تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سخن گفتن درباره حق، از سكوتى بر باطل بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827862491




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وقتی سرباز عراقی با کلاهش گولم زد! - دولت بهار


واضح آرشیو وب فارسی:دولت بهار: دولت بهار: یکی از روزها ساعت حدود دو بعد از ظهر بود که در آن گرمای شدید هوا گونی­ های سنگر را با خاک پر می­کردم تا قسمتی از خاکریز را که در اثر تیر مستقیم 106 و تانک عراقی­ها از بین رفته بود، ترمیم کنم. ناگهان چشمم به خاکریز عراقی­ها افتاد. . .به گزارش دولت بهار به نقل از مشرق، محمد نیک نفس از رزمندگان جنگ تحمیلی، خاطرات خود از خط پدافندی شلمچه در سال 66 را در چند قسمت نوشته است. آنچه می خوانید، قسمت دوم از این خاطرات است. قسمت اول این خاطرات را هم می توانید اینجا(+) بخوانید... ...به همین خاطر برای اینکه از ارتفاع ماشین کاسته شود تا دشمن متوجه تردد آن در خط نشود سقف کابین تویوتا وانت­ها را معمولا بر می­ داشتند و ماشین را به شکل یک جیپ روباز در می­آوردند و با این همه، فاصله کم خط خودی با خط عراقی­ها باعث می­شد آنها از صدای موتور ماشین متوجه شده و باز آتش بریزند. حجم آتش روزانه و شبانه ما در مقابل حجم آتش عراقی­ها یک به ده نمی­شد فقط کافی بود که یک عدد گلوله خمپاره 60 به طرفشان شلیک کنی، انگاه باید منتظر بودی بیش از ده گلوله به محل شلیک، گلوله خمپاره اصابت کند، به همین دلیل اگر جایی لازم بود که بچه ها خمپاره شلیک می­کردند بلافاصه دو و یا حداکثر سه گلوله شلیک کرده و فی الفور قبضه را باز کرده، محل شلیک را ترک می­کردند و بدنبال آن عراقی­ها همان نقطه را زیر آتش سنگین خود می­گرفتند، این امر برای ما خیلی سنگین می­نمود و کمبود مهمات خودی و برتری آتش دشمن در کنار هل هله ­ها و ایجاد سر و صداهای عجیب و غریب شان واقعا اذیت­مان می­کرد فرمانده گردان جناب آقای محمد سوداگر هم که خودش در همان خط اول کنار بچه­ها بود از فیض آتش دشمن بهره مند و از نزدیک شاهد ماجراهای ریز و درشت خط پدافندی بود. ایشان قبلا زمانیکه در ارتش سرباز بوده از دیدبانی چیزهایی می­دانست و هدایت آتش را هم بعدا یاد گرفته بود. با توپخانه لشکر که کیلومترها از خط اول عقب تر بود هماهنگی هایی را انجام داد تا شب­ها از آتش آنها روی خط اول دشمن استفاده شود و این را هم می­دانستیم که آتش توپخانه روی خط اول دشمن دارای ریسک بسیاری است و احیانا با اندک انحرافی گلوله توپ می­تواند در خط خودی بیافتد و منجر به تلفات خودی­ها شود؛ ولی باید برای پایین آوردن حجم آتش عراقی­ها تدبیری اندیشیده می­شد، علی­رغم استنکاف توپخانه از شلیک به خط اول دشمن با دلایل فرمانده گردان و تاکیدات بیش از حدشان بر این امر، برادران توپخانه راضی شدند تا دو سه گلوله 155 با هدایت ایشان شلیک کنند اولین شلیک­شان را موقع صبح و بعد از طلوع آفتاب انجام دادند و خط دوم دشمن را زدند و با دو سه گلوله بالاخره شلیک را به خط اول دشمن کشاندند. چشمتان روز بد نبیند یکی از گلوله ها مستقیم به روی سنگر اجتماعی عراقی­ها افتاد. انگار که بمبی منفجر شده باشد. الوارهای بزرگ تراورس به هوا پرتاب شدند و در عرض سه ثانیه سنگر عراقی­ها به یک گود انفجار تبدیل شد، انفجار گلوله 155 بقدری وحشتناک و شدید بود که عبور ترکش­های این انفجار را یک لحظه از بالای سر خودم که در پشت خاکریز خط خودی نظاره گر صحنه بودم حس کردم، از آن روز به بعد هر وقت عراقی­ها حجم آتش­شان مخصوصا در شب ها بالا می ­ گرفت و یا جنگ روانی در خط به راه می ­ انداختند یکی از این انفجارات در خطشان، آنها را تا صبح خاموش می­کرد و خط روی آرامش به خود می­دید. تبادل آتش سلاح­های سبک بین بچه ها با عراقی ­ ها از اول شب تا صبح ادامه می یافت و گاها هم عراقی ­ ها و بروبچه های بسیجی روی خط خودی تبحر و هنرشان را در تیراندازی با تیربار به رخ هم می ­ کشیدند . عراقی ­ ها ریتم مخصوصی در تیراندازی با تیربار به نمایش می ­ گذاشتند؛ اینطرف و در خط خودی نیز بچه ها بلافاصله در جواب آن، عین همین ریتم را با صدای شلیک تیربار به عراقی ها نشان می­دادند مثلا: تاتاتاخ تاخ تاخ تاتاتاخ تاخ تاخ تاخ ... و این کار روحیه بچه­ها را علیرغم برتری آتش دشمن افزایش می­داد و موجب عصبانیت دشمن که در شدت آتش­شان را به نوعی بروز می­دادند می­شد. دشمن از این کار زیبای بچه ها به جسارت و شهامت آنها پی می­برد و رقص در مقابل مرگ فرزندان خمینی را بچشم خود می­دید. نزدیکی بیش از حد خطوط پدافندی ما با دشمن باعث می­شد عراقی­ها گاها ما را فریب هم بدهند. یکی از روزها ساعت حدود دو بعد از ظهر بود که در آن گرمای شدید هوا گونی­ های سنگر را با خاک پر می­کردم تا قسمتی از خاکریز را که در اثر تیر مستقیم 106 و تانک عراقی­ها از بین رفته بود، ترمیم کنم. ناگهان چشمم به خاکریز عراقی­ها افتاد. دیدم یک عراقی سرش را از خاکریز بالا می­آورد و بعد از دقایقی می­دزدد. اسلحه ام را برداشتم و رفتم سنگر بالای خاکریز تا اگر دوبار بالا آمد بزنمش. منتطرش بودم که ناگهان سر عراقی بالای خاکریز ظاهر شد. تیری بسویش شلیک کردم ولی افاقه نکرد و او فورا سرش را دزدید. دوباره بعد از چندی همان سر از بالای خاکریز یواش یواش بالا آمد و من هم امانش ندادم. دقیق نشانه رفتم و زدمش؛ خیلی خوشحال شدم که کارش را با یک تیر ساختم؛ ولی اما اندکی بعد در کمال ناباوری دیدم دوباره همان سر از بالای خاکریز ظاهر شد؛ ایندقعه بدون اینکه تیری شلیک کنم با دوربین داخل سنگر نگاهش کردم و دیدم ای دل غافل، عراقی من را دست انداخته و کلاه آهنی­اش را روی یک تکه چوبی گذاشته و آن را از پشت خاکریز هی بالا و پایین می­کند و من را فریب می­دهد. خدا را شکر کردم که سه چهار تیر بیشتر حرامش نکردم...


شنبه ، ۶شهریور۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دولت بهار]
[مشاهده در: www.tnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن