تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 5 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):دو خصلت است كه بالاتر از آنها چيزى نيست: ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1869718128




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ماجراي راديويي كه اخبار 20 آسايشگاه را تأمين مي‌كرد


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: ماجراي راديويي كه اخبار 20 آسايشگاه را تأمين مي‌كرد
26 مرداد 1369 ميهن اسلامي شاهد بازگشت آزادگاني بود كه پس از سال‌ها اسارت در اردوگاه‌هاي رژيم بعثي با سربلندي باز مي‌گشتند.
نویسنده : صغري خيل فرهنگ 


 26 مرداد 1369 ميهن اسلامي شاهد بازگشت آزادگاني بود كه پس از سال‌ها اسارت در اردوگاه‌هاي رژيم بعثي با سربلندي باز مي‌گشتند. مردان رشيدي كه حضرت امام درباره آنها گفت:«اگر روزي اسرا برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانيد و بگوييد خميني در فكرتان بود.» سردار جانباز محمدرضا حسني‌سعدي برادر شهيدان حسن و جواد حسني‌سعدي از آزادگان سرافراز كشورمان است كه 3 هزار و 35 روز در اسارت دشمن بود و دو كتاب «3 هزار روز اسارت» و «راديو» را كه شامل خاطرات دوران اسارتش است، به انتشار رسانده است. گفت‌وگوي ما با سردار حسني‌سعدي، گوشه‌هايي از دليري آزادمردان آزاده‌مان را به تصوير مي‌كشد.
شما در خانواده‌اي پرورش يافتيد كه دو شهيد و يك جانباز داده است.
بله، ما در روستاي سعدي استان كرمان زندگي مي‌كرديم. چهار برادر و دو خواهر بوديم. من اولين فرزند خانواده و متولد 1338 هستم. پدرم كشاورز بود و دامدار و مادرم زني خانه‌دار. پدرم بسيار اعتقادات قويي داشت. سال 1337 عازم سفر حج شد و اهل مسجد و مراسم مذهبي بود. من چهار سال بيشتر نداشتم كه برادر شهيدم جواد به دنيا آمد، سال 1342؛ سالي كه بعد‌ها سربازان در قنداق امام خميني را به خط كرد تا ولايتمداري‌شان را به اثبات برسانند.
شما در روستا زندگي مي‌كرديد و قاعدتاً از شهر و اتفاقات و تحولات آن فاصله داشتيد، چطور با امام خميني و راه ايشان آشنا شديد؟
پدرم ارتباط خوبي با روحانيت و مسجد داشت و همين ارتباط مقدمه آشنايي پدر و بعد‌ها فرزندانش با امام و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي شد. خوب ياد دارم روزي كه امام دستگير شد. پدر به مادرم مي‌گفت «آقا» را دستگير كردند. برايم سؤال بود اين آقا كه پدر از آن نام مي‌برد چه شخصيتي دارد؟ وقتي بساط تاج و تخت پهلوي‌ها برچيده شد، من دانشجوي حسابداري بودم. غائله كردستان، من را از كلاس‌هاي درس به غرب و مبارزه با ضد انقلاب كشاند. بعد پاسدار شدم و 9 ماه در جبهه‌هاي غرب حضور داشتم. جبهه بانه، مهاباد و. . . تا اينكه تجاوز عراق به ايران باعث شد تا راهي جبهه‌هاي جنوب شوم.
برادرانتان هم در جبهه همراه شما بودند؟
بله، برادرانم حسن و جواد هم كمي بعد به جبهه آمدند. اولين مأموريت من در جنوب، شركت در عمليات كرخه نور و دومين مأموريتم در آزاد‌سازي بستان بود و سومين و آخرين حضورم مربوط به عمليات بيت‌المقدس و آزاد‌سازي خرمشهر مي‌شود كه در آنجا به اسارت درآمدم. در تاريخ 10/2/1361 در عمليات بيت‌المقدس و آزاد‌سازي خرمشهر، همراه با برادران و همرزمانم در تيپ ثارالله به فرماندهي سردار حاج قاسم سليماني و تيپ 58 تكاور ذوالفقار بودم كه اكنون لشكر 58 ارتش است و با هم ادغام بود. به عنوان جانشين گردان شركت كردم كه در روند اجراي اين عمليات بعد از مجروحيت به اسارت دشمن درآمدم. شرايطي پيش آمد كه محاصره شديم و از آن روز به بعد تا هشت سال و سه ماه و 20 روز اسير بودم.
اگر مي‌شود لحظه اسارتتان را بازتر كنيد. خوانندگان ما نسل جوان هستند و خوب است بيشتر با واقعيات جبهه‌ها آشنا شوند.
وقتي محاصره شديم شرايط واقعاً سختي رقم خورد. كنارم يك برادر بيسيم‌چي بود كه از طريق بيسيم با بچه‌هاي پشت خط صحبت و آتش را هدايت مي‌كردم كه ناگهان بيسيم‌چي تير خورد. وقتي برگشتم متوجه شدم با فشار زيادي خون از سينه‌اش بيرون مي‌زند. معلوم بود كه به زودي شهيد مي‌شود. به او گفتم برادر اشهدت را بگو. ايشان رو به قبله شد و اشهدش را گفت. همزمان با بعثي‌ها درگير بودم كه به شدت از ناحيه شكم مجروح شدم و به خاطر محاصره دشمن به اسارت آنها درآمدم. بعثي‌ها تجهيزات بچه‌ها را يكي‌يكي تخليه مي‌كردند تا با خودشان ببرند. يكي از بچه‌ها به نام ابراهيم نجفي از بچه‌هاي هرمزگان بود. 60 سال داشت با موهاي سفيد و بعدها فهميدم پنج فرزند هم دارد. نجفي تمام فشنگ‌هايش را مصرف كرده بود. بعثي‌ها از او خواستند تا اسلحه‌اش را زمين بيندازد اما به حرفشان گوش نكرد. گفتند دستانت را بالا ببر، ايشان توجهي نكرد. شهيد ابراهيم نجفي با كلوخ به سمت بعثي‌ها حمله كرد. بعثي‌ها هم تاب مقاومت اين رزمنده 60 ساله را نداشتند و او را به رگبار بستند و به شهادت رساندند. بعد من و همرزمان ديگرم را با خود بردند. وقتي از كنار پيكر شهيد نجفي عبور مي‌كردم، نگاهم به پشت پيراهنش افتاد كه نوشته بود «مسافر كربلا». بعد از آزادي افتخار اين را پيدا كردم كه خانواده ايشان را جمع كردم و خاطره رشادت آن روز شهيد ابراهيم نجفي را برايشان روايت كردم.
اسارتتان چند روز طول كشيد؟
3 هزار و 35 روز طول كشيد كه حدوداً 63 روزش را در شرايط مجروحيت پشت سر گذاشتم و شرايط خاصي داشتم. ابتداي اسارت در الانبار بوديم و بعد از آن به استان نينوا شهر موصل منتقل شديم. در نهايت پس از 3 هزار و 35 روز اسارت در مرداد ماه سال ۱۳۶۹با دعاي امام خميني و مردم آزاد شدم و دوباره به وطن برگشتم. در حال حاضر به عنوان رئيس بنياد شهيد و امور ايثارگران استان كرمان مشغول خدمت به خانواده معزز شهدا و ايثارگران هستم.
گويا شما كتاب‌هايي هم در خصوص ايام اسارتتان نوشته‌ايد؟
بله، من 3 هزار و 35 روز اسارت داشتم و كتابي هم با عنوان«3 هزار روز اسارت» به نگارش در آوردم و كتابي هم با عنوان «راديو » نوشتم. ماجراي راديو اين بود كه در اسارت راديويي داشتيم كه اخبار را از طريق آن رصد مي‌كرديم و به كمك ساير اسرا به اطلاع 20 آسايشگاه مي‌رسانديم. اخبار بين بچه‌ها توزيع مي‌شد تا همه از آنها اطلاع پيدا كنند. اين در شرايطي بود كه اگر يك مداد يا خودكار كوچك از بچه‌ها مي‌گرفتند، با شكنجه و انفرادي جريمه مي‌شديم.
سخت‌ترين و تلخ‌ترين خبري كه به اطلاع همسنگرانتان در اردوگاه‌هاي عراقي رسانديد، چه بود؟
دردناك‌ترين و سخت‌ترين خبري كه در زمان اسارتمان شنيديم خبر رحلت امام خميني (ره) ‌بود. از آنجا كه ما راديو داشتيم. 24 ساعته از اخبار استان‌ها و كل كشور مطلع مي‌شديم. با تمام تلاشي كه دشمن در عدم دسترسي ما به اخبار و اطلاعات داشت ما از ايستگاه تبريز خيلي راحت اخبار را مي‌گرفتيم و بسيار مخفيانه در 20 آسايشگاه اسرا پخش مي‌كرديم. از اين رو حتي از بستري شدن امام در بيمارستان مطلع شديم. همه آسايشگاه‌ها براي سلامتي امام دعا  و جلسات ادعيه برگزار مي‌كردند. صبح 14 خرداد من پاي راديو بودم كه خبر ارتحال امام خميني را شنيدم و به سختي توانستم خبر رحلت ايشان را به گوش مسئولان آسايشگاه‌ها و بچه‌ها برسانم؛ خبري تلخ و دردناك. همه بچه‌ها گريه و زاري مي‌كردند. عراقي‌ها انگار مي‌دانستند ما چه كسي را از دست داده‌ايم در سكوت كامل بودند.
كمي از وضعيت اسرا و اردوگاه‌ها برايمان بگوييد.
اسراي ايراني در عراق در ۱۵ اردوگاه نگهداري مي‌شدند كه در ميان آنها زندان ابوغريب و وزارت دفاع و اردوگاه‌هاي ثبت نام نشده سخت‌ترين شرايط را داشتند. در يكي از مراكز، نگهداري ۱۵ نفر آزاده قطع نخاع را داشتيم كه سه نفر از استان كرمان به نام‌هايي شهيد محمدرضايي سرداري، علي حاج عليزاده و غلامعلي محمدي بودند. يك گروه ديگر از كساني كه شرايط سختي در اسارت داشتند، خانم‌ها بودند كه در اين رابطه كتاب «من زنده‌ام» خانم معصومه آباد بيانگر گوشه‌اي از شرايط سخت آن دوران براي اين قشر است. 80 نفر از آزادگان ايراني بالاي 10 سال اسير بودند كه اعتقادات، باورهاي ايماني، بينش ديني و رهبري ديني حضرت امام باعث تحمل دوران سخت اسارت براي آنها شد. اسراي ايراني در شرايط سخت به خوبي مقاومت كردند و در مقابل رفتار خوب نيروهاي كشورمان با اسراي عراقي باعث شد تا 7500 نفر از اسراي عراقي از صليب سرخ درخواست پناهندگي به ايران را داشته باشند.
هرچند گفت‌وگوي ما به مناسبت بازگشت آزادگان است، اما كمي هم به شهداي خانواده‌تان بپردازيم.
شهيد حسن فرزند دوم خانواده و متولد 1331بود. ايشان متأهل و داراي سه فرزند بود. شهيد ديگر خانواده‌مان جواد بود. ايشان فرزند پنجم خانواده بود و متولد 1342. جواد پاسدار رسمي بود و همرزمانش از شجاعت او در ميدان نبرد برايمان روايت كرده‌اند. از جواد يك فرزند پسر به يادگار مانده است. شهادت هر دو شهيد خانواده حسني‌سعدي در يك شب و همزمان با هم اتفاق افتاد. حسن و جواد در عمليات والفجر 3 با هم همرزم بودند كه در منطقه مهران و رودخانه گاوي در خرداد ماه سال 1362به شهادت رسيدند. من در اسارت بودم كه خبر شهادت دو برادرم را كه هر دو مدتي مفقودالاثر بودند، شنيدم.
شنيدن خبر مفقودالاثر شدن برادرانتان براي شما سخت نبود؟ آن هم در شرايط بند و اسارت؟
البته كه سخت بود. تصور كنيد سه تن از فرزندان خانواده نبودند و خبري از دو تن از آنها نبود. مدتي بعد از اعلام اسامي اسرا خانواده برايم نامه مي‌نوشتند و از من مي‌خواستند تا تحقيق كنم كه برادرانم در ميان اسرا هستند يا نه؟ خوب به ياد دارم شبي خواب جواد را ديدم. همراه با شهيد كازروني و شهيد عليرضا حسني در منطقه خوش آب و هوايي حضور داشتند، مي‌دانستم شهيد شده‌اند. در خوابم شهيد كازروني و عليرضا حسني خانه داشتند و جواد خانه‌اي نداشت. از او پرسيدم:چرا مانند اين دوستان خانه نگرفتي؟ گفت مي‌خواهم چه كنم؟ آنجا برايم مشخص شد كه جواد شهيد شده است، ولي مزاري ندارد و مفقود است. در نهايت پيكر شهيد جواد حسن‌سعدي بعد از 11 سال تفحص شد و به آغوش خانواده بازگشت. اما تا به امروز از پيكر شهيد ديگر خانواده‌‌مان يعني حسن حسني‌سعدي خبري در دست نيست. همرزمان و دوستانش شهادت ايشان را تأييد كردند. بندگان خدا مادر و پدرم آن روزها را با سختي پشت سرگذاشتند. يك فرزندشان اسير بود و دوتاي ديگر مفقودالاثر. واقعاً شرايط سختي بود.
شما سال‌هاي زيادي همراه با اسرا در اردوگاه‌هاي بعثي زندگي كرديد و بي‌ترديد در ميان آنها نمونه‌هاي خاصي را مي‌شناسيد كه با مرور حماسه‌شان به ايراني بودنمان افتخار كنيم.
گاهي كه آن روزها را با خود مرور مي‌كنم و دفتر خاطرات ذهنم را ورق مي‌زنم به ياد بسياري از آن دلاور مردان مي‌افتم. بايد از آزاده اميرهوشنگ شاه‌پسندي، نوجوان ۱۶ ساله‌اي ياد كنم كه سه ساعت و نيم شكنجه شد؛ هزار كابل به كف پاي او زدند، اتوي برقي كف پايش گذاشتند و پاهايش جزغاله شد و گوشت اضافه آورد و شش ماه نمي‌توانست راه برود. مقاومت ايشان به حدي بود كه افسر عراقي او را امير فوق‌بشر مي‌ناميد و مي‌گفت كاش او داماد من مي‌شد. يا از مرحوم ابوترابي برايتان روايت كنم كه يكي از شكنجه‌گران ابوترابي تحت تأثير رفتارها و بزرگي ايشان از حزب بعث خارج شد، از ارتش عراق رفت و الان جزو شهداي مدافع حرم حضرت زينب(س) است. عزت، آبرو و پيشرفت امروز كشور ناشي از ايثارها، مجاهدت‌ها و مقاومت‌هاي دوران دفاع مقدس است يا خلبان شهيد سرلشكر لشكري كه ۱۸ سال در نهايت وفاداري به نظام و امام، دوران اسارت را طي كرد و وقتي آزاد شد بر اثر جراحات زيادي كه ديده بود، به شهادت رسيد.
و سخن پاياني
در دوران دفاع مقدس استان كرمان افتخار داشت۱۴۸۴ نفر آزاده در اردوگاه‌هاي بعثي داشته باشد. اسراي ما، صبر را خسته كردند. دشمن با صراحت مي‌گفت ما اسير شماييم. آزاده‌اي كه در چنگال دشمن اسير بود نه تنها اصالت خود را حفظ كرد بلكه با كار فرهنگي اسلام را ترويج مي‌داد. بعثي‌ها روي نوجوانان و جوانان رزمنده بسيار كار  و تلاش مي‌كردند كه از اينها براي منافع خودشان استفاده كنند اما آنها با ايمان‌شان در مقابل آن هجمه‌ها ايستادند. آنها نمي‌دانستند كه رزمندگان نوجوان درس آموخته مكتب امامي بودند كه شهادت را آزادگي مي‌دانستند.


منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۰:۳۴





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن