واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:
زخمِ پلنگ بر روح مخاطب یک سریال/ مسئولان صداوسیما ماه و پلنگ را دیدهاند؟
روز نو : یادداشتی کوتاه بر مشاهده بخشی از سریال ماه و پلنگ را در ادامه می خوانید:
سکانس اول:
شاهرخ استخری (وکیل) به دفتر کارش میآید و به دنبال همکار جدیدش میگردد و بالاخره سر و کله او پیدا شده و توسط منشی برگه واگذاری اختیارات و شراکت را به او میدهد.
وکیل به سمت همکارش میرود در حالی که او دارد وسائلش را جمع میکند. در همین لحظه منشی خداحافظی میکند و از دفتر خارج میشود!!
همکار ادامه میدهد که میروم تا زندگی تو به هم نخورد! همسرت باور نخواهد کرد که من با تو کاری ندارم! عشق یک طرفه که فایدهای ندارد. من همین که کنارت باشم کافیست!! کنارت نفس بکشم!! و...
خداحافظی میکند که برود، در حال رفتن وکیل او را صدا میزند. نمیماند. با اسم کوچک صدایش میزند.
و نگاه عمیقی شکل میگیرد. به او میگوید بیا بنشین او امتناع میکند! با تحکم او را مینشاند و نگاهش میکند و زوم بک تصویر که بعد از منشی ما را هم از خلوت آنها به بیرون پرتاب میکند!
سکانس دوم:
شاهرخ استخری (وکیل) به خانه میرسد. شب است! آن هم آخر شب! سکانس قبلی روز بود!
همسرش که او هم وکیل است در کنار فرزندشان خوابیده و با آمدن او به استقبالش میآید. وکیل به او دسته گلی میدهد! همسرش میگوید مدتهاست چنین کاری نکردی و خوشحال میشود.
بعد مرد از عشق و محبتش میگوید و ناگهان یک پاکت به او میدهد. وکالتی است برای طلاق! که انقدر دوستت دارم که هر موقع اذیت شدی وکالت داشته باشی که طلاق بگیری!!
و بعد میگوید خواهش میکنم اجازه بده که با همکار وکیلم ازدواج کنم!
سکانسی دیگر:
یادم است که یک بار دیگر که سکانسی از این فیلم را دیدم لحظهای بود که این زن و شوهر وکیلهایی بودند که در دعوا آشنا شدند و بعد شاهرخ استخری عاشق او شد و چون او ناراحت بود و جوابش را نمیداد، بدون اغراق یک مغازه گل برای او فرستاد و تمام دفترش پر از گل شده بود و در نهایت در همان روز از او خواستگاری کرد!
خدا میداند در ناهشیار چند دختر جوان رویای مردی که با اسب سفید بیاید و تمام خانهاش را پر از گل کند و او را ببرد پرورانده است!
این همه تعارض را باید چطور هضم کرد؟ و این همه مضامین ضد اخلاقی و ضد تربیتی را!؟
من فقط همین چند سکانس فیلم را دیدم اما هر نتیجهای که داشته باشد و احیانا قرار باشد هر نکته تربیتی بر این همه هزلیات بار گردد، انکار اثرات مخرب آنچه دیدم نخواهد بود.
بازهم بهترین و پربازدیدترین ساعت تلویزیون و باز هم قصهٔ تکراری که ۵ سال پیش باعث شد یکسال زندگیام را تعطیل کنم و مستند «ضلع غربی ساختمان پزشکان» را بسازم و به بهانه آن نقدی بر فضای حاکم بر تولیدات سیما داشته باشم.
اما نه دیگر فرصتش را دارم نه توانش را، پس مسوولین محترم صدا و سیما کی قرار است بفهمند فرمودهٔ امام روح الله «صدا و سیما دانشگاه است» یعنی چه؟؟
تمام وجودم به درد آمد. برای دختران و پسران این سرزمین که تمام انتظارات و آیندهشان به صورت ناخودآگاه و در خوشبینانهترین حالت پای چنین سریالهایی ساخته میشود اگر پای gem ویران نگردد.
و برای این غصه باید دق کرد و مرد.
قالَ الحَسَنُ علیه السلام: عَجِبْتُ لِمَنْ یَتَفکَّرُ فی مأکُولِهِ کَیفَ لا یَتَفَکَّرُ فی مَعْقُولِه..
تعجب میکنم از کسانی که در غذای جسم خود فکر میکنند ولی در امور معنوی و غذای روح خویش اندیشه نمیکنند!
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۵ - ۲۲:۳۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روز نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]