تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):توفيق [انجام كار نيك] از خوشبختى و بى توفيقى از بدبختى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835890095




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

چقدر دلم برای یک آخوند تنگ شده


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > مهاجری، محمد - در دوران کودکی ام، روحانی میانسالی در محله ما زندگی می کرد. هنوز هم که یادش می افتم،صلوات می فرستم. دلیلش این است که بسیار خوش خلق و خوش برخورد بود.

از دور که می آمد دستش توی جیبش بود. نزدیک که می شد،از جیبش به همه بچه هایی که دورش جمع می شدیم، یک مشت پسته و بادام و نخودچی وکشمش می داد و در همین حال خودش با صداییکه همه مان می شنیدیم، صلوات می فرستاد. بچه ها هم شرطی شده بودند و وقتی تنقلات را از دست او می گرفتند زیر لب صلوات می فرستادند. بعدا حضرت پدر برایم تعریف کرد که "حاج شیخ علی محمد" امین همه  بود. جهیزیه بسیاری از دختران خانواده های فقیر را جور می کرد. شبهای جمعه برای محرومان محل آذوقه می فرستاد.اگر زن و شوهری اختلاف داشتند پادرمیانی می کرد. شب عید،بچه های فقیر را نو نوار میکرد. برای نصیحت کردن کسی کوچه و بازار را انتخاب نمی کرد؛یک آبگوشت بارمی گذاشت و طرفی که لازم بود پندش را بشنود به ناهار دعوت می کرد و همانجا مغزش را می شست! تا آنجا که یادم است حتی بچه شیطانهای محل دوستش داشتند. اگر توپ شان را توی خانه مردم شوت می کردند،در خانه را می زد و با مهربانی توپ را پس می گرفت.تکیه کلامش هم این بود:"پدرصلواتی ها!اینقدر مزاحم استراحت همسایه ها نشوید". حضرت پدر نقل می کرد که بعید بود برای رفع مشکلات تنگدستان، به آدمهای متمول رو بزند و کسی رویش را زمین بگذارد. و می گفت یکبار یکی از بازاریها در پاسخ درخواست او برای تامین جهیزیه یک دختر،مشخصات فرد مستمند را خواسته بود. پاسخ شیخ این بود که اگر بشناسی اش و او هم تو را بشناسد، روز قیامت نمی توانم جواب خجالت کشیدن خانواده آن دختر را بدهم. و به این ترتیب از خیرکمک خواستن از مرد بازاری گذشته بود. با این حال دونفر از معتمدین محل را در جریان اینجور کارها گذاشته بود و حساب و کتاب را آنها اداره می کردند تا مبادا حرف و حدیثی پیش آید. حضرت پدر می گفت نمی دانم چه رازی بود که لات های محل ازشیخ خوش برخورد محله که کسی اخم و بدزبانی اش را به یاد نمیاورد،حساب می بردند. معمولا آنها را در برخی کارها شریک می کرد و امین شان می دانست.نتیجه اش این بود که لات ها به سر "آشیخ علی محمد"قسم می خوردند. از شیخ علی محمد سالهاست خبر ندارم و نمی دانم سرنوشتش چه شد. اما همواره برایم نمادیک "آخوند" است. آخوندی که با مردم زندگی می کرد..آخوندی که با زبان تبلیغ دین نمی کرد. آخوندی که چهره خندانش آرامش بخش بود. آخوندی که به قول حضرت پدر، مرید"حاج آقا روح الله خمینی" بود.آخوندی که عشق مردم محل بود... انقلاب که شد، روحانیون بر اساس ضرورت به سمت پستهای حکومتی کشیده شدند. چاره ای هم نبود. اما حواسمان نبود که داریم از جیب می خوریم. توجه نداشتیم که به ازای هر آخوندی که برای یک سمت ،پشت یک میز می نشانیم، یکی هم برای مسجد محل تربیت کنیم. حتی اگر می خواستیم جلوی تهاجم فرهنگی هم بایستیم باید کاری می کردیم که آخوندها قلب مردم را تسخیر کنند. آخوندهای مان سیاسی شدند. تصحیح کنم بازیگر سیاسی شدند. باز هم تصحیح کنم همه شان نه. خیلی هاشان. آنها دیگر وقت نداشتند برای بچه های محل حرف بزنند. حرف هم که می زدند فقط بحث سیاسی بود.سیاست با همه اهمیت و ضرورتش واگرایی دارد؛همگرایی ندارد.سیاست آدم را عصبانی می کند.تندخو می کند.اهل غیبت و تهمت می کند. شاید این حرف غلط نباشد که مردم برای اینجور حرف و حدیثهای سیاسی ،هزار دکان و مغازه سراغ دارند. وقتی از آنجاها خسته و زده و بیزار می شوند تازه به یک آخوند نیاز دارند که با حرفهایش آرام شوند.آخوندی که صابون بازار سیاست آنقدر به تنش نخورده باشد که وظیفه اصلی اش را شسته باشد. انصافا آخوند خوب هم داریم، اما تک و توک. بنابر این به خودم حق می دهم که دلم برای یک آخوند از نوع شیخ علی محمد تنگ بشود. آخوندی که هروقت یادش می افتم ، یاد صلوات هم بیفتم.




سه شنبه 9 شهریور 1395 - 07:49:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 56]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن