تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 9 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فرزندانتان را به سه چيز ادب كنيد: عشق به پيامبرتان، عشق به خاندان او، و قرآن خو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819170040




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ماجرای یک مهاجرت غیرقانونی از کویته تا کهریزک - سایت خبری تحلیلی تدبیر


واضح آرشیو وب فارسی:تدبیر: «چند روزی در خوابگاهی واقع در کهریزک ماندیم تا یکی از اقوام آمد و پول را پرداخت و ما را با خود به تهران آورد!» اینها آخر داستان مهاجری افغان بود که سال ۱۳۹۲ به صورت قاچاقی وارد ایران شده و برای کار به تهران آمده است. روزنامه «وقایع اتفاقیه» افزوده است: نامش «نجیب» است و تمام جملات را با لهجه «فارسی دری» بیان می کند. حالا هم در یکی از مراکز تجاری پایتخت مشغول کار شده است. ماهی یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان حقوق می گیرد، برای سه شیفت کار، یعنی حقوق هر شیفت ۴۰۰ هزار تومان. ۲۴ ساعته در آن چهاردیواری که نامش مغازه است، می ماند و خورد و خواب و باقی ماجرا را همانجا ادا می کند. صاحب کارش می داند او غیر قانونی به ایران آمده و مجوزی برای کار ندارد. بااین حال، به او کار داده اما حال و روز کارکردنش، خستگی را برایش به ارمغان آورده است. همین چند روز پیش بود که می گفت: آقای مهندس! یک کار برای من پیدا کن! خسته شدم. از صبح تا شب، از شب تا صبح، اینجا توی یک چهاردیواری. آدم خسته میشه. در این مدت، هم اعتماد نجیب جلب شده و هم احساس صمیمت می کند. شب ها گاهی نیم ساعت، سه ربعی در مغازه شان، گپ می زنیم. گاهی وقتی پای درددلش می نشینی، دل را می زند به دریا و از آنچه بر سرش آمده می گوید. داستان «نجیب»، داستانی تکراری است. داستان تعداد زیادی انسان که به سودای وضع بهتر، کار و درآمد برای خانواده، عزم مرزی دیگر می کنند و گاهی هم جان خود را بر سر این سودا، می گذارند. نمونه اش همین موجی است از آدم هایی که به اروپا سرازیر شده اند و روزی نیست که خبر غرق شدن کشتی یا قایقی را در آب نشنویم یا حادثه ای را در این زمینه شاهد نباشیم یا خیل مهاجران غیر قانونی که سال هاست مسیر آسیا به استرالیا را از راه اقیانوس گز می کنند و همیشه هم خبر حادثه هایی که در این مسیر اتفاق می افتد، در رسانه ها منتشر می شود. مطابق آنچه «نجیب» می گفت، داستان مهاجرتش به ایران از همین سنخ است. او برای تأمین معیشت خانواده راهی ایران شده و هر چه دریافت می کند، برای خانواده می فرستد: «از افغانستان به کویته پاکستان آمدم. آنجا قوم و خویش داشتیم و از همان اول هم قرار بود به ایران بیایم. می دانی که برای ما افغان ها، ایران و پاکستان برای مهاجرت بهتر است هم فرهنگ و هم زبان نزدیک به هم داریم. همین است که افغان ها، بیشتر در ایران جمع شده اند، بعضی ها به این دلیل می آیند که اینجا راحت تر هستند.» نجیب اینها را می گفت و گویا یاد خاطراتش هم افتاده بود. گاهی یاد سختی هایی می افتاد که در مسیر تحمل کرده بود. می گفت: «در کویته قرار گذاشتیم با قاچاق بَر؛ سال ۹۲ بود. قرار شد ۹۰۰ هزار تومان از ما بگیرد و تا تهران ما را بیاورد؛ البته قیمت پایین تر هم داشت. بعضی ها، ۷۰۰ هزار تومان دادند اما من چون می خواستم راحت تر باشم، ۲۰۰ هزارتومان بیشتر دادم». وقتی از او پرسیدم قاچاق بَر را چطور پیدا کردی؟ گفت: «نیاز به پیداکردن قاچاق بر نیست. نمی خواهد دنبالشان بگردی، در کویته خیلی راحت می توانی آنها را پیدا کنی اما من، چون آنجا فامیل و خویش داشتم، دنبالشان نگشتم، مستقیم رفتم پیششان.»  اتوبوس سواری در مرز قاچاقچیان انسان در تمام دنیا، رویه ای خاص خود را دارند. آنها در ازای دریافت مبلغ مشخصی، فرد را تا مقصدی مشخص می رسانند. در دنیا مرسوم است قاچاقچیان انسان ابتدا همه یا دست کم، نیمی از پول را دریافت می کنند و بعد اقدامات عملی را انجام می دهند اما موضوع جالبی که ظاهراً بین برخی از این نوع قاچاقچیان در مسیر افغانستان و پاکستان به ایران وجود دارد، تضمینی است که به قول نجیب، قاچاق برها می دهند: «قرار نبود پول را ابتدا بدهیم. اساساً ما پول خیلی زیادی هم همراه نداشتیم. چون بارها اتفاق افتاده و شنیده بودیم که در مسیر، افرادی سر راه مهاجرین را گرفته اند و تمام آنچه داشته اند، از آنها دزدیده اند. ما هم فقط در این حد که بتوانیم در مسیر غذایی بخوریم یا اگر جایی گیر کردیم بتوانیم از عهده برآییم، پول همراه داشتیم. از همان اول قرار بود پول را آخر بدهیم. ما در مرحله پایانی سفر، چند روزی را در یک خوابگاه واقع در کهریزک گذراندیم تا یکی از خویشان که در تهران بود، آمد و پول را پرداخت و ما را به تهران آورد.» بخش مهمی از این پروژه، پروسه انتقال و شیوه ای است که مهاجران غیر قانونی وارد کشور می شوند: «از کویته تا پنج گورِ پاکستان که نزدیک مرز ایران است، با اتوبوس و راحت آمدیم. مشکل و سختی از این به بعد بود که بیشتر مسیر را شب آمدیم. از پنج گور ما را سوار یک نیسان باری کردند.» انگار می شد سختی آن مسیر را در چهره نجیب دید، پرسید: «می دانی ۳۵ نفر چطور در یک نیسان جا می شوند؟» بعد ادامه داد: «۳۵ نفرمان را روی هم ریختند و داخل یک نیسان جا دادند، این زمان است که قدر هوای آزاد را می فهمی. اصلا نمی شود نفس کشید. آن قدر فشار روی قَبورقَه (دنده و قفسه سینه) می آید که نفس کشیدن سخت می شود.» راحت ترین وسیله ای که بنا به گفته «نجیب»، در این مسیر استفاده می شود همان اتوبوسی است که داخل پاکستان، مهاجرین را با آن انتقال می دهند. بقیه مسیر، مشکلات خاص خود را دارد. بیشتر مسیر، شب طی می شود و نیسان هم فقط در مسیر پنج گور تا سراوان در سیستان وبلوچستان پاکستان و ایران، مورد استفاده قرار می گیرد. بعد از آن، مسیر با پژو سواری طی می شود. نجیب می گفت: از سراوان به بعد، شهر به شهر را با پژو آمدیم. مسیر را بیشتر اوقات شب می آمدیم. من در آن سال، ۲۰۰ هزار تومان بیشتر دادم تا راحت تر باشم. این راحتی هم فقط در محل نشستن در ماشین تأثیر دارد و در بقیه موارد با بقیه خیلی تفاوتی نداری.» مسئول منطقه قاچاق انسان، جرمی سازمان یافته است و از آن کارها و اموری نیست که بتوان با یک یا دو نفر، سروته قضیه را هم آورد. شبکه ای خاص و به احتمال زیاد با ارتباطات خاص وجود دارد که در سطح اجرا، آدم های بومی هر منطقه را به کار می گیرد. بسیاری از مسئولان و کارشناسان امنیتی هم بر این اعتقاد هستند که در سطح اجرائی از آدم های بومی استفاده می شود که خیلی اطلاعی از کلان ماجرا ندارند؛ یعنی اگر هر کدام از عوامل اجرائی خط مقدم، از بین هم برود، چالشی برای کل پروژه به وجود نمی آید. نجیب هم این موضوع را تأیید می کرد و می گفت: «از کویته پاکستان که نقطه آغاز سفر بود تا کهریزک را تکه تکه آمدیم؛ از کویته تا پنج گور؛ پنج گور تا سراوان؛ سراوان تا ایرانشهر؛ ایرانشهر تا بم؛ بم تا کرمان؛ کرمان تا یزد، یزد تا کهریزک، هر تکه را با یک ماشین آمدیم. اتوبوس تا مرز ما را آورد و نیسان تا سراوان؛ بقیه مسیر هم با پژوی سواری آمدیم. در هر پژو، ۱۳ نفر (غیر از راننده) سوار می کردند. یک نفر صندلی جلو و یک نفر دیگر جلوی پایش، چهار نفر صندلی عقب و سه نفر جلوی پایشان (دو نفر به دو در تکیه می دادند و یک نفر هم بین آن دو قرار می گرفت) و چهار نفر هم در صندوق عقب. نوار لاستیکی صندوق را برمی داشتند تا هوا برای تنفس در صندوق عقب وجود داشته باشد.» در این مسیر، ظاهرا جابه جایی این تعداد از مسافران در یک اتومبیل سواری طبیعی است. فقط در یک مورد کشف شده که آن هم به دلیل تصادف رخ داد، اتومبیل پژوپارس، ۱۵ سرنشین داشت که بعد از تصادف در ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، در جاده رستم آباد به بم، ۹ نفر کشته شدند و ۶ نفر باقی مانده به دلیل آتش گرفتن خودرو بعد از تصادف، دچار سوختگی بسیار شدید شدند. آن طور که گزارش های پلیس می گوید، هویت راننده ایرانی مشخص نبود. اینها اتفاقاتی است که هنوز هم در جریان است. همین چند روز پیش، یک نفر دیگر به نام «نظام» به نجیب در تهران پیوست و حالا او در همان مغازه ای مشغول است که نجیب هم کار می کند. می گفت: «یکی از خویشان است که تازه به تهران آمده؛ از همان مسیری که من آمدم، فقط فرقش این است که یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان پول داده است.» شیوه کار هم آن طور که «نظام» می گفت، تغییری نکرده است. شیوه کار در کلان ماجرای قاچاق انسان از پاکستان به ایران، این است که هر منطقه یک مسئول بومی دارد و اتومبیلی که مهاجران را انتقال می دهد، یک خودرو «تأمین» دارند؛ تأمین اصطلاحی امنیتی و اطلاعاتی است که به فرد یا تیمی گفته می شود که امنیت یک کاروان، محموله و... را برعهده دارد و به صورت ناشناس جلوتر از کاروان یا محموله برای شناسایی مخاطرات امنیتی، جاده یا مسیر عبور را زیر نظر دارد. خودروی تأمین، چند صد متر یا در مواقعی چند کیلومتر جلوتر از کاروان، مسیر را طی می کند و در صورت وجود مانع، اوضاع را به مسئول مربوطه خبر می دهد. حالا هم روال کار همان است که از قبل بوده است. نجیب می گفت: «در این مسیر فقط تا سراوان را روز آمدیم و بقیه مسیر را شب ها طی می کردیم و هر تکه از مسیر که تمام می شد، به ماشینی جدید تحویل داده می شدیم. راننده هم راننده ای از اهالی همان شهر بود که راه ها و بیراهه ها را می شناخت. من چون پول بیشتری داده بودم روی صندلی می نشستم ولی آنهایی که جلوی پای ما روی کف ماشین می نشستند، خیلی اذیت می شدند.» دور زدن پاسگاه استفاده از نیروهای بومی و محلی در خط مقدم قاچاق انسان، چند دلیل دارد اما مهم ترینش این است که آنها منطقه را به خوبی می شناسند و احتمالا اگر در روند جابه جایی، مشکلی پیش آید، آنها بهتر می توانند مشکل را رفع و رجوع کنند تا یک غیر بومی. راننده هایی که دست به چنین اقدام پرخطری می زنند، احتمالا، جزو گروه بیکاران هر شهر هستند که چون راهی برای معیشت پیش پایشان نیست، یکی از «مشاغل سیاه» را برمی گزینند. قاچاق، چه قاچاق کالا و چه قاچاق موادمخدر، انسان و دیگر شقوق آن، ریشه در فقدان زیرساخت های اشتغال در مناطق محروم دارد که البته این امکان هم هست که طمع و حرص هم در اقدام به چنین مشاغلی، بی تأثیر نباشد. باید در این میان، به این نکته نیز توجه کرد که گروه های قاچاق انسان، شبکه ای با سطوح مختلف هستند و نیروهای بومی که در قامت راننده (راننده، تأمین و... همه زیر نظر یک مسئول منطقه کار می کنند که معمولا هر سطح با سطح پایین تر با یک رابط در ارتباط هستند و در صورت حذف آن رابط، رسیدن به سطح بالاتر مشکل است) حضور پیدا می کنند، جزء جماعتی هستند که معمولا نیاز و ناچاری آنها را به این سمت سوق می دهد. بااین حال، وجود رانندگان بومی و محلی از شیوه هایی است که کار نقل و انتقال را آسان تر می کند. نجیب هم در خاطرات خود مواردی دارد که این شیوه کار را تأیید می کرد. او می گفت: «ماشین های سواری با سرعت زیادی مسیر را طی می کنند. ما در این مسیر با پاسگاه های زیادی روبه رو بودیم اما بیشتر آنها را دور زدیم. قبل از رسیدن به هر پاسگاه از ماشین پیاده می شدیم و به یک راه بلد تحویلمان می دادند. آن راه بلد هم ما را پیاده از مسیری می برد که پشت پاسگاه بود. پیاده روی ها هم بسته به اینکه کجا باشیم، فرق می کرد اما از قبل از پاسگاه شروع می شد، آن را دور می زدیم و بعد به جاده اصلی می آمدیم و سوار همان ماشین که پیاده شده بودیم، می شدیم. فقط نزدیک یزد بودیم که پاسگاه ها طوری واقع شده بود که باید مسیر طولانی چند ساعته ای را پیاده می رفتیم. در یزد حدود پنج ساعت پیاده رفتیم و توانستیم از دو پاسگاه عبور کنیم.» آن طور که نجیب می گفت، بعد از یزد تا کهریزک را با یک پژو آمده اند و آنجا به یک خوابگاه تحویل داده شده اند. خوابگاهی که باید در آن منتظر می ماندند تا فردی بیاید و پول بپردازد و آنها را با خود به تهران ببرد. طبق گفته های او، یکی از اقوامش که در تهران بوده، پول را آورده و او را از این خوابگاه واقع در کهریزک که در اصل بازداشتگاه بوده و تا انجام تسویه حساب، حق خروج از آن را نداشته اند، با خود به تهران آورده است. داستان سفر «نجیب» از کویته تا تهران، اینجا به انتها می رسد اما او بعد از این، گرفتار موضوع اشتغال بوده و بارها و بارها در کارگاه های ساختمانی مختلف به کار گرفته شده اما در نهایت، سر از یک «مغازه» در گوشه ای از پایتخت درآورده است. نجیب شاید خودش نداند با این مهاجرت غیر قانونی یک فرصت اشتغال را از جوانان این مرزوبوم گرفته است. او و دیگرانی مانند او، شاید ندانند با حضورشان در ایران فرصت های اشتغال را از جوانان ایرانی می گیرند و در سطحی دیگر برای کارفرمایانی که از زیر بار مسئولیت هایی چون پرداخت بیمه و دیگر مزایای کارگران فرار می کنند، بهترین فرصت هستند زیرا وقتی کارگران ایرانی در مشاغل داخل کشورشان گمارده شوند، احتمالا قوانین کار و ملحقات آن را می دانند یا اگر ندانند، در مواقع اختلاف، می دانند باید به کجا مراجعه کنند اما او و افرادی دیگری مثل او (که البته اجبار برای ادامه حیات را دلیل مهاجرتشان بیان می کنند) این فرصت را در اختیار برخی از کارفرمایان فراهم می کنند؛ کارفرمایانی که فقط حاضر هستند برای هر شیفت کار ۴۰۰ هزار تومان پرداخت کنند.


جمعه ، ۲۸آبان۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تدبیر]
[مشاهده در: www.tadbirkhabar.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 66]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن