تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833625675
گزارش سخنراني ژاك لاكان و نقد روانكاوي معاصر در شهر كتاب لاكان و انسان برزخي
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گزارش سخنراني ژاك لاكان و نقد روانكاوي معاصر در شهر كتاب لاكان و انسان برزخي
شيما زارعيژاك لاكان روانكاو فرانسوي گرچه به دشوارنويسي مشهور است اما آرا و افكارش بر حوزه هاي ديگر علوم انساني همچون نقد ادبي، سينما، فلسفه و ادبيات تاثير بسيار داشته است. براي دريافت انديشه هاي او بايد با انديشه هاي سوسور و فرويد آشنا باشيم چون پايه افكار و آراي لاكان بر اساس انديشه هاي اين دو گذاشته شده است. با وجود اهميت او، آثارش به فارسي ترجمه نشده و تنها چند كتاب درباره او به فارسي نوشته شده است. نشست هفتگي شهركتاب به بحثي درباره «لاكان و نقد روانكاوي معاصر» با حضور دكتر شيده احمدزاده استاد زبان و ادبيات انگليسي دانشگاه شهيد بهشتي اختصاص داشت. گزارشي از اين نشست در ذيل آمده است.روانكاوي لاكان و ظهور انسان برزخي آغاز صحبت هاي دكتر احمدزاده با تقسيم نقد روانكاوي به سه دوره مجزا همراه بود. نقد روانكاوي كلاسيك با پيروان فرويد شروع مي شود. كار نقد روانكاوي كلاسيك بررسي رابطه متن ادبي با ناخودآگاه نويسنده بود، چون شخصيت هاي يك داستان يا نويسنده را در واقع انعكاسي از ناخودآگاه نويسنده مي دانست. پس از چند دهه با ظهور نظريه پردازاني چون هالند، نقد روانكاوي وارد مرحله دوم مي شود و به جاي آنكه به رابطه نويسنده با متن ادبي بپردازد، به رابطه متن و خواننده مي پردازد. در اين رويكرد، متن ادبي در واقع انعكاسي از خواسته ها و غرايز خواننده هم مي تواند باشد. در مرحله سوم، پيروان لاكان، نقد روانكاوي را وارد مرحله يي كردند كه فقط به متن مي پردازد و هيچ سعي نمي كند كه از متن استفاده كند تا به ناخودآگاه نويسنده پي ببرد يا به درونكاوي خواننده بپردازد. از اين جهت مي توانيم بگوييم كه نقد روانكاوي لاكان دو ويژگي منحصر به فرد دارد كه دو رويكرد پيشين فاقد آنند؛ نخست اينكه ابژه باور است و سوژه را زير سوال مي برد؛ بر خلاف نقد روانكاوي فرويد كه هميشه اصالت را به سوژه مي دهد چراكه از نظر لاكان اصولاً سوژه معني واحدي ندارد و حيات و ماهيت سوژه هميشه وابسته به «ديگري» است. از خصوصيات ديگر نقد روانكاوي لاكان مساله مركززدايي است. در لاكان هيچ وقت مركز مشخصي نداريم. در بحث از رابطه «خود» و «ديگري»، لاكان نه به «خود» اصالت مي دهد و نه به «ديگري». در تعريف انسان هميشه از او به عنوان «انسان برزخي» ياد مي كند. اين تعابير نشان مي دهد مفاهيمي كه درباره حيات نفساني انسان توضيح مي دهد مركزيت و اصالت واحد ندارند.شكل شرطي شناخت در نظم خياليمبحث ديگر طرح شده در اين نشست وجود سه نظم در انديشه هاي لاكان بود. لاكان حيات نفساني انسان را داراي سه نظم مي داند. اين سه نظم در واقع سه لايه يي هستند كه كنار هم قرار گرفته اند و حيات نفساني ما را تشكيل مي دهند. اين سه نظم در يك زمان واحد پشت سر هم اتفاق مي افتند. اولين نظمي كه لاكان از آن صحبت مي كند، «نظم خيالي» است. اين نظم از مقاله يي منتج مي شود كه در آن درباره «مرحله آينه» صحبت كرد. او در اين مقاله به چگونگي شكل گيري «خود» در مرحله آينه پرداخت. در اين مرحله كه معمولاً بين شش تا هجده ماهگي اتفاق مي افتد انسان براي اولين بار اين قدرت تشخيص را مي يابد كه تصوير خودش را در آينه ببيند. كودك وقتي براي اولين بار تصوير «خود» را در آينه مي بيند، متوجه مي شود كه جدا از آن تصوير است. تا پيش از آن به دليل ارتباط نزديكي كه بين او و مادر وجود دارد هميشه احساس مي كند با وحدانيتي روبه روست. نه تصوري از كالبد و بدن خودش دارد و نه حتي اگر ذهن فرماني به اعضاي بدن مي دهد باعث مي شود باور كند جدا از آنهاست. اگر خواسته يي دارد و گريه مي كند هميشه فكر مي كند وجودي در قالب وجود مادر است و هيچ احساس جدايي نمي كند. در مرحله آينه است كه براي اولين بار جدايي صورت مي گيرد و كودك احساس مي كند بر بدن خود تصرف كامل دارد. در اين مرحله كودك مي تواند با تصوير خود همانندسازي كند و از آن تصوير نتيجه بگيرد كه خودي جدا از آن چيزي كه در خارج از خودش مي بيند، وجود دارد. اين همانندسازي از نظر لاكان خيلي منفي است. او معتقد است خود و سوژه هيچ وقت يكي نيستند. كودك فكر مي كند با ديدن تصوير خودش، خود را شناخته و خود واحدي وجود دارد در حالي كه اين يك توهم بزرگ است چرا كه سوژه غير از خود است. تصوير انسان غير از چيزي است كه خود اوست. به قول لاكان ذات تصوير در فريب است. خود از نظر لاكان تاثير يك تصوير است و هيچ وقت معادل يك سوژه نيست. سوژه پديده يي كاملاً چند بعدي است و انسان فقط مي تواند خودش را دريابد. بنابراين به اين نظم، «نظم خيالي» به معني توهمي مي گويد. رابطه يي كه كودك با تصويرش ايجاد مي كند، كاملاً توهمي است. اين رابطه همراه با ثنويت است كه دائماً با همانندسازي روبه روست و مي خواهد خود را به تصوير برساند. اين مرحله، شكل شرطي شناخت انسان مي شود چون ما از طريق تصوير، خودمان را درمي يابيم بنابراين محكوم مي شويم كه هميشه از طريق ديگري خودمان را بشناسيم نه از طريق كندوكاوهاي دروني. متاسفانه اين شكل شرطي شناخت در ساير نظم ها هم ادامه مي يابد. بنابراين از يك طرف انسان مجبور است براي شناخت خودش به ديگري اتكا كند، از سويي از طريق تصوير مجبور است خود را بيابد. اگر اين جدايي از مادر با تصوير اتفاق نمي افتاد ما نمي توانستيم خودي داشته باشيم، بنابراين اين جبر باعث شكل گيري خود مي شود و از طرف ديگر توهم عظيمي است كه تا آخر عمر باقي مي ماند. «نارسيسيسم» يكي از نمونه هاي قوي ثنويت است. لاكان معتقد است اين ثنويت خيلي مرگ بار است يعني وقتي از مرزهاي عادي خودش خارج شود، باعث نابودي خود مي شود، چون هميشه «خود» سعي مي كند خود را به ايده آلي كه از خود ساخته نزديك تر كند و هرچه آن را به خود نزديك كند آن ارتباط نارسيسيستي برقرار مي شود. در حالي كه در كمال مطلوب من رابطه يي هست كه در نظم نمادين از آن صحبت مي شود يعني تصويري كه جامعه و ديگري به عنوان يك تصوير ايده آل به ما ارائه مي كنند و با آن تصوير ارزيابي مي كنند و دوباره مي خواهند ما را به آنجا برسانند. آنجا ديگر رابطه ثنويت وجود ندارد چون قانون بين خود و ايده آل خود قرار مي گيرد و باعث مي شود ثنويت ايجاد نشود. از نظر لاكان آن تصوير يك نوع «ديگري» براي «خود» محسوب شده است. از نظر لاكان آن تصوير، «ديگري» محسوب مي شود نه اينكه خود من باشد. تصوير از من است اما براي من ديگري است چون باعث مي شود كه من به شناخت خود برسم. بنابراين در نظم خيالي اهميت فقط در شكل گيري خود است. نظم خيالي از مهم ترين پايه هاي شكل گيري سوژه است و هميشه اين امكان وجود دارد كه در آينده، سوژه به دلايلي به خاطر دفع نفسانيات شخصي دوباره به نظم خيالي بازگردد. پس نظم خيالي تا آخر عمر آثارش را باقي مي گذارد و اهميت دارد كه اين شكل گيري چگونه صورت بگيرد و نارسيسيستي نباشد كه بعدها اين بازگشت ها اتفاق نيفتد. نظم خيالي يك دوره پيش زباني است.نظم نمادين مرحله هويت فردينظم دومي كه لاكان از آن صحبت مي كند «نظم نمادين» است. از نظر لاكان تمام جهان ما را نشانه ها پر كرده اند. لاكان به عنوان يك پساساختارگرا معتقد است كه همه چيز در اطراف ما پر از نشانه است و هيچ واقعيتي جز زبان و نشانه ها وجود ندارد. از نظر او زبان صرفاً يك وسيله ارتباطي نيست بلكه زبان آن چيزي است كه به وسيله آن مي توانيم خودمان را بيان كنيم و شناخته شويم، اين مرحله، مرحله يي است كه در واقع سوژه وارد مرحله زبان و ابراز خودش به عنوان يك فرد مي شود. تمام زبان شناسان قبل از سوسور معتقد بودند زبان ماهيتي است كه خارج از ما وجود دارد و ما مي توانيم آن را كسب كنيم و با آن خودمان را بيان كنيم و يك وسيله ارتباطي است. بعد از سوسور مفهوم زبان كاملاً فرق كرد و مفهوم ساختاري يافت. به اين معني كه همه چيز در نشانه خلاصه مي شود و زبان ما را مي سازد. ما نيستيم كه از طريق زبان صحبت مي كنيم بلكه زبان است كه از طريق ما صحبت مي كند. يعني دو نوع «من» را قائل مي شوند. تفاوت بين سوسور و لاكان به عنوان يك ساختارگرا و پساساختارگرا اين است كه سوسور معتقد است هميشه يك دال و مدلول داريم كه از نظر او اين نظام دال و مدلولي يك نظام كاملاً قراردادي و مصنوعي است. به رغم اين مساله تقدم را به مدلول مي دهد و نه به دال. اما در تفكر لاكان و تمام پساساختارگرايان تقدم بر دال است. «نظم نمادين» زماني روي مي دهد كه فرد وارد زبان مي شود و زبان را مي آموزد. از نظر لاكان اين مرحله خيلي مهم است چون به ما هويت فردي مي دهد. در اين مرحله از طرفي شكل گيري سوژه طرح مي شود و هويت فردي است اما از طرف ديگري ما محكوم هستيم كه تنها از طريق زبان، خود را بيان كنيم. اينجاست كه باز سوژه در برابر «ديگري» قرار مي گيرد. حضور سوژه در نظم نمادين مستلزم غياب نفس اوست. لاكان اين مساله را مديون هگل است چون هگل هم وقتي راجع به واژه ها صحبت مي كند، مي گويد؛ هستي واژه نيستي آن شيء است. هستي هر چيزي نيستي ماهيت آن است. حضور سوژه در سيستم دلالت مستلزم اين است كه آنچه پشت سوژه قرار گرفته، غايب شود و اين جوي است كه در سيستم دلالت وجود دارد. از اين جهت است كه سوژه حضور مي يابد ولي در مقابل ديگري. ديگري به عنوان نماينده نظم نمادين جامعه است. جامعه باعث مي شود وارد سيستم دلالت شويم و از تمام آن قوانين تبعيت و بعد بتوانيم خودمان را بيان كنيم. واقعيتي كه در نظم نمادين هست، يك واقعيت زباني است و ما چيزي خارج از سوژه نداريم. پارادوكس آن در اين است كه از طرفي به ما اجازه ابراز فرديت مي دهد و از طرف ديگر محكوم مي شويم كه خود را از طريق ديگري بشناسيم و از طريق سيستم دلالت خودمان را بيان كنيم. اين محدوديت باعث مي شود آن چيزي كه در لابه لاي حيات نفساني ما وجود دارد هميشه پنهان بماند و نتواند خود را بيان كند. در تعريف ناخودآگاه، فرويد هميشه معتقد بود ناخودآگاه هميشه صحنه يي جداي از صحنه اصلي واقعيت و جايي است كه امكان دسترسي به آن را نداريم، ناخودآگاه فراتر از زبان است و بنابراين اعتقاد نداشت كه ساختار زباني دارد. فقط از طريق انعكاسي كه از ناخودآگاه مي گيريم، به ما ثابت مي شود كه ناخودآگاه وجود دارد. لاكان برخلاف فرويد ناخودآگاه را با ساختار زباني مي داند چون معتقد است مثل هر سيستم دلالت ديگر داراي رمزگذاري و رمزگشايي است. زبان چيزي نيست كه بخواهد فقط محدود به كلام شود. زبان شامل هر سيستم نظامي و دلالتي است. بنابراين همان طور كه تمام دنيا را نشانه ها گرفته اند اين نشانه ها محدود به زبان كلامي نمي شوند. بنابراين «من نمادين» با «من حقيقي» فرق مي كند. در سيستم نظم نمادين يك من نمادين هست كه صحبت مي كند اما اين من همان چيزي نيست كه در پشت من هست. به همين دليل است كه لاكان مي گويد زبان از طريق «من» صحبت مي كند. «من »هاي مختلفي در لاكان وجود دارد و وقتي شخصي صحبت مي كند بايد بين اين «من» ها تمايز قائل شد، به همين دليل لاكان عبارت دكارت را كه من فكر مي كنم پس هستم، به من فكر نمي كنم پس نيستم، تغيير مي دهد كه در آن سوژه كاملاً مخدوش شده است. گرچه از طريق نظم نمادين ما ايده آل خود را داريم و هميشه نظم نمادين يك ايده آلي را براي ما ترسيم مي كند و ممكن است بخواهيم به آن برسيم اما ثنويتي وجود ندارد و خود نظم نمادين هميشه يكسري محدويت هايي قائل شده كه ما دچار نارسيسيسم نمي شويم، مگر اينكه وارد آن نظم خيالي بشويم كه با خود ايده آل صحبت كنيم نه ايده آل خود.نظم واقعي؛ داستان خلاء انسانيآخرين نظمي كه لاكان درباره اش بحث مي كند، «نظم واقعي» است. «نظم واقعي» در مقابل نظم نمادين و نظم خيالي قرار مي گيرد و حركت آن هم خلاف جهت هر دو اينهاست. از رابطه نمادين فرار مي كند و در مقابل اينهاست. اسم آن را واقعي مي گذارد چون شايد واقعي ترين بخش وجود ماست. البته لاكان مي گويد منظور من از واقعي، واقعيت نيست چون هميشه واقعيت، يك واقعيت زباني است و بقيه چيزها نشانه است. منظور او از واقعي گريزناپذيرترين و اصلي ترين بخش وجود ماست كه هيچ امكان دسترسي به آن وجود ندارد چراكه سيستم دلالت خاص خود را دارد ولي اسم آن را واقعي مي گذارد، به خاطر گريزناپذيري كه شايد حقيقت نفساني ما را تشكيل مي دهد. جايي كه به آن دسترسي نداريم اما حقيقت ماست و اگر مي توانستيم به آن دسترسي بيابيم شايد مي توانستيم بفهميم تمام آن چيزي كه در نظم نمادين روي مي دهد، چيست. نظم واقعي هيچ وقت دلالت پذير نيست. چون غيرقابل تعيين است به آن دسترسي نداريم و نمي تواند وارد زبان و دال و مدلول شود. از نظر لاكان نظم نمادين يا واقعيت زباني كاملاً قابل تغيير است. ما هميشه در معرض تغيير هستيم، هميشه هويت ما جابه جا مي شود. بنابراين ماهيت نظم نمادين تغيير است اما در نظم واقعي هيچ چيز قابل تغيير نيست. يك اصل كاملاً غيرقابل تغيير در آنجا اتفاق مي افتد كه باعث مي شود تا زماني كه به آن دسترسي نيابيم، همان جا بماند. از نظر لاكان وجود انسان بر يك فقدان و خلأ است. اين خلأ باعث مي شود كه يك ميلي در ما ايجاد شود. ما هميشه دنبال ابژه يي هستيم كه بتوانيم خلاء وجودي خود را جبران كنيم. افلاطون وقتي مي خواهد عشق را تعريف كند، معتقد است كه عشق تمايل هميشگي است براي تسخير زيبايي. بنابراين در ما يك ميل هميشگي وجود دارد، براي اينكه بتوانيم زيبايي را تصاحب كنيم. لاكان وقتي همين را تفسير مي كند معتقد است كه در افلاطون يك خلأ و عدم داريم كه انگيزه اصلي ما براي تصاحب و رسيدن به جايي مي شود. بنابراين در انتهاي خط، كمال زيبايي را داريم كه اين مسيري است كه يك فيلسوف طي مي كند تا به آنجا برسد. بنابراين مسير يك طرفه است. در حالي كه از نظر لاكان هميشه اين خلاء وجودي ما منجر به ميل مي شود و اين ميل از آن جا كه هيچ وقت ارضا نمي شود به جاي اصلي خود دوباره بازمي گردد. اين خلأ از برخورد سوژه با نظم نمادين، وقتي سوژه در حال شكل گيري است ايجاد مي شود كه دچار يك نوع جدايي مي شود. از نظر لاكان ابژه گم شده يي وجود ندارد. اين توهم است كه سوژه فكر مي كند ابژه گم شده است. پارادوكسي در اين ميان وجود دارد كه از طرفي ابژه گمشده است چون ما دنبال يك ابژه مي گرديم، اما از طرف ديگر معتقد است كه اين ابژه گم شده نيست چون در واقع توهمي بوده كه سوژه در مرحله خيالي به گم شدن آن فكر كرده است. هرچه ديگري بخواهد در واقع ميل اش است در حالي كه از نظر لاكان خود ديگري هم پايه اش بر فقدان است اما در مرحله آينه اين را نمي داند و فكر مي كند اگر آن چه را ديگري دارد تصاحب كند، به اين ترتيب آنچه را مي خواسته، تصاحب كرده است. بنابراين از نظر لاكان در نظم واقعي داستان اصلي داستان خلاء انساني است. داستان آلن پو بر اساس سه نظم لاكانيلاكان بر مبناي سه نظمي كه توضيح مي دهد داستان «نامه گمشده» ادگار آلن پو را تفسير مي كند. اين داستان، داستان نامه يي است كه از سوي يكي از عشاق ملكه در حضور پادشاه به دست او مي رسد و ملكه آن را روي ميز قرار مي دهد تا پادشاه بويي نبرد. اما وزير كه متوجه مي شود محتواي نامه چيست آن را برمي دارد تا به پادشاه دهد در اينجاست كه ملكه به پليس متوسل مي شود تا نامه را پس بگيرد اما نامه پيدا نمي شود. پس از آن به كارگاه خصوصي مراجعه مي كند. او پس از جست وجو درمي يابد كه وزير نامه را مخفي نكرده بلكه مانند ملكه آن را روي ميز قرار داده است. لاكان در تفسير خود عنوان داستان را با مسما مي داند چون معتقد است كه نامه دال است، چرا كه مانند ارتباطي كه با دال داريم، محتواي نامه گم شده است. پس از آن ارتباطي كه هر شخصيت با نامه يا دال دارد، بررسي مي كند. ارتباط شاه با نامه گمشده از نظر لاكان ارتباطي واقعي است چون او هرگز متوجه نمي شود كه نامه يي آمده و طبيعتاً از محتواي آن هم باخبر نمي شود. ارتباطي كه شاه با نامه دارد، ارتباطي است كه در نظم واقعي با دال يا سيستم دلالت اتفاق مي افتد. ارتباط ملكه با نامه يك ارتباط توهمي است چون هميشه ملكه فكر مي كند كه آن را پنهان كرده و كسي از راز او سر در نمي آورد و در حالي كه اين توهم است كه او فكر مي كند كه موفق شده تا راز خودش را پنهان كند. اما از نظر او اشتباهي كه وزير مي كند براي مخفي نكردن نامه مانند آن است كه با يك اتفاق از نظم نمادين به نظم خيالي برگرديم. درباره نظم نمادين كارآگاه را مطرح مي كند كه به سيستم دلالت كاملاً آشنايي دارد و با نظم نمادين و قوانين جامعه آشنايي دارد و به ديدن چند اختلاف وزير و ملكه متوجه مي شود كه اين نامه تعمداً روي ميز قرار داده مي شود تا بگويند اين نامه، نامه مخفي يي نيست. بنابراين رابطه كارآگاه با دال يك رابطه نمادين است. از لاكان در اين داستان سه نوع نگاه وجود دارد؛ نگاه پليس يا شاه با دال نگاه كوركورانه است، نگاه دوم نگاه توهمي است و نگاه سوم نگاه نمادين است كه همه چيز را در سيستم دلالت معنا مي كند.
يکشنبه 2 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 309]
-
گوناگون
پربازدیدترینها