واضح آرشیو وب فارسی:مهر: نگاهی دوباره به تشکیل آلمان واحد؛
اتحادی که منجر به تقابل اروپا و آمریکا شد
شناسهٔ خبر: 3784713 - یکشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۱
بین الملل > اروپا
.jwplayer{ display: inline-block; } سوم اکتبر در تقویم آلمانی ها یادآور یکی از مهمترین رویدادهای کشورشان است و ژرمن ها ۲۶ سال است که با برگزاری مراسم های مختلف سعی در زنده و گرامی داشتن این روز تاریخی دارند. خبرگزاری مهر،گروه بین الملل-شقایق لامع زاده: فروریختن دیوار برلین را بی اغراق می توان یکی از شگفت انگیز ترین و غیر مترقبه ترین رویدادهای قرن اخیر توصیف کرد.اتحاد آلمان شرقی و آلمان غربی به نوعی حکایت از قطب بندی نوین روابط بین الملل دارد. در پس این رویداد جنگ سرد میان قدرت های جهانی معنای خود را از دست می دهد و نه تنها به قدرت اروپا منجر شده که سبب تقابل میان آمریکا و اروپا نیز می شود. آنچه در ذیل می آید نگاهی اجمالی به موضوع دیوار برلین و فروپاشی آن است: دیوار برلین در خلال سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۸۹ میلادی بواسطه دیوار برلین آلمان به دو بخش غربی و شرقی تبدیل شده بود. دیوار برلین نمادی از جنگ سرد بشمار می رفت. دیوار برلین در واقع به دلیل فرار نزدیک ۲/۵ میلیون نفر از آلمان شرقی به آلمان غربی بین سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۱میلادی به فرمان «نیکیتا خروشچف» دبیر اول حزب کمونیست و نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی ساخته شد.
«گورباچف» رهبر اتحاد شوروی در تاریخ ۶ ژوئن سال ۱۹۸۹، تئوری خانه مشترک اروپایی را مطرح کرد که این یکی از دلایل و زمینه های ویرانی دیوار برلین شد.این دیوار ، دیواری بلند بتونی با سیم خاردار بود که توسط برج های نگهبانی از آن مراقبت می شد. با وجود ساخته شدن دیوار برلین و استقرار نیروها، هر روز تعداد زیادی از مردم از آلمان شرقی به آلمان غربی فرار می کردند.
فقط دو روز قبل از ساخته شدن دیوار ۱۵۰۰ نفر از شرق به غرب برلین فرار کردند، دلیل آنها این بود که استانداردهای قابل قبول برای زندگی در این دو سو تفاوت داشت. این در حالی بود که شمار زیادی از مردم در این میان جان خود را از دست می دادند. از ماه می سال ۱۹۶۰ تا آغاز آگوست سال ۱۹۶۱ سیل فراری ها از برلین شرقی به برلین غربی به اندازهای زیاد شد که «نیکیتا خروشچف» و «فردریش اولبریخت» رهبران شوروی و آلمان شرقی تصمیم به ساخت این دیوار بتونی گرفتند.
برلین در تاریخ ۱ ماه می سال ۱۹۶۰ میلادی شاهد بزرگترین تظاهرات در طول تاریخ خود بود. تظاهرات کنندگان که شمار آنها بالغ بر ۷۰۰ هزار گزارش شده بود خواستار آزادی شهر برلین شد و با هشدار به روس ها خواهان خروج نظامیان از این شهر شدند. اتخاذ سیاست درهای باز بین دو بخش برلین که به دستور «فردریش اولبریخت» رهبر آلمان شرقی در اول دسامبر سال ۱۹۶۲ اعلام شد، رابطه دو آلمان را تا حدودی بهبود بخشید به طوری که خانوادههای آلمانی که بواسطه ساخت این دیوار مدتی بود از دیدار اقوام خود محروم شده بودند، توانستند در ماههای ژانویه هر سال بین دو منطقه برلین رفت و آمد کرده و با هم دیدار کنند. حتی دولتهای غرب با «خروشچف» توافق کردند که مسافرت بین دو آلمان بطور عادی انجام شود مشروط به این که موجب فرار از آلمان شرقی به غربی نشود. مرگ «لئونید برژنف» سیاستمدار و دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی در ۱۰ نوامبر سال ۱۹۸۲ و به قدرت رسیدن «یوری آندروپوف» جانشین برژنف و «کنستانتین چرنینکو» سیاستمدار اتحاد شوروی و در عین حال مرگ زودهنگام آنها همه چیز را تغییر داد تا حدی که در تاریخ ۱۰ مارس ۱۹۸۵ میلادی «میخائیل گورباچف» که یک نیروی حزبی جوان و با سیاست بود، روی کار آمد و همه نیروهای سنتگرای حزبی را که یادگار دوران استالین بودند، برکنار کرد و در عین حال خواهان آشتی با غرب شد. در سال ۱۹۸۹ میلادی با فروریختن دیوار برلین و باز شدن دروازه های آن دو آلمان به آلمان واحد تبدیل شدند. «گورباچف» رهبر اتحاد شوروی در تاریخ ۶ ژوئن سال ۱۹۸۹، تئوری خانه مشترک اروپایی را مطرح کرد که این یکی از دلایل و زمینه های ویرانی دیوار برلین شد.
فرو ریختن دیوار برلین مردم آلمان در تاریخ ۹ نوامبرسال ۱۹۸۹ دیوار برلین را که مردم یک ملت را به دو نیم تبدیل کرده بود، تخریب کردند. در سراسر آلمان بخصوص در برلین مردم در جشن و پایکوبی شرکت کردند. این در حالی است که شهروندان هنوز تفاوتی میان شرقی ها و غربی ها قائل هستند و به همین دلیل شهروندان بخش شرقی خود را شهروند درجه ۲ می دانستند، اما این با آنچه که جامعه بین الملل از وجه آلمان می بیند، تمایز دارد چرا که آلمان از نمای بیرونی کشوری قدرتمند و یکپارچه به نظر می رسد.
از سوی دیگر رهبر وقت شوروی در تاریخ ۱۲ سپتامبر سال ۱۹۹۰ اصل وحدت آلمان را پذیرفت و آلمان شرقی و غربی در نهایت در روز ۳ اکتبر ۱۹۹۰ میلادی به وحدت نهایی دست پیدا کردند. آلمان پس از دیوار برلین شماری از صاحبنظران بر این عقیده اند که تاریخ دو رو دارد، روی جنگ و صلح. اگر این نظریه صحت داشته باشد باید پذیرفت که آلمان در اروپا نقش پر رنگی داشته است. آلمان به دلیل مرکزیت هم امکان برقراری روابط هم با غرب و هم با شرق اروپا را دارد و این همان چیزی است که کشورهای اروپایی مانند انگلیس و فرانسه از آن برخوردار نیستند. آلمان درعین حال از همان زمان با داشتن منابع قدرتمندی همچون ژئوپولتیک، معادن زغال سنگ و کارخانههای فولاد، صنعت و صادرات و نیروی کار، امکانات مناسبی را برای این ارتباطات داشت. به نظر می رسد که آلمان متحد توانسته با بهره گیری از تمام منابع خود و برنامه ریزی های صحیح حتی معادلات قدرت در سطح اروپا را به نفع خود تغییر دهد. آلمان با حضور در معاهده ها و کنوانسیون های بین المللی توانست خود را به عنوان چهره ای مطرح در اروپا نشان دهد. ژرمن ها در این میان همچنین سعی کردند که اهداف بزرگتری را در اروپا دنبال کنند. آلمان متحد با جمعیت تقریبی ۸۰ میلیون نفر و تولید ناخالص ملی برابر ۱۷۴۰ میلیارد دلار در سال ۱۹۹۰ به عنوان سومین قدرت اقتصادی جهان محسوب می شد در حالی که آمریکا با ۳۶۵ میلیارد دلار و بالاتر از ژاپن با ۲۷۷ میلیارد دلار قرار داشت . با توجه به اینکه آلمان به لحاظ رشد اقتصادی سالانه و تولید ناخالص ملی رتبه بالایی در سطح جهان داشت، در عین حال طرح اروپای بدون مرز و تجارت آزاد از دیگر مواردی است که ژرمن ها را به نقطه اوج در اروپا رساند. این شاخصه ها، همگی بیانگر نفوذ اقتصادی و پولی آلمان بر جامعۀ اقتصادی اروپا است، بگونه ای که در سطح کل قاره اروپا و نظام جهانی نیز این وزنه تا حدودی حفظ می شود.
سخن آخر به عنوان نتیجه گیری می توان گفت تأثیر وحدت آلمان از منظر سیاسی و امنیتی، چشم اندازهای نوینی را در افق اروپا گشوده است. آلمان متحد در رقابت با فرانسه، بدنبال برخورداری از رهبری در جامعه اروپایی است، زیرا آلمان با توجه به موقعیت ژئوپولتیکی و ظرفیت بالای تکنولوژیک و نیز به دلیل آنکه، موجودیت واحد خود را با رفع سلطۀ مستقیم قدرتهای فاتح جنگ جهانی دوم بدست آورده، در بین کشورها از اعتبار خاصی برخوردار است.
آلمان پس از اتحاد می تواند در دوره زودگذر نظام دو قطبی به نظم نوین جهانی کمک کرده و از جایگاهی ویژه در تحولات جهانی، چه در سطح قاره و چه در سطح مناسبات بین المللی برخوردار باشد. همانند آنچه که در صحنه بین الملل شاهد آن هستیم مانند بحران پناهجویان. مولفه های بین المللی آلمان تا جایی پر رنگ به نظر می رسد که چند سالی است موضوع عضویت آلمان به عنوان عضو دائمی شورای امنیت مطرح شده که هنوز به نتیجه نهایی نرسیده است. از سوی دیگر باید گفت شاید پیامدهای امنیتی وحدت آلمان، بیشتر از هر چیز دیگر نگرانی هایی را به وجود آورده باشد، اما عضویت در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو)، سازمان کنفرانس امنیت و همکاری اروپا تا حد زیادی این نگرانی ها را کمرنگ می کند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 65]