تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):تقواى الهى داشته باشيد و اصلاح كنيد ميان خودتان را زيرا خداوند در روز قيامت ميان م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816948562




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دلم را حوالی حرم جا گذاشته ام - پایگاه خبری تحلیلی دیار باران


واضح آرشیو وب فارسی:دیار باران: «سید امیر بنایی» ۲۴ساله، کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی و جانباز مدافع حرم ساکن خیابان پاستور در روزهایی که دوباره عزم رفتن کرده برایمان از حال و هوای دفاع از حرم می گوید.به گزارش «دیارباران» صورتش می خندد اما از دلش فقط خدا خبر دارد. این روزها تو هم اگر چند دقیقه پای حرف هایش بنشینی از سکوت های بین جملاتش، از بغضی که بی اجازه میان کلماتش می دود و از آن قرار نیمه شب با رفیق شهیدش که در این یک سال تنها دلخوشی اش بوده می توانی درک کنی که فقط جسمش اینجاست و دلش را پیش رفقایش، کنار حرم عمه سادات جا گذاشته است. «سید امیر بنایی» ۲۴ساله، کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی و جانباز مدافع حرم ساکن خیابان پاستور در روزهایی که دوباره عزم رفتن کرده برایمان از حال و هوای دفاع از حرم می گوید. برای سید امیر همه چیز از یک سحرگاه ماه مبارک رمضان شروع شد؛ همان روزی که دوباره با شهدا خلوت کرده بود: «تا آن روز در گلزار شهدا حتی واژه مدافع حرم را نشنیده بودم. ۴سال قبل، هنگام سحر روز ۲۸ماه مبارک رمضان رفته بودم بهشت زهرا(س) و سر مزار شهدا در حال خودم بودم که یکدفعه یک گروه عزادار از راه رسیدند و مراسم تدفین یک شهید را برگزار کردند. توجهم به نوشته روی عکس شهید جلب شد: فدایی حضرت زینب(س). با کنجکاوی جلو رفتم و سؤال کردم. وقتی دوست شهید «مهدی عزیزی» گفت او در راه دفاع از حرم خانم زینب(س) در سوریه به شهادت رسیده و برایم از مدافعان حرم گفت، انگار یک پنجره جدید به رویم باز شد. از آن روز همه فکر و ذکرم شد دفاع از حرم. باورم نمی شد حتی رزمندگان افغانستانی هم در این میدان حضور دارند. هرچه می گذشت تصمیمم برای ملحق شدن به رزمندگان مدافع حرم بیشتر می شد. اما برای اعزام به سوریه به هر دری زدم بی نتیجه بود.» جانباز مدافع حرم می گوید: «دیگر ناامید شده بودم که اربعین حال و هوایم را عوض کرد. طبق روال هر سال پیاده راهی کربلا شدم و آنجا مثل همیشه اول خودم را به مقام حضرت علی اکبر(ع) رساندم. در دلم خطاب به آقا گفتم: آقا! شما یک کاری کنید که من هم مثل علی اکبر عمه جانتان شوم.» بهترین هدیه تولد مادر «فقط یک روز بعد از برگشت از کربلا، پدرم خبر داد کارم برای سوریه رفتن جور شده. باورم نمی شد دعایم آنقدر زود اجابت شده باشد… همان روز «مرتضی کریمی» را هم دیدم. خنده ام گرفت. چند روز قبل که راهی کربلا بودم با شیطنت به من گفت: شما اربعین بروید کربلا ما را دعا کنید؛ ما هم می رویم سوریه برای شما دعا می کنیم. گفتم: نه داداش. شما اگر قرار باشد بروی سوریه با خودم می روی… مرتضی بزرگ تر ما در بسیج و آنقدر خوش اخلاق و خوش مشرب بود که همیشه دور و برش پر بود از نوجوانان و جوانان. اما آن روز آنقدر از جاماندنش ناراحت بود که از خنده هایم دلخور شد.» سید مکثی می کند و می گوید: «چند روز بعد، ساعت یک نیمه شب روی پشت بام داشتم روضه گوش می دادم که مرتضی زنگ زد. وقتی گفت: همین فردا ساعت ۱۰صبح حرکت می کنیم، خشکم زد. فردا از دانشگاه که برای خداحافظی به خانه برگشتم جلوی در یکدفعه یادم افتاد ۱۰دی ماه تولد مادرم است. از حال و روز مادرم معلوم بود آماده گریه است. ۲، ۳ هفته طول کشیده بود تا راضی اش کنم. موقع خداحافظی بغلم کرد و بغضش ترکید. به سختی خودم را کنترل کردم و گفتم: این، بهترین هدیه تولدت شد؛ پسرت می خواهد فدایی خانم حضرت زینب(س) شود.» جشن کریسمس و سکته ناقص ما! «وقتی به دمشق رسیدیم که باران شدیدی می بارید. آن شب در جایی شبیه مدرسه مستقر شده بودیم که حوالی ساعت ۲نیمه شب با صدای رگبار تفنگ ها از خواب پریدیم.» سید امیر در تشریح نخستین تهدیدی که در سوریه با آن مواجه شد، می گوید: «فکر کردیم حداقل هزار نیروی داعشی دارند به سمت ما تیراندازی می کنند. یکی چوب برداشت، آن یکی لامپ مهتابی را باز کرد و… پریدیم بیرون. نگهبان مرکز تا حال و روز ما را دید فریاد زد: «لا مشکل! لا مشکل! کریسمس…!» تازه فهمیدیم موقع جشن کریسمس به سوریه رسیده ایم و اهالی مناطق مسیحی نشین دارند تیر هوایی شلیک می کنند. » چه زیارتی، چه صفایی «فردا صبح به حرم حضرت رقیه(س) مشرف شدیم. حال غریبی داشتیم. من روضه خواندم و اشک ها دلمان را سبک کرد… در بازار اطراف حرم برچسب های «لبیک یا زینب(س)» چشممان را گرفته بود. اما از آنجا که سفارش کرده بودند پول همراه نبریم دستمان خالی بود. همان طور با حسرت به مغازه ها نگاه می کردیم که یک خانم از اهالی دمشق که معلوم بود از ظاهر و لباسمان فهمیده رزمنده مدافع حرم هستیم، صدایمان کرد و در حالی که به مغازه دار پول می داد، گفت: هرچه می خواهید بردارید؛ مهمان من هستید.» جانباز مدافع حرم اضافه می کند: «حرم حضرت زینب(س) مقصد بعدی بود. در حرم خانم(س) دیگر بچه ها حال خودشان را نمی فهمیدند. همه روضه خوان شده بودند. همه با هم شروع کردیم به زمزمه: هوای این روزای من، هوای سنگره/ یه حسی روحمو تا زینبیه می بره… حال و هوای حرم، دلتنگی برای خانواده و غم دنیا و… را از دلمان برد. انگار به یک منبع عجیب انرژی وصل شده بودیم. با روحیه عالی، همان شب به سمت حلب رفتیم.» قرارمان یادت رفته رفیق؟ «از حلب به منطقه «الحاضر» رفتیم. صبح ها در میدان تیر تمرین می کردیم و در مناطق تخلیه شده به تمرین پاکسازی می پرداختیم. شب ها هم عالمی داشتیم. یکشنبه ها و پنجشنبه ها در مقر هیئت برقرار بود. آنجا یک «حسین امیدواری» داشتیم که عارف جمع ما بود. یک روز گفت: خواب دیدم صف کشیده بودیم. خانم حضرت رقیه(س) آمدند و اول دست من و بعد دست ۱۲نفر دیگر را گرفتند و یک قدم جلو آوردند… نشان به آن نشان که یگان ما ۱۳شهید داد و نخستینش خود حسین بود. در همان عملیات مرتضی جاویدالاثر شد و من هم از ناحیه سر، پا و دست مجروح شدم.» جانباز هم محله ای بغضش را فرو می خورد و می گوید: «مرتضی قبل از عملیات گفت: اسم و شماره پلاکتان را روی آستین لباس و پاچه شلوارتان هم بنویسید. من اطلاعات مرتضی را هم روی لباس هایش نوشتم. اما از اتاق که بیرون آمدم دیدم مرتضی دارد آن نوشته ها را خط خطی می کند! پلاکش را هم درآورد و گفت: دوست دارم مثل علی اکبر(ع) «ارباً ارباً» شوم. و همان هم شد و یک موشک سنگین او را به آرزویش رساند… حالا بدون مرتضی و خنده هایش، روزها خیلی سخت می گذرد. هنوز هم هر شب ساعت یک نیمه شب روی پشت بام همان روضه را گوش می دهم و منتظرم مرتضی زنگ بزند و بگوید: آماده باش! فردا راهی حرم هستیم…» بدهی هایش همراه خالکوبی هایش پاک شد لوطی! حلالم کن حضورم در سوریه با جنگ و جدل هایم با «مجید قربانخانی» شروع شد. وقتی او را دیدم، با آن دست های تماماً خالکوبی شده اش، گفتم: این دیگر برای چی آمده اینجا؟ شنیدم از آن لوطی مسلک هایی بوده که متحول شده و راهش را تغییر داده. با اینکه لج بودیم، مجید حسابی هوادار صدای من شده بود. مدام می گفت: بیا ۵دقیقه هم در اتاق ما نوحه بخوان. اما من هیچ وقت روی خوش به او نشان ندادم. حرف شهادت که می شد می گفتم: تو اگر شهید شوی من به اعتقاداتم شک می کنم. شب عملیات، مجید در حال وضو گرفتن بود که چشم یکی از بچه ها به خالکوبی های دستش افتاد و گفت: اینها چیه؟ مجید گفت: اینها تا فردا یا پاک می شود یا خاک… در میانه عملیات وقتی خبر رسید مجید تیر خورده، رفتم بالای سرش. گفتم: داداش! حلالم کن. می خواهی الان برای تو بخوانم؟ من می خواندم و او فقط می خندید. ۴، ۵ ساعت طول کشید تا آرام گرفت. انگار این دنیایش را کاملاً تسویه کرد و پاک رفت.» برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید


چهارشنبه ، ۲۴آذر۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دیار باران]
[مشاهده در: www.diyarebaran.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن