله در شب حجله از داماد 31 ساله
روز نو : زن جوان سرنوشت شومی دارد از 13 سالگی شوهر کرد و وقتی مادردوقلوها بود برای سیرکردن شکم بچه هایش کیف قاپی کردو به زندان افتاد.
اولین چیزی که در صورت سهیلا جلب توجه میکند، جای خالی چند دندان در فک بالاییاش است. برای همین کلمات را نمیتواند درست ادا کند. بیشترین حرفی که به گوشم میخورد، حرف «سین» است. زنی 30 ساله، لاغر اندام با پوستی گندمگون که تازه شش ماه است پشت اعتیاد
از این پا و آن پا کردنش مشخص است حوصله مصاحبه و خبرنگار را ندارد، اما قبول میکند حرف بزند. وقتی میخواهم بگوید چرا درگیر اعتیاد شد، دستی به موهایش میکشد و سرش را پایین میاندازد. چند دقیقهای همینطور میماند. سکوتش را نمیشکنم و صبر میکنم تا خودش به حرف بیاید.
سرش را که بلند میکند، با صدای پایینی که به زحمت قابل شنیدن است، میگوید: «ازدواجم زورکی بود. 13 سال بیشتر نداشتم. شوهرم برادر نامادریام و 18 سال بزرگتر از من بود. هیچی از زندگی زناشویی نفهمیدم و... شب حجله وقتی از شوهرم ترسیده بودم همان شب کتک خوردم و ...» با نگاهی پر از معصومیت و چشمانی لرزان، از مشکلی حرف میزند که بسیاری از زنان تجربه کردهاند، اما نمیشود در مورد آن چیزی نوشت.
روی مبل بیقرار است و مدام جابهجا میشود: «بعد از ازدواجم فهمیدم شوهرم، مادرشوهرم و خواهران شوهرم همگی مواد مخدر Drugs میکشند، اما خودم سمت مواد نرفتم. شوهرم خیلی بداخلاق بود و کتکم میزد.»
جای خالی دندانهایش را با دست نشان میدهد و میگوید: «ببینید با میله کوبید به دهانم و چند تا از دندانهای بالایم را خرد کرد. 10، 12 سالی که با هم زندگی کردیم، یک روز خوش نداشتم. شوهرم وسایل خانه را میفروخت و خرج موادش میکرد. سر سیاه زمستان گورش را گم میکرد و میرفت و مرا با سه بچه تنها میگذاشت. هیچ وسیله گرمایشی نداشتیم و زجر میکشیدیم. سه ماه بعد هم دوباره برمیگشت و میافتاد به جان وسایل خانه. دردم فقط همین نبود و از دست صاحبخانهمان هم خیلی عذاب کشیدم. بیاخلاق بود و...»
حرفش را میخورد. کنجکاو میشوم و میپرسم چه میکرد؟ سهیلا گوشه ناخنش را با استرس و نگرانی میجود. نگاهش پر از بیاعتمادی و ترس است. با صدای بسیار آرامی که به زور میشنوم، میگوید: «دوست ندارم در مورد آن حرف بزنم، ناراحتم میکند.» کمی سکوت میکند و با بیحوصلگی موهایش را به هم میریزد. بالاخره به حرف میآید و علتش را توضیح میدهد: «درخواست رابطه نامشروع داشت. وقتی موضوع را به شوهرم گفتم، کتک مفصلی زد و از خانه رفت.»
همانطور که حرف میزند، نگاهم به مچ دست چپش میافتد. رد بریدگی زخم کهنهای روی آن میبینم. دلیلش را میپرسم.
سهیلا رد زخم را با انگشت لمس میکند و ادامه میدهد: «از زندگی خسته شده بودم و میخواستم خودم را راحت کنم. آن روز من و پسر کوچکم در خانه تنها بودیم. تیغ را برداشتم و کشیدم روی مچ دستم. خون فواره زد و بیحال شدم و روی زمین افتادم. پسر کوچکم امیرحسین، چهاردست و پا از پلهها بالا رفت و دختر صاحبخانه را خبر کرد. اگر به دادم نمیرسید، مرده بودم. همراه پدرم از بیمارستان به خانه رفتیم و گفت باید با شوهرم محمد حرف بزند. محمد آمد و پدرم بعد از این که با او حرف زد، گفت برگرد سرخانه و زندگیات. برگشتیم، اما اوضاع از قبل هم بدتر شد. چند وقت بعد محمد همراه پسرعمویش رفتند به یکی از شهرستانها تا گوسفند بدزدند. من باز تنها ماندم. یکی از اقوام شوهرم که کیف زن بود، پیشنهاد داد کیف زنی کنیم. پسرم غذا میخواست و چون نمیتوانستم برایش بخرم، از روی ناچاری قبول کردم، اما هر دو دستگیر شدیم. آش نخورده و دهان سوخته. سه ماه زندان Prison برایم بریدند. پسرم پیش پدرم بود و چون اذیتش میکرد، تصمیم گرفت سند بگذارد تا بیایم بیرون. اگر پسرم نبود، پدرم سند نمیگذاشت. از زندان که بیرون آمدم؛ احساس خیلی بدی داشتم و فکر میکردم همه خبردارند زندان بودهام.»
آستین لباسش بالا میرود و رد زخم بزرگ و عمیقی را روی بازوی چپش میبینم. یک لحظه آرام است و لحظه دیگر بیقرار. مشخص است که یادآوری خاطرات گذشته آزارش میدهد: «صاحبخانهمان میخواست بیرونمان کند. بریده بودم دیگر. شوهرم آن موقع کارش جمع کردن ضایعات بود و لابهلای ضایعاتی که آورده بود، یک کیسه قرص تاریخ مصرف گذشته پیدا کردم. بدون این که فکر کنم، همه را خوردم. 10 روز در کما بودم.»
خنده تلخی روی لبانش نقش میبندد: «نمردم و باز زنده ماندم. برادرشوهرم گفت از شوهرت جدا شو هوایت را داریم، اما میخواستم اسم شوهر رویم باشد تا مردی جرات نکند به من نزدیک شود، اما جدا شدیم. مدتی بود درد داشتم و رفتم دکتر. تشخیص آپاندیسیت دادند و بعد هم جراحی شدم. بعد از عمل خواهرم زنگ زد و گفت بابا و نامادری، دوقلوهایم را به بهزیستی تحویل دادهاند. از بیمارستان فرار Escape کردم و بعد هم از روی ناچاری رفتم خانه مادرم که شوهر کرده بود.»
سهیلا گاهی ناخنهایش را میجود و همانطور که یک درمیان وسط جملههایش سکوت میکند، ادامه میدهد: «بعد از مدتی کار پیدا کردم تا خرجم را دربیاورم. یکی از دوستانم گفت بیا و شیشه بکش حسابی مخت را باز میکند. هوشیار میشوی و میتوانی خوب کار کنی. از اینجا بود که با مواد آشنا شدم. هرچه پول در میآوردم، خرج شیشه میکردم و گاهی با ناپدریام پای بساط مینشستم.»
این بارآستین دست راستش را بالا میزند و دوباره رد بریدگی را نشانم میدهد: «یک بار هم در خانه ناپدری رگم را زدم. یکی از دوستانش را به خانه آورده بود و مشغول کشیدن مواد بودند. عصبانی شدم و دست انداختم یکی از عسلیها را برداشتم و داد زدم تمامش میکنید یا نه؟ بعد برای اینکه بترسند و بساطشان را جمع کنند، با شیشه رگم را زدم.از زندگی با ناپدریام خسته شده بودم. پسر بزرگترم را پدرش با خودش برده بود، اما نامادریام یک روز خبر داد که کجایی پسرت به دلیل رفتارهای پدرش میخواست خودش را دوبار دار بزند. هرطور بود پسرم را پیش خودم آوردم و الان هم همینجاست. مواد خستهام کرده بود، به اندازهای که تصمیم گرفته بودم یا خودم را بکشم یا بالاخره راهی پیدا کنم و از شر مواد خلاص شوم. شرایط بدی داشتم، اما خدا را شکر یک روز که به مرکز پزشکان بدون مرز رفته بودم، از طریق یک نفر با سرای مهر طلوع آشنا شدم و آمدم و پاک شدم.» با دست به بیرون از اتاق اشاره میکند و میگوید که پسرش امیرحسین همینجاست و مدام به او اصرار میکند که از سرا بروند و خانهای اجاره کنند. دل سهیلا برای دیدن دو قلوهایش پرمیکشد که الان باید چهار ساله باشند. یک بار در بهزیستی برایشان جشن تولد گرفت، اما حالا دو سه سالی هست که آنها را ندیده و بیتابیشان را میکند.
تاریخ انتشار: ۱۹ دی ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روز نو]
[مشاهده در: www.roozno.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]
صفحات پیشنهادی
خواستگاری جنجالی داماد 7 ساله از عروس 4 ساله! (+عکس)
خواستگاری جنجالی داماد 7 ساله از عروس 4 ساله عکس برگزاری مراسم خواستگاری پسربچه 7 ساله از دخترعموی 4 ساله اش در مصر جنجالی گسترده در شبکه های اجتماعی به پا کرد به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان دو برادر مصری در روستای طنط الجزیره در مرکز طوخ در استان القلیوبیه مراسم خواقتل نوعروس 16 ساله در خانه مادر/جنون داماد تایید شد
گیل نگاه مرد جوان که همسر ۱۶ سالهاش را به خاطر سوءظن شدید با چاقو کشته بود صبح دیروز از زندان به شعبه چهارم دادگاه کیفری انتقال یافت و محاکمه شد این جنایت شامگاه ۲۷ فروردین سال ۸۹ در یکی از محلههای جنوب تهران اتفاق افتاد و طی آن عروس در جنایتی هولناک قربانی سوءظن همسرش شدخواستگاری جنجالی داماد 7 ساله از عروس 4 ساله! +عکس
خواستگاری جنجالی داماد 7 ساله از عروس 4 ساله عکس برگزاری مراسم خواستگاری پسربچه 7 ساله از دخترعموی 4 ساله اش در مصر جنجالی گسترده در شبکه های اجتماعی به پا کرد آفتابنیوز به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان دو برادر مصری در روستای طنط الجزیره در مرکز طوخ در استان القلیوبپشت پرده قتل عام خانوادگی داماد جوان/جوان 27 ساله 10 نفر را کشت و فرار کرد
گیل نگاه همه اعضای خانواده ات را جلوی چشمانت کشتم تا بــدانی به حرف هایی که زده بودم عمل کردم اما هرگز تو را نمیکشم چون که میخواهم تا پایان عمرت زجر بکشی و روزی صدبار آرزوی مرگ کنی اینها آخرین جملاتی بود که داماد جنایتکار پس از قتل عام اعضای خانواده همسرش در روستای جهان آبقتل وحشیانه نوعروس 16 ساله تهرانی در کنار مادرش
قتل وحشیانه نوعروس 16 ساله تهرانی در کنار مادرش روز نو مرد جوان که همسر 16 سالهاش را به خاطر سوءظن شدید با چاقو کشته بود صبح دیروز از زندان به شعبه چهارم دادگاه کیفری انتقال یافت و محاکمه شد این جنایت شامگاه 27 فروردین سال 89 در یکی از محلههای جنوب تهران اتفاق افتاد و طی آنمحاکمه داماد به اتهام 3 جنایت/قاتل مدعی ارتباط همسرش با یک جوان 26ساله شد
محاکمه داماد به اتهام 3 جنایت قاتل مدعی ارتباط همسرش با یک جوان 26ساله شد پرونده مرد جنایتکار که با هجوم به خانه مادرزنش همسر مادرزن و یکی از آشنایان خانوادگی را به قتل رسانده بود برای رسیدگی در اختیار قضات دادگاه کیفری کرج قرار گرفت آفتابنیوز در این جنایت که بعدازظهر 27 تیمعمای ۷ ساله قتل نوعروس
تازهداماد که به اتهام قتل همسر جوانش از 7 سال پیش در زندان به سر میبرد پس از 3 بار محاکمه صبح دیروز از زندان رجاییشهر به شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران انتقال یافت تا بار دیگر محاکمه شود به گزارش ایران این مرد جوان در بازجوییها گفته شامگاه پانزدهم آبان سال 89 وقتیازدواج عجیب زن 62 ساله و داماد 9 ساله اش! / ببینید
ازدواج عجیب زن 62 ساله و داماد 9 ساله اش ببینید روز نو ازدواج با پسران کم سن در میان این مردم نوعی سنت است جالب است بدانید این ازدواج سمبولیک است و این زوج اصلا با هم زندگی نمیکنند و هیچ رابطه جنسی ندارند به گفته مادر این پسر او چندان تمایلی به ازدواج پسرش نداشته اممرگ راننده 50 ساله بر اثر ايست قلبی
مرگ راننده 50 ساله بر اثر ايست قلبی فرمانده انتظامی شهرستان رشت از جان باختن راننده ی 50 ساله خودرو 206 در حين رانندگی بر اثر عارضه ی قلبی خبر داد به گزارش گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از گیلان سرهنگ رحيم شعباني در گفت و گو با خبرنگار باشگاه گفت شب گذشته ماموران انیک چهارم جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله بیکارند
جدیدترین نماگرهای اقتصادی حکایت از نرخ بیکاری ۱۲ ۲ درصدی در فصل بهار دارد که در این میان نرخ بیکاری جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله ۲۴ ۹ درصد و جوانان ۱۵ تا ۲۴ ساله ۲۷ ۸ درصد بوده است به گزارش مهر جدیدترین گزارشهای بانک مرکزی حکایت از آن دارد که جمعیت کشور در فصل بهار ۷۹ ۷ میلیون نفر ب-
گوناگون
پربازدیدترینها