واضح آرشیو وب فارسی:گیل نگاه:
گیل نگاه/ عدنان دانشیار*
اگر در هفتهی اول مرداد هر سال، یا کمی دیرتر، به شالیزارهای مستیانگیز و جادوییِ حاشیهی شهرهای شمالی سری بزنیم، عطر خوشِ برنج رسیدهشدهی آفتابخوردهی مُهیای درو، آدم را مفتون و سرمست میکند.این شمیم دیرآشنای هزارانهزارساله شاید عطر تن الاههی زراعت باشد، شاید عطر تن ربالنوع عاشقپیشهی کشتزارانی باشد که کلود دبوسی، موسیقیدان بزرگ فرانسوی، در ابتدای سدهی بیستم، شکلِ موسیقاییِ آن را صناعت کرده است.و این میان، آنچه پس از درو باقی میمانَد نه فقط خوشههای جواهرین و دانههای مقدّس برنج، که رشتهها و ریسههای کاه و کُلِش نیز هستند که گذشتگان ما آنها را در زمینههایی گونهگون از علوفه برای دامها گرفته تا صنایع دستی و طب گیاهی به مصرف میرساندند، و البته کارکرد اصلیشان را نیز میشد در معماری سنّتی و ساخت سقفها و جدارات خانههای قدیم بهجا آورد.بدینسان، نیاکان و گذشتگان ما راهِ مراعات و مدارا با احوالِ طبیعت را میدانستند. نشانهها میگوید که نیاکان فراموششدهی ما، آباء و امّهاتِ تاریخیِ ما، جملگی، راعیان و شبانان و حامیان و پاسداران ناموس معصوم طبیعت بودهاند.خصلتی که ما و دوران ما بهکلی آن را از کف داده است. ما بهکلی متجاوزان ایم. فاجعهی تجاوز به طبیعت از غرب و از اوانِ ظهورِ تکنیک آغاز شد.آفتابِ جهانِ قدیم از شرق طلوع میکرد و تقدیرِ آفتابِ جهان جدید، اما، از غرب آغازیدن گرفت. طلوع آفتاب به بندِ نافِ غربتِ غرب پیوند خورده است. نور خیرهکنندهی تکنیک از غرب طلوع کرد. نوری مصنوع و ناجنس، که زوال طبیعت ما و قهقهرای حیات سیّارهی ما را رقم زده است. ما به سایههای شومِ اجدادمان، به وارثان ناخلفِ آن نیاکان فراموششده بدل شدهایم، ما امکان مدارا با مامِ فرتوت طبیعت را –حالا که مراقبتمان طلب میکند– از دست دادهایم.اما راستش، آتشزدن و سوزاندنِ کاه و کُلِش، در پایانِ فصل درو، در حاشیهی شالیزارهای شمالی، چندان ربطی به تکنیک و تقدیر تکنیکیِ سیاهبخت ما نداشته است و نخواهد هم داشت. این فاجعه را نمیشود با ملامتهای تکنیک و تمدن سنجید و دربارهاش حکمهای آنچنانی داد. این، جنایت و خودزنی و بیفکریِ محض است.این،سادهانگاری و تساهل است. این سوزاندنها، فاجعهی زیستمحیطی و بحران اکولوژیکِ تابستانهای شمالی است و ردّ آن، رفتهرفته، در تمام فصول و آنات، ماندگار شده و آثارِ نکبتبارش را بر سلامت طبیعت و بهداشت انسانی در این ناحیه برجای گذاشته است.هوای آلوده و سنگینِ پاییزها، و زمستانهای خنثای شمال ایران، پیشترها هرگز سابقهای نداشته است. آسمان دودآلود شمال (در کنار رودهای فاسد و تالابهای آلوده) حتا راه نفس را بر پرندگان خداوند نیز تنگ کرده است. این خیانت در امانت گذشتگان، و نارو زدن به میراث آیندگان است. نارو خیانتی که کاش از مصائب تکنیک میبود. و دردا اما که از جهل و بیمبالاتی و منفعتاندیشی است.حالا، فصل «درو» فرا رسیده. روزگاری نیاکان ما پایانِ این موسوم را به جشن و سرور و رقص میگذراندند، دریغا، برای ما اما آغاز مصیبت است. اگر خانواده یا خویشانتان به زراعت برنج و شالیکاری اشتغال دارند، یا آشنایانی سراغ دارید که بدین پیشه مشغول اند، آنها را از پیوستن یا ارتکاب به این آیین شیطانی و تازهتأسیس ِ کاهسوزان برحذر دارید. هشدار بدهید. به هر طریقی که میتوانید و هر جور و هر جا که دستتان میرسد هشدار بدهید.باقی دیگر سکوت.*روزنامه نگار
۴ مرداد ۱۳۹۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: گیل نگاه]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]