تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837383992
۱۷ سال در جبهه بدون مرخصی/ بهترین خاطره دیدن امام بود
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: محمدعلی کلی از عشق به انقلاب می گوید؛
۱۷ سال در جبهه بدون مرخصی/ بهترین خاطره دیدن امام بود
شناسهٔ خبر: 3763638 - پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۳
مجله مهر > گزارش ویژه
.jwplayer{ display: inline-block; } «محمدعلی کلی» جانباز افغانستانی است که در سالهای دفاع مقدس به ایران میآید و شاید تنها رزمندهای است که ۱۷ سال بدون مرخصی در جبهه مانده است. «من بچه افغانستانم» حرفهایش را با این جمله آغاز میکند. جملهای که گفتن آن در سالهای گذشته چندان برایش آسان نبوده و تمام تلاشش را کرده تا هویت افغانستانی خود را پنهان کند تا به عنوان یک سرباز بتواند در جبهه ایران بجنگد. سالهایی که یک جوان ۱۶ ساله افغان برای رزمنده شدن وارد ایران میشود و زمانی که از جبهه برمیگردد ۳۳ ساله است! «محمدعلی کلی» یک رزمنده افغان است که به عشق امام به خط مقدم میرود و حتی یک ساعت هم به خودش اجازه مرخصی نمیدهد تا جایی که حالا به خاطر شببیداریهای درون جبهه بیناییاش را از دست داده است. یک روز مهمان این جانباز و رزمنده افغان شدیم تا خودش داستان زندگیاش را برای ما تعریف کند. مادرم برای پیروزی انقلاب نذر میکرد «محمدعلی محبی» یا همان کلی در روستای جاغوری استان غزنین افغانستان به دنیا آمده و تا دوم راهنمایی را در افغانستان درس خوانده است. دوران نوجوانی او مصادف میشود با سالهای اوایل انقلاب. از همان موقع او و خانوادهاش به امام خمینی و انقلاب ایران علاقه ویژهای داشتند. «آن زمان وضع بهگونهای بود که در سه تا ده فقط یک رادیو وجود داشت. انقلاب ایران هم در حال پیروزی بود. ما شبها در مسجد جمع میشدیم و به اخبار گوش میدادیم. مادر من خیلی امام را دوست داشت. حتی برای پیروزی امام نذر میکرد تا اینکه بالاخره امام به ایران آمد و انقلاب پیروز شد. بعد از مدتی جنگ ایران شروع شد و روزبهروز وضع بدتر میشد. من هم شبها میرفتم این اخبار را برای مادرم تعریف میکردم. با شروع جنگ امام فتوا داد که بر هر شیعه واجب است که جبههها را پر کند. مادرم هم به من گفت تو که مقلد امام هستی باید لبیک بگویی و بروی. ازآنجا پیش «آیتالله ابراهیمی» نماینده امام خمینی در افغانستان رفتم و از او نامه گرفتم که سر مرز با من کاری نداشته باشند. موقع خداحافظی، مادرم سه بار دور من چرخید و گفت برو کمک آقا هیچ اتفاقی برای تو نمیافتد.»
حرف نمیزدم که کسی نفهمد افغان هستم محمدعلی ۱۶ ساله وقتی به ایران میآید همسر و دو فرزند دارد؛ اما زندگی و خانواده خود را فقط به عشق کمک به امام تنها میگذارد. «وقتی به ایران آمدم فقط یکبار به زیارت امام رضا رفتم و همان شب به سمت تهران راه افتادم. من به شهری آمده بودم که خیلی آن را نمیشناختم. حتی به خاطر لهجهام خیلی هم صحبت نمیکردم که کسی متوجه افغان بودن من نشود. نمیدانستم برای رفتن به جبهه باید چهکار کنم تا اینکه در یکی از پارکها با چند کارگر افغانستانی روبهرو شدم. خودم را معرفی کردم و آدرس نزدیکترین پادگان را پرسیدم. در همانجا تشکیل پرونده دادم و بعد از ده روز آموزش فشرده بالاخره به سمت اهواز و پادگان دوکوهه راه افتادیم. بعد من میپرسیدم الان کجا میرویم؟ به من پاسخ دادند آنجا مرز ایران و عراق است. آنجا به عربی حرف میزنند بگویند تعال تعال یعنی بیا و روح روح یعنی برو! من هم به شوخی میگفتم من را جایی ببرید که زبانش فارسی باشد من زبان آنها را نمیفهمم (با خنده) ما تا به اهواز رفتیم یک عملیاتی در شرق کرخه بود که آهنگران آن زمان میخواند آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم. این عملیات را با موفقیت انجام دادیم و آن منطقه را آزاد کردیم. وقتی دوباره رفتیم پادگان دوکوهه دیدم عدهای در حال لباس عوض کردن و مسافرت رفتن هستند. از آنها پرسیدم کجا؟ هنوز که جنگ تمام نشده است! فهمیدم که میخواهند به مرخصی بروند. به من هم گفتند تو نمیروی؟ که من جواب دادم من که خانه ندارم. من فقط آمدهام بجنگم.» فقط دو روز پشت جبهه بودم آقای کلی تصمیم میگیرد پستی را برای خدمت انتخاب کند که مرخصیبردار نباشد و شبانهروز در جبهه و سنگر و خط مقدم باشد: « بعد از عملیات پیش فرمانده خودمان «حاج یدالله کلهر» رفتم و گفتم: من را جایی بینداز که من شب و روز در منطقه باشم و خدمت کنم. کمی فکر کرد و گفت فردا تو را میبرم. فردا مرا برای پشتیبانی قرارگاه کربلا معرفی کرد. آنجا از من سوال پرسیدند چهکار بلدی؟ من هم گفتم رانندگی. یک ماشین نیسان تحویل من دادند. عصر همان روز به من گفتن این رزمنده را به خانه برسان و بگرد. من این رزمنده را به اهواز رساندم اما راه برگشت را گم کردم . آنقدر دور زدم که شاید حتی از عراق هم گذشته باشم تا آخر خسته شدم و یکگوشهای توقف کردم و خوابیدم. فردا که از خواب بیدار شدم فهمیدم در مسیر پادگان هستم. روز دوم هم مامور حمل غذای رزمندهها شدم. بعد رفتم سراغ فرمانده و گفتم: این کار به درد من نمیخورد. من را داخل جبهه بفرستید. فرمانده گفت آنجا هم راه را گم میکنی؛ اما بالاخره مرا به خط فرستاد. فقط دو روز در پشت جبهه بودم!»
حتی یک ساعت به مرخصی نرفتم! خیلی زود بهعنوان راننده به خط مقدم جبهه میرود و پشت فرمان هر ماشینی از نیسان گرفته تا کامیون و جرثقیل مینشیند. «در جبهه راننده محموله مهمات شدم و اولین بار هم برای شلمچه مهمات بردم. به من میگفتند غذا هم میتوانی؟ گفتم میتوانم گفتند آب سوخت و ... هر چه میگفتند بله میتوانم. بعدازاین به من ماشین سنگین برای رانندگی دادند؛ اما گواهینامه نداشتم. حالا نمیدانستم با سنوسالم چهکار کنم. میدانستم برای پایهیک باید حداقل ۲۳ سال داشته باشم. تا اینکه پادگان اهواز برای امتحان رانندگی پایهیک رفتم. چندنفری هم از پلیسراه بودند. امتحان هم قبول شدم و پایهیک گرفتم. هر ماشینی که به من میدادند از کمپرسی گرفته تا کامیون و جرثقیل و تریلی و میپرسیدند بلدی با اینها کار کنی نه نمیگفتم؛ این در حالی بود که من در افغانستان فقط با یک تراکتور کار کرده بودم. اما در ماشینآلات ذهن خوبی داشتم و همان دفعه اولی که یک ماشین را میدیدم و پشت فرمان آن مینشستم طرز کار با آن را یاد میگرفتم. برای من جبهه دانشگاهی بود که در آن علوم، ریاضی، جغرافیا و .. یاد میگرفتم. هر کاری لنگ میماند من آن را بر عهده می گرفتم. شاید باور نکنید من ماهی دو بار میخوابیدم و آنقدر به چشم های خودم فشار میآوردم که انگار در چشمهای من ماسه ریختند. چشمهای من همیشه اینجوری بود. من هشت سال شب و روز زحمت کشیدم و حتی یک ساعت هم از مرخصی استفاده نکردم.» و برای همین خستگیناپذیری به «کلی» معروف میشود. «من ورزشکار خوبی بودم و والیبال هم خوب بازی میکردم. اسمم که محمدعلی بود روی من اسم کلی گذاشتند و دیگر ازآنجا به کلی معروف شدم و دیگر پروندهام را هم به اسم کلی عوض کردم.» بهترین خاطرهام دیدن امام بود آقای کلی کل هشت سال دفاع مقدس را در جبهه عرق میریزد و دوری از خانه خانواده را تحمل میکند. «پنج شش ماه اول دوری برایم سخت بود؛ اما کمکم عادت کردم. فقط شاید هرچند وقت یکبار میتوانستم نامهای بنویسم.» رزمنده خستگیناپذیر افغان فقط به عشق امام و انقلاب تمام سختیها را تحمل میکند هنوز بعد از گذشت سالها بهترین خاطرهاش یکلحظه دیدن امام است. خاطرهای شیرین که با چاشنی بغض تعریف میکند. «شیرینترین خاطره آن سالها بعد از عملیات خیبر بود. به ما گفتند هرکسی که در این عملیات حضور داشته، میتواند خدمت امام برود. با خودم گفتم فرمانده میداند من افغان هستم. حتما اسم مرا نمینویسد. وقتیکه لیست را آوردند و اسم مرا خواندند، گفتم خدایا شکرت. هیچ لحظهای برای من شیرینتر از لحظه دیدن امام نبود.»
در تمام عملیاتها حضور داشتم آقای کلی سختیهای زیادی را تحمل کرده و تلخیهای زیادی را به چشم دیده که هنوز هم یادآوری آنها برایش سخت است. «یکبار تعدادی رزمنده را با ماشین سنگین میخواستم به مرز برسانم. چون جاده در این خط بهگونهای بود که اتوبوس نمیتوانست در آن دستاندازها حرکت کند؛ برای همین اغلب آنها را با ماشین سنگین منتقل میکردیم. یک آن خمپارهای به ماشین من اصابت کرد. یک نفر از آنها سالم نماند. خیلی صحنه بدی بود. ماشین را نگه داشتم ده دقیقه نگاه میکردم و فقط خون میدیدم. صحنههای تلختری را هم به چشم دیدهام. وقتی ۴۸ ساعت در جزیره مینو در محاصره عراقیها بودیم. ما آنقدر گرسنه بودیم که توان ایستادن هم نداشتیم. آچارهای ماشین را به کمرم بست بودم که کمتر گشنگی را احساس کنم. من در کل عملیاتها شرکت کردم. چه در غرب چه در جنوب. چون وقتی یک عملیات شروع میشد، اول فرماندهان آن منطقه را شناسایی میکردند. دو الی سه ماه طول میکشید که ما آن منطقه را ازنظر سنگر و تانکر و ... مجهز کنیم. ما مسئول آماده کردن از سیر تا پیاز منطقه و عملیات بودیم. عملیات یکی دو شبه انجام میشد و رزمندگان برمیگشتند و دوباره کار ما شروع میشد و این تجهیزات را برمیداشتیم. به این خاطر من در هم عملیاتها حضور داشتم.» به همه میگفتم مشهدی هستم خیلی از فرماندهان را به چشم دیده و دوشادوش آنها در عملیاتها حضور داشته است. «مهدی باکری یکی از فرماندهانی بود که با من خیلی صمیمی بودم. شهید زینالدین را هم از نزدیک میشناختم. حتی برای کارها هم زنگ میزد و میگفت حتما فلانی برای این کار بیاید. شهید ابراهیم همت هم خیلی مرا دوست داشت. فرماندهان زیادی مرا میشناختند و به من علاقه داشتند و هیچوقت از من نمیپرسیدند که تو بچه کجایی؟ اکثرا فکر میکردند که من اهل مشهد هستم.»
آقای کلی هرروز و هر شب کار میکند و فقط یک روز است که بههیچعنوان دست و دلش به کار نمیرود. «من در جبهه ماموریت بودم که خبر رحلت امام را از رادیو شنیدم. دیگر صبحانه نخوردم و بسیار گریه کردم و آن روز تنها روزی بود که اصلا کار نکردم.» هشت سال دفاع مقدس؛ نُه سال سنگر سازی جنگ تمام میشود؛ اما کار این رزمنده افغان نه و بازهم در جبهه میماند تا علاوه بر هشت سال حضور در دفاع مقدس، نه سالی هم «سنگر ساز» میشود. « وقتی جنگ تمام شد، اتفاقا مسئولیت من بیشتر شد؛ به خاطر اینکه هر تیپ و لشکری که میخواست به شهر خودش برگردد به یک کارشناس احتیاج بود که تشخیص دهد چند کامیون، تانک، تریلی و ... باید با خود ببرد. برای همین من را بهعنوان کارشناس میفرستادند که این کار را انجام دهم. هرکدام از این تیپها یک هفته طول میکشید. چهار پنج سال اینگونه طول کشید. بعدازآن هم به سنگر سازی پرداختم. از لب مرز خاکریزی و سنگر سازی را شروع کردیم. از خود پاوه تا مرز فکه را سنگر سازی کردیم و این هم تا سال ۷۶ طول کشید. بالاخره در این سال زن و بچهام هم به ایران آمدند و بعد از ۱۷ سال ما همدیگر را دیدیم.»
پسرم را به خاطر من شهید کردند بعد از گذشت ۱۷ سال اتفاقهای بزرگی برای افغانستان خانواده جوان افغان میافتد. مادر حالا دیگر زنده نیست که لبیک پسر به امام را ببیند و روحالله پسرش هم به جرم رزمنده بودن پدر قربانی میشود. «من یک پسر به اسم روحالله داشتم به خاطر علاقهام به امام اسمش را روحالله گذاشته بودم. زمانی که من در ایران در جبهه بودم، پسرم توسط کمونیستها در افغانستان مورد سوءقصد قرار گرفت؛ آنهم به این خاطر خصومتی که کمونیستها ا زمان با انقلاب ایران داشتند. حتی آن زمان استشهاد محلی علیه من جمع کردهاند که من خائن و فراری هستم. آن زمان پسر من فقط ۷ سال داشته و من سال ۷۲ از شهادت او باخبر میشوم. تا سال ۸۶ در اهواز زندگی میکردیم و از آن موقع به کرج آمدیم.» پسرعمویم هم مدافع حرم است آقای کلی دو بار شیمیایی شده، پایش تیر خرده و چند وقتی است به خاطر کار کشیدن زیاد از چشمانش، بیناییاش را هم ازدستداده است. «هیچوقت دنبال مدرک جانبازی نرفتم. هر موقع زخمی میشدم، سریع فرار میکردم و به جبهه برمیگشتم. من سالها در شب و چراغ خاموش رانندگی کرده بودم و به چشمهایم فشار آمده بود. در جبهه عینکی شدم و پس از دو سه سال ضعیفتر شد. سال گذشته و اوایل امسال با کمک خیرین دو بار عمل شدم. کمی بهتر شدم اما پس از مدتی کلا بیناییام را از دست دادم. از آن موقع من بیکار شدم و همسر من بهناچار کار میکند. من وظیفه خودم ا انجام دادم و منتی هم بر سر کسی ندارم. اما من سالها در طول جنگ و بعد از جنگ در جبهه بودم و تا سال ۸۳ هم در سپاه بودم؛ اما من هنوز هم رسمی نشدم و مجبور شدم تسویهحساب کنم. بعدازآن هم دنبال کار شخصی رفتم و کابینت سازی کردم. اما از اوایل امسال که ازکارافتاده شدم، حقوق بازنشستگی هم ندارم و شرمنده زن و بچهام هستم.»
محمدعلی کلی شاید تنها رزمندهای باشد که ۱۷ سال بدون مرخصی در جبهه حضور داشته و از هیچکس هم طلبکار نیست و انگار مامور شده تا یکتنه به نمایندگی از تمام افغانستان به کمک امام بیاید و حالا بعدازاین همهسال دعای مادر در حق محمدعلی اجابت شده و در برابر تمام ترکشها و گلولهها بیمهشده و تا آخرین توانش برای این نظام عرق ریخته است. کاری که در خانواده او دنبالهدار است و پسرعموی او را هم برای همین لبیک گفتن به سوریه فرستاده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 62]
صفحات پیشنهادی
امام خمینی(ره) صدها سال از نسل خود جلوتر بود - سردار سلیمانی بخشی از جبهه مقاومت در تمام دنیاست - سایت خبری تح
به گزارش خبرگزاری حوزه از تهران حجت الاسلام اکرم الکعبی دبیرکل حرکة النجباء عراق پیش از ظهر امروز یکشنبه در جمع خبرنگاران با قدردانی از حمایت های جمهوری اسلامی از عراق در مبارزه با تروریسم گفت دشمن بزرگی در مقابل ما قرار دارد و کشورهایی که حامی آن ها هستند نیز دولت های بزرگیفیلم/ خاطره بازی با اولین دوره جایزه بزرگ سیلورستون در سال ۱۹۷۷
فیلم خاطره بازی با اولین دوره جایزه بزرگ سیلورستون در سال ۱۹۷۷ سیلورستون در واقع جایگزین مسابقه موتورسواری در جزیره مان شد که به دلیل خطرناک بودن از سوی بسیاری از رانندگان تحریم شده بود دانلود کلیدواژه ها موتورسواری | نوستالژی | جام ورزشی |مدیرکل حمل و نقل سمنان خبر داد مشارکت گسترده حمل و نقل جادهای سمنان در مراسم سالگرد ارتحال امام
مدیرکل حمل و نقل سمنان خبر دادمشارکت گسترده حمل و نقل جادهای سمنان در مراسم سالگرد ارتحال امام مدیرکل حمل و نقل و پایانههای استان سمنان از مشارکت گسترده حمل و نقل جادهای سمنان در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی ره خبر داد داوود سعدی امروز در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری فبا حضور نماینده پیشین ولیفقیه در ستاد مرکزی کل سپاه صورت میگیرد برگزاری آیین بیستوهفتمین سالگرد امام خمینی
با حضور نماینده پیشین ولیفقیه در ستاد مرکزی کل سپاه صورت میگیردبرگزاری آیین بیستوهفتمین سالگرد امام خمینی ره در مصلای نماز جمعه اقلید فرمانده ناحیه مقاومت سپاه اقلید از برگزاری آیین بیستوهفتمین سالگرد ارتحال امام خمینی ره در جمعه 14 خردادماه جاری با حضور نماینده پیشین ولیارسال 360 اثر به جشنواره سفرنامه و خاطرهنویسی رضوی - ایسنا
مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان ایلام از برگزاری آخرین نشست اتاق فکر جشنواره رضوی در این استان با عنوان جشنواره سفرنامه و خاطرهنویسی رضوی در این اداره کل خبر داد به گزارش ایسنا علی محمدنیاکان در جمع خبرنگاران اظهار کرد تاکنون ٣٦٠ اثر به دبیرخانه این جشنواره در استان ایلابیانیه ستاد کل نیروهای مسلح اندیشههای امام(ره) در جبهههای سوریه، عراق و یمن تبلور دارد
بیانیه ستاد کل نیروهای مسلحاندیشههای امام ره در جبهههای سوریه عراق و یمن تبلور دارد ستاد کل نیروهای مسلح در بیانیهای تاکید کرد افکار و اندیشههای امام خمینی آن ابرمرد تاریخ اسلام و ایران بهرغم ترفندهای بنیان افکن جبهه دشمنان قسمخورده انقلاب هماکنون نیز در عرصههای مقاومنماهنگ «میدانم که میآیی» / به بهانه سالروز ربایش امام موسی صدر
نماهنگ میدانم که میآیی به بهانه سالروز ربایش امام موسی صدر نماهنگ میدانم که میآیی به مناسبت نهم شهریور ماه سالروز ربایش امام موسی صدر منتشر شد و در دسترس مخاطبان قرار گرفت این اثر با صدای علی بیات و ترانهسرایی و آهنگساز امیرحسین سام تهیه شده است دریافت فیلم منبع جولیستی از بهترین پزشکان سال 95
در دومین جشنواره مشاهیر پرشکی که در مرکز همایش های بین المللی برگزار شد جمعی از پزشکان برتر توسط سید حسن قاضیزاده هاشمی وزیر بهداشت درمان و آموزش پزشکی تقدیر شدند تعداد این پزشکان پانزده نفر است و فعالیت ها و سطح خدمتگزاری آن ها در این سال معیار انتخاب بوده است در ادامنماینده وزارت کشور در برگزاری مراسم سالگرد ارتحال امام راحل(ره): برنامهریزیهای لازم برای برگزاری سالگرد عروج
نماینده وزارت کشور در برگزاری مراسم سالگرد ارتحال امام راحل ره برنامهریزیهای لازم برای برگزاری سالگرد عروج ملکوتی امام ره صورت گرفته است نماینده وزارت کشور در برگزاری مراسم سالگرد ارتحال امام راحل ره گفت برنامهریزیهای لازم برای برگزاری هرچه باشکوهتر بیست و هفتمین سالگردرئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی آذربایجانغربی خبر داد اجرای 190 برنامه به مناسبت بزرگداشت سالروز ارتحال اما
رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی آذربایجانغربی خبر داداجرای 190 برنامه به مناسبت بزرگداشت سالروز ارتحال امام ره رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی آذربایجانغربی گفت 190 عنوان برنامه متنوع به مناسبت بزرگداشت سالروز ارتحال حضرت امام ره در آذربایجانغربی اجرا میشود محسن شکرنی-
گوناگون
پربازدیدترینها