واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راز جنایت شبانه با دستگیری دو مظنون همچنان مخفی مانده بود تا اینکه عامل جنایت، پس از سکوت طولانی سرانجام دیروز لب به اعتراف گشود. صبح 12 مرداد زن جوانی با مراجعه به شعبه دوم دادیاری دادسرای جنایی تهران از ناپدید شدن همسر 43 سالهاش خبرداد و به قاضی سلیمانی گفت: «عزیز» که در کار خرید و فروش املاک است از دیروز به طور مرموزی ناپدید شده و به تلفنهایم نیز جواب نمیدهد. حالا هم بشدت نگرانش هستم. چرا که پیگیریهایمان تاکنون به نتیجه نرسیده است. قاضی سلیمانی نیز پس از شنیدن اظهارات زن جوان به گروهی از کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران مأموریت داد در اینباره تحقیق کنند. با شروع تحقیقات کارآگاهان دریافتند «عزیز» با مردی به نام یارمحمد – 45 ساله – بر سر خرید یک باغ اختلاف داشته است. بدین ترتیب یار محمد شناسایی و به اداره آگاهی احضار شد. مرد میانسال که خود را پیمانکار ساختمان معرفی میکرد در نخستین بازجوییها منکر اطلاع از سرنوشت عزیز شد. اما بررسی مکالمات تلفنیاش از حقایق پشت پرده و پنهانی حکایت داشت. بنابراین قاضی سلیمانی وی را بازداشت و برای تحقیق بیشتر در اختیار کارآگاهان قرار داد. تا اینکه مشخص شد عزیز آخرین بار قبل از ناپدید شدن به ملاقات یارمحمد رفته و پس از آن به طرز مرموزی ناپدید شده است. از سوی دیگر کارآگاهان دریافتند «یارمحمد» با مرد جوانی به نام علی نیز بر سر فروش یک دستگاه خودرو اختلاف داشته و آنها بارها درگیر شده بودند. بنابراین بلافاصله دستور احضار علی صادر شد و او نیز تحت بازجویی قرار گرفت. مرد جوان که گچ کار ساختمان است در اینباره گفت: «حدود یکسال قبل از یارمحمد خودرویی خریدم و تمام پولش را هم پرداختم اما او حاضر به انتقال سند نبود بنابراین مدتها با هم درگیری و اختلاف داشتیم.» با این وجود از آن جا که کارآگاهان میدانستند علی نیز شب حادثه همراه یارمحمد در باغی حوالی کرج بوده، او را نیز بازداشت کردند. تحقیقات پلیسی از متهمان ادامه داشت تا اینکه سرانجام صبح دیروز یارمحمد پس از چندین شبانهروز سکوت، در حالی که دچار عذاب وجدان شده بود سرانجام لب به اعتراف گشود و به قتل عزیز اعتراف کرد. وی پس از انتقال به شعبه دوم دادیاری دادسرای جنایی تهران به قاضی سلیمانی گفت: «نمیخواستم او را بکشم چرا که همه چیز کاملاً اتفاقی رخ داد. ماجرا از مدتی قبل و همزمان با خرید باغی در حوالی کرج آغاز شد. باغ را به صورت قولنامهای از مالک خریده بودم اما چند هفته بعد فروشنده پشیمان شد و گفت: باغش را نمیفروشد. وقتی پیگیری کردم متوجه شدم خریدار دیگری برای باغ پیدا شده که حاضر است مبلغ بیشتری برای باغ بپردازد. بنابراین وقتی از موضوع باخبر شدم تصمیم گرفتم خریدار را از خرید باغ منصرف کنم. به همین خاطر سراغ «عزیز» - مقتول – رفتم اما او حاضر به انصراف از معامله نبود تا اینکه شب حادثه او را برای میهمانی به باغ دعوت کردم. اما هنگام گفتوگو ناگهان کارمان به جر و بحث و درگیری کشید. بعد هم با یک آچار که مقابل دستم بود ضربهای به سرش زدم که او با پیکری خونین و نیمهجان روی زمین افتاد. همان موقع علی سرزده وارد باغ شد که با دیدن این صحنه وحشت کرد. ابتدا سر عزیز را با دستمال بستیم اما دقایقی بعد که از هوش رفت و دیگر نفس نکشید تصور کردیم مرده! بنابراین در حالی که خیلی ترسیده بودم با کمک علی جسد را سوزانده و آن را در چاه وسط باغ انداختیم.» در ادامه بازجوییها علی به تشریح ماجرا پرداخت و گفت: «مادرم در همسایگی باغ یارمحمد زندگی میکند. آن شب به من تلفنی خبر داد «یارمحمد» به باغ آمده. من هم بلافاصله برای تعیین تکلیف سند ماشین خود را به باغ رساندم. وقتی وارد شدم او را دیدم که با مردی درگیر شده و آچار فرانسهای در دست دارد. وقتی هم از من خواست کمکش کنم تا جسد را مخفی کند از ترس کمکش کردم. پس از آن هم به خاطر اینکه میترسیدم همان بلا را سرم بیاورد ماشین را به او پس داده و از پس گرفتن پولم هم پشیمان شدم!» بدینترتیب با اعترافهای هر دو متهم کارآگاهان با دستور قاضی سلیمانی به محل حادثه رفته و جسد سوخته مقتول را از اعماق چاه بیرون کشیدند. در حال حاضر متهمان با دستور قضایی بازداشت هستند و برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار دارند. /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 168]