واضح آرشیو وب فارسی:شاخه طوبی: همسرشهید باغبانی گفت: همسرم جزو اولین شهدای مدافع حرم بود و این صحبت ها را خیلی از گوشه و کنار می شنیدم که 100 میلیون از فلان جا و 400 میلیون از فلان جا گرفته اید و هر کسی چیزی می گفت؛ در صورتی که اصلا اینطور نیست و جان آدم آنقدر ارزش دارد که با هیچ چیزی قابل عوض کردن نیست.به گزارش شاخه طوبی، به نقل از کوله بار، شهید «هادی باغبانی» شهریور 1362 در روستای دار بدین روشن بهنمیر، از توابع شهرستان بابلسر دیده به جهان گشود. وی که سومین فرزنده خانواده بود به دلیل شغل پدر که از کارمندان شرکت راه آهن بوده بعد از تولد، راهی بندر ترکمن شد و دوران کودکی خود را تا 6 سالگی در بندر ترکمن گذراند و بعد از آن عازم تهران شدند. پدر هادی باغبانی بعد از بازنشستگی به اتفاق خانواده به بابلسر عزیمت کرد اما هادی برای کار و تحصیل در تهران ماند. شهید هادی باغبانی در سنین بزرگسالی مسیر خبرنگاری و مستند سازی را انتخاب کرد و به دلیل علاقه مندی که به هنر و بخصوص مستندسازی داشت موجب شد تا در راه مستند سازی جنگ گام بردارد. او سابقه چند سال فعالیت مستندسازی در حوزه هنری، روایت فتح و صداوسیما را داشت و این سال ها با اتحادیه رادیو تلویزیون های اسلامی همکاری می کرد که حاصل آن ساخت 22 فیلم مستند بود. شهید باغبانی در سال 1388 ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر به نام "رضوانه" است که در هنگام شهادت پدر تنها 3 سال داشت. هادی، خبرنگار و مستندسازی بود که با شروع جنگ در سوریه به همراه یک گروه از مستندسازان ایرانی برای ثبت دقیق جنایات سلفی ها و تکفیری ها به این کشور سفر کرده بود. شهید باغبانی در دومین سفر خود به سوریه در تاریخ 28 مرداد 92، با شدت گرفتن درگیری میان گروه های تکفیری با نیروهای سوری در مناطق شهر دمشق بدست تروریست های تکفیری جبهه النصره و جنایتکاران سلفی به شهادت رسید. برای آشنایی بیشتر با زندگی و منش شهید هادی باغبانی ،خبرنگار کوله بار گفت و گویی با خانم "مریم مهدی پور" همسر شهید باغبانی انجام داده است که در ادامه می خوانید : • در ابتدا درباره شهید توضیحاتی بفرمایید؟ شهید باغبانی در شهریور سال 1362 در توابع شهرستان بابلسر متولد شد و در 28 مرداد 92 و زمانی که برای دومین بار عازم سوریه شده بود به دست تکفیری ها به شهادت رسید. • آخرین سفر شهید باغبانی به سوریه در چه تاریخی بود؟ آخرین سفر هادی به سوریه در تاریخ 19 مرداد 92 بود که بعد عید فطرت مجدد راهی سوریه شد و در تاریخ 28 همان ماه به شهادت رسید. • در خصوص تحصیلات و شغل شهید توضیح دهید؟ فوق دیپلم حسابداری داشت و در بعد از آن تغییر رشته داد و با انتخاب رشته علوم ارتباطات وارد دانشگاه بوعلی سینا همدان شد و موفق به دریافت مدرک کارشناسی در این دانشگاه شد. • لطف در خصوص اخلاق و منش وی و رفتارش در خانه و خانواده توضیح دهید؟ بدون اغراق باید بگویم که رفتار او چه با خانواده و چه با دیگران بسیار خوب و مهربانانه بود ،زیرا مهربانی از خصوصیات بارز شهداء است. شهید باغبانی همواره به دنبال کمک کردن به دیگران بود و این موضوع به اندازه ای بود که در منزل به او لقب ناجی داده بودیم. از دیگر خصوصیت بارز و مثبت همسرم تبعیت محض از مقام معظم رهبری بود و خیلی انسان متواضع، صادق و خوش رویی بود که به بحث حلال و حرام بسیار توجه داشت. • از روزی که برای اولین بار بحث رفتن به سوریه مطرح شد بگوید و اینکه چه واکنشی در خانواده به وجود آمد؟ قبل از جنگ برای ساخت مستند و زیارت سفرهایی را به سوریه داشت اما در زمان جنگ سوریه و هنگامی که برای اولین بار عازم بودند به من نگفت و من نیز به اوگفتم که به بنده نگوید که عازم کجا هست زیرا می دانستم زمانی که دیگران درباره سفر هادی از من سوال می کنند نباید بگویم که به سوریه رفته اند به همین دلیل من هم اصراری نداشتم که بدانم به کدام کشور اعزام شده اند. ولی همیشه صحبت این موضوع بود که به دلیل کار باید یکسال به سوریه برویم و در آنجا زندگی کنیم. • آیا خاطره ای از شهید باغبانی پیش از اعزام و شهادت در آخرین باری که کنار خانواده بود، دارید؟ همانطور که گفتم هادی بعد از عید فطر دوباره راهی سوریه شدند، قبل از اعزام در ماه مبارک رمضان به همراه دخترم رضوانه و شهید باغبانی به شمال کشور و خانه پدر هادی سفر کردیم و بعد از عید فطر بود که او از شمال به تهران آمدند و از خانه با من تماس گرفتند و برای رفتن به سوریه از من خداحافظی کردند و تنها خاطره من پیش از رفتن هادی خداحافظی از پشت خطوط تلفن بود. • در خصوص نحوه شهادت ایشان و اینکه چگونه به شما اطلاع دادند توضیح دهید؟ روز دوشنبه 27 مرداد بود که برای آخرین بار با شهید باغبانی صحبت کردم چون معمولا هر روز باهم تماس داشتیم. روز سه شنبه بود که خبری از هادی نداشتم تا اینکه چند تا از دوستانش به منزل ما آمدند و گفتند که هادی مجروح شده است اما من همان لحظه متوجه شدم که هادی شهید شده است و به همرزمانش گفتم اگر هادی مجروح شده است چرا لباس مشکی به تن دارید اما آنها برای دقایقی انکار کردند و می گفتند که هادی مجروح است ولی وقتی متوجه شدند که من فهمیده ام هادی شهید شده است، شروع به گریه کردن کردند و خبر شهادت او را به من دادند. • راجب اینکه چگونه شهید شده اند اطلاع دارید؟ از نحوه شهادت او نقل قول های بسیاری شد اما آن چیزی که از حرف ها متوجه شدیم این بود که گویا بهمراه همرزمانش در کمین تروریست های تکفیری قرار گرفته بودند و اطلاع نداشتند که یک باره مورد هجوم تعداد زیادی از تکفیری ها قرار می گیرند و در این درگیری هادی شهید می شود. • در مورد ارتباطتان با شهید باغبانی در زمانی که او در سوریه بود بفرمایید؟ خوب همانطور که گفتم ما معمولا هر روز باهم به صورت تلفنی صحبت می کردیم اما کوتاه چرا که او می گفت به دلایل امنیتی و اینکه ممکن است تلفنها از سوی دشمن شنود شود. زمانی که شهید باغبانی در سوریه حضور داشت زمان امتحانات من بود و همیشه بعد از امتحان من با منزل تماس می گرفت و پیگیر موفقیت من در امتحانات می شد. شهید باغبانی هرگاه با من تماس می گرفت اولین چیزی که می پرسید حال رضوانه بود و اینکه مراقب باشم تا رضوانه خیلی احساس دلتنگی نکند و بعد با خود رضوانه صحبت می کرد. آخرین باری هم که شهید باغبانی به سوریه رفت رضوانه به شدت دلتنگ پدر بود و زمانی که هادی با منزل تماس گرفت و جویای حال رضوانه شد، متوجه شد رضوانه به شدت دلتنگش هست برای همین از من خواست تا به شمال کشور و نزد پدر مادرش برویم تا رضوانه کمتر احساس دلتنگی کند. در خصوص واکنش رضوانه بگوید هنگامی که متوجه شهادت پدر شد؟ زمانی که هادی به شهادت رسید رضوانه سه سال داشت و وقتی بنرهای را که برای شهادت هادی در جلوی درب منزل نصب کرده بودند رو می دید می گفت بابا قهرمان شده است و می خواهند به او قرآن جایزه بدهند.بعد از دو سه ماهی به رضوانه گفتم و او هم خیلی عاقلانه با این موضوع برخورد کرد و شکر خدا با این قضیه کنار آمده است. در مقابل تهمت کسانی که می گویند شهدای مدافع حرم در قبال پول حاضرمی شوند برای دفاع به سوریه بروند چه دارید بگویید؟ همسرم جزو اولین شهدای مدافع حرم بود و این صحبت ها را خیلی از گوشه و کنار می شنیدم که 100 میلیون از فلان جا و 400 میلیون از فلان جا گرفته اید و هر کسی چیزی می گفت. در صورتی که اصلا اینطور نیست و جان آدم آنقدر ارزش دارد که با هیچ چیزی قابل عوض کردن نیست.اگر قرار باشد کسی برای پول برود و جانش را از دست بدهد آن پول دیگر به چه دردش می خورد.به هیچ دردی نمی خورد، به درد من و دخترم هم نمی خورد ما برای مثال اگر الان وسیله جدیدی بگیریم هیچ لذتی وخوشحالی برایمان ندارد چون رضوانه پدرش و من همسرم را از دست داده ایم؛ یعنی هر دو تکیه گاهمان را از دست داده ایم و این کمبود و فقدان را نمی شود با هیچ چیز دیگری جبران کرد. این نشانه کوته فکری یا ناآگاهی و جهل این افراد است که خیال می کنند شهدای مدافع حرم جانشان را فدا می کنند برای اینکه پولی بگیرند؛ما خانواده شهدا حاضریم همان مبلغ هایی که اینها می گویند با بهشان بدهیم و ببینیم آیا حتی جرات رفتن به سوریه و دیدن از نزدیک جنگ را دارند؟ در سوریه جنگ واقعی و حقیقی وجود دارد و هیچ چیز شوخی نیست.
سه شنبه ، ۱۳مهر۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شاخه طوبی]
[مشاهده در: www.]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]