واضح آرشیو وب فارسی:الف: مرحوم دولابی: مال بد بیخ ریش صاحبش
تاریخ انتشار : سه شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۰۵:۲۸
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: شک از آنجایی میآید که من، خودم خودم میکنم. والا اگر من مال خدا باشم، شک از کجا خواهد آمد و چه محلّی برای شک میماند؟ علاوه بر آن، نماز را خواندم و دیدم انگاری نمازم خوب نیست، مال بد بیخ ریش صاحبش. به گزارش تسنیم، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: اگر من تاجر باشم و کاسب باشم و عابد باشم و تکه چوبی بتراشم، تا وقتی که من متعلق به این چوب هستم همه کارهایم مال این چوب است. به من چه مربوط است؟ نمازم را میخوانم و روزهام را می گیرم و شک نمیآید. شک از آنجایی میآید که من، خودم خودم میکنم. والا اگر من مال خدا باشم، شک از کجا خواهد آمد و چه محلّی برای شک میماند؟ علاوه بر آن، نماز را خواندم و دیدم انگاری نمازم خوب نیست، مال بد بیخ ریش صاحبش. صاحبش کس دیگر است، من نیستم. آیا نشنیدهاید که گفتهاند مال بد بیخ ریش صاحبش، بیار آن را به خودم پس بده. صانع ما در نماز و روزه و کارهایی که از ما سر میزند دخالت دارد، مشروط به آنکه اقرار کنیم. اما اگر اقرار نکنیم باید مواظبت کنیم و بپاییم همانطو رکه تاکنون پائیدهایم و آخر سر هم هیچ کاری صورت ندادیم. اما اگر اقرار به او بیاوری کارهایت مال اوست. در حین عمل هم متوجهی؛ خلاف از شما سر نمیزند، چون حرص و طمع نداری، نمیخواهی دکّانی علی حدّه کنار دست او باز کنی. کارگری داشتم، یک بار دیدم برّهای سرِکار آورده است. به او گفتم با این برّه تو به کار من نمیرسی. گفت نه حاج آقا، باید هشت ساعت کار کنم، میکنم. این برّه هم این گوشه هست و برای خودش میچرد. گفتم آیا تا غروب به او آب نمیدهی؟ گفت چرا. گفتم آیا علف به او نمیدهی؟ گفت چرا. گفتم تو اینها را از کار من میزنی. تو در کنار کار من نمیشود کار علی حدّه انجام بدهی. اگر این بره میخواهد نفعی به تو بدهد آن را هم روی مزدت بکش. سرت به کارت باشد، شریک درست نکن. این را مَثَل عرض میکنم. یک برّه که سرِکار بیاید، کارگر دائماً کارش را زمین میگذارد و پی بره میرود. اگر کسی تفاهم نداشته باشد و این را بشنود میگوید انی چه صاحبکاری است که به یک برّهای که کارگرش گوشه زراعت بسته تا پروار شود و زمستان آن را بخورد کار دارد. اما نه!ً این شرک است. خدا نکند کسی در دستگاه خدا چیز علی حدّه ببرد، زیرا دیگر به کار او نمیرسد. اتّکال به او ندارد و در ذهنش هست که او نمیتواند حقّ مرا بدهد و اگر فردا حقّم را مطالبه کنم نمیدهد و آنچه او میدهد امر معاش مرا اداره نمیکند و ... همه در آن نوشته شده است. معلوم است که او فکر میکند پروردگارش توانایی ندارد. لذا خداوند در مورد شرک فرمود الیس الله بکاف عبدهُ. آیا خدا بندهاش را کافی نیست؟ چرا برای او شریک میگیری؟ چرا به دنبال شریک میگردی؟ آیا من خودم کافی نیستم تا تو را سیر کنم و راهت ببرم و از تو مواظبت کنم و ترا به بهشت برم؟ ان شاء الله شبانه و یکجا معامله کنی. مالکیّت خیلی دردسر دارد. اگر یکجا معامله کردیم و او چیزی در اختیار ما گذاشت آن وقت او خود، حافظ ملک خویش است. هم ما محفوظ هستیم، هم خود او. او تمکین و سکون و راحتی میدهد. اینها پس از ایمان و تصدیق و بعد از معامله با خداست. ان شاء الله پیش از این معامله را انجام دادهای و با اینکه امشب انجام داده باشی و تمام شده باشد. کتاب طوبی محبت؛ جلد3 – ص 129 مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]