واضح آرشیو وب فارسی:الف: همه جنجالهای «سلام بمبئی»/ در فیلم مشترک ترانه و رقص هم لازم است!
نام آقای جواد نوروزبیگی تا ابتدای دهه هفتاد با سینمای دفاع مقدس گره خورده بود؛ اما نزدیک به دو دهه است که این گره بازشده و این نام در تیتراژ فیلمهای اجتماعی و تجاری بیشتر دیده میشود. تغییر رویهای که چند سالی است دستاویزی جدی به دست منتقدان داده تا سابقه پاسداری او را دلیل بر پذیرش فیلمهای مسألهدارش از سوی دستگاه نظارتی بدانند. سراغ او رفتیم تا نظرش را در این باره جویا شویم اما اوحرفهای دیگری هم داشت؛ حرفهایی که به بهانه آخرین ساخته او، صراحت بیشتری پیدا کرد تا شاید کمی صادقانهتر پرده از مناسبات دولتمردان و سینماگران در حوزه نظارت و ممیزی بردارد. آن چه در پی میآید بخش اول از گفتوگویی دوقسمتی است که صبح نو به «سلام بمبئی» و حواشی آن میپردازد. بخش دوم این گفتوگوی چالشی در نزدیکی ایام جشنواره منتشر خواهد شد که مرور کارنامه نوروزبیگی است با حرفهای ناگفتهای درباره اقتصاد و سیاست در سینما...
تاریخ انتشار : شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۰۷
شما در سینمای سرگرمیساز، هم آثاری از گونه کمدی مثل مارمولک و طبقهحساس را در کارنامه دارید و هم اثری مثل سلامبمبئی. چرا سمت این جنس سینما رفتید؟ فیلمنامه سلامبمبئی را خواندم؛ بنایم بر این بود که باب تولید مشترک با کشورهای دیگر را باز کنم. نیاز بود در این حوزه هنجارشکنی شود تا از ظرفیت دیگر کشورها استفاده کنیم. باز کردن باب کارمشترک جزو اهداف من است. میخواستیم نشان دهیم که میشود بدون مسأله، نزدیک شد. الان 5 دقیقه از فیلم در ایران است و 100 دقیقه در هند. به نظر شما چه کسی حرف زده است؟ نظر خودتان؟ ما حرف زدهایم! ما آن زن را در فیلم مسلمان کردیم! آنها به شدت با این که یک هندو مسلمان شود مشکل دارند. اصلاً با جابهجایی مذهب در فیلم به دلیل امکان ایجاد جنگ داخلی در کشورشان، مشکل دارند. مگر در فیلم مسلمان شدن زن، صراحتاً نشان داده میشود؟ خطبه عقد میخوانند، بله میگوید، قرآن را میبوسد! اما اینها که نمایش مسلمان شدن آدم نیست! قرآن را میبوسد! مگر معنای بوسیدن قرآن، تشرف به دین اسلام است؟ میتواند ادای احترام به تقدس کتاب باشد. خب آخر فیلم هم که زن میمیرد آن را در قبرستان مسلمانان به خاک میسپارند... در آن نما هم، چیزی مبنی بر مسلمان بودن قبرستان دیده نمیشود. اصلاً آن جا به جز مسلمانان کسی قبرستان ندارد! همه را میسوزانند... بههرحال ما میخواستیم کار مشترک انجام دهیم و آنها با این کار سینمای ایران را شناختند. این چند بازیگر هندی، دغدغه اصلیشان این بود که اگر ایران بیایند، آیا بعدش میتوانند آمریکا بروند یا نه؟ حالا که آمدند و رفتند میگویند که ما میخواهیم بیاییم ایران! باز هم منتظر دعوت ما هستند! من الان از آن طرف، دوسه پیشنهاد دارم! خب اینها خیلی خوب است! یعنی شما صِرف کارمشترک را مثبت میدانید فارغ از این که محتوا به نفع کدام طرف باشد؟ کارکرد محتوا باید به نفع دوطرف باشد. ما اینجا پروانه ساخت را دوماهه گرفتیم اما در هند 6 ماه طول کشید! در هند، پروانهساخت و پروانهنمایش گرفتن خیلیسخت است. خیلی سختتر از ایران. آقای ایلبیگی با ما آمده بود و دید. قوانینی که رییس سازمان سینمایی آن جا تشریح کرد به مراتب سختتر از ایران بود تا حدی که من به آقای ایلبیگی گفتم لطفاً شما یاد نگیر! ردهبندی سنی عجیبوغریبی هم دارند. فکر میکنید ما اشتباهیم که این طور نیستیم یا آنها اشتباه میکنند که سخت میگیرند؟ این، شرایط جامعه آنهاست... یعنی شرایط جامعه ما چه فرقی دارد که ردهبندی سنی در سینمای ما وجود ندارد؟ این را دیگر آقای ایلبیگی باید جواب بدهند. همین الان در انگلستان، سلامبمبئی ردهبندی دارد. به نظر خود من، سلامبمبئی را گروه بیماریهای خاص نباید ببینند. شاید امیدبخش نباشد... اما این فتح بابی بود برای کار مشترک با سایر کشورها. الان من از اسپانیا پیشنهاد دارم. مگر این بد است؟ اصل ارتباط شاید بد نباشد اما به شرط این که لااقل تبعات سوئی برای فرهنگ ایرانی نداشته باشد... ببینید تبعات دارد ولی باید تحمل کنیم! خوب است همه چیز به نفع ما باشد اما... چه دیپلماتیک! پس شاید به همین خاطر باشد که پس از 37 سال برای اولین بار است که صحنه رقص... پس از 37سال؟! (با خنده و تعجب) من خودم یکییکی این همه صحنههای رقص را از فیلمها به شما نشان میدهم! بله. منظور صحنه رقص در فضایی مثل دیسکوست که اساساً برای این هدف طراحی شده و شخصیتها به قصد تماشای رقص و موسیقی، در آن نشستهاند. این، از اول در فیلمنامه بود؟ این را دیدهبودند و پروانهساخت دادند؟ بله. از اول بود! قرار است دروغ نگوییم دیگر! و من حاضرم فیلمنامه را در اختیارتان بگذارم؛ اما درباره این رقص، بالیوود اصلاً این را به عنوان رقص قبول ندارد. پس وجود رقص، جزو شروط آنها بود؟ ما داریم «تولید مشترک» میکنیم! بالاخره وقتی قرار است در هند نمایش دادهشود ترانه و رقص لازم است. همین «I love you»گفتنِ بدونِ بوسیدن، آن جا کلی مسأله برایم درست کرد! میگفتند این جا باید این طور باشد که همدیگر را ببوسند! بالیوود یک سینمای صنعتی است... بالاخره شما موافق بودید که سکانس دیسکو در فیلمنامه باشد یا به خاطر سینمای هند مجبور شدید بگذارید؟ من موافق بودم باشد و خیلی هم از اینها امتیاز گرفتم. ما گفتیم آخرآخرش این است که برای هندیها میگذاریم و برای خودمان برمیداریم ولی این طرف هم، همه موافق بودند. هندیها میخواهند فیلمشان بفروشد! آنها مثل ما نیستند که هنروتجربه و جشنواره و برلین و... غیر از رقص چه توقعاتی داشتند؟ این که خانم مسلمان نشود و در انتها سوزانده شود. نه این که مسلمان شدنش، خیلی گلدرشت، معلوم باشد ولی شما شک نکنید که هست! شما این همه امتیاز دادید که این جنس اسلامی را بیاورید که اینقدر تشرف به آن در فیلم، خاموش است و بعد در رفتارها تغییری ایجاد نمیکند و خیلی چیزهای لااقل ظاهری مثل بیحجابی و دیسکو رفتن و امثالهم با آن قابل جمع است؟! مهم این است که من به عنوان تهیهکننده و همینطور کارگردان به اسلام پایبندم. من معتقد بودم باید یک جایی به ظرافت روسری را جا بیندازم. من خودم هر بار آن صحنه را میبینم که گلزار روسری مادرش را به خانم هدیه میدهد، گریهام میگیرد! آنها طور دیگری به این مسائل نگاه میکنند. بالاخره این فیلم برای ما هم ساخته شده... خب اینجا پذیرفتند دیگر. بالاخره در کار مشترک باید نگاه فرهنگی هر دو طرف را لحاظ کرد. خب در نگاه فرهنگی ما وجود سکانس دیسکو مورد قبول بود؟ بگذارید کامل توضیح بدهم. سکانس رقص از ابتدا در فیلمنامه بود و ما هم همه ترانههای ضبطشده را برای شورای نظارت فرستاده بودیم. من اعلام کردم که مشخصاً روی این آهنگ، قرار است رقص نشان دادهشود. بعد آقای ایلبیگی به دستور مستقیم آقای ایوبی - که اول هم قرار بود خودشان بیایند- آمدند و سکانس رقص را دیدند. ما از اول بنایمان این بود که اگر موافقت نشد، دو نسخه متفاوت خواهیم داشت که در نسخه ایرانی این سکانس نباشد. اسم نمیبرم اما خیلیها معتقد بودند که این رقص که اصلاً چیزی نیست! خیلی باشکوه است و هیچ اشکالی ندارد. بعضیها هم معتقد بودند که از 4دقیقه کمتر شود بهتر است، اما مطلقاً هیچکس نمیگفت که باید برداشته شود. من از اول عمد داشتم که بعد از گرفتن پروانه نمایش، فیلم را به برخی نشان دهم چون نمیخواستم به قول یک عده، از اتصالم به منابع قدرت استفاده کنم. بعد از گرفتن پروانه، کمیسیون فرهنگی مجلس را دعوت کردم و همه 4دقیقه را بدون سانسور، نشانشان دادم. خانمها و آقایان و روحانیون هم حضور داشتند و گفتم که من، پروانه را هم گرفتهام اما میخواهم نظر شما را بدانم که از میان آن 7-6 نماینده حاضر و دو روحانی -آقایان شیخ و .... که اتفاقاً بیشتر از سایرین هم با من همراه بودند- کسی مخالفت خاصی نداشت. بعد از آن هم چون اولین کار بود، باز هم درون من انقلابی بود که آیا اشتباه کردهایم یا نه... باز هم در پردیس کوروش، برای یک تعدادی از سینماگران از جمله آقایان افخمی، آلادپوش، تبریزی، مجیدی و خانم درخشنده و برخی دیگر نمایش دادیم که همگی بالاتفاق موافق بودند. خصوصاً نظر آقای مجیدی هم به واسطه تأکید آقای ایلبیگی و هم از جهت شخصی، برایم خیلی مهم بود و با وجود گرفتن پروانه، اگر ایشان میگفتند نه، کنار میگذاشتم که نهایتاً ایشان هم گفتند شما به هدف خودتان رسیدهاید و این، یک فیلم تجاری است، فقط بهتر است کمی جمعترش کنید. باز هم نگران بودم و فیلم را به آقای جنتی وزیر وقت ارشاد نشان دادم و ایشان هم گفتند فقط زمانش را کمتر کنید. من خودم در یک پارادوکسی بودم چون بالاخره بعد از سالها اولین بار بود... خب فکر میکنید چرا قبلاً نبوده؟ چه اصراری داشتید؟ یک مقداری سینما را ببینید! من فتح باب کردم. الان میتوانیم با هند کار مشترک کنیم. ولی هنجارهای سینمای ما شکسته شد... هنجارهای سینمای هند شکسته شد. شما فیلم هندی دیدهاید. این فیلم، هندی است؟ البته بعضی چیزهایش هندی نیست. میدانید کجای فیلم، اصلاً هندی نیست و ایرانیترین بخش فیلم است؟ تنها توقع ما بعد از اعطای این همه امتیاز و باج فرهنگی به سینمای هند، میتوانست فقط همین نگهداشتن «پایان خوش» باشد! «پایان خوش» اصل مهم سینمای صنعتی، تجاری و سرگرمکننده است چون مردم همهجای دنیا برای امید، پول میدهند و شما همین مقدار را هم از مخاطب ایرانی و حتی هندی دریغ کردید! البته برای آنها شاید جدید باشد اما مخاطب ایرانی، در امتداد سینمای سیاه این سالهایش، حتی از «پایان خوش» یک فیلم هندی هم متنعم نمیشود... شاید من روی فینال با شما موافق باشم اما بههرجهت نویسنده و کارگردان فرد دیگری است. حالا با این همه امتیازدادن، ظاهراً فروش هم افت کرده است. به ما تبلیغات تلویزیونی ندادند
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]