تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837407441
مدرنیته مهمترین عامل عرفی شدن دین، فرد و جامعه است
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: علیرضا شجاعی زند:
مدرنیته مهمترین عامل عرفی شدن دین، فرد و جامعه است
شناسهٔ خبر: 3755572 - دوشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۲
دین و اندیشه > همایش ها و میزگردها
.jwplayer{ display: inline-block; } عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس گفت: مهمترین عامل عرفی شدن دین، فرد و جامعه مدرنیته است. عرفی شدن در سه ساحت به وقوع می پیوندد فرد، اجتماع و دین و سمت و سو هماهنگی هم دارد. به گزارش خبرگزاری مهر، جلسه دوم ارائه دکتر شجاعی زند در درس گفتگوی «دین در زمانه مدرن» برگزار شد. آنچه در ادامه مطالعه می کنید گزارش از این جلسه است. بحث ما درباره دین و عرفی شدن است و نهایتا عرفی شدن در ایران. درباره منظر رویکرد ما به دین یک رویکرد غیرتحویلی است. درباره موضوع هم یک تلقی و برداشت ذات انگارانه داریم. بحث امروز ما همچنان حکم مقدمه را برای بحث اصلی دارد، بحث اصلی را در دو جلسه انتهایی ادا خواهیم کرد. بحث امروز دین و مدرنیته است. در مقدمه بحث عرفی شدن باید سراغ مدرنیته رفت چون به اعتقاد بنده مهمترین عامل عرفی شدن دین، فرد و جامعه مدرنیته است البته در این باب بحث های مفصلی وجود دارد یعنی نه عرفی شدن پدیده خیلی سهل و ساده روان و قابل فهمی ایست براحتی درباره آن اجماع نظر هم حاصل نمی شود چه برسد به تبیینش که اختلافات فراوانی وجود دارد عوامل عدیده ای را می دانند حالا با وزن های مختلف که این عوامل دارند البته به اعتقاد بنده که البته نظریه غریبی هم نیست بسیاری از نظریه پردازان غربی هم همین نظر را دارند. عرفی شدن در سه ساحت به وقوع می پیوندد فرد – اجتماع و دین و سمت و سو هماهنگی هم دارد. با بررسی نسبت دین و مدرنیته ورود آگاهانه تری به بحث عرفی شدن خواهیم داشت. مدرنیته غیر از مدرن شدن است و دو اصطلاح متفاوت هم در انگلیسی دارد modernization و modernity . این دواصطلاح با دقت گذارده شده است. مدرنیته فرآیندی است که غرب طی یک فرآیند تدریجی، طبیعی و نسبتا بلند مدت در یک تجربه درون خیز به تحقق رسیده است. در یک فرآیند شاید بتوان گفت تجربه و خطا با فراهم کردن امکانات در همه عرصه ها (هم در ساحت سخت افزاری و هم در ساحت نرم افزاری) هم فلسفه های همسو با مدرنیته را فراهم کرده است و هم ایدئولوژی و گرایشات موئد آن را آماده کرده است و هم ساختارهای متناسب با مدرنیته ساخته شده است طی یک تجربه بلند و گسترده نه در یک بستر خاص شاید بتوان گفت غرب تماما درگیر این ماجرا بوده و آن تجربه را به تحقق رسانده به این مدرنیته گفته می شود حالا به هر میزانی که به تحقق رسیده. بعضی معتقدند که این پروژه، پروژه ناتمامی است و همواره در حال تکمیل و اصلاح و تعدیل خود است و به تدریج صورت کمال یافته تری از آن نمایان خواهد شد. بعضی تعابیر که البته اکثریت وغلبه هم دارند درباره مدرنیته به نحوه ای ادا می شود که گویی مدرنیته عبور ناپذیر است هر چه بعد از آن بشر تجربه کند در درون همین ساحت و پدیده این تجربه ها به تحقق می رسد قرار نیست از مدرنیته عبور شود این می شود modernity. modernization تجربه کشورهای تابع نظیر ماست که خود مدرنیته را به تحقق نرسانده اند بلکه یک نوع پیروی از الگو مدرنیته غربی است چون آن دستاوردها خوشایند و مطلوب بود و به بهبود و ارتقا سطح زندگی کمک کرد و اتفاقات خوشایندی در حیات بشری رخ داد دیگران مبادرت به پیروی، متابعت، الگوگیری و محقق سازی آن تجربه را دنبال کردند به این مدرن شدن گفته می شود. چیزی که اگر در درون آن باشیم modernization هستیم. Ationها و شدن ها توضیح خواهم داد. نه ... در این تجدد وجود دارد نه درون خیز است به نحو مطلق عرض نمی کنم ما عناصری را به طبع اقتضاعات محیطی، فرهنگی و اجتماعی خود در آن وارد کرده ایم اما عنصر اصلی از بیرون اخذ شده است و همواره هم تلاش می کنیم که خود را با آن الگو بیرونی محک بزنیم و فاصله خود را با آن تعیین کنیم و بفهمیم که تا چه میزان از راه را آمده ایم یک گرته برداری است پیاده سازی یک مدل از پیش آماده است. ما مدلسازی نمی کنیم مدل های از پیش آماده است البته این مدل، مدل راست و روشن و روانی هم نیست مدل های عدیده و متنوعی وجود دارد که همگی با اندک تفاوت هایی که با یکدیگر دارند تحت عنوان مدرنیته عرضه می شوند ما درسدد پیاده سازی این مدل ها هستیم و این مدرن شدن است. با مدرنیته کاملا متفاوت است. مدرن شدن نوعی از نو شدن است ولی نو شدن منحصر در مدرن شدن نیست. نو شدن امر پسندیده ایست انسان تجربه های جدیدی را بدست می آورد زندگی خود را متحول می کند موانع را از پیش راه بر می دارد مشکلات را مرتفع می کند همواره در سدد تغییر خود و شرایط و محیط و امکانات زندگی است به این دگرگونی، تغییر و نوشدن می گویند. نو شدن یعنی تجربه جدید، مدرنیته به تعبیر امروزه سنت است نو نیست. خود مدرنیته به ما آموخته است که آینده باز است انسان هنوز به تحقق کامل خود نرسیده است انسان یعنی انسانی که در آینده «می شود» نه انسان موجود نه انسان گذشته انسانی که همواره در مسیر شدن، تحول و دگرگونی است. زندگی هم همین صورت را دارد هر چیز نو در آن لحظه ممکن است که نو باشد اما بمحض اینکه شما به آن نقطه رسیدید دیگر نو نیست وضع موجود است اگر مدتی هم در آن متوقف شوید سنت است که باید از آن عبور کرد. همان توصیه ای که مدرنیته به پیروان، فعالان و قایلین خود داشت که باید از وضع موجود عبور کرد همواره چیز نوعی را طرح در انداخت همین مسئله هم در مقابل مدرنیته مطرح است. مدرنیته هم یک تجربه تحقق یافته است پس هم امکان عبور دارد و هم توصیه به عبور شده. لذا مدرنیته به تعبیری میتوان گفت که سنت است. تنها مسیر نو شدن، مدرنیته نیست. مدرنیته خاتمه نو شدن هم نیست. چون به مدرنیته رسیده اید پس دیگر بعد از این نباید نو شد؟ همواره باید در همین بازی کرد؟ سر و صورت و ظواهر همین میدان را تغییر داد؟ این همسو و مطابق با اصول بنیادی مدرنیته نیست. دو توصیه مهم مدرنیته دارد که هر دو برخواسته از یک فلسفه است و می تواند مورد تبعیت قرار بگیرد: ۱. روی پای خودت بایست. ۲. آینده به روی شما باز است. همین دو اصل به اهالی مدرنیته اجازه می دهد، توصیه می کند یا تحریک می کند به عبور از مدرنیته. در عمل البته هر جریانی که هژمونیک می شود غلبه پیدا می کند خواهان توقف در آن قضیه است به ... مختلف تلاش می کند که این وضعیت پایان راه باشد. بحث ها و انگاره پایان به تعبیری پارادایم پایان که در فلسفه و ایدئولوژی و همه عرصه ها مطرح می شود، بدلیل موقعیت هژمونیکی است که مدرنیته در آن قرار دارد. در هر بحثی درباره دین نه از دین باید به دو اتفاق مهم توجه کرد: (از دین یعنی از درون دین، بریم داخل دین ببینیم دین چه گفته و به دیگران اعلام کنیم - بحث درباره دین همین انواع دین پژوهایی است که وجود دارد. درباره دین یعنی دین موضوع است نه ناقل و سخنگو یعنی مثل یک پدیده ای در صحنه تحقیق در پیش رو گذاشته ایم صحنه تحقیق گاهی جامعه شناسی است گاهی روانشناسی یا تاریخ یا فلسفه و... است.) یکی آنچه که در فضای ذهنی و نظری دین پژوهان رخ داده است یکی آنچه که در واقعیت بیرونی رخ داده است. در فضای ذهنی و نظری دین پژوهان همان تغییر یا تعدیل رویکردهای تحویلی راجع به دین است. بنظر می رسد که در جریان عمومی مطالعات دین پژوهی به نحوی شیفت و نقل مکان می کند از رویکردهای تحویلی به رویکردهای همدلانه تر وغیرتحویلی. خود همین رویکردهای غیرتحویلی دامنه گسترده ای دارد یک رویکرد نیست، رویکردهای عدیده ای را پوشش می دهد، یک وجه مشترک دارد که همان غیرتحویلی است. اتفاقی که در واقعیت بیرونی و عینی رخ داده است تغییر جایگاه واقعی دین نسبت به گذشته. از طریق انواع مطالعاتی که صورت گرفته قابل لمس است که امروزه دین جایگاهی که در ۵۰ سال گذشته داشته (در ادوار گذشته که هیچ) را دیگر ندارد جایگاه جدیدی را کسب کرده است. دین ۵۰ سال پیش از این، وضع و موقعیت و جایگاه متفاوت با دین امروز دارد که اختصاص به جامعه ما و فرهنگ دینی آن تا حدی و وجود حکومت دینی و عناصر پشتیبانی کننده رسمی ندارد در همه جا کم و بیش اتفاق افتاده. ۴ – ۵ دهه برگردید به قبل، جریان قالب در فضای جهانی، جریان غیر دینی است دین در حاشیه است موضوع و اوبژه است نه subject، دین امروزه در موضع مدعی و subject نشسته است به خود اجازه بدهد که راجع به پدیده های دیگر سخن بگوید در حالی که پیش از این او می ایستاد تا دیگران راجع به آن سخن بگویند، اگر هم از حاشیه بیرون می آمد و در وسط میدن قرار می گرفت نه بعنوان یک فاعل شناسا نه بعنوان مدعی بعنوان متهم بعنوان یک اوبژه که حالا پدیده های دیگر چه اثراتی بر روی آن دارند یک متغیر وابسته بود امروزه در شان یک متغییر مستقل عمل می کند و این متعلق یا مختص جامعه ما نیست که بگوییم بدلیل ساپورت های جکومتی و رسمی دین در صدر قرار گرفته است چون پشت ان یک حمایت هایی وجود دارد نه در سطح جهانی و محافل اکادمیک این اتفاق افتاده است پژوهشکده در امریکا وجود دارد برای مطالعه دینی در عالم شد. قبل از اوج گیری جریان اسلام گرایی در عالم که تبدیل شد به جریانی که توجهاتی را به سمت خود جلب کرد مراکز پژوهشی مختلف که شکل گرفت ادبیات متفاوتی در اطراف آن پدید آمد در دنیای مسیحیت هم این اتفاق افتاد اقبال دینی خود پدیده ای بود بعد از اینکه پیش بینی می شد که دین فرآیند افول را بپیماید و بتدریج محو شود چگونه تبدیل شد به جریانی که یک بدنه اجتماعی پیدا کرده و یک اقبال بحث جریان مسیحیت و جریانات آزادی بخش در آمریکای لاتین موضوعیت پیدا کرد بحث جریان لخ والسا و جنبش لهستان پدید آمد جریانی که با عقبه مسیحی بود مسیحی، مسیحی اروپایی است اما یک جریان فعال در عرصه سیاسی – اجتماعی است. لخ والسا جریان واقعا با انگیزه های دینی یا هر چیز دیگری از این پتانسیل استفاده کرد و صحنه سیاسی لهستان را تغییر داد بعد از آن دین مسیحی نقش آفرینی کرد در عرصه های مختلف آمریکای لاتین باعث تحولات سیاسی – اجتماعی شد این (رویداد) برای ۵۰ سال به بعد است ماقبل از این دین چنین نقش هایی را به عهده نمی گرفت و چنین پتانسیل هایی را نداشت جریانهای دیگری (چپ، سوسیالیست، کمونیست و حتی جریانهای ناسیونالیستی ) صحنه گردان و نقش آفرین بودند اما بتدریج ورق برمیگردد و دین یک جریان فعال میشود دین دیگر یک متغیر وابسته محض نیست که راجع به تاثیر عوامل روی آن سخن بگویند بلکه یک متغییر مستقل شده که بر روی پدیده های دیگر اثر می گذارد، قبلا بحث این بود که فرهنگ چه بلایی سر دین می آورد؟ امروزه بحث بر سر این است که دین با فرهنگ چه میکند؟ قبلا بحث این بود که توسعه و روندهای توسعه با دین چه می کند؟ آیا دین را به حاشیه می راند، تبدیل به یک امر خصوصی و شخصی درونی می سازد؟ امروزه بحث بر سر این است که دین چه نقشی می تواند در فرآیند توسعه ایفا کند؟ توسعه عجین شده و هماهنگ شده با دین چه الگویی ارائه می دهد؟ اگر در گذشته بحث مدرنیته و دین بود، امروزه بحث صورت دیگری پیدا کرده است "دین و مدرنیته". وقتی می گوییم مدرنیته و دین، دین متغیر وابسته ای است که مدرنیته طی فرآیند بسط، گسترش و کمال خود چه نوع دینداری را باقی میگذارد، به چه چهره ای از دین اجازه بقا میدهد؟ اما امروزه بحث بر سر این است که دین با مدرنیته چه می کند؟ اگر در تمام جوامع نیست برای بخشی از مردم دنیا( مسلمانها یا غیر مسلمانها) این مسئله مطرح است که در گام اول ما چه نوع الگویی از توسعه را باید انتخاب کنیم برگزینیم که هماهنگ و همسو با دین باشد؟ در گامهای بعدی اساسا تمامیت یک الگو توسعه را می خواهیم از درون دین بدست بیاوریم. البته همه ادیان ممکن است این قابلیت را نداشته باشند اما به هر صورت، صورت ماجرا عوض شده است. اگر در گذشته بحث پست مدرنیزم و دین بود، امروزه بحث دین و پست مدرنیزم است. این تغییر جایگاه به هر میزانی که واقعی باشد(صورت exaggerate شده آن مدنظرم نیست – نمیخواهم یک مسئله را بیش از حدی که هست بزرگ نشان دهم- در همان حدی که می پذیریم و واقعیت ها نشان می دهد) این اتفاق در عرصه واقعیت رخ داده است. اتفاق نخست تغییر رویکرد در عرصه ذهن و فضای ذهنی عالمان رخ داده است، اتفاق دوم در عرصه واقعیت رخ داده است. به هر میزان که به این واقعیت اذعان دارید میپذیرید و آن را قبول دارید (به مثابه خوب و بد نمی گویم به مثابه امر محقق) به همان میزان نشان می دهد که جایگاه دین نسبت به ۵۰ سال پیش (خیلی فاصله نمی گیرم ادوار گذشته که بدیهی است) در قرون ۱۶ و ۱۷ که کلیسا در انزوای کامل به سر می برد مسیحیت بعنوان یک امرشخصیِ دینی در افول است در نازل ترین سطح حیات فردی و اجتماعی بسر می برد با آن زمان کار ندارم خیلی مقایسه روشنی نیست با ۵۰ سال پیش مقایسه می کنم چه اتفاقاتی نقاط عطف ۵۰- ۶۰ پیش را رقم زده است بحث دیگری است، مجموعه عواملی باعث می شود که دین جایگاه جدیدی کسب کند. در مطالعاتی که درباره دین انجام می دهید حتما باید به این دو تحول مهم توجه داشته باشید. عوامل حداقل در مورد اسلام عدیده هستند چون این بضاعت بوده است در مورد مسیحیت هم بضاعاتی بوده که جریان لهستان شکل می گیرد اتفاقات در آمریکای لاتین شکل می گیرد حتی در درون کشورهایی مثل آمریکا غیر از آن اقبال هایی که به new evangelistها صورت می گیرد جریانها و فرهنگ های دینی جدید، خود مسیحیت، evangelistها رشد پیدا می کنند، جریان evangelist طی ۶۰-۷۰ سال اخیر در آمریکا قدرت گرفته است رشد پیدا کرده است. همین امروزه در صحنه مبارزات انتخاباتی گرایشات دینی کاندیده ها تاثیرگذار بر آرا است. این موید آن است که این نقش روز به روز پر رنگ تر می شود البته ماجرا وقتی به مناطق دیگر عالم می آیید به سرزمینهایی که مسلمانان در آن زندگی می کنند کاملا متفاوت است. عوض شدن جایگاه دین در این دسته از سرزمین ها مدیون ورود تمام قد دین در زندگی انسانهاست، در گذشته دین بین مردم بود اما حضور تمام قد در زندگی مردم نداشت، در گوشه ای از زندگی حضور داشت. درک امروزی از دین حداقل برای کسانی که ادعای دینداری دارند انتظار دارند که دین زندگی آنها را رقم بزند دین یک حضور تمام قد در زندگی پیدا کرده است با تمام اقتضاعات و پیامدهایی که دامن گیر این ورود تمام قد است. خیلی ها بدلیل همین پیامدهای ناخواسته ای که از حضور دین در زندگی اجتماعی و خصوصا سیاسی پدید می آید گلایه مند اند از اینکه دین انقدر پایش را دراز کند و در تمام عرصه ها حضور پیدا کند این را نه به نفع جامعه می دانند معتقدند که باعث بهم ریختگی و آشفتگی و واگرایی و گسست در جامعه می شود، گرایشات دینی غلیظ و شدید بلاخره «من و تویی» ایجاد می کند «ما و آنهایی» و ایجاد گسست ها مثلا دردرون یک دولت – ملت ایجاد می کند مثل اتفاقاتی که در چکوسلوواکی سابق رخ داد، شکاف های عمیقی که منجر به جداسازی ها شد. در دهه های متمادی در لبنان رخ داد گرایشات دینی شدید یک سو مسیحی، یک سو مسلمان، یک سو دروزی و گرایشات اهل سنت و شیعه. اتفاقاتی که امروزه در سرزمین های اسلامی رخ می دهد. موجب تخریب جامعه هم می شود. وقتی که دین می خواهد حضور تمام قد پیدا کند مرزهایی که بنا بر هر سرگذشتی شکل گرفته مجددا باید تغییر کند. جنگهایی که در اروپا شکل گرفت بنام جنگهایی قرن ۱۷، جنگ های ۳۰ ساله که پس از شکل گیری دولت – ملتها، به دلیل اینکه مثلا بخشی از پروتستانها از بقیه جدا شده اند و در سرزمینی قرارگرفته اند مثلا فرانسه که اکثریت کاتولیک هستند بدلیل مرزهای ملی ای که کشیده شده است یا بالعکس در سرزمینی که اکثریت پروتستان بودند و یک اقلیت کاتولیک به اعتبار مرزهای ملی در آن سرزمین افتاده اند این جداسازی های رسمی و سوری موجب منازعات عدیده ای در این سرزمین ها شد و جنگ ۳۰ ساله ای بین گرایشات مذهبی مختلف درون مسیحیت رخ داد و منجر به صلح وستفالی شد براساس این صلح، آنچه که اصالت دارد مرزهای ملی است نه مرزهای دینی. امروزه که دین به عرصه آمده است و انتظار دارد که حضور تمام قد در زندگی انسانها داشته باشد، مرزهای ملی گذشته را زیر سوال می برد خود این مرزها مبنا مشخصی ندارد، در نقشه آفریقا مرزی وجود دارد مثل آنکه خط کش گذاشته اند و تا پایین کشیده اند نه واقعیت اقتضای خط راست این چنینی دارد، نه اقتضاعات انسانی، فرهنگی و قومی. این معلوم است که خط کشی استعماری است خود این پتانسیل اختلافات عدیده قبیله ای، قومی و دینی را ایجاد کرده. در کشورهای جهان سوم، خاورمیانه هم کم وبیش مرزبندی ها به همین شکل است لذا بخشی از ترکمن ها در ایران هستند و بخشی در ترکمنستان، کردها ۳ پاره بلکه ۴ پاره است (ایران – عراق – سوریه – ترکیه)؛ این تقسیم بندی پتانسیل ها و ظرفیت های منازعات عدیده ای را پدید می آورد وقتی گرایشات قومی و دینی تقویت شود. لذا برخی معتقدند (از سوی غیردین دارها) که حضور و ورود تمام قد دین به عرصه زندگی و حیات اجتماعی باعث تخریب جامعه می شود از سوی دیگر یک نگرانی از سوی دین دارهاست: اگر دین وارد عرصه سیاسی و اجتماعی شود بدلیل پیچیدگی های حیات اجتماعی و عناصری که در مناسبات سیاسی، مناسبات قدرت دست اندر کار هستند دین را از قداست خودش تهی می کند دین را در مقام استفاده از ابزارهای نچندان پسندیده قدرت می سازد از سازوکارها و بازی ها و مناسباتی که در مناسبات قدرت برقرار است آن را وادار به ورود به چنین عرصه هایی می کند درعرصه اقتصادی آن را وارد فرآیندهایی می کند که مقبول آموزه های دینی نیست و یا به هرصورت همسو با آموزه های دینی نیست، اینها دین را از درون تهی می سازد. اخیرا کسی گفته بود که من دین را دوست دارم اما حکومت دینی را نه، چون حکومت دینی باعث تضعیف دینداری می شود. میزانی از حقیقت در این سخن است اما نتیجه اینکه پس دین باید از عرصه حکومت خارج شود یا از حضور تمام قد در حیات سیاسی – اجتماعی مومنان دست بردارد این نتیجه گیری محل بحث است والا دینی که روی طاقچه باشد یا در یک تابلو زیبا به دیوار نصب شود همواره به آن احترام گذاشته می شود شکی نیست اما آیا دین آمده است که در طاقچه باشد؟ عوض شدن جایگاه دین طی ۵۰ سال اخیر ناشی از تحولی است خصوصا در سزمین های اسلامی، ناشی از تغییر انتظاری نسبت به دین؛ قبلا اگر انتظار داشتند که دین فقط خلوت آنها را پر کند در تنهایی به آنها آرامش ببخشد یک جور تشفی روانی برای آنها ایجاد کند امروزه رویکرد و تلقی آنها از دین عوض شده، انتظار دارند که زندگی آنها را اداره کند این می تواند مفید باشد می تواند ما را نزدیک کند به اهدافی که ادیان داشته اند اما پیامدهایی هم دارد از این قبیل که عرض کردم. هم می تواند موجب گسست های عمیق اجتماعی شود – منازعات و تنش های حاد – و هم می تواند باعث از دست رفتن قداست و حرمت واحترامی که انسانها برای دین قائل هستند شود این مثل این است که ما آماده ایم که از دین حفاظت کنیم نه اینکه دین آمده است که به ما کمک کند مثل مثال ژله ای که گفتم بخور تقویت می کند گفت این خودش را هم نمی تواند نگه دارد. دینی که خود نمی تواند خودش را نگه دارد من باید مراقب آن باشم در تابلو آن را قاب کنم هم احترام بگذارم هم به دیگران بگویم که به آن احترام بگذارید، هر جایی که ببینم اگر ورودی پیدا کرد شائبه و نگرانی ای در اطرافش شد زود آن را پس بزنم تا قداست آن حفظ شود این مثل همان ژله است که باید آن را نگه داشت آن نمی تواند ما را نگه دارد اما دین چیز دیگری گفته است که جلوتر عرض می کنم. پس این تغییر جایگاه بخشی از آن ناشی از آن است که دین آمده است به صحنه که زندگی را اداره کند. چرا ما چنین درکی را از دین پیدا کرده ایم؟ سوال من از شما این است که ادیان برای چه آمده اند؟ (همه ادیان نه فقط در مورد اسلام – ادیان توحیدی، الهی غیر الهی حتی ادیان باستانی ادیان دوره بدوی انسان اگر دینی بوده است شبه دینی بوده است دین آمیخته با جادویی بوده است) هر کدام از اینها برای چه آمده اند؟ دین آمده است که بگوید این گونه نباش، این گونه باش. یعنی آمده است که زیست، نحوه زندگی و سلوک و تعامل انسان ها سامان دهد. اگر هر دینی حتی ادیان ابتدایی چنین داعه ای دارد، اگر می خواهید روزیتان زیاد شود، کشتزارتان حاصلخیز شود تعداد اولادتان بیشتر شود جمعیت و نفوس شما، دشمنانتان از بین بروند یعنی این وضعی که هست نباشد و وضع دیگری باشد به این دستورات عمل کنید این وردها را بخوانید این حرکات را انجام دهید به این نواهی و توصیه ها عمل کنید همه ادیان شامل این تعریف بنده می شوند آمده اند که سامان دیگری به زندگی بدهند بعضی این سامان را از کار روی دل انسان ایجاد می کنند از آن نقطه شروع می کنند معتقدند که اگر درونش عوض شود افکار او هم عوض می شود رفتار او هم عوض می شود به طبع عوض شدن او بقیه هم عوض می شوند. بتدریج از یک هسته کوچک گسترش پیدا می کند جامعه هم عوض می شود جهان هم عوض می شود همه چیز عوض می شود دغدغه ها، افکار، اندیشه ها. اما برخی معتقدند اول جامعه و حکومت را در دست بگیر از بالا سامان بده ساختارها را عوض کن انسانها اگر در درون ساختارهای مناسب قرار بگیرند درست عمل می کنند. هر کدام راهبردها و استراتژی های خاص خود را دارند و از این حیث با هم متفاوتند. بعضی آمده اند که روزی را افزایش دهند بعضی آمده اند که درون انسان را متحول کنند انسان را عوض کنند بعضی ادیان آمده اند که غلبه پیدا کنند تعداد بیشتری از افراد را زیر چنبره خود بگیرند بعضی آمده اند که فقط انسانهایی که زمینه های دارند را آماده کنند. این تنوعات را در ادیان می بینیم اما در یک چیز مشترکند آمده اند که سامان دیگری به زندگی بدهند. همین که آمده اند که سامان دیگری به زندگی بدهند یعنی باید ورود پیدا کنند مداخله کنند و اثر بگذارند اگر در قاب باشد یا در طاقچه قرار بگیرد که نمی تواند سامان را عوض کند باید یک کاری، یک تدبیری، یک رویه ای، سیاستی را در پیش بگیرد سامان جدید ایجاد کند بعضی ها موعضه می کنند صرفا بعضی ها فقط تبلیغ می کنند بعضی فقط درون کنیسه موعظه می کنند بعضی طبیب دوار هستند در جامعه موعظه می کنند بعضی ها به صحنه عمل می آیند. شیوه پروتستان همین بود. کلیسا برای آنها موضوعیت نداشت، کشیش های پروتستان لباس متفاوت کشیش های کاتولیک را ندارند لباس بشدت ساده، اگر البسه مبلغین ادیان مختلف را بررسی کنید شاید ساده تر از لباس کشیش های پروتستان نبینید. سادگی در پوشش و طبیب دوار هستند دنبال مریض می روند کلیساهای خانگی دارند درب خانه ها در می زنند و تبلیغ می کنند منتظر نمی نشینند که حالا اگر قرار است هفته ای یکبار جمع شوند بیان کلیسا اینها می روند سراغ آنها. به شیوه های مختلف عمل کردند برای اینکه شما راعوض کنند که زندگی شما عوض شود در نهایت اینکه انسان عوض شود، نگرش او، گرایشاتش، تعلقاتش، رفتارهایش عوض شود و به گونه ای دیگر عمل کند حالا برای چه؟ بحث ها متفاوت است. برای اینکه این اتفاقات رخ دهد باید مداخله کند، باید از قاب بیاد پایین بیاد در صحنه زندگی. این اتفاق در گذشته کمتر می افتاد در بین مسلمان ها حداکثر موعظه بود اما در ۵۰ سال اخیر به صحنه آمده است و فقط انتظار آن نیست که مثلا درون شما را تغییر دهد سعی می کند برای تغییر درون، چون این تغییر درونی تداوم پیدا کند بیرون را هم همسو سازد یعنی شما دچار یک تکلیف مالا یطاق نباشید در مسجد موعظه از مسجد که بیرون می آیید در پیاده رو یک موتوری که مزاحمت ایجاد کند یک فحشی می دهید چون داخل مسجد که دیگر نیستید اخلاق برای آنجاست. اقتضاعات بیرونی شما را وادار به این می کند. البته بعضی ها سوراخ های آبکششون کمتر است تا ۴ خیابان آنطرف تر هم موعظه ها باقی می ماند بعضی ها بلافاصله درب مسجد آبکش خالی می شود برای اینکه همه انسانها بتوانند از مواهب چنین دستوری، آموزه ای بهره مند شوند باید اقتضاعات و ساختارهای بیرونی همسو باشد این است که دین در دوره ۵۰ سال اخیر حداقل در بین مسلمان ها تلاش می کند (حالا این تلاش موفق هست نیست در کجاها دچار خطاست آسیب های آن چیست آیا نسبت دینداری یا عمق دینداری هم نرخ آن هم عمق آن در قیاس با قبل از ورود تمام قد دین به عرصه سیاسی – اجتماعی ارتقا پیدا کرده یا نه بحث دیگری است) من اقتضای عقلی ماجرا را عرض می کنم نمی تواند دین خواهان تغییر سبک زندگی، سامان جدید باشد بدون اینکه حضور یا اثری یک مداخله یا عرض اندام از خود داشته باشد این اقتضاعات یک چنین امری است. دین در دوره جدید در موضع مدعی نشسته است Subject است فاعل شناسا است حرف دارد فاعل صاحب اراده شده است، یعنی هم پدیده ها را ورانداز می کند و راجع به آن سخن می گوید اظهار نظر می کند و هم سعی می کند در اوضاع دستکاری کند مداخله کند و اوضاع را تغییر دهد یک جور فاعل شده است قبل اگر فعل بر او واقع می شد امروزه فاعل شده و تلاش می کند که روی پدیده ها () اوضاع را به نفع خود تغییر دهد قبلا اوضاع سرنوشت او را رقم می زد تعیین تکلیف می کرد الآن او تلاش دارد حالا تا چه حد موفق است مفید است یا غیره بحث های دیگری است. تلاش دارد که نقش های فعالانه ای ایفا کند در چه عرصه هایی ورود کرده در میدان فلسفه ها وارد شده کاروزار فلسفه ها،همین دعواهای معرفتی، نظری، فکری. آن اتفاقاتی که در حوزه انسان شناسی، معرفت شناسی، هستی شناسی رخ می دهد دعواها در این سطوح است.علاوه بر حوزه فلسفه ها در حوزه ایدئولوژی ها وارد شده فقط یک فلسفه ای نیست که حرفش را بزند و عبور کند ویژگی فیلسوف ها این است که حرفی می زنند در فرا زمان، فرامکان – سخنان انتزاعی – درهر عصری می توان این حرف را زد برای همه زمان هاست. اگر از یک فیلسوف سوال کنید که من چه باید کنم؟ (سوال معروف لنین) می گوید کار من نیست کار فلسفه تا همین جا که واقعیت را درک کند توصیف کند تبیین کند به انتها می رسد پس از آن کار دیگران است مهندسین اجتماعی، ایدئولوژیست ها. قابل تامل است که این چه پدیده ای است که می تواند در همه عرصه ها ورود پیدا کند هم در میدان کارزار فلسفه ها ورود پیدا می کند حرف می زند حرف دارد حالا دارد ندارد حرف آن تا چه حد از قوت و صلابت برخوردار است بحث دیگری است اما بلاخره حرفهایی دارد دست و پایی می زند در ساحت فلسفه، در ساحت ایدئولوژی ها. کار ایدئولوژی ها این است که به آن سوال چه باید کرد پاسخ می دهند چه هست یا چگونه هست یا چگونه کار می کند مربوط به ساحت فلسفه است خوب من این دانش ها را جمع کردم هستی را شناختم انسان را شناختم توانایی های معرفت و ویژگی های تاریخ و همه این عناصر را شناختم، به من بگو چه کنم؟ فلسفه پاسخی ندارد ایدئولوژی ها در این عرصه وارد می شوند فلسفه های زندگی هستند فلسفه های زندگی غیر از فلسفه ها هستند فلسفه های زندگی با یک مبانی نظری نتیجه گیری می کنند که حالا شما چه کنید، یا بطور طبیعی اینکه نظریات آنها راجع به «چه هست ها» شما را رهنمون می سازد به سمت اینکه چه کنید. دو ساحت داریم ساحت «است ها و هست ها» یعنی واقعیت ها و ساحت «بایدها». خیلی ها معتقدند که بین این دو هیچ نسبتب وجود ندارد درست هم می گویند آقای هیوم می گوید که هزاران است و گزاره استی را اگر کنار هم بگذارید یگ گزاره بایدی از آن بیرون نمی آید سخن، سخن ... است یک جهشی اینجا اتفاق می افتد که از چندتا است ما یک بایدی را نتیجه می گیریم. جنس فلسفه های زندگی این است به شما نمی گوید چه بکن، یک مجموعه استهایی را برای شما می گوید که شما خودبخود سوق پیدا می کنی به سمتی که باید بکنید. ایدئولوژی ها عریانند از اول شروع می کند بایدها را می گوید البته خود ایدئولوژی ها ابتناء بر یک استهایی دارد حالا اسم آن را بگذارید جهان بینی، انسان شناسی، هستی شناسی، معرفت شناسی. اما ایدئولوژی ها متولی تشریع آن استها نیست ایدئولوژی از کلمه اول شروع می کند که این کار را بکن این کار را نکن این گونه باش این گونه زندگی کن این ساحت ایدئولوژی هاست. ادیان در این ساحت هم حضور پیدا می کنند. اون که می گفت دین، ایدئولوژی نیست آقای سروش یک بیانی دارد که بنظر من بیان خیلی درست و دقیقی است اما عجیب است که خود به آن پایبند نیست ملتزم به آن نیست. دین، ایدئولوژی نیست به این معنا که محدود به یک چارچوب ایدئولوژیکی خاصی باشد بیانی دارد که خیلی بیان دقیقی است تیتر کتاب ایشان است «دین فربه تر از ایدئولوژی» یعنی دین، ایدئولوژی هست ولی یک چیزی بیشتر. دینی که آمده است که زندگی را عوض کند مگر می تواند دستور نداشته باشد مگر می تواند مداخله گری نداشته باشداتفاقا وقتی دین را باز می کنیم میبینیم که تماما دستور است (این کار را بکن این کار را نکن) هم در حوزه اخلاقیات یک مجموعه توصیه ها دارد و هم حوزه فقه یک مجموعه دستورات دارد در این صورت ۵ گانه: حرام حلال مکروه مستحب و مباح. بخشی قابل توجهی از همه ادیان ها دستورند. دستور یعنی ورود به حوزه بایدها و ورود به حوزه بایدها یعنی رفتن در ساحت ایدئولوژی است اما فقط ایدئولوژی است؟ نه، فربه تر از ایدئولوژی است. «دین فربه تر از ایدئولوژی» همین را تیتر کنید و زیر این علم بایستید اقای سروش و دیگران. مگر می تواند دین درصدد تغییر سامان زندگی باشد اما ایدئولوژی نباشد ماهیت ایدئولوژی نداشته باشد به ساحت بایدها وارد نشود. علاوه بر این دو ساحت، به ساحت راهبردها هم وارد می شود. ایدئولوژی یعنی تصویری از یک وضعیت مطلوب، برای رفتن به یک موقعیت مطلوب شما باید یک مسیر را طی کنید به نحوی باید طی کنید شرایط و شیوه هایی را باید در آن اعمال کنید یعنی راهبرد، استراتژی. ایدئولوژی برای پیاده شدن نیازمند استراتژی است. یک ایدئولوژی می تواند راهبردهای عدیده ای داشته باشد. بنده معتقدم تنوعی که الآن بین مسلمانان وجود دارد بیشتر مربوط به ساحت راهبردی است. یعنی عمده دعواها و نزاع ها بین مسلمانان با این منازعات حادی که پدید آمده است - خیلی پدیده عجیبی است صحنه کارزار بین مسلمانان و نظاره گری دیگران – دعوا، دعوای راهبردی است او می گوید اسلام را باید اینگونه پیاده کرد دیگری می گوید اسلام را باید اینگونه پیاده کرد البته بخشی از آن مربوط به حوزه درک و برداشت از اسلام هم هست اما دعوای اصلی بیشتر به حوزه راهبردها بر می گردد. راه ها؟ از کدام مسیر برویم؟ با چه مرکبی برویم؟ در حین رفتن چه چیزهایی را رعایت کنیم یا نکنیم؟ فقط راه و رفتن نیست نحوه رفتن هم هست، فقه و اخلاق آمده است که نحوه رفتن را بیان کند خصوصا اخلاق، هدف وسیله را توجیه نمی کند یعنی همین، هدف را درست انتخاب کرده ای راه را هم درست انتخاب کرده ای مرکب هم درست بود اما نحوه رفتن خیلی مهم است نباید به دیگران تنه بزنید نباید در رفتن حقوق دیگران را نادیده بگیرید راه را برای دیگران سد کنید و خیلی از اصول و چارچوب های دیگر. مجموعه ی این عناصر است که راهبردها را تعیین می کند . نحوه ی پیمودن در راهبردها هم اهمیت پیدا می کند. . و آن عرصه چهارمی که دین حضور پیدا می کند عرصه بسیج نیروهای اجتماعی است. و توانایی های دین در بسیج گری، یعنی جمع کردن نیروها و قوا و ایجاد یک نیروی اجتماعی قوی که در فراز و فرودهای تاریخ یک چیزی را همواره در اختیار داشته است. و آن هم نیروی اجتماعی است و دین هم در بدترین شرایط یک بدنه ی اجتماعی داشته است. علت اینکه مسیحیت با فشارهای که فرانسه بر روی آن وارد کرد و کلیسا با آن همه بدنامی هایش در دوره ی قرون وسطا و بعد از آن انقلاب فرانسه که بر ضد کلیسا بود، بدنه ی اجتماعی آن را حفظ کرد. دین توانایی جذب بدنه ی اجتماعی را دارد مثلا در کشور خودمان جریاناتی که منبعث از جریانات دینی است جدا کرده اند، زیان های زیادی دیده اند. و تلاش در رفع آن نموده اند. و این یکی از دلایل پیروزی انقلاب اسلامی بود که از همه اقشار جامعه جذب می کرد اما در انقلاب های دیگر جذب مخصوص طبقه ای خاص از جامعه بود. و می بینیم که دین در همین ۵۰ سال اخیر در عرصه های فلسفه، ایدئولوژی، راهبردها وارد شده است. و این اعتماد بنفس در دین به حدی است که تمام جنبه های مدرنیته را درهم می نوردد و حتی می خواهد از خود یک علم جدید تولید کند. البته در همه ادیان به این ظرفیت وجود ندارد. خوب با این مقدمات برگردیم به نسبت بین دین و مدرن شدن، چون ما در فرایند مدرن شدن هستیم و باید از تجربیات خودمان بگوییم. دو پیش فرض وجود دارد برای بیان نسبت بین دین و مدرن شدن: بعضی ها بر این عقیده هستند که هر گونه مطالعه پدیده ها در این سنخ باید بر منظر مدرنیته صورت بگیرد یعنی یک نوع اصالت نگری مدرنیته- مثلا کتاب های سید جواد طباطبایی که باید از دیدگاه مدرنیته صورت پذیرد نه از دیدگاه ثالث، که این امر منطقا قابل قبول نیست. اما عده ای دیگر بر این باورند که مطالعه این پدیده با ملاحظه مدرنیته صورت پذیرد نه منظر آن. و در بین این دو عقیده ۲ عنصر مشترک وجود دارد. و آن این است که ما در زمانه مدرنیته به سر می بریم. و این خیلی نکته مهمی است. و این یک حقیقیتی است که مخالفین شدید مدرنیته هم نمی توانند آن را نقض بکنند. و این یکی از بحث های مهمی است که ما بتوانیم تعیین بکنیم که در کجاها خنثی است و در کجاها مدرن بودن را بدانیم و جایگزین کنیم در غیر این صورت به بیراهه کشیده می شویم. منتها تفاوتی بین این دوتا منظر وجود داره، یک منظر گویی این واقعیت را پذیرفته و منظر دیگر واقعیت را نپذیرفته است. به بیانی دیگر واقع پذیری و واقع نگری- واقع نگری یعنی بررسی در واقعیت و متنایب با هدفمان دستکاری در آن اما در واقعیت پذیری یعنی آن پدیده آن چنان گستردگی دارد که ناچاریم آن را بپذیریم. بهترین راه برای رفع موانع این است که مانع را دور بزنیم و آن را از سر راهمان برداریم. و در واقع راه مدرنیته باز است و تمام پدیده ها در ظرف زمان و مکان مدرنیته هستند. در این میان فلسفه اگزیستان یا وجود گرایی فلسفه بسیار ارزشمندی است که عقبه ی مدرنیته است و تمام عقبه را تعمیم می دهد. و این یک فلسفه مبنایی است. که دو شاخه دارد یک شاخه الحادی و دیگر غیر الحادی- و در این فلسفه بیان می شود که انسان ها با دیگر مخلوقات فرق می کند این که ما میگوییم اشرف مخلوقات است و دیگر موجودات مسخر وجود انسان هستند. و دو عنصر آگاهی و اراده است که این تمایز با دیگر مخلوقات را مشخص می کند. مثلا نظریه مکان مرکزی و یا آنچه که در تاریخ و جغرافیا وجود دارد و تنها موجودی که می تواند موضوع واقع شود در اینجا وجود دارد در غیر این صورت عالم دوهسته ای می بود. و وجودگرایان با این دو ابزار آگاهی و اراده آینده را برای ما باز می کنند. و اگر این دو اصل را در مدرنیته مورد توجه قرار بدهیم لاجرم از مدرنیته عبور خواهیم کرد. خلاصه اینکه بشریت امروز در مدرنیته به سر می برد و جریان مدرنیته یک جریان غالب است. و بزرگ کردن مدرنیته در فکر افراد به معنای خاضع شدن در برابر آن نیست و به معنای واقع نگری است و ما همچنان توانایی عبور از مدرنیته را داریم. زیرا مدرنیته الگو و سرمشق می باشد. و مرکز آن در متروپل است ن در کشورهای جهان سوم، در اینجا منظور مکان پدیده و جغرافیایی آن نیست بلکه مراد معیارها، قاعده ها و ملاک های آن است. و مهم استاندراد سازی کردن است، استاندارسازی کردن در علم و شاخص های توسعه؛ و جایگاه اعتبار بخشی اینها متروپل است. و در کشور خودمان جزو آنهایی هستیم که با مدرنیته سرشاخ هستیم و در واقع لحاظ کرده ایم. چرا مدرنیته اینگونه است؟ چون ساختارها و گفتمان را در اختیار دارد. مدرنیته در دو دیدگاه تعریف می شود ۱-چه هست؟ ۲-چه نیست؟ اول باید بیاییم کلیشه های که در مدرنیته هست را بیان کرد تا بعد بگوییم که مدرنیته چه هست، ۱-مدرنیته دستاورد بشری نیست مثلا در هنگام دعوای دو نفر و همراهی با پلیش، نفر سومی می گوید ما راکجا می برید. یعنی دخالت در چیزی که به ما دخلی نداشته باشد. در اینجا مدرنیته تجربه بعضی از اشخاص در برهه ی زمانی است. به این توجه بکنیم که مدرنیته دستاورد بشری نیست. مثلا زده بودند که بانک پاسارگارد تجربه ی هزاره سوم. یعنی متعلق به اودار ابتدایی ایران باستان، و خود این هزاره سوم یک جور القای این است که ما تاریخ نداریم. و تاریخ بشر از تاریخ غرب شروع شده است. و ما در بستر تاریخ غرب نشو و نما می کنیم. که عقبه ی آن ایران باستان و پاسارگارد است و تاریخ آن مدرن است. و در این میان معلوم نیست که مای ایرانی و اسلامی کجاست. این روحیه ای که در مقام گفت وگو قرار در مورد دموکراسی حقوق بشر انجام می دهید. این مسئله ی ما نیست و هر کس حرف خودش را میزند.و نکته دیگر این که مدرنیته تماما بر علم و دانش غیر تقطی استوار نیست. البته اجزای از علم و دانش را داراست. اما عقبه ای آن ترقی از انسان و جهان است. و باید به این نکته توجه کرد که آمیزه ای از علم، فلسفه، ایدئولوژی و امثال دیگر است. و تنها مسیر وگزینه روبروی بشری نیست. و نتها شرط موفقیت در مدرنیته این است که تنها مکتبی است که ایدئولوژی و فلسفه آن تحقق پیدا کرده است. خیلی از ایدئولوژی ها و مکتب ها را تجربه کرده ایم و حتی شنیده ایم که بزرگترین مشکل آنها این بوده که نتوانسته اند تحقق پیدا کنند. و توفیق مدرنیته در تحقق آن بوده، بیش از آنکه برتری علمی و فلسفی داشته باشد. چهارم اینکه یک الگوی خنثی نیست یعنی اقتضائاتی دارد و جهت دار است. و مرکبی است که جهت روشنی دارد. و بلاخره اینکه یک آموزه جاودان و بی بدیع نیست. یعنی یک نسخه زمان بند و جایگزین پذیر است. البته قابل ذکر است که مدرنیته فلسفه محض نیست بلکه فلسفه زندگی است. یعنی واجئ جهن بینی، ایدئولوژی و استراتژیک است. و ابزار و ادوات و شیوه ها با راهکارها و وسایل خاص خود را دارد. در این معنا مدرنیته یک مجموعه کامل است و مزیت آن نیز به همین دلیل است. بعضی از ایدئولوژی ها هستند که راهبرد ندارند. و دوما اینکه مدرنیته منسجم است. بعضی از ایدئولوژی ها کامل هستند ولی در درو بهم در نزاع هستند. ولی مدرنیته هم جامع، هم منسجم و هم عملیاتی است. که همین مفهوم عملیاتی بودن مورد توجه می باشد. که توفیق پیاده سازی را دارد. و ویژگی سوم آن متعلق به اینجا و اکنون است. و این بسیار مهم است زیرا بعضی از ایده ها انسان ها را به فضای دوردست می برند. مدرنیته شبیه چک نقد است. و با الان سروکار دارد یعنی مدرنیته نه متعلق به گذشته است و نه متعلق به آینده. مدرنیته پدیده حال گراست. و به شما بیان یک وضغیت برتر و متعالی را نمی دهد. و همه چیز به دست شما تحقق پیدا میکند. و هدف های دوردستی وجود ندارد. و این ویژگی ها است که مدرنیته را مطلوبیت بخشیده است. و بلاخره با تمنیات و خص.صیات ذاتی بشر همخوانی و همسویی دارد. و هیچ مانعی وجود ندارد. و این امر برای کسانی که می خواهند دین را جایگزین مدرنیته کنند چقدر مشکل ساز است. و دین با چنین پدیده و مشخصاتی چون قابلیت ها، تجربه ها، نفوذ کثیر که بسیار مهم است، مواجه است. ممکن است در بحث نرخ گذاری مثلا مسیحیا اولین دین است بعد اسلام و بعد ادیان دیگر. سوال اینجاست مدرنیته چقدر نفوذ دارد؟ قطعا از اینها بیشتر است یعنی در درون اینها یک مرزی را دارد که هم مسیحی، هم مسلمان و هم بودایی را در خود جای داده است. و مدرنیته میدان عمل را دارد که در آن هم ساختارها شکل گرفته است و هم گفتمان یا فضا را داراست. و در اینجا دین می خواهد با چنین جریانی به رقابت برخیزد. که امری بسیار دشور است که نزدیک به امر محالی قلمداد می شود. و ما از خود مدرنیته یاد گرفتیم که آینده به روی بشریت باز است و هر کسی متکی به خودش باشد. اما دین با ویژگی های چون، مولد گذشته بودن، مربوط به اقوام همان عصر خودش است و با همان بضاعت های عقلی زمان خودش شکل گرفته است. که البته اگر دین بر ساخت های بشر باشد که این ربط به گذشته بودنش یک نقطه ضعف بزرگ است. به نظر آقای سروش دین یک ملکوتی است از آسمان که بر افهام انسان های زمان خودش فائق آمده، و روزگار آن سپری شده و الان دین به انزوا کشیده شده و در عنقریب در بعضی جوامع محو شده است. و اساسا دین حرکت در سربالایی ب انواع منعیات و منهیات است اما مدرنیته در اینجا حرکت در سرازیری است. و مدرنیته انسانها را تحریک میکند به گرفتن حق و حقوق خودشان، و مدرنیته در اینجا می گوید دین باید عقب نشینی کند و دین از سیاست برداشته شود. با این وجود آقای مارکس بر این عقیده است که جایگاه دین در جامعه مدنی است. و دین اگر وارد حکومت شود هم خودش را خراب می کند و هم حکومت را. و در نگرش واقع گرایانه می گوید بهترین جایگاه برای دین جامعه مدنی است. مدرنیته به بدنه زندگی همه انسان ها ورود پیدا میکنه برخلاف پست مدرنیسم که مختص نخبگان است. و در بعضی کشورهای اروپایی بحث های چون بازگشت به دین اتفاق افتاد. یا در بعضی از کشورهای که دارای حکومت استبدادی بودند بحث اقبال به دین صورت گرفت که تا چه حد این عمل خوشایند بوده امری است که صاحب نظران آن جامعه روی آن تمرکز دارند. خداوند درباره دو چیز از انسان سوال می پرسد؟ ۱-عقل برای کشف حقایق ۲-اراده اگر ما چنین منطقی را بپذیریم می بینیم که دین در سایه عقل عملیاتی می شود. همانطور که آقای دکارت هم می گوید عقل به صورت بالقوه بین همه انسان ها وجود دارد. و این بنظر من میخواهد بگوید که تنها چیزی که می تواند انسان ها را در یک قالب واحد جمع بکند عقل است. و جون عقل همواره بوسیله ی ذوق و سلیقه ها و عواطف تحریک می شود و یک چک تضمین شده نیست و در مسیر ممکن است دچار انحراف بشود، چرا که همواره در مسیر مراقبه قرار دارد. به این توجه بکنیم که مدرنیته دستاورد بشری نیست. مثلا زده بودند که بانک پاسارگارد تجربه ی هزاره سوم. یعنی متعلق به اودار ابتدایی ایران باستان، و خود این هزاره سوم یک جور القای این است که ما تاریخ نداریم. و تاریخ بشر از تاریخ غرب شروع شده است. و ما در بستر تاریخ غرب نشو و نما می کنیم. که عقبه ی آن ایران باستان و پاسارگارد است و تاریخ آن مدرن است. و در این میان معلوم نیست که مای ایرانی و اسلامی کجاست. این روحیه ای که در مقام گفت وگو قرار در مورد دموکراسی حقوق بشر انجام می دهید. این مسئله ی ما نیست و هر کس حرف خودش را میزند.و نکته دیگر این که مدرنیته تماما بر علم و دانش غیر تقطی استوار نیست. البته اجزای از علم و دانش را داراست. اما عقبه ای آن ترقی از انسان و جهان است. و باید به این نکته توجه کرد که آمیزه ای از علم، فلسفه، ایدئولوژی و امثال دیگر است. و تنها مسیر وگزینه روبروی بشری نیست. و نتها شرط موفقیت در مدرنیته این است که تنها مکتبی است که ایدئولوژی و فلسفه آن تحقق پیدا کرده است. خیلی از ایدئولوژی ها و مکتب ها را تجربه کرده ایم و حتی شنیده ایم که بزرگترین مشکل آنها این بوده که نتوانسته اند تحقق پیدا کنند. و توفیق مدرنیته در تحقق آن بوده، بیش از آنکه برتری علمی و فلسفی داشته باشد. چهارم اینکه یک الگوی خنثی نیست یعنی اقتضائاتی دارد و جهت دار است. و مرکبی است که جهت روشنی دارد. و بلاخره اینکه یک آموزه جاودان و بی بدیع نیست. یعنی یک نسخه زمان بند و جایگزین پذیر است. البته قابل ذکر است که مدرنیته فلسفه محض نیست بلکه فلسفه زندگی است. یعنی واجئ جهن بینی، ایدئولوژی و استراتژیک است. و ابزار و ادوات و شیوه ها با راهکارها و وسایل خاص خود را دارد. در این معنا مدرنیته یک مجموعه کامل است و مزیت آن نیز به همین دلیل است. بعضی از ایدئولوژی ها هستند که راهبرد ندارند. و دوما اینکه مدرنیته منسجم است. بعضی از ایدئولوژی ها کامل هستند ولی در درو بهم در نزاع هستند. ولی مدرنیته هم جامع، هم منسجم و هم عملیاتی است. که همین مفهوم عملیاتی بودن مورد توجه می باشد. که توفیق پیاده سازی را دارد. و ویژگی سوم آن متعلق به اینجا و اکنون است. و این بسیار مهم است زیرا بعضی از ایده ها انسان ها را به فضای دوردست می برند. مدرنیته شبیه چک نقد است. و با الان سروکار دارد یعنی مدرنیته نه متعلق به گذشته است و نه متعلق به آینده. مدرنیته پدیده حال گراست. و به شما بیان یک وضغیت برتر و متعالی را نمی دهد. و همه چیز به دست شما تحقق پیدا میکند. و هدف های دو�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]
صفحات پیشنهادی
آخرین آمار قربانیان انفجار ترکیه/ عاملان حمله معرفی شدند
آخرین آمار قربانیان انفجار ترکیه عاملان حمله معرفی شدندتاریخ انتشار جمعه ۵ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۹ ۲۲ بر اساس آخرین گزارش رسانه های ترکیه تعداد کشته ها به ١١ نفر و مجروحین به ٧٨ نفر در حادثه انفجار خودرو در مقابل مقر نیروهای ویژه پلیس در شهرستان جیزه از توابع شیرناک افزایش یافت دراعضای جدید هیات عامل صندوق توسعه ملی معرفی شدند
علیرضا صالح به عنوان قائم مقام هیات عامل حمیدرضا تیموری به سمت معاون سرمایه گذاری داخلی و علیرضا ساعدی سارخانلو در سمت معاون اقتصادی و همکاری های بین المللی صندوق توسعه ملی معرفی شدند به گزارش خبرگزاری مهر نشست معارفه اعضای جدید هیات عامل صندوق توسعه ملی برگزار شد بر این اساس۱۴۶ طرح کشاورزی در هرمزگان به بانک های عامل معرفی شدند
۱۴۶ طرح کشاورزی در هرمزگان به بانک های عامل معرفی شدند شناسهٔ خبر 3749125 - سهشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۵ - ۰۸ ۰۶ استانها > هرمزگان jwplayer display inline-block; بندرعباس - مدیر امور سرمایه گذاری سازمان جهاد کشاورزی هرمزگان از معرفی ۱۴۶ طرح کشاورزی در هرمزگان به بانک های عامل خپردرآمدترین بازیگران زن معرفی شدند
پردرآمدترین بازیگران زن معرفی شدند نشریه فوربس فهرست سالانه خود از پردرآمدترین بازیگران زن سینما را منتشر کرد به گزارش ایسنا جنیفر لاورنس بازیگر 26 ساله و برنده اسکار هالیوودی برای دومین سال پیاپی در صدر فهرست پردرآمدترین بازیگران زن هالیوود قرار گرفت وی در یک سال گذشته 46 میتیمهای برتر مسابقات آمادگی جسمانی بانوان کارگر کشور معرفی شدند
تیمهای برتر مسابقات آمادگی جسمانی بانوان کارگر کشور معرفی شدند تیمهای استان تهران اصفهان و فارس به عنوان تیمهای برتر این دوره از مسابقات معرفی شدند به گزارش خبرنگار ورزشی ایلنا مسابقات آمادگی جسمانی بانوان کارگر کشور به میزبانی مجموعه فرهنگی ورزشی گل گهر سیرجان با شرکت 13 تیمعرفی 187 عامل حیوان آزاری به دادگاه
خبرگزاری مهر مدیرکل دفتر بازرسی سازمان محیط زیست اعلام کرد با همکاری پلیس فتا ۱۸۷ متخلف فضای مجازی در حوزه های شکار و صید خرید و فروش جانوران وحشی و حیوان آزاری شناسایی و به مراجع قضایی معرفی شدند مرتضی فرید مدیرکل دفتر بازرسی سازمان حفاظت محیط زیست با اعلام این خبرماجرای معاملهای که به گم شدن نفتکش انجامید
ماجرای معاملهای که به گم شدن نفتکش انجامید روز نو هرچند از فضای تاریک تحریمها دور شدهایم و برجام بر شفافیت روابط اقتصادی ایران افزوده اما هربار اخباری از روزهای تحریم و خساراتی که بر کشور تحمیل کرد به گوش میرسد اخیرا محمود اسلامیان رئیس صندوق بازنشستگی کشوری در نبی پولی عاملی مهم در کمرنگ شدن صله رحم
بی پولی عاملی مهم در کمرنگ شدن صله رحم کمرنگ شدن صله رحم در جامعه ایران کاملا مشهود است و تجمل گرایی و مشکلات اقتصادی از مهمترین دلایل کاهش رفت و آمد ها و روابط اجتماعی است به گزارش فرهنگ نیوز با گذر زمان غبار فراموشی یکی از سنت های ارزشمند جامعه ایرانی را در بر گرفته است صله رهیات داوران دهمین جشنواره موسیقی جوان معرفی شدند
هیات داوران دهمین جشنواره موسیقی جوان معرفی شدند شناسهٔ خبر 3750643 - چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۲ ۰۷ هنر > موسیقی و هنرهای تجسمی jwplayer display inline-block; ۶۸ استاد برجسته موسیقی ایران داوری آثار شرکت کننده در دهمین جشنواره ملی موسیقی جوان را بر عهده دارند به گزارشمدیرعامل مؤسسه «کساء»: با حضور کلیپسازان شبکه pmc دورههای آموزشی برگزار میکنیم!/ با درخواستهای م
مدیرعامل مؤسسه کساء با حضور کلیپسازان شبکه pmc دورههای آموزشی برگزار میکنیم با درخواستهای متعددی برای خواننده ارزشی شدن مواجه هستیم محسن تهرانی گفت با حضور کلیپسازان شبکه pmc دورههای آموزشی برگزار میکنیم تا ظرفیتهای جدیدی را پرورش دهیم تا در عرصه موسیقی انقلاب اسلامی-
گوناگون
پربازدیدترینها