واضح آرشیو وب فارسی:الف: پروین: طرف زنگ زد که زمین میدم، هوای فلان بازیکن را داشته باش!
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۲۳
علیپروین از بخشی از تاریخ مبهم فوتبال ایران حرف میزند. بخشی که هنوز هم ابهامات زیادی دارد.به گزارش خبرآنلاین؛ علی پروین فراز و نشیب های زیادی در تاریخ فوتبالی اش دارد. از قهرمانی در بازی های آسیایی پکن و قهرمانی های متعدد با پرسپولیس تا شکست در راه جام جهانی آمریکا. برای پروین آن شکست هرگز فراموش شدنی نیست و هیچگاه علاقه ای ندارد در این باره حرف بزند. در مرحله نهایی مقدماتی، ایران در اولین بازی مغلوب کره جنوبی شد و بعد هزار و یک شایعه به راه افتاد. وقتی پروین پس از شکست همراه با تیم ملی به تهران بازگشت از همان فرودگاه اتفاقات بد رقم خورد. او را هو کردند و پروین خودش اعتقاد داشت ماجرا چیز دیگری است. پروین که سال ها در این باره سکوت کرده بود و هیچگاه دوست نداشتش درباره اش حرف بزند، پس از دیدن عکسی از آن تیم می گوید: «ببین روزی که ما این تیم را گرفتیم گفتیم کی چیکار کند. ۲۰ دقیقه اول تمرین را همیشه می دادیم به کماسی. می گفتیم تو با بچه ها کار کند. ۲۰ دقیقه که تموم می شد، کماسی دیگر با تیم کاری نداشت. نه در ارنج دخالت می کرد و نه چیزی.»پروین ادامه می دهد: «ببین آدمایی دوروبر من بودند که البته از همه آنها راضی هستم. من آقای مایلی کهن رو هم به تیم اضافه کردم. بعد از کماسی نوبت به ابراهیمی می رسید. به او گفتم شما ۴۵ دقیقه تا یک ساعت روی کارهای تاکتیکی بچه ها کار کن. این توپ ، این بچه ها اینم شما. می گفتم ببین نیم ساعت آخر تیم را دست من بدهید. سر ساعت تیم را می گرفتم. حالا اینجا را گوش کن.» چهره محبوب قرمزها به بخش اصلی حرف هایش می رسد و می گوید: «والا بچه های ما یک مقدار چاق بودند تا می آمدیم فشار بیاوریم، حالشان بد می شد. من می گفتم باید ۱۰، ۱۵ بار زمین را بروید و برگردید. بازیکن هم جرات نمی کرد رو حرف علی پروین حرف بزند. حالا هرکی می خواد باشه.»پروین در ادامه به ماجرای عجیبی در دوران مربی اش در تیم ملی اشاره می کند: «یک روز یکی زنگ زد. فکر کنم سال ۶۹ بود. به من گفت زمین تو سعادت آباد می خوای؟ گفتم زکی، ما خودمون به فوتبالیست ها در سعادت آباد زمین می دیم، تو اومدی به ما زمین بدی؟ حالا اسم این آدم را نمی آورم. گفتم ببین داداش منظورت چیه؟ گفت هوای فلانی را داشته باش. همان شب زنگ زدم به ابراهیمی گفتم روی نام اون بازیکن خطر قرمز بکش. فردا همان طرف با ناراحتی زنگ زد که این چه کاری است؟ گفتم قربان شما خداحافظ. حالا بذار ادامه داستانو بگم. خلاصه ما تا می اومدیم تیم را بدوانیم، بچه ها نق می زدند. حتی بعضی ها وسط تمرین حالشون بد می شد و بالا می آوردن.» سرمربی اسبق تیم ملی با همان لحن شیرینش ادامه می دهد: «هی بچه ها می گفتند ما خسته ایم. من اینقدر تمرین شان می دادم تا حالشون بد شه. خلاصه ما رفتیم قطر. انگار همین امروز بود. با تمام حریفا تو یک هتل بودند. عراقی ها که آمدند همه ترکه ای بودند. یه نیگا به اونا انداختم یه نیگا به بچه های خودمون دیدم ماشالله همه چا هستند. ابراهیمی رو کشوندم کنار گفتم نیگا کن، هیکلارو ببین. خلاصه رفتیم و باختیم. ببین الان سال ها گذشته، نمی گم مشکل از بچه ها بود، هنوز می گم از بی عرضگی من بود. من بی عرضه بودم که رفتیم باختیم.» البته آن زمان کم شایعه درباره اختلاف های داخل تیم نبود. پروین همین این شایعات را رد می کند: «نه بابا، اینا چیزایی بود که بعدا ساختن. تیم من حاشیه نداشت. نه اختلافی نه چیزی. پسر بسه دیگه. دوست ندارم زیاد درباره اون روزا حرف بزنم.»شایعه کم فروشی و .... هم آن روزها کم نبود. همیشه در پس هر شکست هزار و یک شایعه نهفته است. پروین یک اخمی می کند و می گوید: «نه بابا، اینطوریا نبود. می گفتن فلانی از قصد گل می خورد. اصلا اینطوری نبود. همه اش شایعه بود. تیم ما مشکل بدنی داشت که بازیارو باخت و حذف شد. همین.» پروین درباره بازگشت به تهران و اتفاقاتی که در فرودگاه و در مسیر خانه برایش رخ داد هم سکوت می کند و ترجیح می دهد چیزی به زبان نیاورد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]