واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: در دوران کودکی و هنگامی که خردسالی بیش نبودم، بازیهای زیادی برای دورهمیهای من و همسالانم وجود داشت؛ بازیهای متنوع با قوطی کبریت، دوز و نقطه بازی و... اما یکی از جذابترین بازیها این بود که روی یک تکه کاغذ چند لکه رنگ گواش رقیق شده میریختند و آن را از وسط تا میکردند و وقتی بازش میکردند، ما باید شکلهایی را که لابهلای این لکه رنگها میدیدیم، اعلام میکردیم و هرکس بیشتر شکل میدید یا شکلهایی که خاصتر و جذابتر بود، امتیاز بیشتر میگرفت و احیانا جایزهای هم میبردیم.
این قضیه برای من از جذابترین سرگرمیهای دوران کودکی بود. سالها گذشت و بعدها در فیلمهای هالیوودی یا انیمیشنهای ژاپنی میدیدم که بازیگران روی تپههایی سرسبز میخوابند و گذر ابرهای سفید و زیبای کومولوس را در آسمان میبینند و در خیالشان آنها را به حیوانی خاص یا هر آنچه دلشان میخواسته تشبیه میکنند؛ کاری که بعدها در سفرهای طبیعتام هم بارها انجام دادم و چه لذتی هم داشت. جالب است برایتان بگویم همین الان که در حال خواندن این متن هستید، افراد زیادی در دنیا وجود دارند که همواره سر به هوا هستند و ابرهایی را که خیلی شبیه به موجودات مختلف هستند شکار میکنند و واقعا چه شاهکارهایی را هم در لابهلای ابرهای آسمان پیدا میکنند؛ آنقدر که بعضی وقتها شک میکنی تصویر ابرها را دستکاری فتوشاپی کرده باشند. اما از قضیه ابرها که بگذریم، قصه یافتن شکلهای مرموز و آشنا لابهلای پدیدههای طبیعی اصلا پدیدهای شخصی و تازه نیست. این پدیده آنچنان اهمیت دارد که لئوناردو داوینچی آن را از ابزار اصلی هنرمندان میدانست؛ به عبارتی او معتقد بود تخیل یک هنرمند هر چه قویتر و نگاهش هرچه دقیقتر باشد، حتما میتواند لابه لای لکههای رنگ و ریختگیهای دیوار، کوه و دشت و هرچیز دیگری را بیابد. به عبارتی داوینچی این توانایی را بخشی از توانایی مهم یک هنرمند و نشانهای از تخیل قوی و تربیت شده او میدانست. تصویری که به بقای اجداد ما انجامید اما از سوی دیگر کارل ساگان قضیه را جدیتر از قدرت خیالپردازی ما میدانست. به اعتقاد او، انسان نخستین مجبور بود بسرعت تشخیص چهره دهد. او در نبود برق و روشنایی و امکانات کارآمد مدرن، باید با کمترین نشانهها، تصویری از آنچه مقابلش یا لابهلای شاخ و برگهای انبوه و سایر عارضههای طبیعی بود برای مغزش بسازد و تصمیم بگیرد که آیا آن چیز انسانی همتای خودش هست یا جانوری درنده. دوست است و هم قبیله یا دشمنی کمین کرده و به این ترتیب انسانهای نخستین این فرآیند را یاد گرفتند و از آن برای بقا استفاده کردند. برای همین است که انسانها با کمترین نشانههای تصویری میتوانند یک چهره بسازند و این کار را در کمتر از 130 هزارم ثانیه(!) انجام میدهند. امروزه روانشناسان برای این پدیده نام اختصاصی ساختهاند: «پاریدولیا» نامی است که آنها به این توانایی مغز دادهاند. این واژه ترکیبی از دو واژه یونانی است که معنای کلی آن «معنی جانبی» است. مفهوم پشتسر این پدیده این است که افراد در پس هر تصویر یا شیء یا حتی صدا میتوانند تصویر، صدا یا مفهومی تازه بیابند. مثل همان کاری که ما در کودکی میکردیم و افراد زیادی با شکل ابرها میکنند، یا در نمونههای متاخرتر و نوینترش با ترانه خواندهشدهای که به شکل معکوس پخش میشود این کار را انجام میدهد و در این صدای معکوس لغات تازهای پیدا میکنند. پاریدولیا و ابوالهول مریخی! پدیده پاریدولیا درباره اجرام نجومی جایگاه ویژهای پیدا میکند. مثلا دیدن یوفوها را میتوان رکورددار این پدیده دانست. به قول ساگان، چون ما علاقه داریم و در پسِ ذهنمان همیشه این ایده وجود دارد که اشیای ناشناخته پرنده فرازمینی وجود دارد، پس براحتی ذهن ما این یوفوها را در آسمان میبیند و جالب است بدانید پس از بررسیهای فراوان در آرشیو یوفوها نتیجه گرفته شد که هیچ گزارشی مستند از یوفوها وجود ندارد و بخش بزرگی از گزارش یوفوها شامل همین پدیده بوده است. مریخ هم این پدیده را بارها تجربه کرده است و مهمترینشان تصویری بود که به ابوالهول مریخی معروف شد. تصویری از یک صخره که شبیه به صورت انسان دیده میشد. این تصویر در عکسهای ارسالی مریخنشین وایکینگ 2 در سال 1355 خورشیدی دیده شد و با این که تصاویر جدید نشان داد این صخره غول آسا واقعا صخرهای معمولی است، اما هنوز افرادی هستند که آن را به شکل مجسمه ابوالهول میبینند! رخ زیبا و رازآمیز ماه در این میان رکورددار پدیده پاریدولیا، بیگمان ماه است. از دوران باستان تا کنون بر سطح ماه تصاویر متنوعی دیده شده: از خرگوش تا دختری در ماه که ژاپنیها آن را دیدهاند. یا اروپاییهای قرون وسطی مرد و زنی را بر ماه میدیدند یا حتی گاه تصویری از شکسپیر بر ماه دیده شده. دیدن تصویر انسان از سایر تصاویر بسیار سادهتر بوده و جالب است بدانید سرعت تصویر سازی مغز چنان بالاست که پژوهشها نشان میدهد این تصویرسازی کاملا ناخودآگاه رخ میدهد و پردازشهای خودآگاهانه کورتکس مغز ما در این کار دخیل نیست. بیایید یک بازی تازه برای خود و دوستانتان بسازید؛ بخصوص اگر اهل کمپینگ هستید و شبهایی را در طبیعت به سر میبرید، دور هم بنشینید و به ماه کامل نگاه کنید. تصاویر جدیدی را که در مغزتان بر اثر دیدن لکههای تیره ماه (که به آن دریا میگوییم با آن که آبی در سطح ماه نیست) ایجاد شده است، برای هم بازگو کنید. بازی جذاب و خلاقانه و متفاوتی خواهد بود و البته شک نکنید که نوادگان شما در هزاران سال بعد تصاویری بسیار متفاوت با آنچه شما روی ماه یافتهاید خواهند دید. زیرا تصویر لکههای تیره و روشن روی ماه در اثر برخوردهای شهابسنگی در طول هزاران سال تغییرات زیادی خواهد کرد! دکتر محمدرضا نوروزی میکروبیولوژیست و مروج علم
چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت 06:30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 93]