تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تسبيحات فاطمه زهرا عليهاالسلام در هر روز پس از هر نماز نزد من محبوب تر از هزار ركعت ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819950345




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ماجرای صحبت کردن گنجشک با امام رضا(ع) +تصاویر


واضح آرشیو وب فارسی:الف: ماجرای صحبت کردن گنجشک با امام رضا(ع) +تصاویر


ماجرای صحبت کردن گنجشک با امام رضا علیه السلام یکی از روایات مشهور است که توسط «زهرا کیانی» تصویرگری شده است.


تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۱۲
به گزارش مشرق، «زهرا کیانی» یکی از هنرمندان متعهدی است که در حوزه تصویرگری فعالیت می‌کند و آثار ارزشمند زیادی در حوزه دین خلق کرده که می‌توان به «امام رئوف»، «حضرت رقیه سلام الله علیها»، «رحمة للعالمین»، «عترت»، «بوسه سنگ بر پیشانی اباعبدالله» و «رمضان» اشاره کرد. آثار این بانوی هنرمند درباره امام رضا (علیه‌السلام) را در ادامه می‌بینیم.  
ماجرای صحبت کردن گنجشک با امام رضا(ع)+تصویر
لحظه شهادت امام رضا (علیه‌السلام) و حضور امام جواد (علیه‌السلام) بر بالین حضرت
 زهرا کیانی در یکی از آثارش روایت صحبت کردن گنجشک با امام رضا علیه‌السلام را تصویرگری کرده است.  
ماجرای صحبت کردن گنجشک با امام رضا(ع)+تصویر
تصویرگری روایت صحبت کردن گنجشک با امام رضا علیه‌السلام  
بر اساس این گزارش، روایت صحبت کردن گنجشک با امام رضا علیه‌السلام در کتاب «صد داستان از خورشید شرق» این چنین آمده است: «سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام ) می‌گوید: حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت. امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند: « سلیمان! این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!» با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم... با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافی نیست؟!»







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن