تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 6 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

دستگاه آب یونیزه قلیایی کره‌ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1870529228




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

به عراقی ها گفتیم ما را هم بزنید! - پایگاه خبری تحلیلی شهیدنیوز


واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: شهیدخبر(شهیدنیوز): آنها معتقد بودندکه دخترها قاطع اند و هر چه بخواهند، می گیرند. حتی خود سربازها می گفتند شما هرچه بخواهید، به زور می گیرید. می گفتند ما با دیگران این طوری نیستیم. تا حرف بزنند، چند تا سیلی می زنیم و کار تمام می شود. گفتیم خب ما را هم بزنید.آنچه در ادامه می خوانید، قسمتی از کتاب خاطرات خانم فاطمه ناهیدی یکی از چهارشیر زن اسیر ایرانی با عنوان «چشم درچشم آنان» است. کتاب خاطرات فاطمه ناهیدی را که در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ۴ سال اسیر بود ، دفتر ادبیات و هنر مقاومت در سال ۱۳۷۵ برای نخستین بار منتشر کرد. «چشم در چشم آنان» سیصدوچهل وسومین کتاب منتشر شده توسط این دفتر و پنجاه وچهارمین اثر منتشر شده از خاطرات آزادگان دفاع مقدس در این مجموعه است. چشم در چشم آنان ـ سومین اثر از خاطرات زنان اسیر ایرانی در بازداشتگاه های بی آفتاب عراق است که توسط دفتر ادبیات و هنر مقاومت منتشرشده است. یک بار دیگر هم دندانم درد می کرد و باید کشیده می شد. مرا به درمانگاه دانشگاهشان بردند. آنجا مجهزتر بود. با ماشین مرا از زندان خارج کردند. برایم خیلی جالب بود که بعد از یک سال و اندی بیرون را می دیدم. در درمانگاه هم پزشک ها سؤال می کردند کی هستی و از کجا آمده ای؟ فهمیده بودند که آدم معمولی نیستم. توضیح که می دادم، چند نفری جمع شده بودند دور هم و پچ پچ می کردند. اول نمی گذاشتند سربازها داخل بیایند، ولی بعد که تهدید شدند، اجازه دادند سرباز یک گوشه بایستد. سرباز نمی گذاشت زیاد با من صحبت کنند. ولی متوجه شده بودم که موضوع برایشان خیلی جالب است. من هم با دست اشاره به دندانم می کردم و به انگلیسی با آنها صحبت می کردم و این طور وانمود می کردم که در مورد درد دندانم صحبت می کنم. موقع بازگشت هم پیش خودم تصور می کردم که الان یکی از افراد انقلابی شان می آید و مرا آزاد می کند و... گاهی از این جور خیال بافی ها می کردم. ولی خیلی زود از ذهنم پاک می شد. در راه بازگشت مردم را از قسمت جلو ماشین می دیدم. بقیه قسمت های ماشین کاملاً پوشیده بود. نگاه می کردم ببینم اثری از جنگ در شهر هست یا نه. شهر شلوغ و بی نظم بود. مردم درهم می لولیدند، اما خیلی عادی. به خاطر چند مورد حمله به زندان و تیراندازی شدیدی که اتفاق افتاده بود، فکر می کردم شاید انقلابی هم در اینجا صورت بگیرد، ولی این طور نبود. خرابه هایی می دیدم، ولی معلوم نبود اثر بمباران است یا نه. وقتی برگشتم به سلول، لحظه به لحظه اش را برای بچه ها تعریف کردم. بعد احساس کردم آنها هم دلشان می خواهد دندانشان درد بگیرد تا بتوانند برای مدتی کوتاه به خارج از سلول بروند. از نظر امکانات خیلی کمبود داشتیم. لباس نداشتیم. لباسمان فرسوده شده بود. خواهر آزموده بلوز بلندی داشت که زیاد کلفت هم نبود. پشت این بلوز ساییده شده بود و با پارگی فاصله ای نداشت. همین طور شلوارش. می بایست آن را وصله می زدیم، چون هر وقت از آنها لباس می خواستیم، می گفتند نداریم. یا می رفتند لباس های مردانه می آوردند و می گفتند ما از این لباس ها به زندانی های زن هم، می دهیم، می خواهید بپوشید، نمی خواهید، چیز دیگری نداریم. یک سری پلاستیک جمع کردیم و با گازهایی که از کمک بهیارها می گرفتیم، این دو را روی هم گذاشتیم و شلوار و بلوز حلیمه را وصله زدیم. منظرة خیلی زشتی داشت، ولی مجبور بودیم. آن سال معصومه درد سینه اش خیلی شدیدتر شده بود. وقتی صدای سرفه هایش در زندان می پیچید، نگهبان ها را هم به وحشت می انداخت. یک روز که پزشک برای معاینه سینه معصومه آمد، گفت نیاز به دکتر متخصص دارد. خانمی را آوردند. آن زمان طبقه بالا بودیم. با این که امکانات آنجا بیشتر و بهتر بود، گفت: «چرا برای خودتان تقاضای وسیله نمی کنید؟ شما هر روز باید دوش بگیرید.» گفتیم: «وقتی خودمان را می شوییم، باید همان طور خیس بایستیم تا خشک شویم.» گفت: «مگر حوله ندارید؟» گفتیم: «حوله پیشکششان. به ما یک دست لباس درست نمی دهند. وضع صابون و تایدمان را هم که می بینید!» سر و صدا راه انداختیم که یا باید به ما امکانات بدهید یا باید آزادامان کنید برویم. از جریان صلیب سرخ آگاهی پیدا کرده بودیم و می دانستیم که دیگر حقمان است. بعد از مدتی یک سری لباس آوردند. دشداشه های زنانه و به اصطلاح خودمان «ماکسی»، ولی همه یقه باز بود و آستین کوتاه. بین آنها فقط یک لباس مناسب بود که حلیمه آن را برداشت. بعضی لباس هایی را که می آوردند، آن قدر زشت و زننده بود که آدم حتی برای استفاده از آنها در خانه هم کراهت داشت. مریم یکی دو تا از آن لباس ها را نگه داشت و با تغییراتی که در آنها ایجاد کرد، گاهی در سلول استفاده می کرد تا مانتویش که در حال ساییده شدن بود، پاره نشود. زمستان ها خیلی سرد بود. به خصوص که کف سلول سرامیک بود. در می زدیم و پتو می خواستیم. یک روز پتوی چرک و کثیفی آوردند. به نظر می رسید زمین را با آن پاک می کرده اند. بهتر از هیچی بود. آن را حسابی شستیم و زیر دو پتویی که داشتیم انداختیم. اما باز فایده نداشت. تمام بدنمان زخم شده بود. آن روزها اوایل سال ۶۱ بود. ساعت تحویل [سال] را در سلول های بالا بودیم. تقویمی که در سلول پایین درست کرده بودیم، جای زیادی می گرفت. چون هر روز که می گذشت، یک علامت روی دیوار می زدیم. بعد روزهای هفته و ماه را می نوشتیم و فقط تاریخ روزها را عوض می کردیم. به این ترتیب تاریخ را در ذهنمان نگه می داشتیم. در ایران که بودم، همیشه در روزهای تولد افراد خانواده هدیه ای برایشان تهیه می کردم. پدرم دی ماه به دنیا آمده بود. اولین دی ماهی را که در سلول گذراندم، برایم خیلی سخت بود. وقتی فکر می کردم که پدرم آن روز به یاد تولد سال قبل خواهد افتاد و هدیه ای که برایش خریده بودم، به شدت ناراحتم می کرد. از به خاطر آوردن حالت او خیلی متأثر می شدم. فروردین ماه سال ۶۱ بود. از خدا خواستم وسیله ای فراهم کند تا من امسال بتوانم یک عیدی و یک هدیه تولد حسابی به مادرم بدهم. در همان روزها با بچه ها صحبت می کردیم تا کاری کنیم از آنجا خارج بشویم. دیگر قانون را می دانستیم. و می دانستیم که جای ما آنجا نیست. اول با سربازها صحبت کردیم که ما جایمان اینجا نیست. شما خیلی ظالم هستید. گاهی هم برخوردهایی پیش می آمد. طوری که سربازی که با ما مهربان تر از بقیه بود، دیگر آن مهربانی سابق را نداشت. این صحبت ها مدت ها ادامه داشت. آنها هم تعجب کرده بودند که ما از کجا این چیزها را فهمیده ایم و چرا ناگهانی شروع به گفتن این حرف ها کرده ایم. تمام اخبار سلول را هم به مسئولان می دادند که مثلاً دخترها سر و صدا می کنند یا حرف های جدید می زنند. به این ترتیب بود که جریان اعتصاب پیش آمد. به بچه ها گفتم باید حرکتی داشته باشیم. باید با مسئولین صحبت کنیم و اگر جواب ندادند، اعتصاب کنیم. قبل از عید سه ماه در مورد اعتصاب فکر کرده بودیم. مسئله مهمی بود. اگر اعتصاب می کردیم و آنها جوابی نمی دادند، باید قطع می کردیم که این وضعمان را بدتر می کرد. آنها معتقد بودندکه دخترها قاطع اند و هر چه بخواهند، می گیرند. حتی خود سربازها می گفتند شما هرچه بخواهید، به زور می گیرید. می گفتند ما با دیگران این طوری نیستیم. تا حرف بزنند، چند تا سیلی می زنیم و کار تمام می شود. گفتیم خب ما را هم بزنید. ادامه دارد... منبع:تاریخ شفاهی ایران


یکشنبه ، ۳۰آبان۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[مشاهده در: www.shahidnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن