واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: احساسات كور!
يكي از نكاتي كه در بررسيها مشخص شده اين است كه بين مشكل «ناتواني در بيان احساس» و هوش عاطفي، ارتباطي نزديك وجود دارد.
حتما شما هم افرادي را ديدهايد كه از نظرهوش و اطلاعات عمومي و تخصصي، بسيارعالي و حتي درسطح جهاني مطرح هستند اما وقتي پاي بيان احساسات و عواطف به ميان ميآيد، عاجزند.
آنها نميدانند چطور ابراز علاقه كنند و هرچه دردل دارند هميشه در صندوقچه قلبشان ناگفته ميماند. اينجاست كه زندگي اجتماعي وخانوادگي آنها با مشكلاتي روبهرو ميشود.
فكر ميكنيد مشكل چيست و ازكجا منشا ميگيرد؟
ازنظر پزشكي به اين مشكل «الكسي تايمي» ميگويند و فردي كه چنين مشكلي دارد، نميتواند احساسات خود رابه زبان بياورد. اين افراد حتي از احساسات واقعي خودهم بيخبرند. در سال 1972 پزشكي به نام پيتر سيفنئوس براي اولين بار اين نام را براي مشكل مذكور انتخاب كرد. در سالهاي اخير اين موضوع بيش از گذشته مورد توجه قرار گرفت و در بررسي بسياري از مشكلات روحي و اجتماعي رد پاي آن ديده شده است.
يكي از نكاتي كه در بررسيها مشخص شده اين است كه بين مشكل «ناتواني در بيان احساس» و هوش عاطفي، ارتباطي نزديك وجود دارد.
يكي از تعاريفي كه براي هوش عاطفي مطرح شده اين چنين است: هوش عاطفي يعني درك عواطف و احساسات و بيان آن بهصورتي كه فرد قادر باشد احساساتش را خوب شناخته و درست بيان كرده و بروز دهد. البته نميتوان گفت فردي كه به اين مشكل مبتلاست هوش عاطفي ندارد؛ چون هنوز علت دقيق اين مشكل مشخص نشده است.
ممكن است چنين فردي كاملا عاطفي و احساسي رفتار كند يعني عصباني شود يا بارها گريه كند اما وقتي پاي بيان احساسات بهصورت كلامي به ميان ميآيد كاملا عاجز شود.
نشانهها را بشناسيم
فرد در به زبان آوردن احساسات خود مشكل دارد؛ از نظر ديگران فردي است بيش از حد منطقي و بيعاطفه اما رفتاري غيردوستانه ندارد؛ در مواجهه با واكنشهاي احساسي ديگران، بهت زده و سردرگم ميشود؛ وقتي از آنها سؤالات عملي پرسيده ميشود پاسخهايي پيچيده ميدهند و فضل فروشي ميكنند؛ تصميمات فردي آنها بيشتر براساس اصول و ضوابط است تا احساسات؛ هر از گاهي از مشكلات غيرقابل توجيه فيزيولوژيك مثل طپش قلب؛ معده درد و گرگرفتگي. اينها علايم آلكسيتايمي هستند.
و اما ريشه مشكل كجاست؟ اين سؤالي است كه پاي ماهيت طبيعي و رشد و تكامل افراد را به ميان ميكشد و متخصصان تلفيقي از اين دو را در اين مشكل دخيل ميدانند. هر كودك با يك پتانسيل طبيعي به دنيا ميآيد، اين پتانسيل را ميتوان پرورش داد، از آن غافل شد يا تخريب كرد. به اين 3 خانه با شرايط متفاوت دقت كنيد:
1 - كودك در اين خانه هيچ وقت نشنيده كسي در مورد احساساتش صحبت كند. حتي هيچگاه بروز احساسات را نديده است. والديني بسيار سختگير و متعصب دارد كه دائما با او هستند تا مبادا در بيرون از منزل توسط ساير بچهها فاسد شود! تقريبا نميگذارند با همسالانش رابطه داشته باشد.
ادعا ميكنند فرزندشان را دوست دارند اما بيشتر يك ناظم سختگير هستند تا پدر و مادر.كودك علايمي از عشق واقعي را بين پدرو مادرنديده و اگر هم متوجه مشكلي در روابط شود به او ميگويند: هيچ مشكلي نيست و تازه او يك بچه است و بهتر است برود بازي كند! اين كودك وقتي 18ساله شد و به دانشگاه و بعد سر كار رفت تازه متوجه ميشود كه چقدر در برقراري رابطه با ديگران مشكل دارد.
2 - كودك با يك ناپدري كه سوءرفتار دارد زندگي ميكند. پدر واقعي در دوران بارداري مادر را ترك كرده است.ناپدري اوراميترساند تا رفتارهاي سوء اورا به كسي نگويد. مادر عصبي است؛ دائم سر او داد ميكشد و كتك ميزند و در مقابل احساسات كودك صبور نيست. پس به ناچار كودك يادگرفته هميشه ساكت باشدو نمرات خوبي بگيرد تا از او عصباني نشوند.
تمام احساسات اين كودك در درونش مانده و در سراسر زندگي با ترس زندگي كرده است. مادر از هر بهانهاي براي انتقاد از او استفاده ميكند. اين كودك در سنين نوجواني 2بار اقدام بهخود زني و خودكشي ميكند. به اين ترتيب در مراكز درماني متوجه مشكل او ميشوند. تمام روابط انساني و عاطفي او بههم ريخته است.
3 - كودك در خانهاي است كه پدر و مادر با عبارات احساسي در مورد عواطف خود صحبت ميكنند. آنها همزمان باآموزش اسامي و اعداد، اسم احساسات مختلف را هم به او ياد دادهاند. در مورد اينكه در شرايط مختلف چه حسي دارد از او سؤال كرده و به عواطف او اعتبار ميدهند. در خانواده او افراد همديگر را در آغوش گرفته، عصباني شده، دست نوازش بر سر هم كشيده و با هم ميخندند يا غصه ميخورند.
او به وفور عشق و تحمل و صبر ديده است و آنچنان اعتماد به نفسي دارد كه وقتي نوجوان شد هيچ وقت از اعتماد عاطفي به ديگران نميترسد. حتي اگر در مدرسه مسخره شود ميداند كه در خانه از حمايت كافي برخوردار است. در سنين بزرگسالي هوش عاطفي او بسيار بالاست.
عواقبي كه نبايد از آن غافل شد
در يك بررسي كه در22 ژانويه 2008 توسط دانشمندان آلماني انجام شدمشخص شد در افراد مبتلا به الكسي تايمي واكنشهاي منفي مثل بيحوصلگي، كسل بودن و كندي روند زندگي وجود دارد. اين افراد واكنشهاي دفاعي ازخود نشان ميدهند كه عمدتا ابتدايي و غيرمنطقي است و حتي به واكنشهاي عصبي هم تبديل ميشود. احساسات منفي اين افراد مثل اضطراب و افسردگي بسيار زياد و تحمل احساسات منفي در آنها بسيار كم است. اين افراد از نظر عاطفي بسيار آسيب پذيرند.
محققان فنلاندي هم دريافتهاند بين الكسي تايمي و اختلالات خواب ارتباط وجود دارد. دانشمندان آمريكايي هم معتقدند احتمال اختلالات خوردن مثل بياشتهايي عصبي و پر خوري عصبي در اين افراد بيشتر است.
متأسفانه اين مشكل در جوامع پيشرفته امروزي بسيار زياد ديده ميشود چون بهجاي بها دادن به ارزشهاي والاي عاطفي به پول، ظاهر، مسائل مادي، رتبه و درجه تحصيلي و شغلي اهميت داده ميشود. در مدارس هم سبك تحصيلي فقط روي درس و اطاعت از معلم متمركز است و فرصت بررسي و بيان احساسات دانش آموزان وجود ندارد.
در محيط كار وضع بدتر است و تنها كار، درآمد و بهره دهي شغلي مد نظر است و ارزشي براي هوش عاطفي افرادوجود ندارد. مشكلي ديگر كه در دنياي پر مخاطره امروزي وجود دارد اين است كه اكثر آدمها در اجتماع شرايطي امن براي بيان احساسات خود پيدا نميكنند و نميتوانند از نظر عاطفي صادق باشنددر نتيجه ترجيح ميدهند در مورد احساسات خود دروغ بگويند يا اصلا در اين مورد حرفي نزنند.
خوشبختانه اين مشكل با مراجعه يك مشاور و روان درمانگر قابل درمان است. براي درمان، شناخت فرد را نسبت به احساسات و عواطف خود و ديگران افزايش ميدهند و حتي لغاتي را كه بتواند توسط آنها احساساتش را بيان كند ياد ميگيرد. به فرد ياد ميدهند زماني را براي تفكر در مورد احساساتش اختصاص دهدو بعد آنها را روي كاغذ بنويسد.
فرد بايد با افرادي آشنا شده و بيشتر ارتباط داشته باشد كه در مورد احساساتشان صحبت ميكنندو حتي از گروه درماني هم استفاده ميشود. شناخت و مديريت احساسات منفي و نحوه تقويت و بيان عواطف مثبت هم از مهارتهايي است كه فرد بايد ياد بگيرد. البته اطلاع رساني به خانوادهها هم نبايد فراموش كرد چون در پرورش فرزنداني با هوش عاطفي مطلوب بسيار مؤثر است.
پنجشنبه 30 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هموطن سلام]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 112]