واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: هنر بزرگ شريعتي
بزرگترين هنر شريعتي و خدمتي كه به اسلام و ايران و انقلاب ميكند، اين است كه در قبال كارشكنيهايي كه از طرف سازمان اطلاعات و امنيت شاه يا دژخيمان ساواك و همدستانشان در مثلث شوم زر و زور و تزوير آن دوران با او ميشود، و با وجود بازداشتهاي متوالي، دربدريها و زندانهايي كه برايش فراهم ميكنند، او دين را به عنوان منجي و كارسازترين عامل رهايي ملت تحت ستم و استعمار ايران از اسارتهاي فكري و فرهنگي غرب مستكبر و شرق ملحد، در دانشگاهها، مجامع فرهنگي و در ميان طبقات روشنفكر مطرح ميسازد. و به منظور آنكه انقلاب فكري و جهش اجتماعي را در نسل تحصيل كردة آن زمان ايجاد كند، همانگونه كه خود در بحث رسالت روشنفكر به منظور ساختن يك جامعه متعالي، خاطرنشان ساخته است، به تفهيم اين واقعيت ميپردازد: كه لازمة دستيابي به استقلال فكري و تكنولوژي و اقتصادي پيشرفته و رفاه مادي، در وهلة نخست، تأمين شخصيت معنوي و استقلال فرهنگي در ساية برخورداري از ايمان و عمل به دين است، زيرا: «جامعهاي كه شخصيت معنوي انساني ندارد، هميشه مصرف كننده خواهد بود، نه توليد كننده. و اگر احياناً توليد هم داشته باشد، ابزار دست كارگزاران سرمايهدار خارجي است. ما براي اينكه به توليد اقتصادي برسيم، بايد ابتدا به توليد فرهنگي دست يابيم. اين نميشود كه از لحاظ فرهنگي ما مستعمرة غرب باشيم، ولي از لحاظ صنعتي مستقل چنين چيزي محال است.»1
مرحوم دكتر شريعتي با درسهاي آموزنده و سخنرانيهاي پرشور و جاذب خود كه ابتدا از دانشكدة ادبيات و علوم انساني دانشگاه مشهد آغاز گرديد و سپس با تبعيد او به تهران، به جلسات سخنراني حسينية ارشاد انجاميد، از اين رهگذر دين باوري و اعتقاد به آييني را كه دربارة آن گفته شده است: «الاسلام يعلو ولا يعلي عليه» در ذهن و انديشه نسل جوان فضيلت خواه زمان خويش وارد كرد، و با ايجاد انقلاب فكري درگروههاي بيشماري از جوانان آزادة ظلم ستيز، آنها را از مكتبهاي الحادي، خصوصاً كمونيسم رهانيد و به اسلام راستين متمايل و ارادتمند كرد. و به قول مرحوم آيتالله طالقاني: دكتر شريعتي «جوانان ما را از كاخهاي جوانان يا دامگاههايي كه رژيم سابق براي اغواي جوانان تعبيه كرده بود، نجات داد و به جاي كاخ جوانان به حسينيهها، مساجد و از جمله حسينية ارشاد راهنمايي كرد.»2
او كار خود را همانگونه كه در كتاب «از كجا آغاز كنيم؟» نگاشته است: با ارشاد روشنفكران واقعي جامعه، يعني كساني كه دائماً در قبال كشور خود و استعمار و استثمار و استعباد مردمشان ـ و ظلمهايي كه از جانب حكومت وقت بر آنها ميرفت احساس مسئوليت ميكردند ـ نه انتلكتوئلهاي تصديقدار ـ 3 آغاز نمود. و به آنان آموخت كه «مسئوليت و هدفشان: بخشيدن وديعة بزرگ خدايي يا خودآگاهي به تودة انسانهاست؛ زيرا اين خودآگاهي است كه تودة منحط و منجمد را به كانون جوشان سازنده و آفرينندة نبوغهاي بزرگ و جهشهاي عظيم مبدل ميسازد. و بعد، تمدنها و فرهنگها و قهرمانان از همين متن وجدان بيدار شدة جامعه برميخيزند.»4
دكتر شريعتي چهره و روح اسلام راستين را كه پويا، حيات بخش و سعادت زاست، از مذاهب تحريف شدة آكنده از خرافات كه ايستا، مخدر و انحطاط آفرين است، متمايز كرد. او با طرح و تفهيم اين گونه حقايق به نسل تحصيل كرده زمان خود، ابعاد گوناگون دين جهان شمول اسلام را مشخص كرد و راه بهروزي و پيروزي بر دشمنان اسلام ناب محمدي را به ايشان نشان داد: «روشنفكران ما بايد بفهمند كه روح غالب بر فرهنگشان روح اسلامي است. و اين اسلام است كه تاريخ و حوادث و زيربناي اخلاقي و حساسيتهاي جامعهشان را ساخته است. و از طرفي بايد به اين آگاهي برسند و بدانند كه عوامل انحرافي و ارتجاعي كه هميشه عليه مردم بوده و برگرده مردم و سرنوشت آنها سوار شده، مذهب را به عنوان سلاح برندهاي استخدام كردهاند تا مردم و احساسشان را از سرنوشت كنوني اغفال كننده و به مسائل گذشته منحصر نمايند. عقدههاي عيني مردم را تبديل به عقدههاي ذهني سازند و به نام دين، توجه آنان را به مرگ منحرف كننده تا مسلمانان را از داشتن زندگي آسوده و آزاد و مرفه در روي زمين بازدارند. و ايدهشان را در خصوص اين زندگي به بعد از مرگ منتقل كنند. نتيجتاً مذهبي را كه به عنوان روح و انرژي انديشههاي مردم را به تلاشهاي زندگي واقعي سوق ميدهد، به صورتي درآورند كه همة چشمها، گوشها و دلها را از زندگي اين جهاني به زندگي بعد مرگ متوجه كردند و به نام دين توجه به زندگي دنيا را يك نوع انحطاط و فساد به شمار آوردند. و مآلاً نوعي زهدگرايي انحرافي را در جامعه منتشر نمودند.
بنابراين روشنفكران جامعه بايد از تقليد و سطحي نگريستن مسائل برحذر باشند، و پي ببرند كه نقش منحط مذهبي كه در ميان توده وجود دارد، به مذهب و فرهنگ حقيقي اسلامي كه زيربناي عقايد جامعة او را ميسازد، ارتباطي ندارد. و تجربة ضد مذهبي مسيحيت قرون وسطي را نميتوان به حال اسلام تعميم داد.»5
زندهياد شريعتي همراه با بيان اين گونه هشدارهاي آگاهي بخش، به افشاي واقعيتهايي نيز دست يازيد و با اظهار آنها كه براي عدهاي متحجر قشري ناخوشايند بود، به واقع از حريم ارزشهاي اسلامي و اهداف بلند و انساني پيشوايان عاليقدر اسلام، به ويژه سالار شهيدان حضرت امام حسين عليهالسلام اين چنين پاسداري و دفاع كرد:
«شعار اين مذهب، عدالت و رهبري است و تاريخ اين مذهب شمشير و خون است. اما چرا اثر ندارد؟! فاجعه بزرگ همين است و معجزة سياهي كه انجام شده، اين بوده است كه گويي در يك كارخانه پتروشيمي استحماري، خون را تبديل به ترياك كردهاند و ترياك را تبديل به اشك. كربلا را فراموش نكردهاند، اما به شكلي كه مسلمان ناآگاه به جاي آنكه بر سر دشمن بكوبد، بر سر خودش بزند؛ لذا روشنفكر [دين باور متعهد] نبايد دچار اين فاجعه بشود و مانند عوام گول بخورد. او بايد كاملاً متوجه باشد كه داراي يك فرهنگ مذهبي متعالي اختصاصي است كه نه مثل فرهنگ هند، روحاني مطلق است و نه مثل چين عرفاني. و نه مثل يونان فلسفي و نه مثل اروپا نظامي و صنعتي است، بلكه يك فرهنگ آميخته با ايمان و ايدهآل معنويت و سرشار از عوامل زندگيساز و قدرت بخش است كه روح حاكم بر آن: برابري و عدالت است؛ يعني دقيقاً همان چيزي كه جامعة اسلامي و جامعههاي عقبمانده و سنتي شرق و دنياي سوم به شدت به آن نياز دارد.»6
به منظور آنكه نقش سازنده شادروان دكتر شريعتي در شكوفايي انقلاب اسلامي ايران و هدايت نسل جوان قبل از انقلاب به سوي دين، و نجات آنان از سرابهاي فريبندة مكتبهاي الحادي و ايسمهاي منحرفكننده معمول در آن روزگار ـ به ويژه كمونيسم ـ مشخص گردد، لازم است نظري ولو گذرا به اوضاع سياسي، فرهنگي و اجتماعي قبل از انقلاب بيفكنيم و شرايط زمان و مكان و جوّ آلوده و خفقانآور دوراني را كه آن مرحوم، قدم در ميدان مبارزات خود عليه حكومت وقت و جريانهاي فكري ضد ديني موجود در آن عصر گذارد، در نظر گيريم.
در فاصله سالهاي 1345 تا 1355 كه كوششهاي آن زنده ياد به صورت سخنرانيها و نشر آثار قلمي عليه ظلم و بيديني هيأت حاكمه و در جهت روشنگري قشر روشنفكر دانشگاهي و فرهنگي از دامهايي كه ايادي استعمار و استكبار بر سر راهشان گسترده بودند، به اوج خود ميرسد، سيماي فرهنگي و اجتماعي جامعه ما كه سايه روشني از آن را نگارنده اين سطور نيز در سال 1347 در كتاب «اين است موانع راه» ترسيم كرده است، داراي خطوط و ويژگيهاي ذيل ميباشد:
غربزدگي و شرقزدگي طبقات به اصطلاح روشنفكر متجدد ـ به ويژه نسل جوان دانشگاهي ـ به واسطة تهاجم فرهنگ مصرفي و مبتذل از غرب مستكبر و شرق ملحد به ايران. تحجر فكري گروهي از روحاني نماها و عوامزدگي و بيتفاوتي آنها در برابر توطئههاي ضدديني رژيم. سلطة مستشاران نظامي و فرهنگي خارجي ـ به ويژه آمريكائيها ـ بر ارتش، آموزش و پرورش، دانشگاهها و تعليمات عاليه كشور. تقليدهاي كوركورانة قشر مرفه و بيدرد اجتماع از مظاهر اغواكننده و فسادانگيز تجدد اروپا و آمريكا. بيحجابي و بيبند و باري گروههايي از زنان به اصطلاح تحصيلكردة متجدد. تبليغ و هواداري از اين طرز تفكر كه لازمة خوشبختي آحاد ملت ايران اروپايي شدن ـ حتي تا مغز استخوان ـ آنهاست، توسط جمعي از ايادي رژيم ستمشاهي، رنگيننامههاي اغواگر، فيلمهاي بدآموز، كتابهاي بيمحتوا. وجود شكاف عميق ميان هيأت حاكم يا هزار فاميل از لحاظ اعتقادي، وضع اقتصادي با تودههاي مردم مستضعف. تجملگرايي و ولخرجيهاي بيحساب و كتاب سران رژيم و مديران جامعه از بيتالمال مردم. خفقان سياسي و تبعيد بزرگمردان ظلم ستيزي نظير امام خميني(رض) از كشور و اسارت مبارزان آزادهاي چون دكتر شريعتي، فدائيان اسلام وعالماني عزيز از حوزههاي علميه در زندانها و سياه چالهاي شاه. و از همه تأسفانگيزتر برنامههاي دينزدايي بود كه كارگردانان حكومت وقت در قالب فعاليتهايي مانند انقلاب سپيد، كنگرههاي انديشمندان، برپايي كاخهاي جوانان، برگزاري اردوهاي تفريحي مختلط كنار دريا و سوق دادن نسل جوان به مليگرايي افراطي يا شوونيسم و اصيل شمردن آداب و رسوم و سنتهاي ملي و باستاني ايراني در برابر سنتها و ارزشهاي اسلامي با احياي تاريخ و فرهنگ ايران باستان و برپايي خيمه شببازيهايي نظير جشنهاي دو هزار و پانصدمين سال شاهنشاهي ايران يا مراسم پرزرق و برق نمايشهاي روحوضي تاجگذاري و تبديل تقويم اسلامي به گاهشمار موهوم شاهنشاهي و... انجام ميدادند. و بدين وسايل، جوانان و نوجوانان ايراني را از اسلام و مذهب دور و بيگانه ميكردند و به سوي به اصطلاح تمدن بزرگ كه چيزي جز دورنمايي خيالي و سرابي فريبكارانه نبود، پيش ميبردند.
در چنين شرايط سياسي اجتماعي و اوضاع و احوال نكبتباري است كه دكتر شريعتي پس از برگشت از فرانسه در سال 1343 ش به ايران، با كولهباري از اندوختههايي كه از تحصيلات خود در رشتة جامعهشناسي اسلامي و تجربياتي كه از انقلاب الجزاير و از حشر و نشر با نويسندگان انقلابي نظير فرانتس فانون، نويسندة كتابهاي «دوزخيان زمين» و «سال پنجم انقلاب الجزاير» به دست آورده بود، گام در ميدان مبارزه با عوامفريبيهاي سرسپردگان و قلم به مزدان خود فروختة حكومت ضدديني و ضدمردمي پهلوي گذارد و با سيل تهاجم فرهنگي و آراي خودباختگان و مرعوبان مكتبهاي الحادي غرب و شرق يا به تعبير خودش:«انتلكتوئلهاي از برون شستة از درون شسته» به پيكاري بيامان دست يازيد و حاصل و تبلور اين مبارزات را در نوشتهها و كتابهاي بينظيري كه محتوايشان چيزي جز معرفي اسلام راستين و فرياد مظلومانة او در دفاع از تشيع علوي نيست، براي مسلمانان فضيلت خواه روزگار خود و فرداهايي دور و نزديك باقي گذارد. آثاري كه اغلبشان هماكنون به زبانهاي زنده دنيا ترجمه شده است و در دوران قبل از انقلاب نيز عامل اصلي در برانگيختن نسل جوان نجات يافته از دامان كمونيسم و ديگر مكتبهاي ضددين، در برابر رژيم تا دندان مسلح شاه معدوم و پيوستن به صفوف ميليوني قهرمانان انقلابي ايران بوده است كه به رهبري امام خميني(ره) كاخ پوشالي حكومت پهلوي و رژيم ستمشاهي دو هزار و پانصد ساله ايران را از بن برافكندند.
همگي كساني كه در راهپيمايي بزرگ تاسوعا و عاشوراي سال 57 و ديگر روزهاي پرتاب و تپش آغاز انقلاب شركت كردهاند، به خوبي به ياد ميآورند كه در آن ايام دو تصوير در دست مردم بر آشفته عليه ستم و بيديني و در كنار شعارها و فريادهاي اعتراضآميزشان نسبت به حكومت، قرار داشت: اول تصوير قائد اعظم انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني(رض) بود و دوم، تصوير آن زنده ياد كه خدايش بيامرزاد و او را با اهل بيت عصمت و طهارت كه عاشقانه در دفاع از حريم مقدسشان كوشيد محشور كناد. بمنّه و كرمه.
پي نوشتها :
1ـ شريعتي، دكتر علي، انسان و اسلام، تهران، انتشارات انجمن اسلامي دانشجويان دانشكده نفت آبادان، ص 23 تا 237
2ـ از سخنراني مرحوم آيتالله طالقاني در بزرگداشت سالگرد فوت دكتر علي شريعتي، به نقل از: استاد و فرزند برومند او، همان، ص 221
4،3 و5 ـ چه بايد كرد؟ مجموعه آثار ج20، چاپ تهران 1360، ص 255، 257 و 258
6ـ همان، ص 48 و 49
چهارشنبه 29 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 516]