تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1838031765
سياست - تحزب را قبول ندارم
واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: سياست - تحزب را قبول ندارم
سياست - تحزب را قبول ندارم
حسين تركاشوند- فرشاد قربانپور:دكتر سيدكمالالدين نيكروش اكنون استاد برق در دانشگاه پليتكنيك تهران است. اسم او همراه با پيروزي انقلاب در سال 57 مطرح شد. او در سالهاي ابتدايي انقلاب مسووليتهاي مهمي از جمله شهرداري تهران براي مدت هفت ماه در سال 59 و 60، مسووليت وزارت كشور در زمان نخستوزيري آيتالله مهدويكني و استانداري، از جمله مسووليت استانداري استان كهگيلويه و بوير احمد را بر عهده داشت. همچنين نماينده دوره دوم مجلس شوراي اسلامي نيز بود و از جمله 73 نمايندهاي بود كه در سال 64 به كابينه ميرحسين موسوي راي عدماعتماد دادند. اما او همواره و هميشه منتقد بود و همين مسئله نيز سبب انتقادات بسيار زيادي عليه او شد. او پس از نمايندگي نيز ديگر هيچ پست دولتي را نپذيرفته و به دانشگاه بازگشت؛ جايي كه به گفته خودش بزرگترين دروغ دانشجو اين است كه ميگويد: آقا به خدا خواندهام. البته او براي مدتي رياست دانشگاه اميركبير را برعهده داشت و اكنون نيز علاوه بر استادي و عضويت در هيات امنا مدير مسوولي فصلنامه پژوهشي و علمي دانشكده برق اين دانشگاه را نيز بر عهده دارد. با او در اتاق كارش در دانشگاه اميركبير گفتوگو كرديم. البته قبل از آغاز گفتوگو از ما قول گرفته بود كه در مورد مسووليتهاي دولتي او هيچ سوالي پرسيده نشود چون تمايلي به مصاحبه در اين رابطه ندارد. ما هم قبول كرديم. آنچه در ادامه ميآيد متن كامل اين گفتوگو است كه پيرامون نگاه او به دانشگاه، دانشجو، احزاب، مذهب و مسائلي از اين دست ميباشد.
شما فكر نميكنيد در دو سال و نيم گذشته فضاي دانشگاهها به كلي تغيير كرده باشد. به عنوان مثال در دوره هشت سال رياستجمهوري خاتمي و حتي در دوره هاشمي ما با اين حجم عظيم از احضارها، اخراجها، ممنوعالتحصيلها، ممنوعالورودها و حتي اخراج استادان روبهرو نبوديم كه در تمام دانشگاهها وجود داشته باشد. اكنون اين مسئله ديگر از وضعيت موردي خارج شده و همهگير شده است. اينطور نيست؟
البته من يادم هست كه در زمان آقاي خاتمي، افراد تا حد زيادي حرفها و خواستههاي خود را مطرح ميكردند، البته در آن زمان منتقدان ميگفتند كه تحت فشار قرار دارند. مثلا انجمنهاي اسلامي كار ميكردند اما بسيج ميگفت كه تحت فشار قرار دارد. اما من در جريان مسائل ريز نيستم.
اما اكنون فقط بحث انجمنهاي اسلامي نيست، بلكه بحث استادان هم هست.
براي استادان همواره يكنواخت بود.چندان فرقي نكرده است.
اما در همين دو سال و نيم گذشته تعداد زيادي استاد اخراج و تعدادي نيز بازنشسته شدند؟
بازنشسته شدن با اخراج تفاوت دارد. اگر كسي بدون دليل اخراج شده باشد، بنده به شما قول ميدهم كه خودم فرياد خواهم زد. اين را به شما قول ميدهم. در اميركبير هم چنين موردي نداريم. از نظر من كسي حق ندارد استاد دانشگاه را بدون دليل اخراج كند اما زماني ميبينيم كه استاد، استاد نيست.
چقدر بحث مچگيري در اين روند دخالت دارد؟
مچگيري كه هميشه بوده اما تا حد زيادي ميتوان حق داد تا استاداني كه به هر دليل كار نميكنند اخراج شوند. اين استادان البته تعداد بسيار كمي هستند. استاد دانشگاه با كارمند ساده دانشگاه از لحاظ مستخدم بودن هيچ فرقي نميكند، هر دو بايد وظايفي را انجام دهند.
پس، از نظر شما اخراجها موجه بود؟
من اخراجي را به آن معنا در دانشگاه خودمان نديدم. من دانشگاه اميركبير را ميبينم چون در مورد دانشگاههاي ديگر يككلاغ چهلكلاغ زيادي صورت ميگيرد. در دانشگاه تهران اعلام كردند كه بررسي كرديم، ديديم برخي از استادان خيلي پير شدهاند و توان كار كردن ندارند، اين افراد بالاي 75 سال داشتند. قانون ميگويد كه 60 سال سن و30 سال خدمت. اما اين قانون براي استاد دانشگاه تا 65 و استاد نمونه هم تا 70 سال سن است. اين قانون است. بسياري از اين استادان ديگر پير شده بودند و نه حوصله داشتند و نه قادر بودند كه به كار تحصيل و راهنمايي دانشجوها بپردازند.
به نظرم در شما حسي وجود دارد كه اين حس به شما اجازه نميدهد تحليل بيطرفانهتري داشته باشيد. از اين رو تحليل شما لااقل در رابطه با اخراج استادان تا حد زيادي آميخته به مصلحت و توجيه است. شما با نظر من موافق هستيد؟
نه اينطور نيست. ببينيد تا آنجا كه من اطلاع دارم توضيح دادم. حتما مسائلي بود كه من اطلاعي راجع به آنها نداشتم و معتقد هم نيستم كه تمام حرفهايي كه بيان ميكنم درست است.
ببينيد برخي از اين استاداني كه از دانشگاههاي ايران اخراج شدند در دانشگاههاي خارج از كشور جذب شدند؟
بله. اما قانون آنها به شكل ديگري است. آنها به عنوان استاد حق التدريسي جذب ميشوند نه به عنوان عضو هيات علمي.
اما كرسيهاي افتخاري ميدهند و احترام زيادي براي آنها قائل ميشوند.
بله. اما قانون كشورهاي مختلف با يكديگر فرق ميكند. البته بياحترامي به هيچوجه و در هيچ شرايطي قابل دفاع نيست حتي اگر قاتل باشد. خداوند در قرآن ميفرمايد به خداي اين كافران فحش ندهيد چون آنوقت آنها هم به خداي شما فحش ميدهند. اما اگر استادي حضور دارد كه هنوز ميتواند خدمت كند بايد از خدمات او حسن استفاده را كرد. استاد تا زماني كه ميتواند بايد به كار در دانشگاه ادامه دهد. اما زماني كه نميتواند، حتي اگر قبل از سن قانوني براي بازنشستگي باشد بايد بازنشسته شده و دولت او را تامين كند.
برخي از دانشجوها معتقدند كه نهادهاي بيرون دانشگاه كه عمدتا امنيتي هستند در امور دانشگاه دخالت كرده و از جمله احضار دانشجوها و چگونگي برخورد با اعتراضات دانشجويي را در همين راستا ارزيابي ميكنند. شما اساسا قائل به چنين دخالتي هستيد و اينكه در مقابل اين چه موضعي بايد گرفت؟
البته دخالت به شكلي كه شما ميگوييد را تاكنون احساس نكردم. ولي اصولا هر كاري در چارچوب قانون باشد درست است. من اعتقاد ندارم كه دانشگاه مقدس است و اگر كسي خطايي كرد براي گرفتن او نبايد وارد دانشگاه شد. دانشگاه هم مثل مسجد است و در آنجا هم اگر خطاكاري مخفي شد بايد با احترام وارد شد و او را بازداشت كرده و به دادگاه سپرد. اگر خلاف امنيت كشور كار ميكند، قانون مشخص كرده است كه مسووليت رسيدگي به اين امور با كيست. از اين رو تا آنجايي كه قانون تصريح دارد هيچ اشكالي ندارد اما فراتر از آن پذيرفتني نيست. اگر آنها بخواهند نفوذ كنند و مثلا ببينند اكنون من و شما چه ميگوييم نيز پذيرفتني نيست.
شما چقدر سياسي هستيد و درجناحهاي سياسي كشور در كجا قرار داريد؟
هر كسي سياسي است. اما من هيچكدام از جناحهاي سياسي كشور را قبول ندارم.
شما مختصات خودتان را به هرحال بايد به شكلي مشخص كنيد؟
من هيچكدام را قبول ندارم. من با همه كار كردم و ديدم تا حد بسيار زيادي بحث منافع گروهي مطرح است. به همين دليل هم وقتي منافع گروهي مطرح شود بسياري از مسائل توجيهپذير خواهد شد از اينرو من نميتوانم در اين تركيبها حضور داشته باشم. به همين دليل دانشگاه را ميپسندم.
پس به اين معنا از سياست خسته شدهايد؟
بله. از همان اول هم قبول نداشتم. من هرگز معتقد نبودم كه با سياسي بودن به اين معنا ميتوان كار كرد و كاري از پيش برد.
شما تحزب را قبول داريد؟
نه قبول ندارم. كلا قبول ندارم. «كل حزبٍ به ما لديهم فرحون»، يعني هر حزبي نسبت به آنچه دارند، خوشحالند.
به نظر شما چگونه ميتوان فعاليت سياسي كرد؟
به نظر من اگر افراد خودشان را خالص كنند كه البته نميشود شايد بتوان كاري كرد. من اعتقاد ندارم به اينكه كه ميگويند به هر چه تصميم گرفتهايم بايد عمل كنيم. من هرگز به اين شكل زندگي نكردم.
به تصميم جمعي احترام ميگذاريد؟
در اين جمعهاي خودماني در دانشگاه هم گاهي تصميماتي گرفته ميشود كه من مخالف هستم و در عين اينكه امضا ميكنم در آنجا هم مينويسم كه من مخالف هستم. اما چون تصميم گرفته شد و همه راي دادهاند آن را اجرا خواهم كرد.
من فكر ميكنم شما از جمله نوادر روزگار هستيد كه به كار جمعي معتقديد و به تصميم جمع احترام ميگذاريد ولي به كار حزبي اعتقاد نداريد؟
بله.
شما بيشتر مذهبي هستيد يا ملي؟
بيشتر مذهبي هستم. من مليت را قبول ندارم. مثلا سوال من اين است كه قفقاز قبلا متعلق به ما بود و امروز نيست. چه شد كه نيست. فقط يك خط است. مليت يك خط است. همه بنده خدا هستيم و همه هم بايد خوب زندگي كنند در هر جاي جهان.
يعني انترناسيوناليست هستيد؟
خير، نيستم.
اگر پس از تشكيل دولت نهم پيشنهاد بر عهدهگرفتن رياست دانشگاه به شما صورت ميگرفت، ميپذيرفتيد؟
من ديگر هيچ سمتي را نميپذيرم چون من به ايدهآل خودم رسيدهام. لذا بالاتر از اين ايدهآل ديگر سراغ ندارم. يادم هست كه در زماني حضرت آيتالله مهدويكني به من پيشنهاد پذيرفتن سمت شهرداري تهران را دادند. من هم گفتم اين كار چه ربطي به من دارد؟ من نميتوانم، بپذيرم. اما ايشان تاكيد كردند كه حتما بايد بپذيريد. من هم گفتم آقا اين مسووليت را اصلا نميتوانم، بپذيريم. اما ايشان دوباره تاكيد كردند كه تكليف شرعي است و بايد بپذيريد. گفتم اگر تكليف شرعي قرار است باشد من از گوركني تا معلمي هر چه بگوييد ميپذيرم. گفتم چون از گوركني خوشم نميآيد و معلمي هم روياي من است. از اين رو چه امروز و چه ديروز و چه هر زمان ديگري معلمي شغل آرماني من و ايده آل من است.
اگر تكليف شرعي باشد چه؟
اگر تكليف شرعي باشد خب هرچه تكليف باشد ميپذيرم.
شما هيچ عشقي جز معلمي نداريد؟
معلمي را بيشتر از هر شغلي دوست دارم.
يعني از نظر سياسي،اقتصادي،رواني و... اين شغل شما را ارضا كرده است؟
بله من اينجا با معلمي به آنچه ميخواستم دست يافتهام. يعني من ميبينم با يك سري افرادي سر و كار دارم كه دروغ بزرگ آنان اين است كه «آقا به خدا خواندهام». در دانشگاه دورغي بالاتر از اين وجود ندارد در حاليكه وقتي پايم را از دانشگاه بيرون ميگذارم از همان ابتدا دروغ ميشنوم تا موقعي كه دوباره به همينجا برميگردم. حالا با اين حساب اين چه كاري است كه اينجا را رها كنم و به جاي ديگري بروم.
نمي توان انتظار داشت از فردي مثل شما با اين احساسات كه روزي سمت وزير كشور را داشتيد.
اما خب يك روزي وزير كشور بودم. حتي وقتي كه به من پيشنهاد شد وزير كشور شوم اسم 12 نفر را به آيتالله مهدويكني پيشنهاد دادم و گفتم اين افراد از من بهتر هستند. من گفتم مطمئنم كه اين افراد از من بهتر هستند. اما گفتند ما ميخواهيم شما وزير شويد. در آن زمان شرايط بسيار حساس بود و اگر كمي تعلل به خرج داده ميشد مردم صدمه ميخوردند. لذا در جايي احساس ميكردم كه مجبور هستم از اين رو برخي سمتها را ميپذيرفتم.
در ابتدا چه كسي از شما براي وزارت كشور دعوت كرد؟
آقاي مهدويكني به عنوان نخستوزير از من دعوت كرد. البته قرار بود شما از اين سوالها نپرسيد.
با اين حساب درشما هيچ علاقهاي براي پست سياسي ايجاد نشد؟
نه. من هرگز هيچ علاقهاي جز به معلمي نداشتم.
فرض كنيم شما در سال 84 به عنوان رئيس دانشگاه منصوب شديد.حالا بگوييم كه اين فرض محال است. اما در اين صورت نگاه شما به تشكلي تحت عنوان انجمن اسلامي دانشگاه امير كبير چگونه بود؟
من گفتهام وجود قانون بد بهتر از بيقانوني است. از اين جهت هر انجمن و هر تشكلي كه طبق قانون تشكيل شود من با آن موافقم و بايد امكانات لازم را نيز به آن بدهند ولي دو طرف بايد ملتزم به رعايت قانون باشند.
حتي اگر تفكر آن تشكل با جريان فكري شما همخواني نداشت باز هم امكانات را در اختيار آنان ميگذاشتيد؟
بله. فقط سر كوه قاف ميتوانم خودم و تفكرم به تنهايي زندگي كنيم. اما اگر قرار است در اجتماع زندگي كنم بايد با تفكرات و انديشههاي متفاوتي روبهرو شوم. به همين دليل است كه من روي وجود قانون تاكيد دارم. اگر قرار باشد فقط و فقط تفكرات حاكم باشند همه ما همديگر را ميخوريم. من عرض ميكنم كه بياييم يك قانوني بگذاريم و همه با هم دور آن قانون سينه بزنيم.
اگر تشكل مورد بحث منتقد شما و منتقد دولت باشد مجوزهاي لازم را براي برگزاري اجتماعات ميداديد؟
منتقد هم باشد، ميدادم. بدون انتقاد هيچ پيشرفتي ممكن نيست. به صرف اينكه منتقد بنده باشد اصلا مهم نيست. بلكه مهم اين است كه خلاف قانون عمل نكند. چون اگر مخالف و منتقد من باشد من هم دقيقا او را زير نظر ميگيرم و هر جا كاري خلاف قانون انجام داد مچ آن را ميگيرم.
اگر عملكرد خلاف تنها از سوي شما كه رئيس دانشگاه بوديد صورت گرفت تكليف چيست؟
در اين مورد هم بايد مراكز بالاتر جلوي او را بگيرند.
اگر مراكز بالاتر اعتنايي به اعتراض پايينترها نكنند چه كنيم؟
مجبور هستند كه توجه كنند. هر چيزي كه قانوني باشد به هر حال در جايي خود را نشان خواهد داد. خداوند در قرآن ميفرمايد هرگز صداي خودتان را بلند نكنيد مگر اينكه ظلمي به شما شده باشد. بر اين اساس ما حق نداريم داد و بيداد بيهوده كنيم. نبايد بيدليل داد كنيم. اما اگر من يك نهاد قانوني هستم كه فعاليت من را محدود كردهاند بايد داد بزنم. چرا كه ارگانهايي هستند كه ميتوانند به داد من رسيدگي كنند.
مثلا كدام نهاد؟
مثلا اگر شما اينجا داد زديد، وزارت علوم موظف است رسيدگي كند. اما اگر توجهي نكرد ميتوانيد به هيات دولت و رئيسجمهور مراجعه كنيد و باز هم اگر نتيجه نگرفتيد، ميتوانيد به قوه قضائيه مراجعه كنيد. قاضي ديگر فصلالخطاب است. ممكن است قاضي حكم اشتباه داده باشد اما او ديگر فصلالخطاب است. حتي ممكن است قاضي پول بگيرد و حكمي صادر كند اما اين حكم نافذ خواهد بود از اين رو بايد بپذيريم كه روند قانوني رعايت شود.
مثلا در مورد تخريب ساختمان انجمن اسلامي در تابستان 85 كه در ابتدا كانديداهاي عضويت در شوراي مركزي انجمن اسلامي را رد كرده و در ادامه بدون توجه به شوراي عمومي، مجوز انجمن اسلامي دانشگاه براي عده ديگري صادر شد و دانشگاه هم از آن به بعد با هر كس كه اسمي از انجمن اسلامي با هويت سابق ميبرد به شدت برخورد ميكرد و احكام انضباطي كه خودتان هم در جريان هستيد صادر شد. اين كاري خلاف قانون بود. به نظر شما دانشجويان معترض چه كاري ميتوانستند انجام دهند؟
ببينيد اينجا دادگاه نيست. در دادگاه بايد دو طرف حضور داشته باشند و حرف خود را بزنند. اما در اين مورد بهخصوص من كمي در جريان هستم. در ابتدا گفتند آن كميتهاي كه به بررسي صلاحيتها ميپردازد تعدادي را تاييد و تعدادي را رد كرد اما اعضاي انجمن اسلامي اسم رد شدهها را نيز در ليست نهايي اعلام كرد. من در همان زمان به اعضاي انجمن كه نزد من ميآمدند، گفتم كه شما اشتباه كرديد، شما مرتكب كار خلاف قانون شديد، بنابراين منتظر كار خلاف قانون هم باشيد. من گفتم شما با گنجانيدن اسم افراد رد صلاحيت شده كه نميتوانيد شقالقمر كنيد و چه بهتر كه انتخابات با همان افراد مورد تاييد برگزار شده و همه چيز به روال خودش ميرفت. ببينيد اول شما كار غير قانوني كرديد پس بايد انتظار چنين پاسخي را نيز داشته باشيد. اصلا در همان ابتدا و قبل از اينكه اين مسائل پيش بيايد من به اعضاي انجمن اسلامي گفتم كه مرتكب كار خلاف قانون نشويد. البته گفتم كه شما حق اعتراض داريد پس اعتراض كنيد و داد بزنيد ولي بر فرض كه به اعتراض شما هم رسيدگي نكردند باز هم شما با همان تعداد تاييدشده انتخابات را برگزار كرده و بهانه به دست كسي ندهيد، مثلا در قبال همان انتخاباتي كه شما ميگوييد غير قانوني بود شما چه كرديد؟ آيا به مراجع ذيصلاح قانوني اعتراض كرديد؟ خير، نكرديد.
اما انجمن اسلامي دانشگاه شوراي عمومي داشت و تنها به صرف برگزاري يك انتخابات كه از نظر دانشگاه غير قانوني بود، نميتوان مجوز انجمن را ابطال كرد بلكه بايد برگزاري انتخابات مجدد را بر اساس زمانبندي مشخص از شوراي عمومي بخواهد.
شما بايد اين مطلب را مينوشتيد و به مراجع ذيصلاح ارائه ميداديد. من نميگويم به سرعت به خواسته شما رسيدگي ميشد. خير. حتي ممكن بود شما را به زندان هم ببرند. اما بايد براي بهدست آوردن خواستهها خرج كرد. براي آزادي بايد هزينه پرداخت شود. شما بايد در همان زمان از مراجع ذيصلاح ميخواستيد كه به اين امر رسيدگي كنند. اگر رسيدگي نكردند، قانون خدا اين است كه فرياد كن.
به نظر شما با عملكردهاي فعلي مثل كميته انضباطي و تعليق و محروميت از تحصيل،تفكري را كه به انجمن اسلامي مستقل دانشگاه اعتقاد دارد ميتوان از بين برد؟
خير. تفكر را نميتوان از بين برد. نميتوان با محدود كردن و سركوب تفكر آن را از بين برد. خيال خامي است اگر گمان كنيم با محدود كردن آن ميتوان صدمهاي به آن وارد كرد. برعكس، اين كارها موجب تقويت تفكر خواهد شد. شما پرسيديد اگر من رئيس دانشگاه بودم چه ميكردم. من كاري ميكردم كه شما فرياد بزنيد چون در زمان فرياد است كه اشكالات شما مشخص ميشود. اگر شما مخفي شويد من كه نميتوانم متوجه مواضع و نظريات شما شوم.
پنجشنبه 30 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 148]
-
گوناگون
پربازدیدترینها