تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 3 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام علی (ع):انسان، با نيّت خوب و اخلاق خوب، به تمام آنچه در جستجوى آن است، از زندگى خوش و امني...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1868627278




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

طنز؛ پدر و سی و خورده ای پسر نادان، به جز اولی!


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: ماهنامه خط خطی - مهرشاد مرتضوی: مردی بود که به لطف ورزش رایگان و هوای پاک و هزار تا امکانات دیگر، سی و خورده ای پسر (قطعا از چند همسر!) داشت و سر ماه هم با خاور می رفت یارانه شان را بار می زد و حالش را می برد. گذشت و پسرها بزرگ شدند و پدر، هر کدام را گذاشت سر یک کاری که کمک دستش باشند.

روزی یکی از پسرها پیش پدر آمد و گفت: «پدر، پدر، این پسر آقاکریم نمی گذارد زمین مان را شخم بزنیم.» پدر نگاه پوکرفیس اندر سفیهی به او انداخت و گفت: «پسرم. این مزرعه ماست، چرا او نباید بگذارد شما شخم بزنی؟» پسر تاکید کرد: «او مدام از داخل مزرعه خودشان داخل مزرعه ما خاک می ریزد و تمام شخم زدن هایمان را شخم می زند. بعضا دیده شده با موتور هم روی خاک زمین ما تک چرخ می زند. تازه فصل محصول هم که بشود جیغ و داد می کند و به همه می گوید که محصول خودش خوب شده و محصول ما نرسیده و کلی هم خار دارد و دست و بالشان را می بُرَد»

پدر داشت برای پسرش مفهوم دفاع از حق خود را توضیح می داد که آن یکی پسر آمد داخل و گفت: «آه! پدر! پدر!» پدر گفت: «یه کفش پات می کرد بعد می پریدی وسط حرفم! چته پسر زبان بسته ام؟» پسر گفت: «من برای تجارت به شهر دیگری رفته بودم. به یادداشتم چون به درخت گل رسم... نه این نبود. آهان! وقتی برگشتم و می خواستم اجناسم را بفروشم، فک و فامیل بهادرخان داخل بازار پرکردند که فلانی اجناسش بنجل است و آن شهر دیگر بهش انداخته اند و جنس هایش اصلا قرارداد ندارد و این داستان ها! بعد خودشان جنسی را که بار قاطر کرده بودند و از جای دیگری آورده بودند به زور به مردم می فروختند.»

پدر گفت: «شماها سر جمع 1000 سالتونه نره خرای عزیزم! خب چرا حقتان را نمی گیرید؟ تو چرا برگه کیفیت و انحصار و اسب بَر بودن کالایت را به مردم نشان نمی دهی؟» پسر چیزی نگفت و به مکیدن انگشت شستش ادامه داد.

در همین حین پسر دیگری وارد شد و هوار زد: «پدر، چرا شما به آشناهای مش باقر گفتید می توانند مسیر آب را از بین ما دربیاورند و بیندازند داخل زمین خودشان؟»

پدر در دل خودش از اینکه کیفیت را فدای کمیت کرده بود شرمنده شد و گفت: «پسر گلم، عزیزم، قشنگم، نفهم، یابو! چرا کسی باید بخواهد آب را از زمینش خارج کنند و بیندازند داخل یک زمین دیگر؟» پسر کمی اندیشید، ولی چون امکاناتش برای اندیشیدن کافی نبود، بی خیال شد و به علامت «نمی دانم، سوال بعد» سر تکان داد.

پدر که از انفعال و گلابی بودن فرزندانش به ستوه آمده بود، سراغ پسر اول و ارشدش را گرفت تا از او بخواهد برای برادرانش کاری کند. اما فهمید که اصل داستان از همان پسر اول آب می خورد و اوست که با فامیل های آقاکریم و بهادرخان و مش باقر همراهی می کرده و کلا به جز پدر خودش، با بقیه ده هماهنگ است. پس سر به دیوار کوبید و از آنجا که فرزند، مثلا کابینه دولت نیست که قابل تغییر باشد، تا آخر عمر با خوبی و خوشی از دست پسرانش سکته ناقص کرد و دیگر هیچ وقت آن آدم سابق نشد.





۲۵ آبان ۱۳۹۵ - ۱۵:۵۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 55]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن