واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون: "ابو علي حسين بن عبدالله بن حسن بن علي"، معروف به "ابن سينا" و "شيخ الرئيس" که سراسر زندگي اش در سفر ، آموختن و نشست و برخاست با بزرگان علم گذشت، او که در کتبش به راحتي خط نگارش يکي از نخستين داستان نويسان ايراني را مي توان ديد که فلسفه را به قصه مي سازد، او که در علوم رياضي و حتي موسيقي سرآمد بود، در يکي از اشعارش مي گويد: "تا بدانجا رسيد دانش من/ که بدانم همي که نادانم" و اين معنايي جز درک "همه داني حقيقت" نيست که تنها نزد خداوند است. بوعلي از بزرگترين فيلسوفان و دانشمندان ايراني در جهان اسلام است که در روزگار پرتلاطمي که در اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم هجري قمري در ايران آن روز مي زيست، آثار فراواني از خود برجاي گذاشت که از اين ميان ??? نوشته اصيل از ابن سينا و ??? اثر منسوب به او است. وي که از کودکي کلام انديشمندانه اش ديگران را به شگفتي وا مي داشت، به سرعت مدارج علمي را در دانش طب طي کرد و در هفده سالگي (376 خورشيدي) براي درمان بيماري نوح بن منصور دعوت به دربار شد و توانست او را معالجه کند که همين امر سبب شد اجازه مطالعه در کتابخانه سلطنتي را بيابد و بر اثر مطالعه کتابهاي کم نظيري که در اين کتابخانه بود به آگاهي هاي تازه اي در زمينه پزشکي و فلسفه دست يابد. وي در سن بيست و دو سالگي، بر اثر ضعف دولت ساماني و آشفتگي بخارا و مرگ پدرش نتوانست در بخارا بماند و از آنجا به خوارزم رفت، خوارزم در آن زمان مرکز دانشمندان و پژوهشگران بود. ابن سينا نيز از بزرگداشت و توجه آنها برخوردار شد و مدتي به آسايش خاطر در آنجا به کار و پژوهش پرداخت، اما پس از چندي خوارزم، به تصرف محمود غزنوي در آمد و دانشمندان از آنجا پراکنده شدند. بعضي از آنها به دعوت محمود به غزنه، پايتخت غزنويان، رفتند اما ابن سينا که شاهد خشونت محمود در سياست و مذهب بود، دعوت او را نپذيرفت و پس از اقامت کوتاهي در چند شهر، به جرجان رفت و نوشتن کتاب " قانون " را در اين شهر آغاز کرد. يک سال بعد، از آنجا به ري و قزوين و سپس نزد شمس الدوله ديلمي، فرمانرواي همدان رفت و با درمان بيماري شمس الدوله مقام وزارت را پذيرفت. وي در همين دوره، با توجه به اينکه سرگرم کارهاي سياسي و اداري بود،توانست به نوشتن کتاب " شفا " بپردازد،اما پس از مرگ شمس الدوله، جانشين او ، ابن سينا را چهار ماه زنداني کرد، ابن سينا در زندان رساله اي عرفاني، به نام " حَي بن يَقظان " و کتابي در پزشکي، به نام " قولنج " و چند رساله ديگر نوشت. وي پس از رهايي از زندان، پنهاني همراه شاگردش، ابوعبيد جوزجاني و برادر خود به اصفهان رفت و چهارده سال در اين شهر به تحقيق و نگارش مشغول شد. اما در حمله مسعود غزنوي به اصفهان، براي برانداختن فرمانروايي علاءالدوله، خانه ابوعلي تاراج شد و بعضي از نوشته هاي او از ميان رفت و ابن سينا تا پايان عمر در دستگاه علاءالدوله باقي ماند و سرانجام در سال 428( 28 خرداد 416) به هنگامه سفري که با علاءالدوله به همدان مي رفت، در راه بيمار شد و در پنجاه و هشت سالگي ديده از جهان فرو بست و آرامگاه وي در همان شهر برپا گرديد. يکي از مسائل مهم در زندگي اين دانشمند آن است که تسلط وي به فلسفه و پزشکي باعث شد که جست و جوي علل بسياري از بيماري ها را در عواملي جداي از تن بجويد و شايد به همين دليل بتوان او را يکي از پايه گذاران روانپزشکي نيز دانست. ابن سينا، در اواخر عمر به تاليف کتابهايي پرداخت که نشانه دست يافتن او به انديشه اي نو در فلسفه بود.وي هم چنين در ادبيات فارسي نيز دستي قوي داشت و بيش از 20 اثر فارسي به او منسوب است که از ميان آنها انتساب دانشنامه علائي و رساله نبض بدو مسلم است. بوعلي هم چنين در علوم طبيعي، فيزيک، شيمي، ستاره شناسي، رياضيات و موسيقي نيز استاد بود. ابن سينا پاره اي از ابزارها و شيوه هاي رصد کردن را اصلاح کرد و خود به رصد کردن ستارگان پرداخت، او در بخش رياضيات کتاب " شفا " و آثار ديگر خود، به طور دقيق و مفصل، درباره موسيقي بحث کرده است و همچنين توانست نظريه هاي علمي فارابي را درباره موسيقي کامل کند. اما از استعدادهاي شگرف ابن سينا ، استادي او در فن نويسندگي بود، نوشته هاي او را بيش از 130 کتاب و رساله دانسته اند که نام بيشتر آنها را شاگردش، ابوعبيد جوزجاني ، در زندگينامه او آورده است، بيشتر آثار مهم ابوعلي سينا، به زبان فارسي نوشته شده است که مهمتر از همه ، " دانشنامه علايي " است. ابن سينا نه تنها در زمان خود، بلکه دردوره هاي بعد نيز در ميان مردم شهرت بسيار داشته است، به همين سبب داستان ها و افسانه هاي بسياري درباره کودکي، کار و هوشمندي او به وجود آمده، در اين افسانه ها او حکيمي است که زندگي مي بخشد، خردمندي است که همه چيز مي داند، و هوشمندي است که از رازهاي پنهان باخبر است. اما با اين همه او هنوز صداي اش از پس سده هاي تاريخ شنيده مي شود که "آنگه که مرديم و آنچه که با خود برديم ، اين است که دانستيم که هيچ ندانستيم" . 130 کتاب علمي در 58 سال زندگي که همه عمر به خاطر تلاطم هاي تاريخي ايران در سفر و حتي زندان گذشته ، تحت تاثير گذاشتن تمام جهان براي دست کم شش قرن ، و رسيدن به اينکه "هيچ نمي دانيم" ، نشان از مردي است که به حقيقت بايد او را "شيخ الرييس" دانست که تنها بيان چنين کلامي از عهده "سرآمد دانشمندان" بر مي آيد. او که دانشش بدانجا رهنمونش ساخت که بداند انسان چقدر نادان است، شاگرداني را تربيت نمود که هريک از سرآمدان دانشمندان تاريخ هستند که از آن ميان مي توان به "ابوعبيد جوزجاني، ابوالحسن بهمنيار، ابو منصور طاهر اصفهاني و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومي" اشاره کرد. /1002
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 135]