واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
جشن عروسی شهید مدافع حرم لبنانی
شناسهٔ خبر: 3859430 - یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۴
مجله مهر > دیگر رسانه ها
.jwplayer{ display: inline-block; } مادر بی صبرانه منتظر بود تا شاهد بزرگترین و با شکوه ترین روز زندگی فرزندش باشد. شادمانی وجود خانواده را فراگرفته بود. «صلاح» در حال آمدن به خانه بود. همه چیز برای استقبال از شهید آماده بود. حریم حرم نوشت: مادر باور نمیکرد که «صلاح»* آنقدر بزرگ شده که زمان دامادیاش فرا رسیده باشد. حتی نشانههای مردانگی هم معصومیت دوران کودکیش را نپوشانده و آن برق آسمانی و ملکوتی همیشگی از چشمانش نهان نشده است. آن طفل دردانه مادر که با نگاه کردن به او در عمق جانش احساس آرامش می کرد، دیگر برای خود مردی شده بود.
همزمانی جشن میلاد نبی گرامی اسلام (ص) و جشن عروسی «صلاح» شادمانی مادر را فزونی میبخشید. قرار بود مراسم عروسی او در روز ۱۷ ربیع الاول برگزار شود. اما مدتی قبل از آنکه موعد جشن ازدواج برسد، «صلاح» کوله اش را بر دوش گرفت و راهی میدان جهاد شد. «صلاح » پیش از حرکت والدینش را صدا زد تا با آنها وداع کند و رویشان را برای آخرین بار ببوسد. پدر و مادر از نحوه خداحافظی او بسیار متعجب شدند و زمانی که علتش را پرسیدند او جواب داد: « این بار دوست دارم که با هر دوی شما وداع کنم ». او میدانست که موعد دیدار محبوبش نزدیک است و از صمیم قلبش درک کرده بود که لحظه دیدار فرا رسیده است.
رفت و خبری از او نشد
همه یقین پیدا کرده بودند که که مراسم عروسی هرگز در زمان مشخص شده برگزار نخواهد شد. «صلاح» به مادرش گفته بود «ان شا الله عروسی من در روز ۱۷ ربیع الاول خواهد بود و به تعویق نخواهد افتاد» اما هیچ خبری از او نبود. آنچه نصیب مادر شده بود انتظاری جان فرسا بود. حتی خبر شهادت پسرش هم میتوانست آبی بر آتش وجودش باشد.
دو هفته قبل از فرارسیدن زمان عروسی جمعی از دوستان «صلاح» قصد رفتن به عتبات مقدس در عراق را داشتند. پدر شهید از آنها خواست تا از حضرت عباس (ع) بخواهند تا برگشت فرزندش را تسهیل بخشد به این امید که کمی از داغ فراق و دوری که طاقت مادر «صلاح» را طاق کرده بود، کم کند. گریههای شب و روز مادر قلب پدر را به آتش می کشاند.
پدر و مادر «صلاح» منتظر در خانه نشسته بودند که تلفن به صدا در آمد. شماره از عراق بود. پدر به چهره همسرش نگاه کرد؛ اشک در چشمانش میدرخشید. دوست «صلاح» از پدر او پرسید که آیا «صلاح» برگشته است؟! و پدر با بغضی در گلو جواب داد: «نه».
مکالمه تلفنی به سرعت به پایان رسید و مدتی سکوت در خانه حکم فرما شد. پدر نزدیک همسرش نشست و دلداری اش داد: «بر می گردد ... «صلاح» به همین زودی بر میگردد.»
هیچ نشانی از بازگشت «صلاح» در کار نبود اما پدر در اعماق قلبش بازگشت فرزندش را حس میکرد. با خود میگفت چرا برنگردد؛ من از دوست صلاح که زائر عتبات مقدس است خواستهام تا به حضرت عباس (ع) متوسل شود و از او بخواهد تا شفیع شود و صلاح را به ما برگرداند.
درست در همان روز، تلفن به صدا در آمد. شماره از داخل لبنان بود. پدر «صلاح» آنچه را که میشنید باور نمیکرد. شادمانی و خوشحالی بی وصفی در قلب پدر شهید موج میزد. «صلاح» برگشته بود. انتظار به پایان رسید
روزها گذشت تا اینکه انتظار جان فرسای خانواده به پایان رسید. هر کسی مشغول کاری بود؛ یکی ماشین را آورده بود و دیگری آن را برای داماد آماده می کرد؛ دیگری با دستههای گل می آمد و آن دیگری تصویر بزرگی از داماد آماده کرده بود. مادر داماد سینی بزرگی در دستش داشت که در آن گلبرگهای پرپر شده قرار داشت و نغمههایی در مدح فرزندش آماده کرده بود و میخواست از خصلتهای فرزند دلبندش برای دیگران بگوید.
دوست «صلاح» همانی که از عراق با پدر شهید تماس گرفته بود بعد از آنکه شنیده بود «صلاح» هنوز برنگشته، به حرم حضرت ابوالفضل (ع) رفته، ضریح را گرفته و فریاد زده بود: «یا عباس(ع)! «صلاح» را برگردان. مگر نه اینکه هر کسی در شام شهید شود «عباس زینب» است!».
علی رغم گمان برخی، مراسم جشن دامادی «صلاح» درست در همان زمان مشخص برگزار شد. مادر بی صبرانه منتظر بود تا شاهد بزرگترین و با شکوه ترین روز زندگی فرزندش باشد. شادمانی وجود خانواده را فراگرفته بود. «صلاح» در حال آمدن به خانه بود. همه چیز برای استقبال از شهید آماده بود. شهید «صلاح الدین علی یوسف» درست در روز یکشنبه ۱۷ ربیع الاول ( ۲۰۱۴/۱/۱۹- ۱۳۹۲/۱۰/۲۹) به خانه بازگشت.
«صلاح» خلف وعده نکرد و درست در همان تاریخی که مشخص کرده بود به خانه بازگشت و در جشن داماد شدنش حضور یافت.
*شهید « صلاح الدین علی یوسف» جوان ۲۵ ساله اهل «شهابیه» لبنان و از رزمندگان مقاومت لبنان در تاریخ ۲۰۱۳/۱۱/۱۹ – ۱۳۹۲/۸/۲۸ در غوطه شرقی واقع در سوریه طی عملیاتی شهادت طلبانه که با هدف نجات دیگر رزمندگان مقاومت از محاصره تروریستهای تکفیری انجام شد، به شهادت رسید و دو ماه بعد پیکر پاکش تشییع شد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]