واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: نيم نفر هم به خارج نفرستيد! 8 خرداد، سالروز تصويب قانون تاسيس دانشگاه تهران اگر برنامههاي فرهنگي دولت پهلوي اول (1320 ـ 1304 خورشيدي) را احصا كنيم، درمييابيم كه بيشترين و شايد مهمترين برنامهها در دو حوزه آداب و رسوم اجتماعي و آموزش به اجرا درآمدهاند؛ چه آنكه اين دولت در چارچوب ايدئولوژي «تجدد» در پي تعريف هويت جديدي براي ايرانيان بود و جاانداختن اين هويت جديد، دگرگوني در آداب و رسوم اجتماعي ـ خصوصا آداب كهن ـ را ايجاب ميكرد. بنابراين يك سازمان آموزشي گسترده ميتوانست به نوبه خود در دگرگوني آداب و رسوم اجتماعي و متداولساختن شيوه زندگي به سبك غربي نقش موثري را ايفا كند. البته كوشش در گسترش آموزش عمومي و سپس متوسطه و عالي، تنها بهمنظور تغيير آداب و رسوم اجتماعي صورت نپذيرفت بلكه دلايل مهمتري داشت؛ از دوره قاجار و در نخستين روياروييهاي ايرانيان با تمدن جديد غرب چه در ساحت انديشه و چه در ساحت سياست، اين موضوع پذيرفته شد كه بخش زيادي از عقبماندگيهاي تاريخي ايرانيان، در حوزه دانش و آگاهي از علوم و فنون جديد رخ نموده است و از همان سالها توجه به آموزش نزد دولتمردان اصلاحطلب افزايش يافت. اعزام محصل به خارج از كشور در دوره اصلاحات عباسميرزا و سپس تاسيس يك پليتكنيك يا به تعبير ايراني آن «دارالفنون» در دوره صدارت ميرزاتقيخان اميركبير، نخستين كوششهايي است كه در اين باره ثبت شده است. تا آغاز دوره پهلوي، آموزش در ايران گسترش چشمگيري پيدا كرد اما نه نظام آموزشي سازمان دقيق و منضبطي داشت و نه محصولاتش آنقدر چشمگير و توانمند بود كه بتوانند پيشرفت كشور را در همه ابعاد تضمين كنند. اين مهم تا ميانه دوره پهلوي دوم (1357ـ1320 خورشيدي) نيز تحقق نيافت اما در دوره پهلوي اول سنگ بناي يك نظام آموزشي كه بتوان در چارچوب آن برنامههاي گستردهاي را تدارك ديد، گذارده شد. اين برنامهها در 5 فصل «آموزش عمومي و متوسطه»، «تدوين كتابهاي درسي يكنواخت»، «آموزش عالي»، «تامين كادر آموزشي» و «نظاممندكردن آموزش رسمي كشور» جاي ميگرفتند. در فصل آموزش عالي كه موضوع اين گفتار است، دو برنامه اعزام محصل به خارج از كشور و تاسيس دانشگاه تهران به ترتيب زماني مطمح نظر برنامهريزان قرار گرفتند و به اجرا درآمدند كه در ادامه شرح مختصر هر يك از آنها نگاشته ميشود. اعزام محصل به خارج بهدليل فقدان مراكز آموزش عالي فراگير و توانمند، اعزام محصل به كشورهاي پيشرفته از دوره قاجاريه همواره مورد نظر اولياي امور قرار داشت. هرچند كه بعدها مراكزي همچون دارالفنون براي برآورده ساختن نيازهاي آموزشي تاسيس گرديد، ليكن دايره فعاليت اين مراكز محدود بود و همه شاخههاي علوم را دربر نميگرفت. بنابراين، اعزام محصل به خارج تا دوره پهلوي ادامه يافت و در اين دوره به سبب توجه ويژه دولت به آموزش عالي با جديت بيشتري دنبال شد، ضمن آنكه تلاش گرديد تا روند اعزام محصل به كشورهاي خارج، نظاممند شود. در تاريخ 1/3/1307 مجلس شوراي ملي قانون اعزام محصل به خارج را تصويب كرد. بهموجب اين قانون، دولت مكلف بود كه اعتباراتي را براي اعزام شاگرداني به خارج از كشور در بودجه سالانه خود منظور كند. اين شاگردان براي تكميل تحصيلات خود در علوم و فنوني كه از سوي دولت معين ميشد، به خارج اعزام ميگرديدند و حداقل 35 درصد آنها بايد براي تحصيل در فن تعليم و تربيت اعزام شوند. دولت موظف بود فارغالتحصيلان اعزامي به خارج را در رشته تحصيليشان به كار گمارد و اگر 6 ماه پس از بازگشت محصلان اعزامي به ايران، دولت كاري را به آنها واگذار نميكرد، ميتوانستند شغلي را براي خود انتخاب كنند. ليكن تا مدت 4 سال موظف بودند كه در صورت نياز دولت در خدمت حاضر شوند. وزارت معارف مكلف بود كه محصلين را تحت مواظبت و مراقبت سرپرستهاي مخصوص قرار دهد و نيز از محصليني كه به خرج اولياي خود در خارج مشغول تحصيل بودند، با رضايت اوليايشان مراقبت كند. با تصويب قانون فوقالذكر، وزارت معارف با تصويب هياتوزيران دستورالعملي موقتي را براي اعزام محصل به خارج ابلاغ كرد كه برابر آن صد نفر براي تحصيل در رشتههاي تعليم و تربيت، طب، دندانسازي، كشاورزي، شيمي، حقوق، اقتصاد و شعبههاي مختلف مهندسي به اروپا اعزام ميشدند. در دستورالعمل مذكور شرايط شركت در آزمون اعزام به خارج و مواد امتحاني مشخص گرديده بود. اندكي بعد در تاريخ 12/4/1307 نظامنامه اعزام محصل به خارج نيز تدوين شد كه در آن تعداد محصلين اعزامي به خارج و زمان معرفي آنها، شرايط اعلام مسابقه، شرايط داوطلبان شركت در مسابقه، صورت تعهدنامه محصلان اعزامي، چگونگي برگزاري مسابقه و گزينش محصلان اعزامي قيد شده بود. اعزام محصل به خارج تا سال 1313 به شكل گستردهاي دنبال شد، ليكن از اين تاريخ و با فراهم آمدن مقدمات تاسيس دانشگاه تهران متوقف گرديد. علياصغر حكمت يادآور ميشود كه شاه در سال 1313 گفته بود «نيم نفر هم به خارج نفرستيد! بايد وسايل تحصيلات جوانان ايراني در خود ايران فراهم شود.» تاسيس دانشگاه تهران تاسيس دانشگاه تهران براي برآورده ساختن نياز كشور به متخصصان رشتههاي مختلف علوم بود؛ زيرا اعزام محصل به خارج هزينههاي زيادي را بر دولت تحميل ميكرد و كشور نميتوانست براي هميشه نيازهاي علمي و تكنولوژيك خود را از طريق نهادهاي علمي كشورهاي ديگر مرتفع كند. از اينرو وقتي لايحه تاسيس دانشگاه به مجلس شوراي ملي تقديم شد، در بررسي كليات آن بحثي درباره ضرورت يا عدم ضرورت تاسيس دانشگاه در نگرفت و نظرات نمايندگان از همان آغاز به مواد قانون و راهكارهاي تاسيس دانشگاه يا برنامههاي آن معطوف گرديد. تاسيس دانشگاه البته نخستين گام براي تاسيس مراكز آموزش عالي در ايران نبود، چه آنكه پيش از اين مراكزي چون مدرسه طب، مدرسه دندانسازي و يا مدرسه عالي حقوق داير شده بود. ليكن تاسيس دانشگاه بلندترين گام دولت براي ايجاد نهادي فراگير و متمركز در بخش آموزش عالي بود تا كليه مراكز پيشين را در خود جاي دهد و خلاهاي موجود در شاخههاي مختلف علوم را پر سازد. قانون تاسيس دانشگاه تهران در تاريخ 8/3/1313 به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد و مطابق با آن مجلس به وزارت معارف اجازه داد كه موسسهاي به نام دانشگاه براي تعليم درجات عاليه علوم و متون و ادبيات و فلسفه در تهران تاسيس كند. دانشگاه داراي شعباتي به نام دانشكده و به ترتيب ذيل بود: 1ـ دانشكده علوم معقول و منقول 2ـ دانشكده علوم طبيعي و رياضي 3ـ دانشكده ادبيات و فلسفه و علوم تربيتي 4ـ دانشكده طب و شعب و فروع آن 5ـ دانشكده حقوق و علوم سياسي و اقتصادي 6ـ دانشكده فني پيشبيني شده بود كه در صورت لزوم دانشسراهاي عالي و مدارس صنايع مستظرفه از موسسات دانشگاه محسوب شوند و مدارس و موسسات ديگري در صورت اقتضا به آن منظم گردند. رئيس دانشگاه در آغاز افتتاح بر مبناي پيشنهاد و موافقت وزير معارف و با فرمان شاه منصوب ميگرديد. اداره دانشگاه برعهده رئيس بود و روسا و معاونان و استادان دانشكدهها با پيشنهاد وي از طرف وزير معارف به كار گمارده ميشدند. همچنين رئيس ميتوانست علما و دانشمندان داخل و خارج را با پيشنهاد شوراي دانشگاه و تصويب وزير معارف به عضويت افتخاري دانشگاه بپذيرد. شوراي دانشگاه متشكل بود از رئيس دانشگاه (به عنوان رئيس شورا) معاون دانشگاه، روساي دانشكدهها و حداقل يك استاد از هر دانشكده،هر يك از دانشكدهها نيز داراي شورايي بودند كه از معاونان و استادان دانشكده و تحت رياست رئيس دانشكده تشكيل ميشد. وظايف و تشكيلات اين شورا را نظامنامهاي كه به تصويب شوراي دانشگاه ميرسيد، معلوم ميساخت. دانشگاه داراي شخصيت حقوقي بود و نمايندگي آن برعهده رئيس قرار داشت و از لحاظ اداري و مالي مستقل و تحت مسووليت مستقيم وزير معارف بود. فارغالتحصيلان دانشكدهها حداقل به درجه معلمي (ليسانس) نايل ميشدند و از حقوق و امتيازات قانون تربيت معلم بهره ميبردند. معلمان دانشگاه به 3 طبقه تقسيم ميشدند: طبقه اول استاد، طبقه دوم، دانشيار و طبقه سوم، دبير. استاد نبايد كمتر از 30 سال سن داشته باشد و حداقل سن دانشيار هم 25 سال بود. اين دو بايد در رشتهاي كه تدريس ميكردند با تشخيص شوراي دانشگاه دستكم مدرك دكترا يا معادل آن را داشته باشند. براي دبير نيز حداقل شرايط معلمان مدارس متوسطه در نظر گرفته شده بود. دانشگاه ميتوانست به اشخاصي كه در رشتهاي از علوم يا ادبيات به مقام شامخي رسيده و يا خدمات بزرگي به عالم انسانيت عرضه كرده بودند، پس از تصويب شوراي عالي دانشگاه و تصويب وزارت معارف درجه دكتراي افتخاري بدهد. بدينترتيب و با تصويب قانون تاسيس دانشگاه تهران، مقدمات بنياد اولين دانشگاه ايران فراهم آمد و دانشگاه تهران در تاريخ 15/11/1313 با حضور رضا پهلوي رسماً افتتاح گرديد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 750]