واضح آرشیو وب فارسی:سکو نیوز: (کودتای ٢٨ مرداد روحانی و مخالفانش)عنوان سرمقاله امروز روزنامه شرق به قلم(احمد غلامی)است که در آن می خوانید: این روزها به بهانه کودتای ٢٨ مرداد مخالفان دولت تلاش می کنند نشان دهند پیروزی کودتا و شکست مصدق به دلیل «خوش بینی» بیش از حد به آمریکایی ها بوده است. «خوش بینی» کلیدواژه یا پروژه جدید مخالفان برای حمله به روحانی است. آنان بیش از آنکه در پی واکاوی واقعه تاریخی کودتای ٢٨ مرداد باشند، قصد مشابهت سازی ماجرای نفت و دولت مصدق، با مسئله هسته ای و دولت روحانی را دارند. از این رو آشکارا می گویند که «خوش بینی» حسن روحانی بالاخره کار دستش می دهد و آمریکا پشتش را خالی می کند. سرنوشت کنش سیاسی و دولتِ مصدق که با کودتا برچیده شد، نسبت چندانی با دولت روحانی ندارد. مخالفان دولت روحانی بهتر از هرکسی می دانند، کشورهای خارجی نه تنها توان کودتا در ایران را ندارند بلکه ناگزیرند در حل منازعات و مناقشات منطقه با ایران رایزنی کنند. پس «خوش بینی» بیش از آن که هشداری برای سیاست خارجی ایران باشد که هست، اهرم فشار داخلی دارد. «خوش بینی»، رمز عملیات تازه ای علیه روحانی است که رو به سوی آینده دارد. آنان مترصدند که آمریکایی ها آگاهانه یا ناآگاهانه خطایی مرتکب شوند تا تقاص آن را از روحانی و دولتش بگیرند. وگرنه مخالفان دولت می دانند که خوش بینی در سیاست خارجی معنای دوم حماقت است. حتی مصدق هم به آمریکایی ها خوش بین نبود. او ناگزیر بود با آنان از سر مدارا وارد مذاکره شود. مصدق نه تنها آدم خوش بینی نبود، بسیار هم بدبین بود. چنان که بدبینی بیمارگونه اش به انگلیسی ها و حتی هیأت همراه شان در تاریخ بی بدیل است. او در این تنهایی بزرگ نمی توانست جبهه دیگری در برابر آمریکا باز کند. آمریکایی ها هم نشان داده بودند بازی برایشان دو سر بُرد است. اگر ایران پیروز می شد، آنها از آن پس در معامله و مواجهه با انگلیسی ها دست بالا را می گرفتند و مهم تر از همه اینکه «سازمان ملل به شأن حقیقی و تمام و کمالش می رسید، وقتی کشوری کوچک و بی دفاع می توانست بر پایه اصل برابری، کشوری بزرگ را طرف صحبت بگیرد و یک بار هم شده حق بر زور پیروز شود»,١ از سوی دیگر مصدق چون حسن روحانی می دانست، روی میدان مین راه می رود و باور داشت که هر توافقی باید به تأیید مجلس برسد: «مک گی جا خورد وقتی مصدق به او گفت هر توافقنامه مفروضی را بدون هیچ گونه تأییدی از سوی خودش برای مجلس می فرستد».٢ پیش از کودتای ٢٨ مرداد نیز پیام هایی جدی مبنی بر اینکه کودتایی در راه است، برای مصدق فرستاده می شد. اما او کاری نمی کرد و تمهیدی نمی اندیشید و همچون گذشته که در مقاطع حساس به مردم پناه می برد، این بار چنین نکرد. شاید باور داشت کنش سیاسی اش به سرانجام رسیده و در آن وضعیت هر کنشی منجر به از بین رفتن دستاوردهایش می شود. او بی کنشی را رهیافتی برای کنش های سیاسی آتی اش می دید. شاید هم مصدق برای انجام کار کارستان خود تبعید را به جان خریده بود. او با هوش غریزی پی برده بود، بی کنشی در آن زمان و مکان کنشی سیاسی به حساب می آید. پس هر کنش سیاسی که آینده نامعلومی برای او و تفکرش رقم می زد رفتاری نسنجیده بود. مصدق پروژه سیاسی اش را تمام شده می دانست: ملی شدن صنعت نفت. اگر حسن روحانی مذاکرات هسته ای را از یک پروژه سیاسی خارج و آن را حقوقی کرد، مصدق ملی شدن نفت را از ماهیت حقوقی اش خارج و آن را به پروژه ای سیاسی بدل کرد. او می دانست برای ملی کردن نفت به مردم و مجلس نیاز دارد و گذشته از اینکه خالق امر سیاسی بود و برای اجرایی کردن تفکراتش همواره دست به دامان مردم می شد، می دانست در ملی کردن نفت بیش از هر چیز توان مردم کارگشاست. اگر مردم و مجلس نبودند و او پروژه ملی شدن نفت را سیاسی نمی کرد، ایده اش در لابیرنت های دربار و توطئه ها و دسیسه های عوامل داخلی و خارجی دفن می شد. از همین رو مردم را برگزید تا از ترفند دسیسه کاران در امان باشد. خشم رئیس سلطنت طلب مجلس از مصدق بی دلیل نیست: «این آدم نخست وزیر است یا رهبر توده؟ آخر چه جور سیاست مداری هر بار که بناست مسئله ای سیاسی حل وفصل شود می گوید من با مردم حرف خواهم زد. این آدم همیشه به نظر من غیرقابل اطمینان می آید. اما در بدترین کابوس هایم هم هیچ فکرش را نمی کردم پیرمردی هفتاد ساله بتواند هوچی گری و عوام فریبی کند، یک آدم تحریک کننده اراذل که در محاصره کردن ساختمان مجلس به دست تعدادی قلچماق یک لحظه هم تردید نمی کند»,٣ مصدق را خیابان به قدرت رسانده بود: «ماندنش در منصب نخست وزیری هم به لطف همان خیابان بود. هر بار مخالفان چه در مجلس و چه در دربار روی دستش بلند می شدند، صاف دست به دامان مردم می شد و تکیه اش به تظاهرات مردمی بود تا بتواند رقبایش را تحت تأثیر قرار بدهد»,٤ مصدق برای دستیابی به حقانیت حقوقی ایران در جامعه جهانی متوسل به امر سیاسی شد، درست برعکس حسن روحانی که ناگزیر بود جلو سوءاستفاده سیاسی از مسئله هسته ای را بگیرد و آن را به مسیر حقوقی بازگرداند. دولت احمدی نژاد درصدد بود مسئله هسته ای را ایدئولوژیک کند. ایدئولوژی برساخته ای که او را در داخل به قدرتِ بیشتر می رساند و به تبع آن موجب دستیابی او به جایگاهی جهانی می شد. او با ایدئولوژیک کردن فضا و تکیه بر «ولونتاریسم» بر آن بود تا طرفدارانش را یکپارچه سازد و صدای هر منتقدی را خاموش کند و با فراغ بال بتواند پای میز مذاکره بنشیند. اما سوءاستفاده از موضوعی حقوقی در قالب مفاهیم ایدئولوژیک، همهرا -چه در داخل و چه خارج- علیه او برانگیخت. احمدی نژاد نشان داد اگر فرصتی فراچنگ آورد، آدم بسیار خطرناکی است. حسن روحانی مسئله هسته ای را به جایگاه خودش، همان جایگاهی حقوقی برگرداند، تا با حل مسئله هسته ای از طریق راهکارهای حقوقی جلوی هرگونه سوءاستفاده سیاسی و ایدئولوژیک از آن را بگیرد. با بازگشت مسئله هسته ای به ماهیت حقوقی اش بسیاری کسان از این رهگذر حذف یا کنار گذاشته شدند و طبعا منافع اقتصادی و سیاسی شان را از دست دادند. آیا پروژه «خوش بینی»، دست ساخته شکست خوردگان است؟ آیا آنان در حال ریختنِ «آتش تهیه» برای اسقاط دولت روحانی هستند؟ بی تردید هیچ سیاستمداری در دنیای امروز خوش بین نیست. جهان ناامن کنونی جایی برای خوش بینی ندارد. همه جا را جنگ و جدال و بدبینی فرا گرفته است. در این هنگامه چرا حسن روحانی باید خوش بین باشد! پی نوشت ها: ١، ٢. تراژدی تنهایی، کریستوفر دو بلگ و ٣، ٤. مردم در سیاست ایران، یرواند آبراهامیان / ترجمه بهرنگ رجبی، نشر چشمه
شنبه ، ۳۰مرداد۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سکو نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]