تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1816938038
گوشه و کنار بیمارستانها چه خبر است؟ - ایسنا
واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: «دلم از بزرگی تهران میگیرد. از این پایتخت میلیونی بی در و پیکر. تهران هنوز هم برای خیلیها یعنی درد. تهران برای خیلیها خاطره برج میلاد و چیتگر و دلفین شو نیست. خاطره پیادهروی سخت و سرد شبها و داغی کشنده روزهای کشدار بیمارستان است؛ همانها که دعای هر روزشان مرخص شدن بیمار و رفتن از این شهر است؛ برای همیشه.» به گزارش ایسنا، روزنامه «ایران» نوشت: «شاید نگهبان بیمارستان که جلوی در ایستاده، بداند دنبال خانوادههای همراه هستم اما به پرسیدن نمیرسد. ضلع جنوبی بیمارستان امام خمینی(ره). درست پشت نردههای سبز نشستهاند. بیخبر که باشی فکرت به پیکنیک و سیزده بدر میرود. تا چشم کار میکند زیراندازهای رنگی میبینی و اتومبیلهای پارک شده با درهای نیمهباز. چند پتوی نازک و فلاسک و ظرفهای پلاستیکی رنگووارنگ و نان و پنیر و هندوانه و خیار. خانم مسنی که گوشه زیراندازی نشسته و به جدول سیمانی کنار پیادهرو تکیه داده، از الیگودرز لرستان آمده. برای بار پنجم. به خاطر نوهاش: «چند بار آمدیم و رفتیم و هر بار یک چیزی گفتند تا این سری آخر که گفتند ریههای بچه آلرژی دارد. ریههایش تنگ است. باید عمل کند. الان تو آیسییو بستریه. حالا 10 روز دیگه هم باید باشیم تا ببینیم چه میشود. فقط من و مادر بچه و این دخترم ماندیم. پدرش همان روز اول رفت. کارگر ساختمانی است. از کار بیکار شده...» مسنتر از آن است که طاقت 10روز نشستن گوشه پیادهرو را داشته باشد؛ آن هم زیر آفتاب داغ تابستان. میپرسم این همه مدت اینجا ماندن سخت نیست؟ مکث میکند. دلش راضی به گفتن نیست. سری تکان میدهد: «چی بگم مادر؟ میشود سخت نباشد، اگر خودت دو ساعت، به خدا قسم فقط دو ساعت، روی این زیلو دوام بیاری...؟» لحنش بغض دارد. زیر لب زمزمه میکند. خانم جوانی که کنارش نشسته به زبان لری چیزی میگوید. مادرش را دلداری میدهد: «شبها نمیشود یک دقیقه پلک روی هم بذاریم. یا صدای بوق ماشینها و آژیر آمبولانس میاد یا سوسک و مارمولک از سر و صورتمون بالا میره. خیلی سخته خانم، خیلی!» تقریباً زیراندازها در یک قدمی هم پهن شدهاند. برای صحبت با خانواده بعدی نیازی به راه رفتن هم نیست. زن و مرد جوانی کنار همین خانواده نشستهاند. از دامغان آمدهاند. دختر بچه 4 سالهشان مشکل قلبی دارد. پدر بچه میگوید: «تقریباً یک هفتهای هست که اینجا میخوابیم. البته یه جایی هست چند تا خیابون بالاتر که اتاق هم میدهند اما به یک نفرمان. نمیشود که یکی توی اتاق بخوابد یکی توی خیابون. برای همین ما کلاً اتاق نگرفتیم. اتاق گرفتن به این راحتیها هم نیست. چاره چیه! باید سر کنیم دیگه. باز وضع ما بهتر است. اون سمند سفید رو میبینید؟ الان دو ماهه کنار همین خیابون موندن. به خاطر بچهشون. باز خدا رو شکر.» زن با ناله میگوید: «خانم ببخشید اینها را برای چی میپرسید؟ کمکی هم میشود به این بچهها؟» خودم هم نمیدانم کمکی میشود یا نه؟ اصلاً باید سراغ کجا رفت؟ این طرف میلهها به وزارت بهداشت مربوط نمیشود و آن طرف به شهرداری. شهرداری برای همین چند متر گوشه پیادهرو هم برنامههای بلندمدت توسعه شهری دارد. آنقدر که اجازه چادر زدن هم نمیدهد: «چادرها را جمع میکنند. حتی چند بار درگیر شدیم. تازگیها خود مسئولان بیمارستانها هم اخطار میدهند. میگویند شهرداری ممنوع کرده. قانون است دیگر!» پیدا کردن همراهان بیهمراه آنقدرها سخت نیست. وضع آنهایی که بیمارشان در بیمارستانهای خصوصی بستری است، فرق میکند اما آنهایی که از شهرستان آمدهاند و بیمارشان در یکی از بیمارستانهای دولتی خوابیده، اغلب چارهای ندارند جز چادر زدن و پهن کردن زیرانداز در پیادهروهای دور و بر. زن جوانی گوشه پیادهرو مقابل بیمارستان حضرت علیاصغر (ع) نشسته. اهل یکی از روستاهای ساری است: «15 روزه اینجام. به خاطر پسرم. 40 روزه که به دنیا آمده. حنجرهاش مشکل داره. همان روز که فهمیدیم از بیمارستان ساری با اتوبوس آمدیم تهران. معلوم هم نیست تا کی باید بمونیم. جواب درست نمیدهند. هر دفعه یک چیزی میگن. نمیگذارن برم پیش بچه. باید آن قدر التماس کنم تا یک دقیقه برم تو.» باورش برایم سخت است که این مادر 25 ساله 40 روز پیش زایمان کرده باشد و از دو هفته پیش تا حالا هم توی پیادهرو خوابیده باشد. حواسش به حرفهایش نیست. مدام با دو دختربچه کوچکی که کنار باغچهها بازی میکنند، دعوا میکند. دخترها لجبازی میکنند. بهانه میگیرند. شاید بهانه خانه، شاید بهانه یک سقف. با این بچهها اینجا بدون امکانات چطور سر میکنید؟ چی میخورید؟ کجا حمام میکنید؟ میگوید: «چه کار میکردم؟ کی اینها رو نگه میداشت. هیچ کسیرو ندارم. مگه یه روز دو روزه؟ این شد که آوردیمشان. هیچی... چی بخوریم؟ چی داریم که بخوریم؟ نه گازی نه یخچالی نه ظرفی. با نان و پنیر سر میکنیم. یک وقتهایی هم نان خالی. همین جا هم میخوابیم. فقط یک وقتهایی که آفتاب داغتره بعضیها اجازه میدن بچهها توی ماشینشان بخوابند. فقط چند ساعت. همین است. ای خانوم جای خواب نداریم از حمام میپرسی؟» کمی جلوتر هم درهای یک اتومبیل پیکان نیمه باز است. داخل ماشین، درست مثل یک اتاق - آشپزخانه آراسته شده. حوله، صابون و شامپو. چند تا قابلمه کوچک، پتو و بالش و هر چیزی که برای یک زندگی چند روزه کفایت کند. پسر بچهای حدوداً سه، چهار ساله کنار ماشین بازی میکند. بلوز و شلوار نخی نسبتاً کهنهای به تن دارد. صورت گرد و سفیدش انگار چند روزی هست که زیر آفتاب تهران سوخته و سیاه شده. چشمهای میشی و موهای طلاییاش هنوز تهماندهای از سرزندگی دارد. سراغ مادر و پدرش را میگیرم. جوابم را نمیدهد. میرود دنبال بازی. پدرش از آن طرف خیابان سر میرسد. نیازی به سؤال کردن نیست. چهره مرد برای خودش داستانی است. تقریباً تمام صورتش در آتشی که نمیدانم کجا و کی بوده از بین رفته. پوست سوخته و گوشت اضافه روی گونهها خودنمایی میکند. یکی از چشمها و تمام دستهایش جوش خورده. هر چه هست میدانم قید صورتش را زده و حالا برای چیز دیگری اینجاست. مرد با دست به پسربچه اشاره میکند. اسمش علیاصغر است: «منتظر جواب آزمایشیم. دکترها میگن توی پای چپش تومور دارد. چند وقت بود پاهاش ورم میکرد. الان 12 روزه آمدهایم. هنوز تکلیفمان معلوم نیست. نمیدانیم عمل میکنند یا نه. تا حالا سه بار آمدهایم تهران. یک بار 15 روز، یک بار هم 4 روز، الان هم که... مادر و بچه یک شبهایی توی بخش میمانند. من و اون یکی بچهام هم همین جا میخوابیم. توی ماشین. در تهران هیچ کسی را نداریم. از هفته پیش دو میلیون خرج کردهایم. بدون بیمه و هیچ چیزی.» زن میانسالی گوشه محوطه بیمارستان کودکان مفید نشسته. زیراندازش یک تکه مقوا. به چهره شکستهاش نمیخورد فقط یک دختر 9ساله داشته باشد. دختری در یک قدمی از دست دادن کلیههایش. با لهجه غلیظ کردی دست و پا شکسته فارسی حرف میزند: «سنندجی هستیم. الان یک ماهه دارم میرم و میام. میگویند عفونت کلیه است. شاید از دست بده. دو بار هم عمل کردیم خوب نشد. گفتند باید آمپول بزنه. دانهای 3 میلیون و 270 هزار تومان. آن موقع پول دستم نبود. بعد پول جور کردیم یک دانه گرفتیم. قراره فردا بزنند. نوزدهم همین ماه قرار بود عمل کنند گفتند، خونش مشکل داره، شاید توی اتاق عمل بند نیاد و خطرناک باشه. عمل نکردند. گفتند همان آمپول را میزنیم تا ببینیم چه میشود. شاید خوب شد. شاید نشد.» - اینجا کسی را دارید؟ - برادر شوهرم هست. سمت میدان آرژانتین سرایداره. یک اتاق سرایداری دارند. گاهی شبها اونجا میخوابیم. انگار سالهاست دنبال کسی برای حرف زدن میگشته. کسی که دکتر یا پرستار نیست. بوی بتادین و ضدعفونیکننده نمیدهد. کسی که حوصله شنیدن دارد. سرش را به نردهها تکیه میدهد و به پهنای صورت اشک میریزد. صدای هق هقاش بلند میشود: «با شوهرم پریشب دعوا کردیم. کتکم زد. اتاق داداشاش بودیم، ساکمو پرت کرد بیرون. گفت که دیگه دنبال کارهای بیمارستان نمیاد. 40 روز کمپ بستریاش کردم دوباره برگشت سراغ مواد. همه دار و ندارمان را فروخت. آن قدر نداشتم که برای این بچه یک آبمیوه بخرم تا زودتر خوب بشه.» خانم میانسالی میآید برای دلداری دادن: «توکلت به خدا باشه. بچه است دیگر! دیر و زود خوب میشود.» هنوز صدایش را از پشت سرم میشنوم: «نگران بچه نیستم. باز هم خدا را شکر. خیلیها اینجا هستند که دکتر جوابشان کرده. بعد از اینجا تازه زندگی روی سرم آوار میشه. کجا برم؟ کجا را دارم که برم؟» کنار بیمارستان، رانندههای تاکسی فریاد میزنند تجریش، حکیم، نمایشگاه، رسالت، سیدخندان. دلم از بزرگی تهران میگیرد. از این پایتخت میلیونی بیدر و پیکر. تهران هنوز هم برای خیلیها یعنی درد. تهران برای خیلیها خاطره برج میلاد و چیتگر و دلفین شو نیست. خاطره پیادهرو سخت و سرد شبها و داغی کشنده روزهای کشدار بیمارستان است. همانها که دعای هر روزشان مرخص شدن بیمار و رفتن از این شهر است، برای همیشه.» انتهای پیام
شنبه / ۲ مرداد ۱۳۹۵ / ۱۱:۰۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]
صفحات پیشنهادی
حسینی: از شنیدن خبر بازگشت طارمی خوشحال شدم/ بازی اول در لیگ سخت است - ایسنا
کاپیتان تیم فوتبال پرسپولیس میگوید از شنیدن خبر بازگشت مهدی طارمی خوشحال شده است به گزارش ایسنا سید جلال حسینی درباره اردوی تیم فوتبال پرسپولیس در اوکراین اظهار کرد اردوی خیلی خوبی را برگزار کردیم ما ۱۲ بازیکن جدید داریم که نیاز به هماهنگی داشتند این اردو باعث شد بخنده های هستی مهدوی فر در کنار عشقش در پردیس کوروش ! +عکس - پایگاه خبری و اطلاع رسانی رکنا
رکنا هستی مهدوی فر بازیگران جوان کشورمان همزمان با اکران فیلم ربوده شده به پردیس کوروش آمد همزمان با اکران خصوصی فیلم ربوده شده هستی مهدوی فر نیز به پردیس کوروش آمد هستی مهدوی فر با انتشار عکسی در صفحه شخصی خود نوشت خیلی عشقه این خانوم هستی مهدوی فر ۲۱ آذر۱۳۷۰تهران بازیگر سیجزییات خبر واژگونی اتوبوس در محور کرج - چالوس - ایسنا
مدیر عامل جمعیت هلال احمر البرز از کشته شدن 15 نفر بر اثر واژگونی یک دستگاه اتوبوس در محور کرج –چالوس خبرداد احسان نصیری در گفت وگو با خبرنگارایسنا اظهار کرد این حادثه 2 55صبح امروز دوم مرداد در محدوده تونل کندوان اتفاق افتاد وی ادامه داد پس از اطلاع از این حادثه 25 نفر از/ در سینما و تئاتر چه خبر است؟/ - ایسنا
خبرهایی از اجرای کمدی خرمهره نمایشنامهخوانی رادی و از جمله خبرهای سینما و تئاتر است به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی اداره تئاتر و خانه نمایش کمدی خرمهره به کارگردانی محسن قصابیان عصر یکشنبه 27 تیرماه درخانه نمایش با حضور اساتید و هنرمندان تئاتر و سینما آغار به کارواکنش کمالوند به شایعه برکناری اش از گسترش فولاد - خبرگزاری روزنو
روز نو سرمربی گسترش فولاد تبریز گفت در گذشته که از ساعت بازیها انتقاد می کردیم هوا گرم بود اما اکنون اینطور نیست فراز کمالوند در نشست خبری پیش از دیدار با فولاد گفت در 6 بازی گذشته علی رغم کیفیتی که از خود نشان دادیم به ویژه 2 بازی اخیر هنوز نتوانستیم به پیروزی برسیم امیدمعاون آموزشی وزیر بهداشت در گفتوگو با فارس خبر داد کاهش طرح تعهدات خدمتی پزشکان تا پایان سال/ افزایش مراجعات
معاون آموزشی وزیر بهداشت در گفتوگو با فارس خبر دادکاهش طرح تعهدات خدمتی پزشکان تا پایان سال افزایش مراجعات به بیمارستانهای آموزشی با آغاز طرح تحول سلامت معاون آموزشی وزیر بهداشت گفت به تدریج مسیر کوتاه کردن طرح خدمت را پیش میبریم و محاسبات مورد نیاز را انجام میدهیم و هدفماواکنش رژیم صهیونیستی به خبر تاسیس دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا در ایران - ایسنا
در پی اعلام خبر تاسیس دفتر دیپلماتیک رسمی اتحادیه اروپا در ایران از سوی فدریکا موگرینی رژیم صهیونیستی از بروکسل خواست نسبت به این اقدام تجدیدنظر کند و آن را اشتباهی خطرناک توصیف کرد به گزارش ایسنا به نقل از اسراییل هیوم در بیانیهای که از سوی شورای اروپا به مناسبت سالگرد برمحمدعلی فرود در کنار فرزندان شهیدش به خاک سپرده شد - ایسنا
پیکر مرحوم حاج محمدعلی فرود پدر شهیدان محمدکاظم احمد و علیاکبر فرود طی مراسمی تشییع و در جوار آرامگاه فرزندانش به خاک سپرده شد به گزارش ایسنا مرحوم حاج محمدعلی فرود که روز جمعه 25 تیرماه و در سن 83 سالگی دعوت حق را لبیک گفته بود صبح دوشنبه 28 تیرماه در زادگاهش آباده تشییعحادثه خبر نمیکند، نواقص مرتفع شود - ایسنا
نماینده مردم بندرماهشهر امیدیه هندیجان و بندر امام تاکید کرد پیش از اینکه منتظر باشیم حادثهای در کشور رخ دهد باید تمامی زیرساختها و امکانات را فراهم کنیم علی گل مرادی در گفتوگو با ایسنا با اشاره به حادثه منطقه ویژه اقتصادی پتروشیمی ماهشهر طی روزهای اخیر اظهار کرد با توجبهارستان بازهم خبرساز شد/ اینبار کشف قبرستان در پروژه! - ایسنا
عملیات اجرایی تقاطع غیر همسطح بهارستان در سه راهی گلدشت خرمآباد پس از حدود 18 ماه و حرف و حدیثهای بسیار چند روزی شروع شده است به گزارش ایسنا این پروژه از روز اول با حرف و حدیثهای زیادی شروع بهکار کرد و اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور خرداد 93 در سفر به خرمآباد ب-
گوناگون
پربازدیدترینها