تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833791129
احمد سمیعی در گفتوگو با فارس مطرح کرد دلایل استعفای مصدق را باید در خود او جست/تفاوت مصدق و قوامالسلطنه
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: احمد سمیعی در گفتوگو با فارس مطرح کرددلایل استعفای مصدق را باید در خود او جست/تفاوت مصدق و قوامالسلطنه
مبارزه ملی شدن صنعت نفت گفت: یعنی دلائلی که مصدق را وادار به استعفا کرد، در وجود خودش بود. او فکر میکرد که دیگر نمیتواند ادامه بدهد و وقتی هم او را آوردند، دچار دستپاچگی شد و نمیدانست باید چه کار کند.
خبرگزاری فارس ـ گروه تاریخ: تفاوت دیدگاهی که در این گفتوگو در باره زمینههای سیاسی رویداد 30 تیر با سایر دیدگاهها و تحلیلها ارائه شده، در این است که راوی با اتکا به مشاهدات و تحقیقات شخصی خود بر این باور است که استعفای دکتر مصدق در روزهای پایانی تیرماه 1331 بیش از آنکه در رویدادها و وقایع نهضت ملی ریشه داشته باشد، از خصال و ویژگیهای سیاسی وی نشات گرفته است. استاد احمد سمیعی که خود از فعالان جوان و پرشور نهضت بوده است، پس از سپری شدن بیش از نیم قرن از رویداد 30 تیر تاکید دارد که مردم در آن روز میدانستند که استعمار را نمیخواهند، اما بر این نکته آگاهی نداشتند که چه چیز را میخواهند و یا دولتی که قرار است پس از جانفشانیهای آنان دو باره زمام امور را در دست گیرد، بناست چه کارهائی را انجام دهد! و همین رمز ناکامی نهضت در ماههای پس از 30 تیر است. با سپاس از استاد که ساعتی را با ما به گفتوگو نشستند.
* برخی از مورخین معتقدند که دکتر مصدق در سیام تیرماه 1331 مایل به کنار رفتن بود و از مدتها قبل مترصد فرصتی که این کار را انجام دهد. برخی دیگر بر این باورند چون به درخواستمنطقی او وقعی گذاشته نشد، استعفا داد. تحلیل جنابعالی از این موضوع چیست؟ ما برای طرح هر مسئلهای و سخن گفتن درباره آن، باید به ریشهیابی بپردازیم. ریشهیابی در زمینه 30 تیر به آغاز کار دکتر مصدق برمیگردد. دکتر مصدق در خاطرات و تألمات مینویسد که من امروز به مجلس آمدم و دیدم همه در حالت نگرانی به سر میبرند و گفتند فردی در دربار هست که احتمالا کاندیدای نخستوزیری است. شخصی که در آن روز عنوان کرد که دکتر مصدق سمت نخستوزیری را بپذیرد، در مقطعی که رزمآرا نخستوزیر بود، یک روز به منزل آقای دکتر مصدق میآید و پیشنهاد میکند که شما بیائید نخستوزیری را قبول کنید. اینجا مسئلهای مطرح میشود. یک کسی نخستوزیر است و به هر حال مسائل مملکتی هم در اختیار اوست، مجلس هم هست، او هم از مجلس رای اعتماد گرفته و آن وقت یک کسی از طرف شاه نزد دکتر مصدق میآید و میگوید شما بیائید و نخستوزیری را قبول کنید! از دو حال خارج نیست. یا باید تمهیداتی در کار باشد که آن آدم را ساقط کنند و یا به نوعی او را از بین ببرند. غیر از این هیچ مسئله دیگری نمیتواند قابل قبول باشد. این چون نوشته شخص دکتر مصدق است، میشود روی آن تکیه کرد. من در این باره در کتابی که دو سال پیش به نام 22 نخستوزیر در 37 سال منتشر شده، به این نکته اشاره کردهام که این معمائی است که به هرحال باید روزی شکافته شود. از جمال امامی که نوشتهای نداریم، دکتر مصدق هم که جز همین یک بار اشارهای به این نکته نکرده و شخص شاه هم اساسا اشارهای به این نکته نداشته. متاسفانه خاطرات رزمآرا هم تا زمان خاصی وجود دارد و از آن زمان به بعد چیزی در اختیار ما نیست. مسئله رای اعتماد دکتر مصدق به این ترتیب مطرح میشود که آن کسی که در دوره نخستوزیری رزمآرا نزد دکتر مصدق آمده و گفته که نخستوزیری را قبول کنید، حالا در جلسه مجلس میگوید که نخستوزیری را بپذیرید. *منظورتان جمال امامی است؟ بله، البته دکتر مصدق میگوید چون او قبلا آمده و به من گفته بود که نخستوزیری را بپذیر و من نپذیرفته بودم، گمان میکرد حالا هم قبول نخواهم کرد؛ بماند که این همان طور که اشاره کردم، اساساً یک معماست که مملکت نخستوزیر داشته باشد و بیایند به کس دیگری بگویند که بیا و نخستوزیر بشو. برای اینکه سخنم مستند باشد، این نکته را عینا از زبان خود دکتر مصدق نقل میکنم. او میگوید: «از شخص دیگری برای تصدی این مقام اسم بردند. مقتضیات روز اجازه نمیداد که به کاندیدای سیاست بیگانه رای بدهند. چون صحبت در گرفت و مذاکرات به طول انجامید، برای تسریع در کار و خاتمه دادن به مذاکرات، یکی از نمایندگان که چند روز قبل از کشته شدن رزمآرای نخستوزیر، به خانه من آمده بود و مرا از طرف شاهنشاه برای تصدی این مقام، دعوت کرده بود و هیچ تصور نمیکرد برای قبول کار حاضر شوم، اسمی از من برد که بلاتامل موافقت کردم.» حالا باید پرسید که آن روز چرا قبول نکرد و حالا چطور شد که قبول کرد؟ البته میگوید حالا به این دلیل قبول کردم که آن آدمی که در دربار نشسته بود، نخستوزیر نشود. جبهه ملی تشکیل شده بود و در مجلس هم نمایندگانی داشت و این آقایان با رزمآرا شدیدا مخالفت کرده بودند. علاء هم که سرکار آمد، بدون دلیل استعفا داد. دکتر مصدق در همین کتاب اشاره میکند که شب قبل، علاء نزد او آمده و مذاکراتی انجام شده و حتی مطلبی بوده که قرار بود آن روز مطرح کند که نکرد. ملاحظه میکنید که شروع حکومت دکتر مصدق در یک شرایط استثنائی اتفاق میافتد و حالت معما دارد. به هر حال، ایشان نخستوزیر میشود و کابینه اولی که تشکیل میدهد، حتی مورد موافقت دوستانش هم قرار نمیگیرد. افرادی در کابینه او بودند که علیالاصول مورد قبول عامه نبودند. در فاصله نخستوزیری وی، همه افراد جبهه ملی و افراد تاثیرگذار در ایجاد حکومت او، گاهی پنهان و گاهی آشکار، نسبت به او تردیدهائی را بروز میدادند که این موارد قابل مطالعه هستند. بعدها مشخص میشود که برخی از اینها از همان ابتدا با دکتر مصدق مخالف بودند، منتهی قدرت اینکه علم مخالفت را برافرازند، نداشتند، چون در آن برهه، دکتر مصدق کسی بود که مردم اشتیاق زیادی نسبت به او داشتند. *منظورتان اعضای اولیه جبهه ملی است که نماینده مجلس بودند؟ فقط اعضای جبهه ملی نبودند. از گروههای دیگر هم افرادی بودند که از ایشان دفاع میکردند، ولی بعدها جزو مخالفین ایشان شدند. رابطه دکتر مصدق و شاه به هرحال به مرحلهای رسیده بود که ارتش در کارهای دکتر مصدق مداخله میکرد. در انتخاباتی که دکتر مصدق کرد، خیلیها استفادههای مشروع و نامشروع کردند. برای نمونه میگویم که قبل از شهریور20، آقائی به نام فروزان، شهردار تهران بود که بعدها هم معاون وزیر دارائی شد. او درباره وقایع شهریور نطقی میکند. این مطلب را من در کتاب 37 سال آوردهام. وقتی مجسمه شاه را در میدان 24 اسفند میگذارند، او نطق میکند و میگوید وقتی مردم به این مجسمه میرسند، باید حالت تعظیم و تکریم داشته باشند، چون به هرحال ایران نوین ساخته شده است! همین فرد، به فاصله چند روز، با چرخشی معکوس میآید و نطق میکند که: «آقا! همه بودجه شهرداری صرف کاخها شده، برای یک کسی استخر ساختهایم و برای کس دیگری بنای دیگری ساختهایم.» و آن وقت این آدم، طبق نوشته صریح خودش، به سفارش آیتالله کاشانی از شمال وکیل مجلس میشود و با توجه به چنین سوابقی مورد تائید قرار میگیرد! حالا چه قبول کنیم که حرفهای قبلی او درست بوده، چه حرفهای بعدی، به هرحال این همه تناقض در او وجود دارد و بعد هم میشود معاون وزیر دارائی. هدف مصدق این بود که شاه سلطنت کند، حکومت نکند، ولی شاه گفته بود اگر مسئله به این شکل باشد که من کارهای نیستم و دوست نداشت کنار باشد. میخواست در همه امور مداخله کند تا مسئله استعفا پیش آمد. دکتر مصدق خسته شده بود، برای اینکه احساس میکرد که: همسفرانش سپر انداختند بال شکستند و پر انداختند یعنی قدرت حرکت و انسجام کار در دستش نبود. در مجلسی که خودش به راه انداخته بود، عدهای مخالفش بودند. از یک طرف شاه با آن کارهائی که میکرد و بهخصوص برادرش علیرضا و خواهر و مادرش، همه اینها دست به دست هم داده و شرایط را برای دکتر مصدق، بسیار دشوار کرده بودند. بعد هم باید به این نکته اشاره کنم که رجال ما دو نوع هستند. عدهای که منافع ملی برایشان مهم است و برایشان فرقی نمیکند که دیگران از آنها تعریف یا تنقید کنند، افرادی مثل قوامالسلطنه که برایش مهم نبود که مردم به او بد میگویند و دلش میخواست کاری بکند که به نفع کشور باشد. مثل قضیه آذربایجان و یا آن سه نامهای که در مورد مجلس مؤسسان به شاه نوشت، ولی دکتر مصدق علاقه داشت که موقعیت شخصی او حفظ شود. *یکی از موارد دیگری که درباره زمینههای استعفای دکتر مصدق مطرح میکنند این است که وی در طول یک سال نخستوزیری، توفیقی در حل و فصل عادلانه مسئله نفت پیدا نکرد. عمده پیشنهاداتی را که در مورد خرید نفت از ایران صورت میگرفت، رد کرد. البته برخی بر این نکته تاکید دارند که او نمیخواست فروش نفت به امریکا در تاریخ به نام او ثبت شود و در مجموع پیچ و خمهای مسئله نفت سبب شده بود که او شخصا راضی به استعفا باشد. تحلیل شما در این مورد چیست؟ دکتر مصدق وسیلهای میخواست تا این بندهائی را که به دست و پای او بسته شده بودند، پاره کند و تنها راهی که در مقابل خود میدید این بود که استعفا بدهد و زمینه هم به دست آمده بود که اختیاراتی را از شاه بخواهد و او ندهد، ولی به هرحال او آمده بود که نفت را ملی و انتخابات آزاد را برگزار کند و همیشه هم میگفت که من برنامهام همین است و برنامه دیگری ندارم و در هر دو هم دچار مشکل شد، یعنی انتخابات به آن صورتی که باید صورت نگرفت و کسانی به مجلس آمدند که با او نظر توافق نداشتند. *با اینکه در انتخابات هم محدودیتهای زیادی را ایجاد کرد. بله، ولی به هرحال نشد. البته اینها مسائلی نیستند که بشود به این سادگی و اختصار از آنها عبور کرد. واقعا باید ببینیم شرایط آن روز چگونه بود. آنچه میخواهم عرض کنم چیزی است که شخصاً شاهدش بوده و آن را لمس کردهام. من 21 ، 22 سال بیشتر نداشتم و تازه فارغالتحصیل شده بودم و در تشکیلاتی به نام «نهضت خداپرستان سوسیالیست» مربوط به نخشب، فعالیت میکردم؛ البته ما پنج نفر بودیم و رفتیم به حزب ایران، ولی در آنجا تشکیلات خود را حفظ کردیم. آقای کوهستانینژاد اینها را در کتابش نوشته. همین حفظ تشکیلات باعث شد که ما را از حزب ایران اخراج کردند و «جمعیت آزادی مردم ایران» را درست کردیم و بعد هم «حزب مردم ایران» را تشکیل دادیم که بعد از 28 مرداد هم فعال بود تا جبهه ملی دوم که مسائلی بر ما گذشت. اول باید ببینیم فضای آن دوران چگونه بود و روشنفکران، یعنی کسانی که واقعا میاندیشیدند، چقدر بودند. در آن فضا رجالی که به عنوان استخوانبندی جبهه ملی مطرح شدند، واقعا جالب و قابل بررسی هستند. تک تک اینها را باید بررسی کرد. کسانی مثل حسین مکی، حائری زاده، دکتر بقائی و یا سران حزب ایران، مجموعهای بودند که همه تصور میکردند اینها همه جوانب را درست متوجه میشوند. حزب ایرانیها آدمهای درستی بودند، مثلا مهندس حسیبی کسی بود که به نظر من فقط پیشنهادات خوبی میداد، ولی به قول شاعر: «گاو نر میخواهد و مرد کهن». هرکاری شیوه اجرائی خاصی میخواهد. در آن روزگار و در آن شرایط ما واقعا افت کرده بودیم و کشتیمان به گل نشسته بود. دکتر مصدق در قایق سوراخی نشسته بود و هرچه جلوتر میرفت، سرعت ورود آب به این قایق بیشتر میشد و میتوانست همه را غرق کند. برای اینکه قایق بهکلی غرق نشود، به این شیوه متوسل شد، منتهی قیام مردم شکل دیگری به این جریان داد. در اینجا نقش آیتالله کاشانی، بسیار برجسته و برانگیزاننده مردم است. ما نمیتوانیم منکر این اصل بشویم که نیروهای روشنفکر و به اصطلاح فکلی آن روزها با جریان مذهبی سنتی هماهنگ شدند و 30 تیر شکل گرفت. نکته قابل بررسی این است که 30 تیر که با این همه امید و التهاب و شور و هیجان و شهید دادن پیش آمد، نتیجهاش چه شد؟ اگر حتی نگوئیم که در 30 تیر، آیتالله کاشانی نقش اول را داشت، ولی تردیدی نیست که وقتی گفت اگر شاه قوام را برکنار نکند و دکتر مصدق را برنگرداند، جریان مبارزه را متوجه دربار خواهم کرد، در تصمیم شاه به قبول این درخواست، نقش تعیینکننده داشت. بدیهی است که چنین فردی میخواهد در مسائل نقش داشته باشد، منتهی فرق است بین کسی که چنین نقشی را برای خودش در ذهن دارد با کسی که میخواهد حکومت کند. بین این دو، کیلومترها فاصله است. *شما در آن زمان فعال بودید و هم اینک نیز پس از نیم قرن، در این باره پژوهشهائی را انجام میدهید. از نظر شما استعفا آخرین راه حل بود یا شیوه دیگری هم میشد اتخاذ کرد؟ دکتر مصدق خودش را دوست داشت و احساس میکرد همه کسانی که با او قرار و مدار گذاشته بودند، پراکنده میشوند. البته خودش هم اشتباه کرد و موقعی که اعلام نخستوزیری کرد، گفت من دیگر با جبهه ملی کار ندارم. بالاخره وقتی یک جمعی با هم حرکتی را انجام میدهند، آرزوهائی دارند. حالا من به پست و مقام و منصب اشاره نمیکنم، ولی وقتی ما میگوئیم خیر! خودم تصمیم میگیرم، کار به سامان نمیرسد. یکی از اشکالات عمده دکتر مصدق این بود که همیشه تنها فکر میکرد و تصمیم میگرفت و با کسی مشورت نمیکرد. این استعفا هم از مصادیق همین ویژگی است. این کارش دلیل هم داشت. دکتر مصدق یک پارلمانتر بسیار قوی بود و میتوانست در جهت مخالفت در مجلس، نقشآفرینی خاصی بکند. نمونهاش انتخابات دوره چهاردهم و برنامههائی است که در این دوره پیاده کرد. به درست و غلط بودن برنامههایش کاری ندارم، ولی به هر حال آدمی بود که آن طرف میز میتوانست بسیار نقشآفرین باشد، منتهی تجربه این طرف میز را نداشت و اگر هم داشت، مربوط به دورانی بود که حاکمیت شکل دیگری داشت، یعنی اگر در فارس سمتی گرفته بود، با نخستوزیری در آن شرایطِ بسیار ملتهب جهانی تفاوت اساسی داشت. او به عناصری نیاز داشت که واقعا در اختیارش نبودند. مثلاً در همان دورهای که اختیارات شش ماهه را از مجلس گرفت، قوانین خیلی خوبی وضع کرد و همه هم این نکته را قبول دارند، ولی قانون خوب، عامل اجرای خوب میخواهد. شما وقتی میخواهید به نتیجه مطلوب برسید، باید کسی را داشته باشید که برنامههایتان را اجرا کند، وگرنه نمیشود که بنشینید و برنامه و قانون خوب بدهید. اکثر قوانین وقتی نوشته میشوند، خوبند. هیچ قانونی بد نوشته نمیشود. اساس مجری کار است. این قانون را قرار است دست چه کسی بدهیم و میخواهد چگونه عمل کند؟ اگر قرار باشد هر کسی قانون را آن گونه که پسند و دلخواه خود اوست، اجرا کند، قانون بهکلی از دست میرود. با این نکاتی که عرض کردم، دلایل استعفای دکتر مصدق را باید در خود او جستجو کرد و در خارج از خود او و در محیط اطراف او، اساساً قابل بررسی نیست، یعنی دلائلی که او را وادار به استعفا کرد، در وجود خودش بود. او فکر میکرد که دیگر نمیتواند ادامه بدهد و وقتی هم او را آوردند، دچار دستپاچگی شد و نمیدانست باید چه کار کند. او چاره نداشت و باید قبول میکرد. *وقتی خبر استعفای دکتر مصدق را شنیدید، همراه با دوستان و همفکرانتان چه اقدامی کردید؟ اتفاقا ما آن موقع هنوز در حزب ایران بودیم. وقتی ما به حزب ایران رفتیم، هنوز از امکانات، خبری نبود. یک سالن بزرگ بود که افراد در آنجا جمع میشدند و غالبا هم آدمهای خوبی بودند، ولی اهل تجارت و این چیزها بودند و کمتر سیاسی بودند. مثلا میگفتند مهندس زیرک زاده یک پارلمانتز درجه اول است، در حالی که اصلا این طور نبود. مثل این است که شما محصل کلاس اول ابتدائی باشید و وقتی معلم به سر کلاس میآید، فکر کنید که او موجود فوقالعادهای است، ولی وقتی خودتان بزرگ و معلم میشوید، میبینید این خبرها نیست. در آن حزب هم این خبرها نبود. یعنی ما حتی میز و صندلیهای آنجا را هم که تمیز میکردیم، میدیدیم در کشوهای آنها چقدر خاک نشسته! ما یک جمعیت جوان بودیم و فعالیت میکردیم و در انتخاباتی هم که دکتر مصدق به راه انداخت نمیتوانستیم کاندیدا بدهیم، چون کسی را بالای 29 سال نداشتیم. یک دکتر بزرگ نیکنفس داشتیم که البته او هم توفیقی پیدا نکرد. یادم هست که برای انتخاب ایشان رفته بودیم به منزل آیتالله شیخ حسین لنکرانی که ایشان بیاید و در تائید او سخنرانی کند. اصلا کسی خبر نداشت که دکتر مصدق چنین تصمیمی گرفته. ناگهان آگاه شدیم که قرار است دولت استعفا بدهد و مجلس هم تشکیل شده و قوام را انتخاب کرده و امام جمعه تهران هم عدهای را جمع کرده و از مجلس رای اعتماد گرفته. جالب اینجاست که حتی عدهای از دوستان دکتر مصدق، در خانه قوام چائی میدادند! من نمیخواهم از کسی اسم ببرم، ولی به هر حال اینها برای اینکه خود را به حضرت اشرف نزدیک کنند، از این جور کارها هم کردند. اینجا نکته دیگری هم هست که آن را در کتاب 29 نخستوزیر در 37 سال هم ذکر کردهام و آن هم اینکه قوامالسلطنه در پذیرش سمت نخستوزیری، گول اشرف پهلوی را خورد. او باید میدانست که در آن سن و سال، دیگر قوامالسلطنه سال 24 که رفت مسکو و با استالین صحبت کرد، نیست. مردی است که مرتباً خوابش میبرد. در آن دوران حد سنی مثل حالا نبود. در خبرهای جراید میخواندید که پیرمرد 50 سالهای در خیابان تصادف کرد و مرد! آدم 50 ساله، پیر محسوب میشد: ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روزه دریابی
*در پذیرش نخستوزیری توسط قوام، جاهطلبیهای او نقش نداشت؟ صددرصد. اساسا اشرف سوار بر موج تفکر جاهطلبانه قوام شد و او را تشویق کرد که به میدان بیاید، ولی خود پیرمرد باید فکرش را میکرد که دیگرتوان ندارد. البته اطرافیان قوام هم آدمهائی بودند که بر اساس 20 سال پیش خودشان فکر میکردند. مثلا در مورد اعلامیه قوامالسلطنه قولهای فراوانی هست. ارسنجانی چیزی میگوید، مورخالدوله سپهر چیز دیگری میگوید. من چون خاطرات مورخالدوله را چاپ کردهام، از او نقل قول میکنم. ابتدا این نکته را ذکر کنم که مورخالدوله هیچ وقت خودنویس دستش نمیگرفت. او یا با مداد مینوشت یا با قلم فرانسه و دوات، در صورتی که ارسنجانی نوشته وقتی رفتم آنجا دیدم مورخالدوله سپهر نشسته و خودنویس به دست دارد. مورخالدوله میگوید وقتی که قوامالسلطنه اعلامیه را برای من خواند، من گفتم: «آقا! این با شرایط روز تطبیق نمیکند. شما قوامالسلطنه 1325 نیستید». *یعنی این اعلامیه را خود قوام نوشته است؟ صددرصد، شک نکنید. من به شما تاکیداً میگویم که خود او نوشته. ملکالشعرای بهار کسی است که در زمینه ادب فارسی و شعر خراسانی نظیر ندارد. ایشان وزیر کابینه قوامالسلطنه بود. خود ایشان میگوید که قوامالسلطنه هیچ گاه نیاز نداشت که حتی من برایش چیزی بنویسم. در این زمینه اشعاری هم دارد. مورخالدوله میگوید به هرحال وقتی این حرفها را به قوام زدم، احساس کردم که کمی تکان خورد و گفت حالا چه میشود کرد؟ اگر شعری به نظرت میرسد که میشود به آن اضافه و متن را تلطیف کرد، این کار را بکن و بعد هم آن شعر منوچهری دامغانی را خواند که: عمر خوش دخترکان رَز به سر آمد کشتنیان را سیاست دگر آمد مورخالدوله میگوید وقتی بعدازظهر آن روز سجادی با آن صدای رسا، اعلامیه را خواند، حیرت کردم که کشتیبان را از کجا آورده بود. اتفاقا درست هم فکر کرده بود که ناخداست و باید این کشتی را حرکت بدهد. *قوام به اتکای ویژگیهای شخصی خود این قدر محکم صحبت میکرد و تصور نمیکرد که آن آدم قبلی نیست؟ آدمها این طورند. تمام رجال دوران پهلوی ادعاهائی میکنند که واقعی نیست. انسان ادعاهائی میکند و دلش میخواهد آن طور باشد، ولی در عمل این گونه نیست. حرکت 30 تیر یک جنبش انسانی و خودجوش بود. دکتر مصدق به هرحال به عنوان یک سمبل در جامعه ما مطرح بود و هدایت و حمایت آیتالله کاشانی هم مضاعف بر آن شده و این حرکت را شکل داده بود. *اولین کانونهای مقاومت در کجا شکل گرفته بود؟ در آن دوران بازار نقش اساسی داشت. کسبه در محلات مختلف آثار وجودی داشتند. مساجد در آن روزگار نقشآفرین بودند. بچهها در مدارس و دانشگاه یک جور حالت استتثنائی داشتند. واقعاً جنبش ملی شدن صنعت نفت یک نهضت بود، یعنی مردم واقعا احساس میکردند بندهائی را که سالها انگلیسیها به دست و پای آنها بسته بودند، میخواهند پاره کنند و مصدق به عنوان یک قهرمان حرکت کرده بود، منتهی او هم قهرمانی بود که سنش اجازه نمیداد. مثلاً اگر دکتر فاطمی نقش مؤثرتری در این جریان داشت، شاید وضعیت فرق میکرد. دکتر مصدق و دکتر بقائی در یک خط حرکت میکردند. دکتر بقائی یک سر و گردن از افراد جبهه ملی سر بود و آنها تحمل این مسئله را نداشتند. بقائی آدم سرکشی بود. این روزها کتابی دارم که منتظر مجوز ارشاد است به نام خاطرات سرتیپ صفاری که در سال 1324 رئیس شهربانی قوام و سالها سناتور بود. او در باره دکتر بقائی میگوید آدم منتقمی بود، به همین دلیل حاضر نبود زیر بار حرف کسی برود. شما حزب ایران و حزب زحمتکشان را در آن ایام مقایسه کنید. ما 100 تا 150 جوان بودیم که به طور خودجوش وارد حزب ایران شده بودیم، ولی دکتر بقائی خودش آن تشکیلات را به وجود آورده بود. دکتر بقائی مرد سیاست و مبارزه بود و سواد اجتماعی زیادی داشت. دیگران اهل زد و بند بودند. *یعنی صداقت داشت؟ به آن معنا خیر. شخصیت افراد به هر حال یک نمود ظاهری دارد، یک نمود داخلی. آنچه که مربوط به شخص خود اوست، ربطی به ما ندارد. ما باید در صحنه سیاست، او را مطالعه کنیم. در صحنه سیاست آدمی بود بسیار قوی، مقتدر و تشکیلات دهنده. *از استعفای قوام و رویدادهای پس از آن میگفتید. آن جمعیت حالت بغض داشت و با بغض حرکت میکرد تا برسد به آنچه که میخواست بشود و البته خودش هم درست نمیدانست چه میخواهد! نمیدانست که دکتر مصدق اگر برگردد واقعا چه میشود و یا قرار است چه بشود! یک حرکت کور بود، منتهی در آن یک تفکر اصیل وجود داشت که ما میخواهیم بندهای استعمار را پاره کنیم. در برابر آن جوشش و التهاب به هرحال مقاومتهائی هم شد. علیرضا برادر شاه که اتفاقاً در اثنای 30 تیر به دست مردم هم افتاد، دستور بسیاری از تیراندازیها را داد. بین برادران شاه او کسی بود که مثل پدرش بود و با بقیه فرق داشت. *در روز 30 تیر، نیروهای نظامی چه موقع دست از تهاجم برداشتند؟ تا ساعت 4 بعدازظهر مردم تلاش میکردند، ولی نیروهای انتظامی تیراندازی و مقاومت میکردند. در حدود ساعت 5/4، 5 بعدازظهر ناگهان حالت دیگری به وجود آمد، چون اعلام شد که قوام استعفا داده است. البته از ظهر این شایعه وجود داشت که قوام نمیتواند بماند، چون نمایندگان جبهه ملی رفته بودند دربار و با شاه صحبت کرده بودند و استعفای قوام مطرح بود، ولی آن جمعیتی که در حال جوش و خروش بود که از این مسائل خبر نداشت. در ساعت 5 دیدیم که آرامش برقرار شد. من در خیابان اسلامبول چهار پایه گذاشتم و رفتم روی آن ایستادم و از مردم دعوت کردم که دیگر تمام شد و تظاهرات نکنید. یکمرتبه احساس کردم دارند روی سرم ریگ میریزند، نگو مردم نقل خریده بودند و میپاشیدند! ساعت 7 بعدازظهر دستور داده شد مردم را دعوت کنید که به خانههایشان بروند. اینها چیزهائی هستند که من به چشم خودم دیدم که مردم در قهوهخانهها نشسته بودند و داشتند چائی میخوردند. همین قدر که میگفتیم مردم! دوستان! رفقا به خانههایتان بروید، استکانهای نصفه چای را زمین میگذاشتند و میرفتند. تا این حد حس همکاری و دوستی و صمیمیت وجود داشت. من این حالات را تنها یک بار دیگر در روزهای قبل از انقلاب هم دیدم. یا آن بچههائی که فرار میکردند و مردم در خانههایشان را برای آنها باز میکردند. پاسبانها هم دیگر آن حالت را نداشتند، دستور را اجرا میکردند، ولی محرمعلیخانوار که میگفت فرار کنید، آمدند! *در مورد نحوه پایان کار قوام چه تحلیلی دارید؟ او از همان روز دوم به قدرت رسیدنش دیگر آن قوامالسلطنه سابق نبود، یعنی حتی قدرت این را نداشت که بتواند بنشیند. بعد هم مردم عادی که سراغ او نرفتند؛ همه کسانی بودند که دنبال پست و مقام بودند و میخواستند مدیر روزنامه و سردبیر شوند، وگرنه مردم عادی که دنبال این چیزها نبودند و دیدگاه دیگری داشتند و به همین دلیل هم آن جوشش عظیم، مثل یک آتشفشان عمل کرد. مثلاً آقای ارسنجانی دلش میخواست در آن کابینه، وزیر شود و همه حرفهائی هم که میزد بر همین مبنا بود. یک جوان جویای نام که زندگی بعدی او هم این را نشان میدهد، از جمله حکمیتهائی که میگرفت. بعد هم که رفت و از ایتالیا احضارش کردند. تازه مرگ او هم معلوم نیست که به چه شکل بوده و همه اینها زمان میخواهد تا واقعیتهایش آشکار شود. در آن حالت دیگر قوامی وجود نداشت. کوپال میآمد به او میگفت که شهر این طوری است و کس دیگری میآمد چیز دیگری میگفت، او گیج شده بود. در سال 1322 وقتی ریختند خانه قوام را آتش زدند، در نخستوزیری نشسته بود و گفت اشکالی ندارد، ولی این قوام دیگر آن قوام نبود و قدرت تحرک نداشت، حتی قدرت بیان هم نداشت. منتهی چون اهل قلم بود، به هرحال اعلامیه را نوشت. این دو برادر ادیب بودند یعنی وثوقالدوله شعر خوب میگفت و قوامالسلطنه نثر خوبی داشت. شما به آن سه نامهای که قوامالسلطنه در جواب حکیمالملک نوشته دقت کنید، طمطراقی که در این نثر هست، انسان را حرکت میدهد. *آیا سوابق موفق قوام در این مسئله که مردم به این نتیجه برسند که شاید قوام بتواند مثبتتر عمل کند، تاثیر نداشت؟ گروهی به این مسئله اعتقاد داشتند که حالا که مصدق خود را کنار کشیده، حق این است که آدم مقتدری بیاید و این کشتی را به ساحل برساند، اما حتی آنها هم فکر نمیکردند که قوام، قوام سابق باشد. قوامالسلطنه نشان داد که دیگر آن اداره و قدرت کار را ندارد و حتی در جلساتی هم که به عنوان هیئت دولت تشکیل میشد چرت میزد و حال درستی نداشت. به هر حال آن جوششی که در 30 تیر اتفاق افتاد، فقط در اوایل انقلاب تکرار شد، البته شرایط چیز دیگری بود. جمعیت تهران و شرایط آن روز تهران، تعداد دانشجویان و نیروهای قابل تحرک ابداً با امروز قابل قیاس نبود، به همین دلیل هم به عنوان قیام 30 تیر در تاریخ ما ثبت شده است و تا تاریخ هست، باقی میماند. *بیانیه قوام را چه کسانی جدی گرفتند؟ هیچ کس جدی نگرفت. البته کسی که هیچ ترسی به خود راه نداد، آیتالله کاشانی بود. ما باید تاریخ را منصفانه بررسی کنیم. به هرحال آن جنبشی که شروع شد، از اعلامیه آیتالله کاشانی بود. مصدق که رفته بود توی خانهاش، جبهه ملیها هم که دائما در تلاش بودند که یک کسی را نخستوزیر کنند، بعد هم چه جبهه ملیای که هر تکهاش یک طرف رفته بود. اعلامیههای آیتالله کاشانی جهت حرکت را نشان داد و خود ایشان هم بیمحابا به صحنه آمد. در آن موقع روحانیت نقش دیگری داشت، یعنی احترام و اعتماد محض مردم را در اختیار داشت و باید قبول کنیم که نقش آیتالله کاشانی، بسیار برجسته است، یعنی اگر او نبود، این حرکت شکل نمیگرفت. *البته در آن روزها روحانیت چندان نقش سیاسی نداشت و این ناشی از شیوهای بود که آیتالله بروجردی در اداره حوزه قم اتخاذ کرده بودند. من با آقا مصطفی و دکتر سالمی خیلی نزدیک بودم و نزد آیتالله کاشانی هم زیاد میرفتم. بله ایشان سوابق مبارزاتی متفاوتی از دیگر روحانیون داشت و یک مرد سیاستمدار بود، اما به هر حال کسوت روحانیت داشت و مردم به ایشان به عنوان یک روحانی، اعتماد داشتند، همان چیزی که در مورد آیتالله خمینی وجود داشت. ایشان هم رفتار و منشی متفاوت با سایر روحانیون داشتند، اما مردم به عنوان یک روحانی به ایشان اعتماد کردند. *شاه علاقهای به آمدن قوام نداشت و به اعضای جبهه ملی پیغام داد که فرد دیگری را به عنوان نخستوزیر انتخاب کنند. به نظر شما آیا اگر کسی غیر از دکتر مصدق روی کار میآمد، وضعیت بهتری رقم میخورد؟ ما در آن شرایط تاریخی نیستیم، ولی با توجه به عملکرد افرادی که در معرض این انتخاب بودند، متوجه میشویم که واقعا کسی غیر از دکتر مصدق را نداشتیم. اغلب کسانی که در آن شرایط فعال بودند، سنهای پائینی داشتند، در حالی که به اعتقاد من برای اداره یک مملکت، داشتن تجربه واقعاً یکی از ابزار رسیدن به مقصود است. حتی وکیل و وزیر مجلس هم باید تجربه داشته باشند. حسابش را بکنید که مثلاً اگر ما در همین دانشگاههای خودمان چهار تا استاد استخواندار داشته باشیم، وضع چقدر فرق میکند. آیا ما در این 30 سال، مثلا توانستهایم یک اقبال آشتیانی تربیت کنیم؟ یک علامه قزوینی توانستیم تربیت کنیم؟ یک ملکالشعرای بهار توانستیم تربیت کنیم؟ اگر هم کسی هست، حاصل آن آموزشهائی است که منتهی به انقلاب شد. بعد از آن، در زمینه تربیت چنین اساتیدی موفق نبودیم. شما لیست اعضای جبهه ملی آن روز را مقابل خودتان بگذارید. آن روز برای ما حکایت همان بچه ابتدائی بود و همان معلمی که چنین بچهای از دانش او حیرت میکند، ولی هیچ کدام واقعاً چیزی نداشتند. کسانی که در آن دوره فعال سیاسی بودند یا دانشآموز بودند یا فارغالتحصیلان جدید دانشگاه. آنهائی هم که بعد از شهریور 20 از اروپا آمدند، زیاد نبودند. اگر همه کسانی را که در سه نوبت برای تحصیل به اروپا رفتند روی هم جمع کنیم 100 نفر نمیشوند؛ اما الان. ببینید ما در چه شرایطی هستیم. به کیفیت کار ندارم، ولی از نظر آماری قابل قیاس نیست. در جلساتی که در احزاب تشکیل میشد، همه جوان بودند، حتی در حزب توده که به هرحال سابقه طولانیتری داشت، تک و توک آدمهای 30، 40 ساله پیدا میشد. سن فعالان سیاسی 20 تا 25 و نهایتا 30 سال بود و لذا دکتر مصدق کسی را نداشت. کسانی که از شهریور 20 به بعد پشت میزهای ادارات نشستند، آن قدر آنجا بودند تا بازنشسته شدند. *از منظر شما آیا قوام به این دلیل که خویشاوند دکتر مصدق بود از مصادره اموال و محاکمه رهایی یافت؟ قوام مسئول نبود. مملکت را دیگران اداره میکردند. حتی دکتر بقائی هم که رئیس آن کمیسیون بود و میخواست انتقام بگیرد، بعدها که به امریکا رفت، از روح قوامالسلطنه طلب مغفرت کرد و گفت که در دوران 200 ساله تاریخ ایران، مردی به اقتدار قوامالسلطنه نداشتیم! همه میدانستند که قوامالسلطنه هنوز نه دولتی تشکیل داده و نه فرمانی برای کسی صادر کرده بود. یک رئیس شهربانی داشت که او هم از سطح شهر اخبار دروغ به او میداد، یعنی اگر شهر شلوغ بود، به او نمیگفتند، چون میدیدند حال او خوب نیست و ممکن است با شنیدن اخبار از بین برود! اگر این قانون اجرا میشد، واقعا به کسی ظلم میکردند که مستوجب آن نبود. *پس مسبب رویدادهای 30 تیر چه کسی بود؟ دستگاه پهلوی، شاه و بهخصوص برادرش علیرضا. آیتالله کاشانی گفته بود که مردم را به طرف دربار خواهم فرستاد؛ یعنی اقتدار دستگاه پهلوی را در معرض مخاطره قرار داد. حتی اگر شاه هم دستور نمیداد، افسرانی که کودتای 28 مرداد را راه انداختند، در روز 30 تیر دخالت داشتند. *پس دکتر مصدق قوام را در مورد فاجعه 30 تیر مقصر نمیدانست؟ من هم که اینجا خدمت شما نشستهام قوام را مقصر نمیدانم. اسمش بود که نخستوزیر است، ولی هیچ یک از ابزار نخستوزیری را در اختیار نداشت. کارهای نبود. ارتش دست او بود؟ ژاندارمری دست او بود؟ استاندارها دستش بودند؟ شهربانی دستش بود؟ *دکتر مصدق در مقابل کمیسیونی که پیگیر کار قوام بود استدلال میکرد که مجلس حق دخالت در این امور را ندارد، چون با اصل تفکیک قوا مغایر است و این کار را باید قوه قضائیه انجام بدهد، بعد خودش آمد و اختیارات مجلس را گرفت. دکتر مصدق در اسفند 1324، در روزی که قوام فرمان نخستوزیری گرفته و عازم مسکوست و مجلس چهاردهم در اوان تعطیلی است، نطقی کرده و از وکلای مجلس میخواهد که بیائید مجلس را ادامه بدهید، چون در دوره فترت مجلس است که کودتا میشود و قراردادهائی با خارج منعقد میشود که به ضرر ملت است. البته مجلس قبول نمیکند، ولی همین آدم آمد و مجلسی را که خودش درست کرده بود، تعطیل کرد و همان حرفی که زده بود، عملا اینجا شکل گرفت، یعنی هم کودتا شد و هم بعد از آن، قرارداد بسته شد. گفتم فرق است بین سیاستمداری که میخواهد حرکتی بکند که از آن حرکت منافع ملت تامین شود، حتی به قیمت از بین رفتن خودش و شخصیتش. دکتر مصدق این کار را نمیکرد و این را هم نشان داد. الان 60 سال از آن وقایع گذشته و دیگر میتوانیم درباره این مسائل، باز صحبت کنیم، هرچند باید 60 سال دیگر بگذرد که لایههای بیشتری کنار برود و آشکار شود، ولی تا اینجائی که آشکار شده است، واقعیت اینهاست که عرض کردم. انتهای پیام/
95/04/30 :: 11:09
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]
صفحات پیشنهادی
یک کارشناس بازار کار در گفتوگو با فارس مطرح کرد حوزه کار و تعاون در دوران وزارت ربیعی تعطیل شد/ پیشنهاد استعف
یک کارشناس بازار کار در گفتوگو با فارس مطرح کردحوزه کار و تعاون در دوران وزارت ربیعی تعطیل شد پیشنهاد استعفای وزیر پیش از استیضاح یک کارشناس بازار کار معتقد است که وعدههای رئیسجمهور در حوزه اشتغال جوانان و همچنین حمایت از بنگاههای تولیدی در وزارت کار محقق نشد گفت ربیعی بهابوالحسن کاشانی در گفتوگو با فارس مطرح کرد قوام آیت الله کاشانی را بزرگترین مانع خود می دانست
ابوالحسن کاشانی در گفتوگو با فارس مطرح کردقوام آیت الله کاشانی را بزرگترین مانع خود می دانست انتخاب آیتالله کاشانی به ریاست مجلس شورای ملی از پیامدهای مهم واقعه 30 تیر به شمار میرود این رویداد مهم در نیم قرن اخیر از منظرهای مختلف مورد تحلیل قرار گرفته و دیدگاههای متنوعی نیزمعاون وزیر راه و شهرسازی در گفتوگو با فارس مطرح کرد تحویل واحدهای مسکن مهر پردیس؛ مشروط به تسویهحساب/ قیمت ن
معاون وزیر راه و شهرسازی در گفتوگو با فارس مطرح کردتحویل واحدهای مسکن مهر پردیس مشروط به تسویهحساب قیمت نهایی واحدهای پردیس سفر آخوندی به بزرگترین کارگاه تولید سرپناه معاون وزیر راه و شهرسازی تحویل واحدهای مسکن مهر پردیس را مشروط به تسویهحساب متقاضیان دانست و با اشاره بهمحمدحسن سالمی در گفتوگو با فارس تصریح کرد مصدق میخواست آبرومندانه برود!/چرا آیتالله کاشانی رییس مجلس شد؟
محمدحسن سالمی در گفتوگو با فارس تصریح کردمصدق میخواست آبرومندانه برود چرا آیتالله کاشانی رییس مجلس شد نوه آیتالله کاشانی گفت محمد مصدق با کمک تمام نیروهای ملت در یک سال اول حکومت بیغل و غشی داشت ولی متاسفانه در عرض سال دوم به بنبست رسید و میخواست کنار برود و برای کناصر تکمیل همایون در گفتوگوی مشروح با فارس تصریح کرد قوام داعیه مدرنیسم داشت/چرا مصدق، قوامالسلطنه را دستگیر
ناصر تکمیل همایون در گفتوگوی مشروح با فارس تصریح کردقوام داعیه مدرنیسم داشت چرا مصدق قوامالسلطنه را دستگیر نکرد دربار مسئول کشتار قیام 30 تیر بود درباره انگیزه واقعی استعفای دکتر مصدق در تیرماه 1331 گمانههای متنوعی مطرحند ناصر همایون تکمیل از موضع جانبداری از اندیشه و کردارولایتی در گفتوگو با فارس: اقدامات تروریستی با حمایت کشورهای مرتجع منطقه و آمریکا بوجود آمده/ امروز نتیجه جنگ
ولایتی در گفتوگو با فارس اقدامات تروریستی با حمایت کشورهای مرتجع منطقه و آمریکا بوجود آمده امروز نتیجه جنگهای نیابتی به خود اروپا رسیده است رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام با تأکید بر اینکه تجزیه طلبی و توطئه های تفرقه افکنانه در منطقه از سوی دشمنان و بدخواهانماینده پارلمان الجزایر در گفتوگو با فارس مطرح کرد ثبات و امنیت الجزایر هدف جدید آمریکا و فرانسه/ ایجاد جنگه
نماینده پارلمان الجزایر در گفتوگو با فارس مطرح کردثبات و امنیت الجزایر هدف جدید آمریکا و فرانسه ایجاد جنگهای داخلی در دستور کار نماینده پارلمان الجزایر از تلاشهای تازه آمریکا و فرانسه برای برهم زدن ثبات و امنیت جنوب الجزایر از طریق دامن زدن به جنگ داخلی در این کشور خبر داد بحجتالاسلام فقیهی در گفتوگو با فارس مطرح کرد آغاز اعزام دانشگاهیان به عتبات از فردا / اعزام 17 هزار دانشگاهی
حجتالاسلام فقیهی در گفتوگو با فارس مطرح کردآغاز اعزام دانشگاهیان به عتبات از فردا اعزام 17 هزار دانشگاهی در این دوره رئیس ستاد عمره و عتبات دانشگاهیان گفت عملیات پانزدهمین دوره اعزام دانشگاهیان به عتبات عالیات از فردا آغاز میشود و تا 8 آبان اعزامها ادامه خواهد داشت حجتفاطمی در گفتوگو با فارس: برخی مسئولان زحمت همدردی با مسلمانان کشمیر را هم به خود نمیدهند
فاطمی در گفتوگو با فارس برخی مسئولان زحمت همدردی با مسلمانان کشمیر را هم به خود نمیدهند عضو شورای مرکزی بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی امیرکبیر گفت برخی مسئولان حتی به خودشان زحمت ابراز همدردی با مسلمانان کشمیر را نمیدهند و این مصداق بارز عدول و انحراف از آرمانهای انقلاب اسلامیمریم کاظمی در گفتوگو با فارس تولید نمایشعروسکی به طور مستمر انجام گیرد/ برخی مدیران از تکرار جملههای همیشگی
مریم کاظمی در گفتوگو با فارستولید نمایشعروسکی به طور مستمر انجام گیرد برخی مدیران از تکرار جملههای همیشگی خود دست بردارند مریمکاظمی کارگردان نمایش عروسکی معتقد است در صورت تولید مستمر نمایش عروسکی در طول سال جشنواره میتواند به ارتقای کیفیت این نوع نمایش بیانجامد مریمکاظمی-
گوناگون
پربازدیدترینها