تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس كم بخورد، سالم مى‏ماند و هر كس زياد بخورد تنش بيمار مى‏شود و قساوت قلب پي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837368468




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خانم دكتر فرانسوي از دست دموكرات‌ها فراري‌ام داد


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: خانم دكتر فرانسوي از دست دموكرات‌ها فراري‌ام داد
چند روز ديگر سالروز حمله سراسري عراق به ايران است....
نویسنده : احمدمحمد تبريزي 


چند روز ديگر سالروز حمله سراسري عراق به ايران است. بر روي تقويم شروع رسمي جنگ يادآور رشادت‌هاي هزاران جوان و رزمنده عاشق و مؤمن است كه براي دفاع از ناموس، دين و وطن عازم جبهه شدند و هر خطري را به جان خريدند. از تك‌تك اين رزمندگان مي‌توان ساعت‌ها صحبت كرد. هر كدام سرگذشتي را پشت سر گذاشته‌اند، در جبهه روزهاي تلخ و شيرين زيادي ديده‌اند و رازهاي زيادي در دل دارند. فقط بايد پاي حرف‌هايشان نشست و از ناگفته‌هايشان درس‌هاي بسيار آموخت. اين روزها بهترين فرصت براي چنين كاري است. محمد عباسي يكي از همين افراد است كه در جبهه ماجراهاي زيادي را پشت سر گذاشته است. از حضور در گروه فدائيان اسلام و جنگيدن در كنار شهيد هاشمي تا پرستاري در جبهه و اسارت به دست نيروهاي دموكرات كردستان باعث شده تا عباسي حرف‌هاي زيادي براي گفتن داشته باشد. دقايقي با او همكلام شديم تا روايتگر روزهاي حضورش در جبهه و جنگ باشد. در چه مقطعي عازم جبهه شديد و نحوه ورودتان چگونه اتفاق افتاد؟ زماني كه به جبهه اعزام شدم هنوز بسيج شكل نگرفته بود و من در قالب فدائيان اسلام عازم جبهه شدم. آبادان در محاصره بود و به همراه شهيد مجتبي هاشمي در هتلي به نام هتل كاروانسرا مستقر شديم و نزديك دو ماه آنجا بودم. آن زمان عراق با توپخانه خمسه خمسه منطقه ما را مي‌زد و در آنجا مجروح و دچار موج‌گرفتگي در منطقه ذوالفقاريه شدم. گروه فدائيان نحوه عملكردشان به چه شكل بود؟ آن زمان عراقي‌ها خرمشهر را گرفته بودند و آبادان در محاصره بود. منطقه ذوالفقاريه و كنار اروند دست گروه فدائيان اسلام بود و تك‌تيراندازهايشان در اين مناطق مستقر بودند. آن روزها اختلاف شديدي بين سپاه تازه تأسيس و بني‌صدر وجود داشت. بني‌صدر دستور داده بود يك فشنگ هم به سپاه ندهند. به همت آقاي خلخالي كه بني‌صدر خيلي از او مي‌ترسيد مقداري مهمات به گروه فدائيان مي‌رسيد. خلخالي به بني‌صدر گفته بود اگر يك فشنگ براي فدائيان اسلام كم‌كاري كني سروكارت با من است. آقاي خلخالي و شجوني هواي گروه فدائيان را داشتند. شهيد هاشمي و گروه فدائيان پس از جنگ خيلي مظلوم واقع شده‌اند. براي بسياري از شهيدان يادواره و كنگره برگزار كرده‌اند ولي براي اين شهيدان كه اول جنگ خيلي زحمت كشيدند كاري صورت نگرفته است. گروه فدائيان چند نفر نيرو داشت؟ آن زمان جايي كه ما بوديم در حد يك گردان حدود 200 تا 300 نيرو مستقر بود. البته كنار اروند هم نيرو داشتيم. فدائيان چيزي شبيه گروه چريكي و جنگ‌هاي نامنظم شهيد چمران بود. شهيد هاشمي خيلي افتاده حال بود و در جبهه هم چند بار مجروح شد. چيزي را براي خودش نمي‌خواست و خيلي به فكر نيروهايش بود. مغازه‌اش را در بازار رها كرده و به جبهه آمده بود. وقتي به بازاري‌ها تلفن مي‌كرد كه فلان جنس را مي‌خواهم آنقدر حرفش اعتبار داشت و خودش قابل اطمينان بود كه فوراً برايش مي‌فرستادند. پس از مجروحيت‌تان دوباره به جبهه اعزام شديد؟ آن سال‌ها آقاي رئيسي دادستان كرج بود. با ايشان كار مي‌كرديم و در كنكور شركت كردم و رتبه هم آوردم و يك ترم هم خواندم كه به عنوان رزمنده به جبهه رفتم. يك روز در جبهه علامه طباطبايي به منطقه آمدند و سخنراني كردند كه مسير زندگي‌ام را عوض كرد. چكيده سخنان‌شان اين بود كه حاضرم ثواب 70 سال عبادتي كه كرده‌ام را به ثواب يك شب پرستاري از يك مجروح جنگ را بدهند. من اين را شنيدم و به فرماندهي مراجعه كردم و گفتم من مي‌خواهم استعفا بدهم و پرستار شوم. قبول نمي‌كردند ولي من مي‌گفتم وقتي چنين انسان بزرگي چنين مطلبي را گفته چرا من نبايد عمل كنم. بالاخره از حضور در جبهه انصراف دادم و براي پرستار شدن در كنكور شركت كردم و قبول شدم. در دانشگاه يك هفته درس مي‌خواندم و يك هفته دوره‌هاي كارورزي را در بيمارستان مي‌گذراندم. به مسئولان دانشگاه گفتم اين يك هفته را برايم يك ماه بكنيد تا كارهايي كه مي‌خواهم ياد بگيرم را در جبهه ياد بگيرم. توضيح دادم اجازه بدهند به جبهه بروم كه هم كمكي كرده باشم و هم چيزي ياد بگيرم. بالاخره با اصرارم اين موضوع را قبول كردند. از اين طريق پرستاري را ياد گرفتم تا مدركم را گرفتم. در آن زمان بيشتر در منطقه كردستان بودم. همان ايام هفت، هشت ماه توسط دموكرات‌ها اسير شدم و در آخر توانستم با كمك‌هاي يك خانم دكتر فرانسوي فرار كنم. چطور به اسارت دموكرات‌ها درآمديد؟ آن زمان در منطقه كردستان يك قسمت دموكرا‌ت‌ها و يك قسمت گروه كوموله نفوذ داشت. دموكرات‌ها در منطقه‌اي كه ما بوديم نفوذ داشتند. يك روز به ما گفتند يك نفر حالش خيلي بد است و نمي‌تواند به بيمارستان بيايد اگر امكان دارد شما بياييد او را معالجه كنيد. من به همراه يك راننده به سمت ده حركت كرديم، وقتي به آنجا رسيديم متوجه وضعيت غيرعادي مردم روستا شديم. ناگهان ديديم دور و برمان ريختند، دست‌مان را بستند و با خودشان بردند. كمين گذاشتند و ما را گرفتند. بيشتر از شش ماه اسير آنها بوديم و از ما بيگاري مي‌كشيدند. همچنين اين موضوع را بگويم دموكرات‌ها در زنداني به نام دولتو بچه‌هاي بسيج، ارتش، نهضت سوادآموزي، سپاه و جهاد را گرفته‌ بودند. حدود 80 نفر مي‌شدند. مي‌گفتند شما براي تبليغ مي‌آمديد. مي‌خواستند افراد زنداني را يك جا از بين ببرند به همين خاطر به هواپيماهاي عراقي گرا دادند تا زندان را بمباران كند و بيشتر بچه‌ها در اثر بمباران زندان به شهادت رسيدند. شما در دوران اسارت كار پزشكي مي‌كرديد؟ بله، در بيمارستاني به نام 25 گلاويژ كه معنايش مصادف با سالروز تأسيس حزب دموكرات كردستان ايران بود كار مي‌كردم. در اصل از ما بيگاري مي‌كشيدند. گاهي اوقات بايد مثل يك باربر بار جابجا مي‌كرديم. پزشك‌هاي بدون مرز به همين بيمارستان مي‌آمدند؟ بله، ‌پزشك‌ها به اين بيمارستان مي‌آمدند. پزشك‌هاي بدون مرز از مليت‌هاي مختلف كنار هم جمع شده بودند و داوطلبانه در مناطق جنگي حضور پيدا مي‌كردند و مريض‌ها و مجروحان را درمان مي‌كردند. در ميان پزشك‌ها يك خانم فرانسوي بود كه ما را همنوع خودش مي‌ديد و وقتي فهميد زن و بچه ‌دارم و دست اينها اسيرم تصميم گرفت كمكم كند. همان روزها ايران عمليات قادر را در كردستان انجام ‌داد و آتش تهيه سنگيني در منطقه‌اي كه ما حضور داشتيم، مي‌ريخت. شب بود و بلبشويي شد. همان شب پزشك فرانسوي ما را تا يك مسيري آورد و گفت ايران راهش از اين سمت است. ما هم شبانه فرار كرديم و بعد از سه روز و دو شب خودمان را به بچه‌هاي خودي رسانديم. پس از آزادي چه اتفاقي افتاد؟ وقتي به اين سمت مرز آمديم خيلي تلاش كرديم تا به بچه‌ها ثابت كنيم ما آنجا اسير بوديم و از دست‌شان فرار كرده‌ايم. برخي از نيروها فكر مي‌كردند ما نفوذي هستيم و مي‌گفتند مگر مي‌شود از دست آنها فرار كرد. ديگر چند تا از بچه‌ها كه از ما شناخت شدند بقيه را راضي كردند كه ما نفوذي نيستيم. خدا شهيد شرع‌پسند و كلهر را رحمت كند. چون از ما شناخت داشتند اطمينان كردند و براي بقيه توضيح دادند. پس از آن دوباره به جبهه برگشتيد؟ دوباره به منطقه كردستان رفتم و كارهاي امدادي انجام مي‌دادم. خانواده‌ها را درمان مي‌كرديم و تا عمليات بيت‌المقدس4 كه سال 1366 انجام شد در منطقه حضور داشتم. بعد از آن هم عمليات مرصاد كه يك سال بعد انجام شد آخرين عملياتي بود كه در جبهه شركت داشتم. جانبازي هم داشتيد؟ يك دوره به دليل درمان مجروحان شيميايي خودم هم شيميايي شدم. آن زمان دو پزشك اتريشي و مصري بودند كه به ايران مي‌آمدند و مجروحان شيميايي‌ را درمان مي‌كردند. حين درمان آموزش هم مي‌دادند تا بچه‌ها ياد بگيرند. آن پزشك‌ها با سپاه همكاري داشتند و به ما هم درس مي‌دادند و درمان جانبازهاي شيميايي را به ما ياد ‌دادند. چند روز ديگر هفته دفاع مقدس شروع مي‌شود. در پايان اگر خاطره‌اي از آن روزها داريد برايمان بگوييد. خاطره كه از آن روزها زياد است. يادم هست دو برادر با هم در جبهه حضور داشتند كه هر دويشان هم غواص بودند. در يكي از عمليات‌‌ها برادر كوچك‌تر مجروح مي‌شود و موج انفجار هم او را مي‌گيرد. مدتي به خانه مي‌رود تا با مساعد شدن حالش دوباره برگردد. پس از مدت كوتاهي كه حالش بهتر مي‌شود به جبهه مي‌آيد. در همان روزهاي بازگشتش قرار بود نيروها براي انجام يك عمليات در منطقه گشت بزنند و شناسايي‌هاي لازم را به عمل بياورند. برادر كوچك‌تر كه مجروح شده بود به برادرش مي‌گويد من هم مي‌خواهم بيايم و هر چه برادرش اصرار مي‌كند كه الان شرايطت براي آمدن مساعد نيست او قبول نمي‌كند. در آخر با اصرار فراوان برادر كوچكتر دست به دامن يكي از بچه‌ها مي‌شود و همراه بقيه براي گشت‌زني و شناسايي مي‌رود. نيروها دو سوم اروند را رفته بودند كه يك دفعه برادر كوچك‌تر را موج مي‌گيرد. عراقي‌ها هر از گاه منور مي‌زدند و اين موضوع او را از لحاظ عصبي به هم ريخته بود. افرادي كه دچار موج‌گرفتگي مي‌شوند انرژي‌شان 10 برابر مي‌شود و كنترلشان خيلي سخت است. شروع به سروصدا كرده بود و هر لحظه امكان داشت عراقي‌ها متوجه حضور نيروهاي ايراني شوند. خلاصه اگر متوجه مي‌شدند از اين جمع 35 نفره همه را شهيد مي‌كردند. او هم همين‌طور داد و بيداد مي‌كرد و كنترلش خيلي سخت بود. برادر بزرگ‌تر به بقيه نيروها مي‌گويد شما برويد و من درستش مي‌كنم. يكي از دوستان مي‌گويد من آنجا ماندم و شاهد ماجرا بودم و ديدم برادر بزرگ‌تر براي اينكه جان بقيه بچه‌ها در امان بماند سر برادرش را زير آب مي‌كند تا آن موقع شب بچه‌ها بتوانند عبور كنند. رزمندگان چنين بچه‌هايي بودند و براي دفاع از كشور چنين كارهايي كردند. يك خاطره ديگر اينكه زماني در كردستان نيرو كم داشتيم و بچه‌ها هر شب نگهباني مي‌دادند. بچه‌ها خسته بودند و نمي‌توانستند هر شب بيدار بمانند. يكي از نيروها قبل از نگهباني دادن از ما آبليمو مي‌گرفت و با خود مي‌برد. ما فكر مي‌كرديم چون منطقه گرم است براي درست كردن شربت از ما آبليمو مي‌گيرد. ولي بعداً متوجه شديم اين شخص آبليمو را به چشم‌هايش مي‌زد تا موقع نگهباني خوابش نگيرد. چون دموكرات‌ها شب‌ها به اين سمت مي‌آمدند و اگر بچه‌ها حواسشان پرت مي‌شد يا خوابشان مي‌گرفت ممكن بود به نيروها آسيب بزنند. آبليمويي كه اگر يك قطره‌اش را داخل چشم بريزيم چشم از شدت سوزش مي‌خواهد آتش بگيرد ولي اين نيرو كه به خاطر اين كارش به حسن آبليمو معروف شده بود، ‌زجر و سختي اين كار را به جان مي‌خريد تا به بچه‌ها آسيبي وارد نشود.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۷ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۸:۰۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 64]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن