واضح آرشیو وب فارسی:بلاغ نیوز: تفکر بسیجی یعنی در اوج گمنامی تحمل شنیدن توهین ها و تهمت ها از سوی قلم به دستان مزدوری که در روزهای خون و حماسه از استشمام بوی باروت صدها و یا حتی هزران کیلومتر فاصله داشتند اما بعد از جنگ، تحلیل گر ماهر و قهاری در رابطه با جنگ شدند.به گزارش بلاغ ، بسیج، واژه مقدسی که تداعی کننده بسیاری از خاطرات تلخ و شیرین که با غم ها و شادی هایش گره خورده است، می باشد. به یاد دارم اوایل سال ۵۹ وارد این نهاد مقدس بسیج شدم، نوجوانی ۱۴ ساله با قد و قامتی کوتاه اما دلی پر از امید و عشق به انقلاب که بزرگ معمار این انقلاب آن را برای مان به ارمغان آورده بود. هنوز چند صباحی از حضورم در میان عاشقان خمینی کبیر نمی گذشت که جنگی نابرابر توسط دیوانه ای به نام صدام به ما تحمیل شد. مغناطیس عشق و ایثار ذوق و شوق رفتن به جبهه بدجوری پیروان آن پیر جماران را هوایی کرده بود، همان کسانی که به حکم عقل عمل کردند؛ در حالی که خیلی ها در آن روزها تلاش داشتند تا به حکم مصلحت و عذرهای واهی از عمل به تکلیفی که برایشان واجب شد شانه خالی کنند، به همین دلیل این عده در طول هشت سال دفاع مقدس حتی توفیق یک روز ماندن در سنگرها را هم پیدا نکردند. در سال ۶۰ فرصتی پیش آمد تا با دست بردن روی تاریخ تولد در صفحه نخست شناسنامه ام همانند بسیاری از هم سن و سال هایم توفیق ثبت نام برای حضور در میان بهترین انسان های روی کره زمین در راستای دفاع از کشورم، نصیبم شود. اگر چه این کار با مشکلات زیادی همراه بود، از گیر دادن به هنگام ثبت نام به واسطه قد کوتاه تا پر کردن فرمی با سوالات عجیب و غریب که تا آن روز برخی از سوالاتش را حتی نشنیده بودم، و از همه مهمتر تحقیقات محلی که چند روزی طول کشید، همه این مراحل تلخی ها و شیرنی های خاص خودش را به دنبال داشت. رفتن به راه معشوق به هر طریق ممکن خلاصه به هر طریقی بود به اتفاق برداران عزیزم هوشنگ امیرپور، سیدعبدالله فاطمی، حسین نام نژاد، فتح الله علی تبار، یحیی عسگری پور و... عازم پادگان آموزشی یگان ویژه نیروی دریایی منجیل یا همان پادگان تکاوران دریایی ارتش شدم؛ پادگانی که آموزش هایش بسیار دشوار بود اما خاطرات زیبایی که همچنان در ذهنم به یادگار مانده. نخستین روز حضورم در جنگ برایم باور کردنی نبود زیرا مراحل بسیار دشواری را از زمان ثبت نام تا قرار گرفتن در کنار بی ریاترین افراد در داخل فضایی به نام سنگر که با چند کیسه گونی و مقداری الوار و... ساخته شده بود، پشت سر گذاشته بودم. سنگری که برای صاحبانش به همه دنیای مادی امروز می ارزید، در این سنگرها نه از سونا، استخر و جکوزی خبری بود و نه از اتاق خواب های لوکس با تخت های طبی اش، اما میانشان صفا بود و صمیمیت که گردآوردندگان آن جمع صمیمی و دوست داشتنی از شهرها و یا روستاهای مختلف این کشور با اعتقادی واحد و راسخ در مقابل یک دشمن مشخص صف آرایی کرده بودند تا کوچه و پس کوچه های شهرهایشان مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار نگیرد. تابلویی برای گمنامی با عنوان "بسیج" آری صحبت از بسیج و بسیجیان و کسانی است که بدون آنکه تابلو و تبلیقات معناداری را برای خود انتخاب کنند، مسیر و راه خود را به درستی تشخیص دادند و تا آخر همان مسیر را دنبال کردند. مشخصه آنها یک چفیه چند منظوره با مهر و جامهری اهدایی از سوی هموطنانش به آنها ارث رسیده بود. پلاکی آلومینیومی بر گردن داشتند و هویتشان بر روی آن نقش بسته بود برای آنها اوراق مشارکت، کارت بازرگانی، مجوز صادرات، بازار بورس، امتیازات آنچنانی، و... معنا و مفهومی نداشت زیرا دنیا در پیش چشمانشان آنقدر کوچک و ناچیز بود که درک آن برای بسیاری از انسان های امروزی قابل فهم نیست. خاک شلمچه و سه راهی مرگش در محور کانال پرورش ماهی، پاسگاه زید، دشت حمیدیه، تپه های ۱۷۴ و ۱۷۵ شرهانی، آب های هورالعظیم، هورالهویزه، جزیره مجنون، کارون، کرخه، اروند، ارتفاعات قلاویزان در مهران، کارخانه نمک در فاو، سه راه جفیر، پادگان حمید، دهلاویه، سوسنگرد، بستان، هویزه، فکه، میش داغ، رقابیه، تپه های الله اکبر، شوش، سه راه کرخه، دشت عباس، پاسگاه چیلات، صالح آباد، نفت شهر، سومار، میمک، زبیدات، قله های سر به فلک کشیده کردستان و ... حماسه دلیرمردان بسیجی را در کنار جان برکفان پاسدار و غیورمردان ارتش خوب به یاد دارد. آری اگر امروز خاک شلمچه و کانال های پنج ضلعی و سه ضلعی اش با موانع خورشیدی و میدان مین وسیع اش را بخشی از خاک کربلا لقب دادند به حرمت رزم بی امان بچه بسیجی های بی ادعایی است که با خونشان آن سرزمین مقدس را آبیاری کردند. گمنامانی در اوج شهرت، مخلصان راه خدا ای کاش خون رزمنده بسیجی تنها در شلمچه ریخته می شد، کدام مناطق عملیاتی در طول هشت سال دفاع مقدس را می توان نام برد که پای آنها به آن مکان نرسیده و خونش در آنجا ریخته نشده باشد. آیا می توان نام بچه های بسیج را برد و از مقاومت مردانه آنها در ام الرصاص و ام البابی و یا در کنار جاده اهواز و خرمشهر سخن نگفت؟ بسیجی یعنی کسانی که در شدیدترین پاتک های سنگین دشمن تا آخرین نفر و آخرین فشنگ مقاومت کردند. نه وابسته به جناحی بودند و نه وابسته به حزب و گروهی و نه سیاسی کاری در کارشان معنا داشت، چپ و راست برایشان بی معنی بود اگر چه سیاست را نیز خوب می فهمیدند. تمام آرزویشان رضایت ولی فقیه زمانشان امام خمینی(ره) بوده است برای همین آنها تمام محاسبات بشری در قرن بیستم را به بازی گرفتند. بسیجی امروز همان بسبجی است و در هر سنگری که ولی امرش فرمان دهد می ماند و با همان روش و شیوه از آرمان ها و ارزش های انقلاب دفاع می کند زیرا در تفکر بسیجی دفاع و حفاظت از ارزش های اسلامی و انقلاب در هر زمان و مکانی واجب است. اندیشه ای برای امروز و فرداهای بشریت تفکر بسیجی یعنی همت بلند داشتن در کنارش مرگ را با آغوش باز پذیرفتن، تفکر بسیجی یعنی قبول نکردن ذلت و زانو نزدن در مقابل دشمن. تفکر بسیجی یعنی تلاشی حسین گونه و آماده بودن برای تکرار حماسه های عاشورایی. تفکر بسیجی یعنی در اوج گمنامی تحمل شنیدن توهین ها و تهمت ها از سوی قلم به دستان مزدوری که در روزهای خون و حماسه از استشمام بوی باروت صدها و یا حتی هزران کیلومتر فاصله داشتند اما بعد از جنگ، تحلیل گر ماهر و قهاری در رابطه با جنگ شدند. تفکر بسیجی یعنی اینکه طاقت داشته باشی طعنه ها، کنایه ها و ظلمی را که یک عده روشنفکر غرب زده و خودباخته وطن فروش که هیچ تعهد و علاقه ای هم به کشور و نظامشان ندارند را تحمل کنی. تفکر بسیجی یعنی برای حفظ این نظام همیشه در وسط میدان باشی. تفکر بسیجی یعنی اینکه بصیرت داشته باشی و در شناخت دوست از دشمن شک و تردید نداشته و به بیراهه نروی. تفکر بسیجی یعنی آنکه، جانت را برای کشور و نظامت بدون هیچ واهمه ای فدا کنی و طاقت شنیدن حرف هایی که علیه تو می زنند، داشته باشی.
سه شنبه ، ۹آذر۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بلاغ نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]