تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835077716
ديدار از تختجمشيد در عصر ناصري
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: ديدار از تختجمشيد در عصر ناصري
كاروان ما در جاده پهن و ناهموار به موازات رود حركت ميكرد. در دو طرف جاده، جداي از يكديگر دو صخره بزرگ ديده ميشد كه مانند دروازهاي در جلوي جلگه به نظر ميرسيدند. قبل از رسيدن به اين دروازه طبيعي و سنگي، كنار جاده سرستون سنگي قديمي متعلق به دوران قبل از اسلام را مشاهده كرديم كه روي زمين افتاده بود و نشان ميداد كه به آثار باستاني ايران نزديك شدهايم و من در فكر بودم كه موزههاي خارجي با چه سهولت و آساني ميتوانند اين آثار گرانبها را كه در بيابان رها شده و محافظي ندارند، با خود به خارج انتقال دهند. هر قدر كه جلو ميرفتيم، آثار باستاني در دو طرف جاده بيشتر ديده ميشد.
هرچه بيشتر در وسط دو صخره سنگي و دروازه مانند جلوتر ميرفتيم، آثار باستاني زيادتري به چشم ميخورد. در نقطهاي واقع در ساحل راست رود مرغاب، يك بناي سنگي مشاهده ميشد كه جاي پنجرهها و درهاي آن بهخوبي معلوم بود، اين آثار را كه باستانشناسان در چند كتاب مفصل بايد توصيف كنند، ايرانيان و بوميها با گفتن دو كلمه وصف مينمايند و منظور آنها دروازه پرسپوليس است. اتفاقا باستانشناسان غربي نيز اين توصيف را پذيرفته و بناهاي سنگي ميان اين دو صخره را دروازه پرسپوليس ميدانند. كمي آن طرفتر و در نزديكي روستاي ، ستون سنگي از آثار باستاني مشاهده ميشود. اين ستون، به يك پا قطر و بيست پا ارتفاع ميرسد و مجسمهاي از سرهاي دو گاو در بالاي ستون وجود دارد،و ديواري از سنگ خاكستري چسبيده به اين ستون ديده ميشود كه ظاهراً آثاري از يك كاخ و بناي باستاني است و ايرانيان، آن را مينامند. ما هرچه جستجو كرديم، در اطراف آنها كتيبه و نوشتهاي نديدم كه بتوان تعيين كرد اين بنا متعلق به چه دوراني است. شهر پرسپوليس يا استخر از اين نقطه شروع شده و در درهاي كه به وسيله رود مرغاب مشروب ميشود، تا جلگه مرودشت گسترش پيدا ميكند. و در دو طرف رود مرغاب و ارتفاعات آن، مجموعهاي از آثار باستاني مهد تمدن قديم ايران مشاهده ميشود. راه كاروانرو، درست در امتداد و نزديك رودخانه مرغاب ميگذرد و در آن طرف رودخانه روي يك ارتفاعات سنگي بناها و آثار قديمي ديده ميشود كه همان نقش رستم و قبور سلاطين باستاني ايران است.
دره مرغاب در اين قسمت، تنگ شده و به طرف چپ ميپيچد و به كوهي كه از سنگهاي مرمر تشكيل شده ميپيوندد، در دامنههاي اين كوه پرسپوليس واقع شده است، شور و اشتياق ما هر لحظه براي مشاهده آثار خود شهر پرسپوليس زيادتر مي شد و به راه خود ادامه ميداديم. در سمت راست، زاغه و غاري به چشم ميخورد كه در داخل آن، كتيبههايي از دوران هخامنشي وجود داشت. و از پس يك تخته سنگ كه خارج مي شويم، ناگهان پرسپوليس را جلوي خود مشاهده ميكنيم و مستخدمان ايراني دستهاي خود را به سمت آن دراز كرده و با خوشحالي فرياد ميكشند: ويرانهها و آثار قصور و ساختمانهاي دوران هخامنشي و باستاني ايراني اينك با تمام عظمت و ابهت خود در دامنههاي كوه فراروي ما قرار دارد. قبل از هر چيز در يك محوطه مسطح و صاف ستونها، ديوارها و دروازههاي سنگي كه از بقاياي قصور قديمي ايران هستند، به چشم ميخورند و در كوههاي چسبيده به اين آثار، دخمههايي ديده ميشود كه ظاهراً قبور بعضي از سلاطين قديمي هستند. اين نخستين باري نبود كه من آثار قديمي و باستاني را ميديدم، قبل از اين، اهرام مصر و آثار باستاني و قديميتر آن سرزمين را ديده بودم؛ ولي بايد اعتراف كنم كه مشاهده پرسپوليس، اثر عميق ديگري در من كرد كه با آثار مصر كاملاً متفاوت بود. در پرسپوليس، تمدن دوهزار وچند ساله را بهخوبي لمس ميكردم و اين بناها و سرستونها با من سخن ميگفتند.
پرسپوليس از طرف شرق به وسيله كوهي كه داراي سنگهاي مرمر خاكستري رنگ است، محصور شده و دامنههاي اين كوه، در پارهاي از نقاط تا كنار رود مرغاب مي رسد. سه طرف ديگر پرسپوليس باز است؛ ولي دور تا دور آن را ديواري مصنوعي از سنگ كه ارتفاع آن به تفاوت پستي و بلندي زمين از پانزده تا چهل پا ميرسد، احاطه كرده است. سنگهاي اين ديوار، طوري نزديك به هم نهاده گرديده و قفل شدهاند كه يكپارچه به نظر ميرسند. آنها روزگاري داراي بستهاي فلزي بودهاند كه در طول زمان از بين رفتهاند و فقط جاي سوراخ آن بستها باقي مانده است. محوطه وسيعي كه قصور سلطنتي در آن قرار دارد، در وسط اين ديوارها و كوه مرمري سمت مشرق واقع شده است. دو رشته پله از سنگهاي مرمر سياه از جاده به اين محوطه ميپيوندد، پلهها طوري پهن و كمارتفاع ساخته شدهاند كه چند اسب سوار در كنار يكديگر به آساني ميتوانند از آنها بالا بروند. پلهها از سنگ يكپارچه نيستند، بلكه از قطعات مختلفي تشكيل ميشوند كه آنها را به يكديگر متصل ميكنند. در جلوي پلهها هنوز سوراخهاي بزرگي در كف زمين مشاهده ميشوند كه جايگاه پاشنه دروازه بزرگي بوده است كه در پاي پلهها بازوبسته ميشده است. از محوطه نسبتاً مرتفع تختجمشيد، مناظر اطراف، ديدني و تماشايي بود.
در جنوب شرقي و سدي كه روي رود زدهاند، ديده ميشود. به طوري كه اهالي اين منطقه و باستان شناسان معتقدند در زمانهاي باستان، آب رود كر تا تختجمشيد رسيده و آب آشاميدني قصور سلطنتي را تامين ميكرده است. در طرف جنوب غربي، جاده كاروانرو كه به سمت شيراز منتهي ميگرديد، ديده مي شد. در طرف شمال غربي اين دشت، يك رشته ارتفاعات در فاصله نسبتاً دور قرار داشت كه مانند ديواري پرسپوليس را احاطه كرده بود و ارك قديمي شهر استخر در دامنههاي همين ارتفاعات بوده است. باستانشناسان معتقدند كه در اين منطقه، گنجهاي بسياري از زمان هخامنشيان مدفون است كه با حفاريها ميتوان به آنها دست يافت و خارجيها تاكنون به اين كار دست زدهاند و سكهها و ظروف زيادي يافته و با خود بردهاند، در طرف مشرق در فاصله دور، درياچه بختگان قرار دارد.
متاسفانه در تمام اين ويرانهها هيچ جاي مسقفي وجود نداشت كه مسافران بتوانند در آن شب را به سر آرند و آنچه را كه دست غضب و پر از كينه اسكندر خراب نكرده و از بين نبرده بوده، گذشت زمان چنان خراب و ويران كرده است كه از آن همه قصور و ساختمانهاي مجلل، جز اسكلت و استخوان بندي خشك و خالي و آن هم به طور ناقص چيزي باقي نمانده است. به همين جهت ناچار ميبايستي در زير چادر به سر ميبرديم. و چادرهاي خود را در محوطه جلوي پلههاي تختجمشيد برافراشتيم و اسبها را نيز زير آسمان صاف جاي داده و افسارهاي آنها را به ميخ بستيم. از درون چادرهاي خود، منظره تخت جمشيد و اراضي اطراف را ميتوانستيم مشاهده كنيم. پارهاي از ايلات و عشاير سياه چادرهاي خود را در نزديكي ما زدند و از چادرهاي آنها دود خارج ميشد. مردان و زنان اين ايلات براي ما نان، شير، كره و ديگر لبنيات آورده و ميفروختند. با كنجكاوي هرچه زيادتر از آنها پرسيديم كه: آنها در جواب فقط لبخندي زده و ميگفتند كه در استخر و روستاهاي اطراف زندگي ميكنند. ما بيشتر از آنها صحبت و پرس و جو ميكرديم تا ببينيم آيا آثار عتيقهاي را از خرابههاي تخت جمشيد نزد خود دارند كه خريداري كنيم. مخصوصا كه قبلا شنيده بوديم زنان اين ايلات معمولا سكههاي قديمي را كه در اين خرابهها پيدا ميكنند، به عنوان زينت به گردن خود ميآويزند. متاسفانه در اين راه، موفقيت زيادي نصيب ما نشد؛ زيرا سكههايي كه ارائه ميدادند، كم بود و از زمان ساسانيان فراتر نميرفت! اشياي سنگي و عتيقهاي كه آنها يافته بودند، ظرافت زيادي نداشت. مجسمههاي سنگي كوچكي از حيوانات از قبيل عقرب، كرگدن، گاونر را به ما عرضه كردند كه البته از اشياي عتيقه به شمار ميرفت.
بالاخره پس از مدتي استراحت، زمان آن رسيد كه براي بازديد از آثار باستاني، به آن محوطه قدم بگذاريم. در اينجا من به هيچوجه قصد ندارم توصيفي از تخت جمشيد بكنم؛ زيرا اين كار، مستلزم مدتها مطالعه و نوشتن چند كتاب است كه خاورشناسان و دانشمندان باستانشناس كردهاند، بلكه فقط مشاهدات خود را از چگونگي اين آثار در زماني كه از آنها بازديد كردهايم، شرح ميدهم.
سازنده شهر پاسارگاد، كوروش ، موسس سلسله هخامنشي ايران بود. پس از مرگ او، جانشينانش كوروش را در قبر ساده، ولي بسيار مستحكمي در اين شهر كه پس از گذشت هزاران سال هنوز پاي برجاست، به خاك سپردند. فرمانروايان بعد از كوروش هم (از جمله داريوش و خشايارشا) محل اقامت خود را از دشت باز يعني پاسارگاد به پرسپوليس كه داراي حفاظ طبيعي از كوههاي اطراف بود، منتقل كردند و خزائن خود را هم به آنجا آوردند و در پرسپوليس، ارك بزرگي براي خود ساختند.
در قسمت شرقي ارك، كوهي است كه قبور سلاطين در آن واقع است. اين قبور عبارت از دخمههايي است كه آنها را در ميان سنگهاي حجاري شده كوه به وجود آوردهاند و در ورودي ندارند و تابوت اجساد را به وسيله ماشينهاي جراثقال مانند داخل اين دخمهها گذاشتهاند. در داخل ارك، خانهها و قصوري براي اقامت سلاطين و سرداران آنها و همچنين زير زمينهاي مستحكمي براي نگهداري خزائن بزرگ سلاطين ساخته شده است.
طبق اين توصيف، آثاري از تخت جمشيد را كه در بالاي پلهها مسافران بازديد ميكنند، قصور و بناهاي داخل ارك است و شهر پرسپوليس، خارج از اين سه حصار قرار داشته است، آثار حصار ارك هنوز باقي است.
هنگامي كه اسكندر با لشكريان مقدوني به پرسپوليس رسيد، آن را آتش زد. بنابر رواياتي، معشوقه يوناني او، تائيس درحالي كه مست بود، پردههاي كاخ را آتش زد و آتش، همه محوطه را فرا گرفت و سوزاند. در اينجا بايد توجه داشت كه آتش فقط چيزهاي سوختني را ميتواند بسوزاند و خاكستر كند؛ ولي در بناهاي سنگي تخت جمشيد نميتوانست اثر كند. پس چگونه بوده است كه براثر اين آتشسوزي، تخت جمشيد و پرسپوليس از بين رفته است؟ جواب اين سئوال را مستشرقان چنين ميدهند كه كاخها و ساختمانهاي پرسپوليس، تركيبي از سنگ و چوب بوده است، ديوارهها، پيها و ستونهاي همه از سنگ و سقفها و فواصل ميان ستونها همه از چوب بوده و در آتش سوزي قسمتهاي چوبي تمام سوخته و خاكستر شده و فقط اسكلت و استخوانبندي سنگي ساختمانها و كاخها برجاي مانده است؛ به همين علت هم هست كه در خرابههاي تخت جمشيد هيچ سقفي را بالاي ستونها و ديوارها مشاهده نميتوان كرد.
در محوطه تخت جمشيد كمي كه به سمت مشرق پيش رفتيم، به دروازهاي سنگي رسيديم كه مجسمههايي از حيوانات بالدار در دو طرف پايههاي آن ديده ميشد. اين مجسمهها به منزله دربانان كاخ به شمار ميرفت و در ديوارههاي مرمري اين دروازه، كتيبههايي به خط ميخي وجود دارد كه نشان ميدهد اين بناها در زمان خشايارشا ساخته شده است، يكي از اين كتيبهها با ترجمهاي كه شرقشناس آلماني از آن كرده بدين قرار است:
مجسمههاي حيوانات بالدار و گاوهايي كه سر انسان دارند، در قسمتهاي ديگر تخت جمشيد و در كنار بعضي از دروازههاي آن هم مشاهده ميشود. در آن طرف اين دروازه بقايا و آثار تالار مجللي است كه از همه بناي آن فقط دو ستون باقيمانده است. سقف ، ديوارها و ساير ستونهاي آن را دست انتقامجويان مقدوني و گذشت زمان ويران كرده است.
اگر از داخل اين تالار نظري به مشرق و جنوب بيفكنيم، تعداد زيادي ستونهاي بلند، مجسمههاي بدون سر و دست، ديوارهاي سنگي، پلههاي مختلفي كه به طرف بالا يا پايين ميروند را مشاهده مينماييم. از اين مجموعه با اين ديد كسي چيزي نميفهمد، بلكه بايد انسان با تأني و به تدريج از يكايك دروازهها و درها بازديد كرده و بعد تصور كاخي را كه عقب سر آنها قرار دارد، بكند و در خيال خود مجسم نمايد كه اين كاخ چه سفقهاي چوبي و تزيين شدهاي داشته و از چه ابهت و شكوهي برخوردار بوده است. قسمت بالاي محوطه تخت جمشيد، هم سطح نيست و از سه قسمت تشكيل ميشود كه به وسيله پلههايي با يكديگر ارتباط دارند و ساختمان اين قسمتها طوري است كه شبيه به خانههاي مسكوني و اندرونيهاي فعلي ايران است.
در خرابههاي تخت جمشيد نقوش و تصاويري روي سنگها از رجال و درباريان و سلاطين ايران ديده ميشود كه معرف شكل، لباس و سلاح و تجهيزات آنهاست. در پارهاي از آنها پادشاه با لباس پرچين، ريش و موي شانه كرده ديده ميشود. عصا در دست دارد و در كنار او يك نفر ايستاده و چيزي روي سرش نگاه داشته و يك نفر ديگر هم با لباس رزم ايستاده است و باز شكاري را روي دست خود دارد. در پارهاي از نقوش، درباريان و مستخدمان ديده ميشوند كه لباس رسمي و درباري پوشيده و در يك صف به آرامي و وقار به طرف جلو قدم برميدارند. در تصويري دو نفر از محافظان شخصي شاه كه نيزههايي در دست دارند، ديده ميشوند، لباس آنها مانند لباس ديگر درباريان، بلند و پرچين است و موهاي ريش و سر آنها مجعد است. در نقوش ديگري در پاي پلههاي تراس طبقه دوم تخت جمشيد عدهاي از افراد ملل مختلف با قيافههاي گوناگون و لباسهاي ملي خود ديده ميشوند كه هدايايي در دست دارند و براي پادشاه ميبرند. مليت اين افراد با كتيبههايي در همين قسمت كه حدود متصرفات سلاطين هخامنشي را مشخص مينمايد، تطبيق ميكند. در يكي از اين كتيبهها آمده است:
از نقوش ديگر مهم تخت جمشيد نقشي است كه در تالار معروف وجود دارد، در اين نقش كه روي ديواري سنگي به وجود آمده، داريوش را روي تخت سلطنتي خود نشان ميدهد كه يكي از درباريان، چتري را بالاي سر او گرفته است و اين تخت كوچك روي تخت بزرگتري قرار دارد كه بر دوش افراد ملل تحت انقياد و تصرف داريوش تكيه كرده است. لباسهاي مختلف اين افراد نشان ميدهد كه هيچ يك ايراني نيستند، بلكه از ملل مختلفي هستند كه لشكريان ايران بر آنها غلبه پيدا كرده است. اين يك رسم قديمي در زمانهاي باستان بود كه پادشاهان بر تختي مينشستند كه آن را نمايندگان ملل دشمن و مقهور حمل ميكردند و در مصر هم نظير اين نقوش در مورد فراعنه وجود دارد.
يك نكته ديگر را در مورد نقوش تخت جمشيد خاطرنشان كنم و از آن بگذريم و اين نكته مربوط به نقوش حيواناتي است كه در پايه ستونها، سرستونها و يا ديوارههاي سنگي وجود دارد؛ در پارهاي ديگر شاه با شير يا گاو نر در حال جنگ است. اين حيوانات در حقيقت در ايران به منزله نماد ديوها و اهريمنها هستند و پليد به شمار ميروند. و هنوز هم در افسانههاي كنوني ايران از اهريمن و موجودات پليد نامبرده ميشود. متاسفانه اين نقوش در طول زمان آسيب ديده و افرادي از روي تعصب به آنها لطمه زدهاند، به طوري كه كمتر يك نقش سالم از اين قبيل را ميتوان در تخت جمشيد يافت و در بيشتر آنها چشم، بيني، سر، دست و يا پاي نقوش عمداً خراب شدهاند. اين نقوش از آثار قديمي بابليها، هنرمندانهتر و ظريفتر هستند. فقط عيب بزرگي كه دارند، اين است كه در آنها رعايت پرسپكتيو و مناظر و مرايا نشده و نقشها در مجموع كامل به نظر نميرسند.
در اينجا بيمناسبت نيست اشارهاي به كتيبهها و خطوطي كه در كنار اين نقش وجود دارد كرده و نكاتي را يادآور شويم: خطوط ميخي كتيبههاي تخت جمشيد برخلاف كتيبههاي آثار مصريان قديم به هيچوجه جنبه تزييني ندارد، غالباً يك سطر كتيبه دراز و سطر ديگر كوتاه است و هيچ قاعده مشخصي ندارد و هر كس به آنها نگاه كند، در همان لحظات اول متوجه ميشود كه اصولاً اين كتيبهها ارتباطي با تزيين ندارد، خاصه آنكه حروف خط ميخي فاقد زيبايي خط هيروگليف مصري است. اگر تحقيقات و كاوشهاي بيشتري در اين مورد صورت گيرد، مشاهده ميگردد كه اصولا در نظر بوده است كه براي هر يك از نقوش، توضيحاتي به خط ميخي بنويسند و جاي خالي اين كتيبهها در نقوش بدون كتيبه خالي است و اين خود حاكي از آن است كه ساختمان تخت جمشيد كه در زمان داريوش شروع شده بود، در زمان جانشينان او به پايان نرسيد و هنوز نقايصي دارد و اصولا ساختمان آن به علل مختلفي از جمله سقوط هخامنشيها متوقف شده است.
اما كوهي كه در پشت ويرانههاي تختجمشيد قرار دارد و دخمههاي دو قبر از سلاطين در آن يافت ميشود، از جمله آثار مهم اين منطقه است. غير از اين دو قبر، يك قبر نيمهتمام ديگر هم در اين كوه ديده ميشود. اين قبور مانند قبور نقش رستم متعلق به سلاطين هخامنشي است، اما اينكه كداميك از آنها، به درستي معلوم نيست و دانشمندان بر سر آن اتفاق نظر ندارند. گفته ميشود كه قبر اول متعلق به داريوش دوم و قبر دوم متعلق به اردشير دوم است و قبر سوم ظاهراً براي داريوش سوم آخرين پادشاه هخامنشي ساخته شده كه ناتمام مانده است.
اين چند قبر كه در نقش رستم وجود دارد، همگي از نظر شكل و تزيينات تقريباً مشابه يكديگراند و در اينجا درباره يكي از اين قبور كه از همه نسبتاً سالمتر مانده است، يعني قبر داريوش در نقش رستم كه به وسيله كتيبهاي به خط ميخي مشخص شده، به عنوان نمونه صحبت ميكنيم. در ارتفاعي از كوه كه اندازه آن را بهطور دقيق نميتوان تشخيص داد.
هنرمندان و سنگتراشان زمان باستان، سنگهاي كوه را تراشيده و به صورت ديوار كاملا صاف و عمودي درآوردهاند و بالاي اين ديوار، دخمهاي در داخل كوه به وجود آوردهاند و اين دخمه را با دست هنرمند خود به صورت آرامگاهي ساختهاند. روي ديواره صاف كوه كه زيرآرامگاه قرار دارد خالي است و نقوش و تزييناتي در آن وجود ندارد. روي اين ديواره صاف كوه، چهارستون به شكل ستونهاي ساختمان معروف به عمارت از سنگ كوه ساخته شدهاند كه سقف آرامگاه روي آنها تكيه دارد. در بين دو ستون وسطي جاي يك در وجود دارد كه البته مسدود است. جلوي سردر اين مقبره روي سنگ، نقوشي وجود دارد كه در آن تخت سلطنتي به شكل يك سكوي بزرگ نشان داده ميشود كه عدهاي از ملل غيرايراني آن را بردوش دارند و عدهاي سربازان گارد جاويدان با نيزه، اطراف آن را فراگرفتهاند، روي تخت محراب و عبادتگاهي ديده ميشود كه آتش در آن ميسوزد و جلوي آتش، پادشاه در حالي كه كماني در دست چپ دارد و دست راست خود را بلند كرده و دعا ميخواند، ايستاده است، بالاي سر پادشاه فرشتهاي بالدار كه صورتي چون انسان، با ريش دارد، در پرواز است.
در كنار مقبره، كتيبهاي به خط ميخي وجود دارد كه حاكي از آن است افرادي كه تخت را بر دوش دارند، نمايندگان مللي هستند كه تحت استيلاي ايران هستند و اين نقش در حقيقت وسعت متصرفات داريوش را هم نشان ميدهد. اين قبور، به علت ارتفاع زياد و ديوارهاي صافي كه در كوه درست كردهاند، دستنيافتني بود و در زمانهاي قديم نيز درهايشان مسدود بوده و راهي به درون آنها وجود نداشته است، شكافهايي كه اينك در ديوارههاي آنها براي ورود به داخل آنها وجود دارد. متعلق به قرون اخير است؛ زيرا عدهاي براي آنكه خزائن و دفائني از آنجا به دست آورند، اين راههاي ورودي را باز كردهاند. داخل مقبره كه شديم، مشاهده كرديم كه سقف آنها هلالي شكل و از سنگ كوه است. روي آن مقبره، تابوتهاي آنها كه از مرمر است، هنوز وجود دارد. اين مقبرهها در زمانهاي قديم هم بدون شك يك راه پنهاني و مخفي داشته است كه شايد به صورت نقب زير زميني بوده كه در طول زمان از انظار پنهان مانده است. حتي گفته ميشود كه اين نقب، در آن دوران به داخل تخت جمشيد ارتباط داشته است. در چهار مقبره نقش رستم به ترتيب قبور كمبوجيه (پسر كوروش)، داريوش اول، خشايارشا و اردشير اول و زنان و كودكان آنها قرار دارد؛ اما نقوش زير اين مقبرهها و در ديواره كوه، ظاهراً متعلق به دوران ساساني است، زيرا در اين نقش، سواران رومي ديده ميشوند كه معاصر با ساسانيان بودهاند.
نكتهاي را كه مانند كليه بازديد كنندگان از پرسپوليس بايد خاطرنشان كنيم، اين است كه اين آثار احتياج به حفريات و تحقيقات علمي زيادتري دارند. تاكنون اقداماتي در اين مورد به وسيله عدهاي از دانشمندان سودجو شده است كه به هيچوجه كافي نيست.
چهارشنبه 29 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 152]
-
گوناگون
پربازدیدترینها